داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار گروه کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه خوارزمی: دو تن از کتابداران استرالیایی به نامهای «گبی هادو» و «جِین کلوباس» (Gaby Haddow and Jane Klobas) در مقالهای با عنوان «ارتباط پژوهش و اجرا در کتابداری و اطلاعرسانی: ترمیم فاصلهها» یازده مانع عمده را در انتقال یافتههای پژوهشی به عرصه عمل شناسایی کردهاند. فارغ از زمان و مکان پژوهش مذکور، به نظر میرسد مرور این مقولهها در ترمیم فاصله میان دو عرصه پژوهش و عمل مفید است. این یازده مقوله اصلی عبارتند از:
1. شکاف دانشی و ارتباطی (Knowledge Gap): مطالعات موجود نشان میدهد که بین پژوهشگرانی که در یک حوزه موضوعی تحقیق میکنند و افرادی که در آن حوزه مشغول به کارند معمولاً شکافی دانشی و ارتباطی وجود دارد. به زبانی ساده ارتباط آنان در حدی نیست که بتواند زمینهساز انتقال یافتههای پژوهشی به عرصه عمل باشد. گویی هر یک مسیر متفاوتی را طی میکنند و علاقهای به همسویی و همگرایی در این مسیر ندارند. مثلاً برخی از اعضاء هیأت علمی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی در مطالعات خود، چندان دغدغه کاربردپذیری نتایج مطالعات خود را ندارند. در نتیجه بیش از آنکه نگران این وجه از پژوهش باشند، درگیر مسائل جزئی و حاشیهای تحقیق هستند. از سوی دیگر نیز کتابداران شاغل نیز چندان توجهای به موضوعهای مورد علاقه محققان ندارند و بین آنچه که در محیط کارشان انجام میدهند و آنچه در پژوهشهای این حوزه انجام میشود، پیوند روشنی نمیبینند.
2. شکاف فرهنگی(Cultural Gap): شواهد حاکی از آن است که تفاوت محسوسی بین نگرش این دو گروه وجود دارد و هر یک بیشتر ترجیح میدهند با همکاران و همقطاران خود در ارتباط باشند. ضمن آنکه همزبانی و همدلی لازم نیز میان این دو گروه دیده نمیشود. به همین دلیل، کتابداران شاغل تمایل چندانی به شرکت در همایشها و نشستهای اعضاء هیأت علمی ندارند و بیشتر گرفتار مسائل کاری خود هستند. در نتیجه در حالی که آنان در محیط کارشان مشغول رسیدگی به مسائل واقعی کتابخانه هستند، محققان در همایشهای علمی درباره این مسائل گفتگو میکنند، بیآنکه ارتباط سازندهای بین این دو گروه برقرار شود.
3. شکاف انگیزشی (Motivation Gap): معمولاً انگیزههای این دو گروه با هم متفاوت است. پژوهشگرانی که در حوزه موضوعی مشخصی تحقیق میکنند، علائق و انگیزههای متفاوتی با کارکنان همان حوزه دارند. ضمن آنکه گروه دوم اساساً رغبتی به انجام تحقیق ندارند و بیشتر به اجرای وظایف کاری خود در قالب و فرمت معمول آن علاقهمند هستند، زیرا تحقیق و پژوهش امتیاز مشخصی برای ارتقاء و ترفیع آنان به دنبال نخواهد داشت. اگر هم امتیازی در این زمینه در نظر گرفته شده باشد، کمتر از آن است که ارزش زحمت انجام تحقیق و مشکلات آن را داشته باشد.
4. شکاف موضوعی (Relevance Gap): موضوعهای مورد علاقه این دو گروه با هم متفاوت است. گاهی پژوهشگران به موضوعی میپردازند که اساساً از نظر گروه دوم اهمیت چندانی ندارد و فاقد ارزش پژوهشی است. به همین دلیل کتابدران شاغل در زمینه رتبهبندی اهمیت مسائل پژوهشی با محققان همعقیده نیستند. زیرا آنان به دلیل ارتباط مستقیم با کاربران و ارائه خدمات اطلاعرسانی با مسائل و مشکلاتی روبرو هستند که ممکن است از نظر محققان دور بماند. چنانچه کتابدران شاغل بتوانند تجربههای واقعی خود را از محیط کارشان در اختیار محققان قرار دهند، همسویی بیشتری در انتخاب موضوعهای پژوهشی ایجاد خواهد شد.
5. شکاف زمانی (Immediacy Gap): در عرصه عمل نیاز به پاسخهای فوری برای مشکلات جاری است. نیازی که معمولاً امکان پاسخ سریع آن از مسیر پژوهش میسر نیست. زیرا پژوهش اگر بنیادی و اصولی انجام شود، فرایندی زمانبر است و نمیتواند به سرعت پاسخهای مورد نیاز را فراهم آورد. تاخیر در انتشار مقالههای پژوهشی و صفهای طولانی انتظار برای داوری و پذیرش مقالههای پژوهشی این مشکل را حادتر کرده است. گاه ممکن است مقالهای که خود حاصل تحقیقی چند ساله است، بیش از یکسال نیز در انتظار انتشار باشد. به این ترتیب عملاً فاصلهای چند ساله بین طرح مسئلهای و انتشار یافتههای پژوهشی که به آن مسئله پرداخته است ایجاد شود.
6. شکاف انتشاراتی (Publication Gap): نسبت به بسیاری از رشتههای دیگر، انتشارات پژوهشی در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی نسبتاً محدود است. این آثار نسبتاً محدود را نیز بیشتر اعضاء هیأت علمی منتشر میکنند و سهم کتابداران شاغل در این عرصه ناچیز است. در نتیجه سهم عمدهای از مجلههای این رشته به مطالعات دانشگاهیان و پایاننامههای دانشجویی اختصاص مییابد. در حالی که مسائل واقعی کتابداران شاغل در انتظار پاسخ است.
7. شکاف مطالعاتی (Reading Gap): معمولاً کتابداران و اعضاء هیأت علمی آثار یکدیگر را کمتر مطالعه میکنند. به این معنا که علائق مطالعاتی آنان چندان همپوشانی ندارد. اعضاء هیأت علمی ترجیح میدهند مقالههای همکاران خود را مطالعه کنند، در حالی که کتابداران شاغل رغبتی به مطالعه این آثار ندارند. زیرا پیوندی بین آنچه در این آثار مطرح شده و آنچه آنان به عنوان مسائل واقعی کارشان دارند، دیده نمیشود.
8. شکاف واژهشناختی (Terminology Gap): مجموعه واژگان متداول حرفهای دو گروه کتابداران شاغل و اعضاء هیأت علمی متفاوت است. این تفاوت به دلیل ماهیت متفاوتی است که در کار این دو گروه وجود دارد. اعضاء هیأت علمی بیشتر بر جنبههای علمی رشته تاکید دارند، در حالی که کتابداران شاغل به جنبههای حرفهای آن نیازمند هستند. آنان در فرایند مجموعهسازی، سازماندهی و اشاعه اطلاعات با ناشران، کارگزاران و در نهایت با کاربران در ارتباطند. ارتباط آنان با این گروههای نه چندان همگن، مجموعه وازگان پرتکراری را برایشان فراهم میآورد که ممکن است عضوی از اعضاء هیأت علمی در سراسر زندگی حرفهای خود حتی یکبار نیازمند استفاده از این مفاهیم نباشد. مثلاً مدیر کتابخانهای که با نمایندگان ناشران برای خرید منابع چاپی و الکترونیکی مذاکره میکند، با مجموعه واژگان و مفاهیمی آشناست که ممکن است برای مدرسان این رشته چندان آشنا و ملموس نباشد. این تفاوت در دایره واژگان بر ارتباط کاری این دو گروه تاثیر میگذارد.
9. شکاف فعالیتی (Activity Gap): ماهیت کار کتابدارن شاغل با محققان و مدرسان این رشته متفاوت است. مدیران کتابخانهها بیش از آنکه از کتابدارن شاغل بخواهند که وقت خود را به تحقیق و مطالعه اختصاص دهند، از آنان انتظار دارند، وظایف شغلی خود را در زمینه گردآوری، سازماندهی و ارائه خدمات به کاربران انجام دهند. بدیهی است که به دلیل مسئولیت شغلی متفاوت این دو گروه، مطالعه و تحقیق برای کتابدارن شاغل اهمیت ثانویه دارد. اما متاسفانه این اهمیت ثانویه به مرحلهای میرسد که برخی از کتابداران شاغل، پس از فراغت از تحصیل عملاً از محیط علمی فاصله میگیرند. این فاصله تدریجی اگر با بازآموزی همراه نباشد، در دراز مدت بر مهارتهای شغلی آنان نیز تاثیری منفی خواهد گذاشت. بر این اساس، شاید لازم باشد به مدیران کتابخانهها یادآوری شود که کتابدارن شاغل مثل بسیاری از حرفهمندان دیگر به بازآموزی و آموزشهای ضمن خدمت نیاز دارند و نباید مشغله کاری فراوان اهمیت این موضوع را از یادها ببرد. زیرا آموزشی که در خدمت ارتقاء خدمات کتابخانه باشد ضروری است.
10. شکاف آموزشی (Education Gap): بسیاری از کتابدران شاغل که در دورههای تحصیلی خود درسی در زمینه روش تحقیق نداشتهاند، مهارتهای لازم برای انجام موفق پژوهش را ندارند. در نتیجه حتی اگر در کنار انجام وظایف شغلی خود به تحقیق و پژوهش تشویق شوند، ممکن است مهارت لازم برای طراحی و اجرای تحقیق را نداشته باشند. شاید برگزاری دورههای کوتاه مدت یا کارگاههای آموزشی روش تحقیق در رفع این مشکل مفید باشد.
11. شکاف ناشی از روزمرگی و کار یکنواخت (Temporal Gap): کتابداران شاغل به دلیل مسئولیتها و مشغلهای که در ساعات کار در کتابخانه دارند، گرفتارتر از آنند که فرصتی برای پژوهش داشته باشند. به همین دلیل امکان کمتری برای مطالعه و تحقیق برایشان فراهم میشود. در نتیجه آنان ترجیح میدهد ابتدا وظیفههای شغلی خود را انجام دهند و معمولاً نیز فراغتی برای تحقیق نخواهند داشت.
در ادامه نویسندگان مقاله مذکور پیشنهادهایی برای ترمیم این فاصلهها ارائه میکنند. آنان بر این باورند که اگر قرار است یافتههای پژوهشی در عمل مورد استفاده قرار گیرند، ابتدا باید کتابداران شاغل به مشارکت بیشتر در پژوهش تشویق شوند. این مشارکت در بهترین حالت زمانی رخ میدهد که آنان در محیط کارشان در کنار انجام مسئولیتهایی که دارند فرصتی نیز برای مطالعه و پژوهش داشته باشند. تحقیقاتی که با روش «اقدامپژوهی یا پژوهشِ حین عمل» (Action Research) انجام میشوند در این زمینه بسیار مفیدند. اقدامپژوهی روشی کیفی است که در آن پژوهشگر در محیط کار خود و در کنار انجام وظایف شغلی خویش به انجام تحقیق نیز میپردازد. تحقیقی که موضوع آن دقیقاً به کارش مربوط است. تحقیقی که محور بحث آن برخاسته از مسائل واقعی کتابخانه است. به این ترتیب کار و پژوهش در کنار یکدیگر مطرحند، بیآنکه هیچ یک از این دو نادیده گرفته شود. به سخنی دیگر، هرگاه کسی در محیط کار خود نگاهی محققانه به مسائل اطرافش داشته و در جستجوی راهکاری علمی برای رفع آن باشد، نخستین گام را برای اقدام پژوهی برداشته است. علاوه بر این، حتی مطالعه گزارشها و مقالههای پژوهشی نیز در این زمینه سودمند است. زیرا کتابداران میتوانند مقالههای پژوهشی را مطالعه کنند، تا بتوانند از یافتههای آنها در محیط کارشان بهرهمند شوند.
اما این انتظار فقط به کتابداران شاغل محدود نمیشود. بلکه محققان نیز باید راهکارهایی برای ارتقاء سطح دسترسپذیری یافتههای تحقیق خود اتخاذ کنند. مثلاً بهتر است محققان انتشار آثار پژوهشی خود را فقط به مجلههای پژوهشی و دانشگاهی محدود نکنند و حداقل بخشی از آنها را در نشریههای حرفهای این حوزه و خبرنامههای انجمنها منتشر کنند تا بیشتر در اختیار کتابداران شاغل قرار گیرد. محققان اگر به هر دلیل ناگزیر از انتشار تحقیقات خود در مجلههای پژوهشی هستند، حداقل خلاصه یا گزیدهای از آنها را در خبرنامههای انجمنهای کتابداری منتشر کنند. از سویی دیگر کتابداران نیز میتوانند با استفاده از رویکرد مبتنی بر شواهد (مبتنی بر گواه) (Evidence Based Approach) از یافتههای پژوهشی بهرهمند شوند و بر اساس یافتههای پژوهشی تصمیمهای کاری خود را اتخاذ کنند.
در مجموع به نظر میرسد اگر دغدغهای برای سودمندی نتایج پژوهشها در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی وجود دارد، راهکار حل آن انعکاس مستقیم نتایج مطالعات این حوزه در عرصه عمل است. این مهم نیز میسر نیست مگر عزمی فراگیر در جامعه محققان و کتابداران شاغل ایجاد شود. عزمی که گروه نخست را به کاربردپذیری و مسئلهمداری مطالعات خود ترغیب و گروه دوم را به توجه و استفاده از یافتههای پژوهشی تشویق کند. به این معنا که محققان قبل از انتخاب مسئله تحقیق و چگونگی بررسی آن از خود بپرسند که آیا این مسئله در دنیای واقعی مطرح است؟ آیا موضوع این مطالعه با مسائل جاری در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی در ارتباط مستقیم است؟ آیا نتایج این مطالعه گرهای از گرههای موجود خواهد گشود؟ از سویی دیگر کتابداران شاغل نیز به عرصه تحقیق و پژوهش بیاعتنا نباشد و نیمنگاهی به مجلههای علمی و پژوهشی این حوزه داشته باشند. اشتراک مجلههای تخصصی و مرور مطالب آنها نخستین گام در این زمینه است. شاید در هر یک از شمارههای جدید مجلههای این حوزه راهکار، توصیه یا گزارشی یافت شود که برایشان مفید باشد.
علاوه بر این کاربردپذیری نتایج مطالعات زمانی محقق خواهد شد که انعکاسی از پژوهشهای جاری در آموزش کتابداری و اطلاعرسانی دیده شود. گروههای آموزشی کتابداری و اطلاعرسانی باید در بازنگری محتوا و منابع درسی خود به یافتههای پژوهشی توجه کنند. مثلاً درسهای سازماندهی در دوره کارشناسی این رشته نباید فقط به آموزش روشهای معمول فهرستنویسی و ردهبندی محدود شود. بلکه باید فرصتی نیز برای آشنایی دانشجویان با مبانی سازماندهی نوین که در مدلهایی مثل «اف آر بی آر: ملزومات کارکردی پیشینههای کتابشناختی» (FRBR: Functional Requirement of Bibliographic Records) منعکس شده فراهم شود. ممکن است این پرسش ایجاد شود که شاید در مقطع کارشناسی فرصتی برای آموزش مطالبی فراتر از مبانی سازماندهی اطلاعات که در 12 واحد پیشبینی شده نباشد، یا اگر مدرسان به طرح مسائل جدید بپردازند چگونه دانشجویان با اصول و مبانی این درس آشنا شوند. در پاسخ باید گفت که هرگز قرار نیست که با طرح موضوعات جدید مسائل پایه و اساسی به فراموشی سپرده شود. بدیهی است که دانشجویان در مقطع کارشناسی باید اصول و مبانی فهرستنویسی و ردهبندی را بیاموزند. اما در کنار آموزش اصول و مبانی لازم است حداقل به مسائل جدید نیز اشاره شود، تا راهی برای دانشجویان علاقهمند در این زمینه باز شود.
در پایان میتوان نتیجه گرفت که کاربردپذیری یافتههای پژوهشی هدفی نیست که تحقق آن با یک یا دو راهکار ساده میسر باشد. بلکه تحقق این هدف موضوع چندوجهی است که توجه همزمان به همه وجوه آن ضروری است. پژوهشی در عمل به کار خواهد آمد که موضوع آن مسئلهمدار و واقعی باشد و محقق در طراحی و اجرای آن خود را از مسائل جاری و واقعی آن حوزه بی نیاز نداند. علاوه بر این جامعه مخاطب تحقیق نیز باید با خوشبینی به سودمندی یافتههای پژوهشی نگاهی مثبت به فرایند تحقیق داشته و خود را از فرایند تولید علم و محصولات نوین آن بینیاز ندانند.
منابع و یادداشتها
Haddow, G. and Klobas, E. (2004) Communication of research to practice in library and information science: Closing the gap. Library and Information Research, Vol. 26, pp. 29-43.
منصوریان، یزدان. «کاربردپذیری یافتههای پژوهشی: پلی میان نظر و عمل». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 73. 21 فروردین 1391.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.