داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: مدتها بود که در جستجوی معادل فارسی دقیقی برای مفهوم «پارادوکس» (Paradox) بودم. واژگان پیشنهادی نظیر «ناسازنما» یا ««متناقضنما» گزینههای خوبی هستند، اما احساس میکردم میتوان مترادف بهتری برای آن یافت. البته جایگزین رساتری به ذهنم نمیرسید و در منابع نیز ترجمه مناسبتری ندیده بودم. تا اینکه تصادفاً و در خلال مطالعهء مقدمهء کتاب «تنهایی پر هیاهو» اثر ارزشمند «بهومیل هرابال» و با ترجمهء «پرویز دوائی»، دیدم آقای «مرتضی کاخی» از ترکیب جالب «تضادمند» استفاده کردند. تضادمند بر وزن نظاممند، سودمند و توانمند، که بر این قیاس میتوان گفت: بهرهمند از تضاد! که به نظرم به چند دلیل برگردان خوبی است و دلایل آن را در ادامه تبیین میکنم. اما شاید در ابتدا لازم باشد، برداشت خود را از مفهوم پارادوکس تشریح کنم و بعد به تناسب تضادمند با آن بپردازم.
پارادوکس، به بیانی ساده، گزارهای است که هم درست است و هم نادرست. یعنی گزارهای که درست است اما خلاف آن هم نادرست نیست. بنابراین، به اختصار میتوان گفت پارادوکس دلالت بر مفاهیم و رخدادهای دارد که: «هم این است و همان آن؛ نه این است و نه آن»! ممکن است بیان این مطلب در ابتدا کمی غریب به نظر برسد. اما اگر با کمی تأمل به دنیای پیرامون خود بنگریم، مصادیق فراوانی از آن میتوان دید. مثلاً هم میتوان گفت آدمهای ساکن این کرهء خاکی بسیار به هم شبیهاند و هم میتوان گفت بسیار با هم متفاوتند. هر دو ادعا نیز به اعتبار مصادیق و مثالهای پرشمار درست است. زیرا هم میتوان شباهتهای فراوان میان جسم و روح و رفتار و نیازهای آدمها در گوشه وکنار دنیا دید و هم میتوان تفاوتهای بسیار در آنان مشاهده کرد.
مثلاً یک جوان بیست ساله را در این کشور با جوانی در همین سن و سال در کشوری مثل بلغارستان یا در شیلی مقایسه کنید. دو نفر که تقریباً کمترین تناسب فرهنگی، زبانی و قومیتی خاصی با هم ندارند. اما از بسیاری جهات به هم شبیه هستند و چه بسا دغدغههای مشترک فراوانی داشته باشند. احتمالاً هر دو در شرایطی هستند که باید از مسیر تحصیل، هنر یا صنعت در آیندهای نزدیک کار و کاسبی مشخصی پیدا کنند. دیر یا زود تشکیل خانواده دهند. درآمدی داشته باشند، خانهای بخرند و خلاصه مسیر مرسوم و متداول زندگی را دنبال کنند. هر چند بدیهی است که در کیفیت طی این مسیر تفاوتهای زیادی وجود دارد و همیشه استثنا هم یافت میشود. اما بیتردید مشترکات فراوانی نیز میتوان دید. نیازهایی یکسانی هم در این میان نقش آفرین هستند. حال همین جوان با برادر خود که در یک خانواده رشد کردهاند و در یک فرهنگ بزرگ شدهاند ممکن است از بسیاری جهات متفاوت باشند. بنابراین، میتوان گفت آدمها فارغ از اینکه کجا متولد شدهاند و کجا زندگی میکنند به همان میزان که به هم شبیهاند با هم متفاوتند. در نتیجه زمانی که میگوییم مردم مثل هم هستند، ادعای درستی را مطرح کردهایم؛ و زمانی که میگوییم با هم فرق دارند سخن نادرستی نگفتهایم. هر چند این دو گزاره ظاهراً متضاد هم هستند. زیرا وقتی پای مقایسه در میان باشد، بسته به اینکه چه چیز مبنای مقایسه قرار گیرد، میزان همسانی و ناهمسانی بسیار متفاوت خواهد بود. در نتیجه چه بسیارند مفاهیم و پدیدههایی که در درون و سرشت خود تضاد دارند و بسته به اینکه از چه وجهی به آنها بنگریم تصویری ظاهراً متضاد از آنها خواهیم دید. نمونههای این تضادمندی در بسیاری از شئون و وجوه زندگی یافت میشود.
بسیاری از فعالیتهای علمی نیز سرشار از مصادیق تضادمندی هستند. به سخنی دیگر تحقیق و پژوهش در سرشت خود واجد چند تضاد بنیادی است که به هفت مورد آن در اینجا اشاره میکنم. به نظرم، آگاهی از وجود این تضادها در درون تحقیق، مانع بسیاری از سوء برداشتها برای پژوهشگران و مخاطبان آنها خواهد بود:
1.همزمانی کل نگری و جزء نگری
جایی میخواندم زمانی که یک برگ را مطالعه میکنی فراموش نکن که آن برگ متعلق به یک درخت است و آن درخت متعلق به یک جنگل. بر همین قیاس، محقق نیز همواره باید اجزاء تحقیق را در کلیت و بافتی که آنها را احاطه کردهاند، مطالعه کند. به این معنا که هرگز فراموش نکند پدیدهء مورد مطالعه در کلیتی بزرگتر قرار گرفته که بر ماهیت و ویژگیهای آن تاثیر میگذارد. از سوی دیگر به خاطر دارد که بنیاد پژوهشگری بر توجه به جزئیات استوار است. جمع این دو ویژگی در یک مطالعهء پژوهشی؛ هنری است که محقق باید بیاموزد.
2.روشگرایی و روشگریزی
تیر ماه سال گذشته (1392) در یادداشتی با عنوان «روشگرایی و روشگریزی: تردیدی بیپایان در قلمرو معرفتشناسی» به این نکته اشاره کردم که پژوهش به همان میزان که روشگراست، روشگریز هم هست. به سخنی دیگر، هرچند تحقیق فرایندی منظم و روشمند است و محقق باید تمام مسیر را در چارچوب روشهای علمی طی کند، اما چه بسا بسیاری از یافتههای او در تحقیق حاصل «نیکبختی» (Serendipity)، «کشف و شهود» (Intuition) یا حتی «تصادف» باشد. به نحوی که نتوان برای آنها دلایل روششناختی دقیقی ترسیم کرد. تاریخ علم سراسر از رخدادهای غیرمنتظرهای است که منجر به کشفهای بزرگ شده است. از سویی دیگر، به همان میزان که مطالعات روشمند به نتایج سودمند منجر میشود، کم نیستند تحقیقاتی که به رغم پایبندی به روش، در نهایت به نتایج درخشانی نرسیدهاند. کافی است مجلات علمی پژوهشی بسیاری از رشتهها را ورق بزنید و نمونههای متعدد از تحقیقات روشمند ولی بیفایده را ببینید. حال، تکلیف محقق چیست؟ آیا باید روش را کنار بگذارد، یا همچنان به آن پایبند باشد؟ به نظرم محقق باید بداند روش با تمام ارزشی و اهمیتی که دارد و با تمام دلایل موجهای که باید در تحقیق حضوری روشن داشته باشد، به تنهایی عامل موفقیت تحقیق نیست. آگاهی از این امر خود قدم بزرگی است. در نتیجه روش تنها تکیهگاه تصمیمگیری او نخواهد بود و به خوبی میداند روشمندی در تحقیق لازم است، اما کافی نیست.
3.نوگرایی همراه با سنتگرایی
نوگرایی در موضوع، چگونگی اجرا و نحوهء گزارش تحقیق ارزشمند است. اما نباید فراموش کنیم در هر رشتهء دانشگاهی سنتهای پژوهشی مشخصی در طول سالها تدوین و تثبیت شدهاند که می توانند پایهای محکم برای مطالعات آتی باشند. در نتیجه محقق در عین حالی که رو به آینده دارد، باید نیمنگاهی به گذشته نیز داشته باشد. سنتهای تحقیق در رشتههای گوناگون متفاوت است و دلیل این تفاوتها ریشه در ماهیت ناهمگون مسئلهها و دامنه و قلمرو هر رشته دارد. نمیتوان با یک نسخهء واحد در همهء رشتهها به تحقیق پرداخت. ملاحظاتی در این میان اهمیت دارد که نباید نادیده گرفته شود. گاهی در جلسههای دفاع یا سمینارها شاهد اختلاف نظر دو محقق از دو رشتهء گوناگون بودهام که هر یک دیگری را به علمی نبودن ادعایش متهم میکند، زیرا هر کدام بر این باورند که تنها روش علمی، همان است که در رشتهء آنان مرسوم و متداول است و هر چه جز این باشد بنیادش یکسره بر باد است! در حالی که حقیقت ماجرا چیز دیگری است. مثلاً شیوهء پژوهش یک روانشناس با روش تحقیق یک جغرافیدان نمیتواند یکسان باشد. زیرا مسئلههای آنان یکسان نیست، شواهدی که نیاز دارند در منابع یکسانی یافت نمیشود، نوع تحلیل و تفسیر آنان از دادههای گردآمده فرق میکند و در نهایت سنت تحقیق در این رشتهها یکی نیست.
4.نیاز همزمان به جامعیت و گزیدگی
معمولاً جامعیت در تحقیق ارزشی افزوده بر آن تلقی میشود. این جامعیت بازتابهای مشخص در مراحل مختلف دارد. جامعیت در مرور پیشینه، جامعیت در دادههای گردآمده، جامعیت در گزارش یافتهها. اما در کنار جامعیت گزیده بودن نیز ارزش افزودهء دیگری است. پرهیز از پرگویی و پرهیز از ارائه اطلاعات غیرضرروی گزارش تحقیق ما را پاکیزه و پیراسته میسازد و در وقت و انرژی محقق و مخاطب صرفهجویی میشود. اما رسیدن به مرز مشخصی میان طیفی که یک سوی آن جامعیت است و سوی دیگر گزیدگی، از هنرهای محققان کاردان است. هنری که آنا را به تصمیم درست میرساند که تا چه مرحلهای باید پیش رفت و کجا باید متوقف شد. مثلاً محققی که میداند چگونه دامنهء مرور پیشینه را محدود کند که نه منابع هسته را نادیده بگیرید و نه دچار اطناب شود، از این هنر برخوردار است.
5.سهم تقریباً یکسان نظرگرایی و عملگرایی
کورت لوین (Kurt Lewin) - دانشمند شهیر حوزهء روانشناسی اجتماعی - میگوید: هیچ چیز عملیتر از یک نظریه خوب نیست. نکتهء خردمندانهای که در این جمله نهفته است، ریشه در پیوند همیشگی میان دو عرصهء نظر و عمل دارد. نباید تصور کنیم که قلمرو نظر و عمل از هم جدا هستند. به راستی چگونه میتوان تحقیقی عملی انجام داد و به نتایج کاربردی مفید رسید، بیآنکه این کاربرد مبتنی بر مبانی نظری محکم نباشد؟ چگونه میتوان هواپیما ساخت و قوانین فیزیک و مکانیک را ندانست، یا به آن بیتوجه بود؟ بدیهی است که اساساً هر عملکرد خوب بر تکیهگاه و پشتوانهء نظری محکمی استوار است.
5.اصالت همزمان «داده بنیادی» و «تفسیرگرایی» در تحقیق
ارزش هر اثر علمی، تا حد زیادی، به وثوق و اعتبار شواهدی بستگی دارد که پشتوانهء تحلیل و تفسیر محقق هستند. دلیل آنکه نمیگویم «مطلقاً» و از قید «تا حد زیادی» استفاده میکنم، توجه به این واقعیت است که ارزش و درستی هر مطالعه صرفاً متکی بر کیفیت و کمیت شواهد آن نیست. زیرا این محقق است که با دانش و بینش خود شواهد را تحلیل و تفسیر میکند. تصور کنید نتایج دقیقترین آزمایشهای پزشکی، به عنوان معتبرترین شواهد، از وضعیت یک بیمار در اختیار فردی مثل من، که هیچ تخصصی در حوزه پزشکی ندارم، قرار گیرد. بدیهی است که این شواهد معتبر بیفایده است و فقط زمانی سودمند خواهد بود که پزشکی کاردان آنها را تفسیر کند و به تشخیص دقیقی از بیماری برسد. بنابراین، نمیتوان نقش اساسی محقق را نادیده گرفت و فقط به دسترسی به شواهد دقیق دلخوش بود.
6.بیطرفی و طرفداری محقق
معمولاً در متون روش تحقیق توصیه میشود که محقق بیطرف باشد. توصیهای درست که فقط باید مراقب بود به اشتباه تفسیر نشود. زیرا اگر مراد ما از این بیطرفی، بیتفاوتی یا خنثی بودن باشد؛ آنگاه ممکن است داوری ما با خطایی بزرگ همراه شود. زیرا در این صورت محقق را همچون ماشینی مکانیکی میبینیم که قرار است محاسباتی انجام دهد و محصولی به نام گزارش تحقیق چاپ کند. بیآنکه نگران آنچه پیرامونش میگذرد باشد. اما اگر منظور از بیطرفی، نداشتن سوگیری مغرضانه باشد، آنگاه قضاوت به مراتب بهتری داشتهایم. در نتیجه محقق داوری خود را به دور از پیشداوری مغرضانه انجام میدهد، اما نگاه و نگرشی ویژه به موضوع مورد بررسی دارد. مثلاً میتواند شواهد موجود را از منظر مبانی و چارچوب نظری مشخصی تفسیر کند که جزئیات بیشتر را در این زمینه قبلاً در یادداشتی با عنوان «جایگاه چارچوب نظری و مفهومی در پژوهش» نوشتهام و نیازی به تکرار آن نیست.
سخن پایانی
شناخت مفهومی به نام «تضادمندی»دریچهای در ذهن آدمی میگشاید که او را از جزماندیشی دور میسازد. زیرا به ما یادآور میشود چه بسیارند رخدادها و پدیدههایی در جهان هستی که الزاماً فقط یک وجه و یک شکل ندارند. بلکه از سرشتی چندوجهی و چندجانبه برخوردارند. وجوهی که گاه متضاد و متناقض هم به نظر میرسند. بنابراین، برای درک بهتر آنها لازم است در افقی گستردهتر به آنها بنگریم و گاه زاویه دید خود را تغییر دهیم.در نتیجه کسی که جنس تضادمند مفاهیم را بفمهد به سادگی گرفتار تندروی و قضاوتهای مغرضانه نمیشود و بیشتر بر مسیر اعتدال و مدارا قدم بر میدارد.بنابراین، همین نگرش میانهرو و معتدل فرصت بیشتری برای تفکر و تأمل برایش به ارمغان خواهد آورد، و به شناخت بهتری از واقعیتها دست خواهد یافت و در نهایت چند قدمی به نور حقیقت نزدیکتر خواهد شد. تا باد چنین بادا!
منصوریان، یزدان. «تضادمندی در تحقیق». سخن هفته لیزنا، شماره 201. 31 شهریور 1393.
از مطالب مفید و ارزنده شما تشکر می کنم.
با احترام زوار
بسیار بهره بردم
بسيار عالي، مانند هميشه...
آرزوي سلامت و سرافرازي...
خوشحالم که سبب خیر شدم هرچند که عداوتی ندارم و برای شما استاد بزرگوار احترام فراوان قائلم. شما مخیرید که انتقاد کنید و بنده نیز تنها توصیف واکنش سرکار عالی را نمودم اگر تعرضی در کلام بوده ببخشایید. از قضا سوگیری بنده از سر دوست داشتن سخاوت ایشان در پرداختن به موضوعاتی است که شاید پی جویی آن برای امثال من دشوار و وقت گیر باشد. خوب است که شما هم به این جرگه بپیوندید
نه راه شرع می پویم نه کافر نه مسلمانم
گهی در عشق شیدایم گهی مجنون رسوایم
گهی درویش بی جانم گهی سلطان دورانم
خيلي خوب بيد
معنی نام شخصیت کارتونی که اسمش سرندیپیتی بود" نیکبختیه"Serendipity"
مرسی استاد
generality versus specifity است؟ یا تضاد بین کل نگری و خاص نگری؟
ضمنا مثل همیشه از این که مباحث به این مهمی را دریک مقاله تمام می کنید و به کاردیگری می پردازید گلایه مندم.
بهرحال این شمایید که می نویسید و با این حیف حیف گفتن ما تا به الان که اتفاقی نیفتاده و آینده را هم که نمی توان پیش بینی کرد.
ممنون