داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار گروه کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه خوارزمی: پژوهش فرایندی نظاممند است و معمولاً گامهای اساسی آن در ساختاری منظم و منسجم تدوین میشود. روش پژوهش نیز دستورالعمل استاندارد و مدونی است که برای رسیدن به شناخت بهتر از پدیده مورد مطالعه و اطمینان از درستی مسیر پیموده شده در اختیار محقق قرار میگیرد. در رشتههای مختلف نیز روشهای معمول و متعارفی وجود دارند که اغلب در دروس روش تحقیق آموزش داده میشوند. این روشها حاوی گامهای اصلی تحقیق هستند که در کتابهای درسی روش تحقیق با جزئیات کامل توصیف و تبیین میشوند. به همین دلیل اغلب این کتابها از ساختاری کم و بیش مشابه برخوردارند. این آثار معمولاً با تعریف مفاهیم پایه در پژوهش - مثل متغیر، فرضیه، نظریه، جامعه و نمونه- شروع میشوند، به گردآوری و تحلیل دادهها میرسند و در نهایت چگونگی ارائه یافتهها و رسیدن به نتایج را آموزش میدهند. گویی برای انجام هر تحقیق کافی است که محقق این گامها را دنبال کند تا به نتیجه مطلوب برسد. اما در عمل این انتظار کمتر به ثمر میرسد و چه بسیارند دانشجویانی که وقتی وارد عرصه عملی تحقیق میشوند با چالشها و موانعی مواجه خواهند شد که در این آثار هیچ راهکار موثری برای گذر از آنها نخواهند یافت. در چنین شرایطی است که دانشجو یا محقق جوانی که تجربه کافی در اجرای تحقیق ندارد دچار ابهام و گاهی ناامیدی میشود و خود را در برابر هجومی از مشکلات تحقیق تنها میبیند.
شاید بروز چنین شرایطی ناشی از این واقعیت باشد که اساساً کمتر کتاب روش تحقیقی را میتوان یافت که پاسخ روشنی برای برخی از نگرانیهای دانشجویان در فرایند تحقیق ارائه کند. مثلاً توصیههایی کاربردی برای دانشجویانی که دچار سردرگمی در یافتن موضوع پژوهش هستند، یا پیشنهادهایی برای رفع نگرانی آنان درباره کیفیت تحلیل دادهها یا دستورالعملی مشخص برای زمانبندی مراحل تحقیق و نکتهها و اشارههایی در این زمینه.
به این ترتیب، به نظر میرسد اغلب این کتابهای روش پژوهش با سه فرض اولیه نوشته میشوند. فرض نخست این است که همه شرایط برای تحقیق مهیاست و پژوهشگر فقط باید گامهایی مشخص را از ابتدا تا انتهای مسیر بردارد تا به نتیجه دلخواه دست یابد. فرض دوم این است که پژوهشگر فرصت و مهارت کافی برای دنبال کردن این مسیر را دارد و هیچ مانعی نیز راهش را نخواهد بست. سرانجام فرض سوم بر این مبنا استوار شده که محقق، ضمن برخورداری از دانش و مهارت کافی و فارغ از همه مسائلی که او را احاطه کرده، با اعتماد به نفس کامل و روحیهای عالی به کار تحقیق مشغول است و هیچ نگرانی و دغدغهای جز رسیدن به شناخت بهتر از پدیده مورد مطالعه ندارد.
اما بیتردید کمتر تحقیقی است که در چنین شرایط مطلوب و آرمانی ای انجام شود. زیرا خود پژوهشگر نیز مثل موضوع مورد مطالعه در بافت و زمینهای قرار دارد که متأثر از عناصر و مؤلفههای فراوان فرهنگی، اجتماعی و تاریخی است. اساساً تحقیق در معنای عام آن و بویژه در علوم انسانی و اجتماعی در محیط واقعی انجام میشود و نمیتوان آن را از این محیط جدا کرد. اکنون این پرسش مطرح است که نقش هر یک از این عناصر تأثیرگذار بر فرایند پژوهش چیست و چگونه میتوان در فرایند تحقیق به این عناصر توجه نمود. البته نویسنده یادداشت حاضر توان و مجال کافی برای پرداختن به همه وجوه این مسئله را ندارد و به همین دلیل بحث خود را فعلاً فقط به یک وجه مسئله که خود محقق و ویژگیهای اوست محدود میکند تا در فرصتهای دیگر به سایر وجوه بپردازد. بر این اساس پرسش اصلی یادداشت حاضر این است که: آیا پژوهش فرایندی مکانیکی است که با کنار هم قرار دادن اجزاء آن و پیمودن مسیری مشخص همواره به نتایجی معلوم برسیم؟ آیا مؤلفههای روانشناختی مثل عواطف، احساسات و باورهای محقق بر فرایند تحقیق اثر نمیگذارد؟ و آیا میتوان با آموزشی یکسان به محققان مختلف نتیجهای برابر از عملکرد آنان گرفت؟
در پاسخ میتوان گفت که پژوهش فرایندی مکانیکی نیست که فقط با اجرای دستورالعملی مشخص به نتیجه مطلوب برسد. پژوهش فرایندی پیچیده است که بخش عمدهای از آن کاملاً ذهنی و عاطفی است و بسیاری از عوامل فردی که به محقق مربوط میشود و بسیاری از عوامل فرهنگی و اجتماعی که در بستر تحقیق وجود دارند بر این فرایند تأثیر میگذراند. مثلاً چگونه ممکن است محققی که نگران تحویل به موقع گزارش تحقیق خود است بتواند با تمرکز و توجه کافی به تحلیل دادهها بپردازد؟ آیا اعتماد به نفس محقق در چگونگی تعامل او با جامعه مورد مطالعه تاثیر نمیگذارد؟ آیا مهارتهای ارتباطی محققی که قصد مصاحبه با نمونهای از جامعه را دارد میزان مشارکت افراد را در این مصاحبهها تعیین نمیکند؟ آیا محققی که از مهارتهای نگارشی بالاتری برخوردار است، گزارش منسجمتری از مشاهدههای خود نخواهد نوشت؟ آیا ممکن است پژوهشگری که نسبت به جامعه مورد مطالعه حس همدلی و همدردی دارد نتایجی برابر با پژوهشگری بگیرد که هیچ سنخیت و تناسبی با آنان در خود احساس نمیکند؟ و دهها پرسش دیگر که معمولاً در ارزیابی مطالعات نادیده گرفته میشود.
در اینجا برای هدایت این بحث به مسیری روشنتر شاید بهتر باشد مؤلفههای مؤثر بر شخص محقق را به سه بخش مؤلفههای شناختی، عاطفی (احساسی) و رفتاری تقسیم کنیم تا امکان بررسی نقش هر کدام در این زمینه بیشتر فراهم شود.
تأثیر مهارتهای شناختی پژوهشگر بر فرایند پژوهش
تا کنون مطالعات فراوانی در حوزههای روانشناسی و علومتربیتی و در زمینه عوامل شناختی انجام شده است. اما شاید کمتر محققی این پرسش را درباره خودش یا درباره سایر محققان مطرح کند. به این معنا که ببینیم توانایی شناختی و ذهنی محقق در بررسی و تحلیل موضوع مورد مطالعه چه نقش و جایگاهی دارد؟ و چگونه میتوان مهارتهای شناختی محققان را بهبود بخشید؟ آیا اگر مسیر تحقیق را به گامهای مشخصی تقسیم کنیم و در اختیار محققان مختلف با میزان دانش و مهارت متفاوت قرار دهیم نتیجه کار همه آنان یکسان خواهد بود؟ شاید پاسخ این پرسش در بحث روایی و پایایی تحقیق آمده باشد که با اتخاذ تدابیری میتوان از ابزاری روا و پایا استفاده کرد تا از تأثیر محقق بر ابزار کاسته شود و یافتههای تحقیق از اعتبار کافی برخوردار باشد. اما در عمل اینکه چه کسی این ابزار را به کار میگیرد بسیار اهمیت دارد و نمیتوان نقش محقق را در این زمینه نادیده گرفت. از آنجا که این ابزار مکانیکی نیست، چگونگی استفاده محقق از آن بر نتیجه کار تأثیر خواهد گذاشت. حتی چگونگی استفاده از ابزار مکانیکی نیز بر عملکرد آن ابزار مؤثر است و این امر در فرایندی ذهنی و شناختی اهمیتی مضاعف خواهد داشت. از سویی دیگر پیش داوریهای احتمالی محققان به نحو قابل توجهی بر چگونگی انجام تحقیق تأثیر میگذارد. معمولاً پرسشهای پژوهش و اهداف آن متأثر از این پیشفرضها است و نمیتوان به راحتی نقش آنها را از یاد برد. سابقه آشنایی محقق با موضوع مورد مطالعه و نوع تعاملی که با جامعه پژوهش دارد در میزان شناخت و نگرش او به آنچه بررسی میکند نقش آفرین خواهد بود. محققی که خود تجربه زیسته (Lived Experience) در زمینهای مشخص دارد به مراتب درک و شناخت بهتری از آن موضوع خواهد داشت. شاید به همین دلیل است که تجربه زیسته محقق در مطالعات کیفی امتیاز مهمی محسوب میشود.
تأثیر ویژگیهای عاطفی و احساسی پژوهشگر بر فرایند پژوهش
همانطور که گفته شد پژوهش فرایندی مکانیکی نیست که صرفاً با انجام گامهایی مشخص همواره به نتیجهای معین منجر شود. بسیاری از مراحل پژوهش متأثر از احساسات و عواطف پژوهشگر است. پژوهشگر است که تحقیق را انجام میدهد، دادهها را گردآروی میکند، به توصیف و تحلیل آنها میپردازد و تفسیری از آنچه به دست آورده ارائه میکند. از این رو، احساسات پژوهشگر در خلال این مسیر بر موفقیت یا شکست پژوهش تأثیر میگذارد. مثلاً نگرانی و اضطراب پژوهشگر - به هر دلیل که باشد - بر عملکرد او تأثیر منفی خواهد گذاشت. اگر این نگرانی تداوم یابد از اعتماد به نفس پژوهشگر میکاهد. در نتیجه او نمیتواند تمرکز کافی بر فرایند تحقیق داشته باشد و ممکن است برخی از وجوه مسئله مورد بررسی را نادیده بگیرد یا به یک وجه آن بیش از اندازه بپردازد. گاهی نیز تأثیر احساسات و عواطف محقق بر عملکرد ذهنی او خود را نشان میدهد. به عنوان مثال، بسیاری از دانشجویان در خلال نگارش پایاننامه از نگرانیهای متعددی رنج میبرند که در نهایت تحقیق آنان را با دشواری مواجه میسازد. نگرانی از تداخل کار و تحصیل، طولانی شدن تحقیق، کسب نمره پایین، کمتوجهی استادان راهنما و مشاور و سرانجام نگرانی از داوریهای سختگیرانه در جلسه دفاع از جمله این موارد است. اما در کمتر کتاب روش تحقیق و کمتر کلاسی این درس به این موضوعات توجه میشود. در نتیجه دانشجو در مقایسه موقعیت واقعی خود با موقعیت آرمانی موجود در کتابهای روش تحقیق دچار نوعی تعارض و تردید خواهد شد. از سویی دیگر علاقه محقق به موضوع مطالعه عامل مهم دیگری است که کمتر به آن توجه میشود. بدیهی است که اگر محققی از سر اجبار و برای رفع تکلیف به مطالعه بپردازد نتیجه مطلوبی از آن مطالعه به دست نخواهد آورد. در مقابل محققی که به موضوع پژوهش خود عشق میورزد، از نظر روحی با آن پیوند برقرار کرده و دغدغه رسیدن به شناخت بیشتر را دارد بیتردید عملکرد بهتری از خود نشان خواهد داد.
تأثیر مهارتهای رفتاری پژوهشگر بر فرایند پژوهش
در بسیاری از حوزههای علمی و بویژه در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی مهارتهای رفتاری پژوهشگر بر میزان موفقیت پژوهش مؤثر است. مثلاً مهارتهای ارتباط میان فردی (Interpersonal Communication Skills) محققان نقش تعیین کنندهای در ارتباط آنان با همکاران خود و جامعه مورد مطالعه دارد. آنان که میتوانند با همکاران خود همکاری خوبی داشته باشند، امکان و فرصت بیشتری برای مشارکت در مطالعات گروهی خواهند داشت. این مشارکت خود زمینهساز اشتراک دانش و یادگیری مهارتهای تازه و گسترش فعالیتهای پژوهشی آنان خواهد شد. همچنین، محققان باید بتوانند در گروههای رسمی و غیر رسمی با یکدیگر در تعامل و گفتگوی مستمر باشند. در این میان همایشها و نشستهای علمی از جمله فرصتهای ارزشمند برای ارتباطات علمی است و محققان باید بتوانند از این فرصتها برای بحث و گفتگو استفاده کنند. متأسفانه در برخی از همایشها دیده میشود که بخش عمدهای از وقت پیشبینی شده به مراسم و سخنرانیهای تشریفاتی میگذرد و تنها زمان گفتگوی حاضران در همایش به فرصت تنفس میان نشستهای رسمی یا پایان همایش محدود میشود. در حالی که هدف اصلی از همایشهای علمی بحث و گفتگو است که گاهی به هدف ثانویه و جانبی تبدیل میشود.
از سویی دیگر محققان برخوردار از مهارتهای ارتباطی میتوانند تعامل بهتری با جامعه مورد مطالعه داشته باشند و دادههای بیشتری برای تحقیق خود گردآوری کنند. مثلاً موفقیت در مصاحبههای پژوهشی بیش از هر چیز به مهارتهای ارتباطی نظیر شنیدن فعال، بازگویی، شفافسازی، جمعبندی و خلاصهسازی بستگی دارد. چگونه ممکن است محققی منزوی، خجالتی و گوشهگیر بتواند مصاحبهای عمیق و مفصل با نمونه مورد مطالعه انجام دهد و دادههای لازم برای پاسخ به پرسشهای پژوهش خود را گردآوری کند؟
در کنار مهارتهای ارتباطی پژوهشگر به مهارتهای مدیریت زمان نیاز دارد تا بتواند در کمترین زمان ممکن گامهای مورد نظر را بردارد و در این راه دچار تردید و تعلل نگردد. چه بسیارند دانشجویانی که بخش عمدهای از وقت خود را در زمان نگارش پایاننامه صرف امور جانبی و غیر ضروری میکنند و در نهایت با کمبود وقت مواجه میشوند. زیرا در درس روش تحقیق آموزش کافی برای زمانبندی پژوهش به آنان داده نمیشود یا اگر آموزشی نیز پیشبینی شده بیشتر در حاشیه این درس قرار دارد. شاید به همین دلیل است که در بسیاری از گروههای آموزشی پایان شهریور ماه همراه با ترافیک برگزاری جلسههای دفاع است و دانشجویان با نگرانی آخرین اصلاحات پایاننامه خود را انجام میدهند تا قبل از پایان مهلت تعیین شده فارغالتحصیل شوند.
در مجموع موفقیت در پژوهش به نحو روشنی به مهارتهای پژوهشگر بستگی دارد و این مهارتها فقط به آشنایی پژوهشگر با اصول و مبانی تحقیق محدود نمیشود. بر این اساس،پیشنهاد میشود در کنار درس روش تحقیق که در بسیاری از دورههای تحصیلات تکمیلی ارائه میشود، درس دیگری نیز به فهرست دروس اضافه شود تا دانشجویان بتوانند علاوه بر اصول و مبانی پژوهش مهارتهای دیگر مورد نیاز خود را بهبود بخشند. عنوان این درس میتواند «مهارتهای پایه در پژوهش» یا چیزی شبیه به آن باشد که در آن امکان پرداختن به مسائل مختلفی که بر فرایند تحقیق تأثیر میگذارند وجود داشته باشد.
نظر به اینکه توسعه و تولید دانش از مسیر پژوهش می گذرد، کیفیت پژوهشهای انجام شده ضامن اعتبار یافتههای پژوهشی است و این کیفیت در کنار همه عوامل تأثیر گذار به نحو قابل توجهی به مهارتهای پژوهشگر بستگی دارد. این مهارتها در دو دسته مهارتهای پژوهشی و عمومی قرار میگیرند. اما در آموزش روش تحقیق به یک میزان به این دو دسته مهارت توجه نمیشود و تأکید اصلی بر مهارتهای پژوهشی است. این در حالی است که در عمل فقط کسانی میتوانند مهارتهای پژوهشی را بخوبی به کار گیرند که از مهارتهای عمومی نظیر آنچه در این یادداشت به آن اشاره شد برخوردار باشند. بنابراین، در پاسخ به پرسشی که در عنوان این یادداشت آمده است باید گفت پژوهش به هیچ وجه فرایندی مکانیکی نیست که فقط با کنار هم گذاشتن چند مؤلفه و عنصر مشخص به نتیجهای معین ختم شود. بلکه کاملاً برعکس، پژوهش فرایندی ذهنی، عاطفی و اجتماعی است. ذهن و زبان پژوهشگر و مهارتهای ارتباطی و اجتماعی او بر نتیجه تحقیق تأثیری اساسی خواهند داشت. بر این اساس، نمیتوان انتظار داشت بدون فراهم آوردن تمام این شرایط توفیق چندانی در تولید علم به دست آید. حتی اگر این تولید خود را در افزایش کمی تعداد آثار نشان دهد، اثربخشی چنین فرایندی کمتر از آن است که انتظار داریم. در پایان 14 پیشنهاد برای دانشجویانی که علاقهمند به بهبود مهارتهای خود در این زمینه هستند ارائه میشود:
اگر شما هم پیشنهادها و توصیههایی در این زمینه دارید که به تکمیل این فهرست کمک میکند در بخش نظرات سایت یادداشت کنید.
منصوریان، یزدان. « آیا پژوهش فرایندی مکانیکی است؟». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 84. 5 تیر 1391.
مطالب بسیار مفید و مورد نیاز محققان مخصوصا دانشجویان جوان است . امید واریم به لطف خداوند و تلاش شما استادان عزیز اهمیت به دانش پژوهی در این دوره بیشتر شود و کار با عشق و علاقه انجام گیرد که دشوارترین کارها آسان گردد. با سپاس