کد خبر: 48587
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - 12:09

داخلی

»

گزارش

«کتاب تصویر» به کارگردانی ژان لوک گدار نقد و بررسی شد

منبع : لیزنا
فیلم «کتاب تصویر» به کارگردانی ژان لوک گدار (محصول سال ۲۰۱۸) با حضور سعید نوری(منتقد سینما) نقد و بررسی شد.
«کتاب تصویر» به کارگردانی ژان لوک گدار نقد و بررسی شد

به گزارش لیزنا، پانصدوهشتادمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ به نمایش فیلم «کتاب تصویر» به کارگردانی ژان لوک گدار (محصول سال ۲۰۱۸) اختصاص داشت.‌ پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور سعید نوری(منتقد سینما) برگزار شد.

سعید نوری (منتقد سینما) در این نشست گفت: با دیدن این فیلم سفر پرماجرایی در قرن ۲۰ و بخشی از قرن ۲۱ را با هم تجربه کردیم. ضرروتی که فیلمساز از آن حرف می‌زند، بازسازی تاریخ از طریق تمامی مواد خامی بوده که تا امروز ثبت شده است. مواردی که شامل کتاب‌های نقاشی، فیلم‌های خبری، مستند، داستانی، تاریخی است که در این ۱۲۰ سال در سرتاسر جهان گسترده و از نظر تصویری ثبت شده است. در این فیلم، بازسازی همه این موارد در کنار هم را دیدیم.

او در ادامه با اشاره به اهمیت زندگی ژان لوک گدار در روند خلق آثارش، بیان کرد: ابتدا باید زندگی ژان لوک گدار را مرور کنیم تا متوجه شویم که چه رخدادهایی سبب شده تا چنین فیلمی خلق شود. گدار اساسا از لحظه‌ای که در پاریس به دنیا می‌آید، موجودی بوده که همیشه ساز مخالف می‌زده است. او جواب بزرگترها را می‌داده و به عنوان بچه‌ای بی‌ادب شناخته می‌شده است. گدار خیلی زود از خانواده جدا می‌شود. او تا سن ۲۰ سالگی با دزدی از پدر و عمویش و فروش کتاب‌های خانوادگی، امرار معاش می‌کرده است. بعد از آن خانواده‌اش به سوئیس مهاجرت می‌کنند و او به دانشگاه سوربن در پاریس می‌رود. پدرش پزشک بوده و مادرش در یک بانک کار می‌کرده است. گدار در سن ۲۴ سالگی، مادر خود را از دست می‌دهد ولی خانواده او موافقت نمی‌کنند که گدار به عنوان یک بچه ناخلف خانواده در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند.

این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: او به دانشگاه سوربن می‌رود تا علوم سیاسی بخواند، اما بعد از یک سال، از دانشگاه بیرون می‌آید. زیرا با سینماتک فرانسه و نمایش فیلم‌های آنجا آشنا می‌شود. در واقع گدار خانواده خود را در آنجا پیدا می‌کند. خانواده‌ای که از دل آن، ۵ فیلمساز اصلی موج نو سینمای فرانسه بیرون می‌آید. کودکی این افراد در جنگ جهانی دوم گذشته است، بنابراین طبیعی است که الگوهایی که والدینشان با آن زندگی می‌کردند، بعد از جنگ جهانی دوم، دیگر کارکردی نداشته باشند. آنها نیز می‌خواهند قوانین خودشان را پی ریزی کنند. بنابراین از نوشتن در مجله هنر شروع می‌کنند. سپس عده‌ای از آنها تا آخر منتقد می‌مانند و عده دیگر تبدیل به فیلمساز می‌شوند. همچنین آنها مجله کایه دو سینما را به عنوان جایی برای بازشناسایی اساتید سینمایی و پیدا کردن کسانی که مولفه‌هایی در آثارشان از فیلم به فیلم تکرار می‌شود و نظریه مولف را به وجود می‌آورند، پی‌ریزی می‌کنند.

نوری در ادامه صحبت‌هایش گفت: بنابراین باید بگویم، ژان لوک گدار به عنوان یک عنصر نامطلوب در خانواده و اجتماع، آرزوی اولیه‌اش این بوده که کتابی بنویسد و آن را گالیمار چاپ کند ولی ورودش به سینماتک فرانسه شرایطی را به وجود می‌آورد که متوجه می‌شود، از طریق فیلم و رسانه سینما می‌تواند این مهم را به انجام برساند. (همانطور که می‌بینیم) امروز مخاطبان در سالن‌های سینما هستند. (البته صحبت از نیمه دوم دهه ۱۹۵۰ است.) زمانی که گدار شروع به فیلمسازی می‌کند، تمام قوانین سینمایی که تا آن زمان به عنوان مواردی که یک فیلمساز باید رعایت کند، تثبیت شده است را می‌شکند و با همین روش (تا سه فیلم اول خود تا سال ۱۹۶۵ ) جلو می‌رود.

او ادامه داد: بعد از این دوره، گدار با افکار چپی آشنا می‌شود و به آرامی شروع به انتقاد از جامعه بورژوایی می‌پردازد. در این راستا به سراغ ساخت آثاری می‌رود که تئوری‌های چپ و کمونیستی را تبلیغ می‌کند. به خصوص که در آن دوران کتاب قرمز کوچک مائو در اروپا دست به دست می‌شده است. در این راستا گدار فیلم «زن چینی» را می‌سازد. از آنجا مخاطبان فیلم او به دو دسته موافقان و مخالفان تقسیم می‌شوند. از اینجا مسیر او به سمت دنیا آنارشیستی می‌رود که به صورت رادیکال با همه چیز که در جامعه مستقر آنها وجود دارد، مخالفت می‌کند. به آرامی جریانی به وجود می‌آید که در سال ۱۹۶۸ به یک انفجار اجتماعی در فرانسه تبدیل می‌شود.

این منتقد سینما در ادامه عنوان کرد: به دنبال این اتفاق، گدار از ساختن فیلم‌های حرفه‌ای کنار می‌کشد و سراغ فیلم‌های آماتوری تلویزیونی می‌رود. در واقع تلویزیون‌ها به خاطر اسم و رسمی که داشته، به او پول می‌دهند تا برای آنها فیلم تولید کند. اغلب این آثار فیلمنامه‌ای نداشته و بداهه هستند. گدار در این دوره یک بار دست به خودکشی می‌زند. حتی یک بار تصادف بدی نیز با موتور سیکلت انجام می‌دهد اما خوشبختانه به زندگی بر می‌گردد.

او این دوره را ادامه می‌دهد و تا ۱۹۷۷ جلو می‌آید. در این دوره فیلم «همه چیز رو به راهه» را می‌سازد. این فیلم نیز درباره ایده‌های چپی چون حمله به روئسای شرکت‌ها و کسانی است که از کارگران بهره‌کشی می‌کنند.

نوری در ادامه صحبت‌هایش گفت: گدار از سال ۱۹۷۷ به سرزمین مادری خود، سوییس می‌رود. در آنجا سعی می‌کند که به سینمای روایی برگردد و فیلم «اسلوموشن» را می‌سازد و در این راستا برای اولین بار همکاری با سناریست که ژان کلود کریر است را پی می‌گیرد. بعد از آن نیز در دو فیلم دیگر با ژان کلود کریر همکاری می‌کند. بعد از بازگشت به سینمای روایی و همکاری با هنرپیشه‌های حرفه‌ای، موج نو سینمای فرانسه به پایان رسیده و دوره تازه‌ای آغاز شده است. فیلم‌های او در این دوره، این فرصت را پیدا می‌کنند که به بخش مسابقه جشنواره کن راه پیدا کنند. فیلم «بازرس» از جمله این آثار است.

او در ادامه بیان کرد: گدار در قرن جدید به سراغ خرد جمعی می‌رود. یعنی بعد از آشنایی با همسر آخر خود که خودش فیلمساز است، این تاثیر را می‌گیرد و به همراه او چند فیلم مشترک را می‌سازد. فیلم «کتاب تصویر» نیز در دسته آثاری است که با در نظر گرفتن خرد جمعی ساخته است. این فیلم از ۴ منبع تغذیه شده و به صورت یک سمفونی در ۵ موومان تولید شده است. موضوع آن تاریخ جهان از طریق تصاویر و متون است. نام اولیه فیلم «وسوسه آبی» بوده است و بعد عنوان «کتاب تصویر» برای آن انتخاب می‌شود.