به گزارش لیزنا، دکتر سعید رضایی شریف آبادی، رئیس انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران، در یادداشت خود به طور جامع دلایل مخالفت خود را با ادغام دو سازمان فعال در حوزه کتاب کشور، نهاد کتابخانه های عمومی کشور و سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در پاسخ به نامه منتشر شده دکتر جعفر مهراد، رئیس مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوری اعلام کرده است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
"نامه استاد ارجمند جناب آقای دکتر جعفر مهراد انگیزه ای شد، تا علاوه بر موضع رسمی انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران که طی نامه مورخ 13/2/90 به رئیس جمهور و مصاحبه هایی که با خبرگزاریها و نشریه الکترونیکی عطف داشتم، نکات دیگری را بازگو کنم که قبلا به آنها اشاره ای نکردهام.
اما قبل از ورود به بحث، مایلم تشکر قلبی خود را از دکتر مهراد بخاطر ورودشان به این بحث و به چالش کشیدن موضع انجمن و آنچه که تا کنون از سوی سایر پیشکسوتان و صاحبنظران و کتابداران مطرح شده و بویژه در شماره اخیر عطف انعکاس یافته، اعلام کنم. البته به این نکته اذعان دارم که عده ای از کتابداران دلسوز و زحمت کش نهاد کتابخانه های عمومی کشور از همان زمان انتشار نامه انجمن، درخواست کردند که انجمن نامه اش را پس بگیرد و یا تهدید به خروج از انجمن کردند. از آنجا که حمایت آنها از پیوستن دو سازمان به تصور اینکه چنین اتفاقی موجب بهبود وضع معیشتی آنها خواهد شد یا بدلیل بغض و کینه ای که نسبت به شخص خاصی پیدا کرده بودند صلاح ندیدم به آنها دامن بزنم. در مورد موضعی که جناب آقای دکتر حداد عادل گرفته اند و آقای دکتر مهراد آنرا ناشی از «فضایی از بمباران اطلاعاتی» دانسته اند، شخصا دکتر حداد عادل را فردی متفکر و صاحب رای می دانم . اگر قرار باشد ایشان تحت تاثیر فضایی از بمباران اطلاعاتی یا تبلیغاتی موضع گیری کنند، باید پرونده فعالیتهای 30 ساله ایشان را در آموزش و پرورش، شورای انقلاب فرهنگی، مجلس شورای اسلامی، فرهنگستان زبان، دایره المعارف اسلامی، هیات امنای سازمان اسناد و کتابخانه ملی و سایر مسئولیتهای مهمی که داشته اند بررسی کرد و کشف کرد که چه تصمیمات مهم مملکتی و فرهنگی را تحت تاثیر فضایی از بمباران اطلاعاتی گرفته اند. نه، اصلا دوست ندارم که چنین وصله ای را به ایشان بچسبانم.
البته این نکته هم قابل ذکر است که در سخن هفته همکار عزیز جناب آقای دکتر محسن جعفری مذهب که در پیام آقای دکتر مهراد به آن اشاره شده، موضع مشخصی راجع به بحث ادغام گرفته نشده و اعتراض نامبرده به انجمن این بوده که چرا قضیه را انحصاری کرده اید که در ذیل همان مطلب در قسمت اظهارنظرها به این اعتراض پاسخ داده شده است.
و اما اینکه نقش کتابخانه ملی نقشی حکومتی است و جنس کارش متفاوت است از جنس کار و خدمات کتابخانه های عمومی نکته ای است که همه بر آن واقفیم و یقین دارم که دکتر مهراد صد چندان بیش از بنده بر ماموریتهای اصلی این دو نوع کتابخانه واقفند. اما حیفم میاید که خوانندگان این سطور را به تحقیق نه چندان جدید پیتر لر، دبیرکل سابق ایفلا ارجاع ندهم که به تفصیل به نقش و خدمات کتابخانه های ملی پرداخته است.
مقدمه طولانی شد! اما چرا شخصا احساس خطر می کنم:
بزرگترین دغدغه شخصی ام اینست که با عریض و طویل کردن سازمان اسناد و کتابخانه ملی و کتابخانه های عمومی و احتمالا بعدها کتابخانه های شهرداری و مساجد و کانون پرورش فکری و هر نوع کتابخانه عمومی دیگر و .... سازمانی بوجود بیاوریم که هیچکس حریف آن نشود و تنها در نظریه های مدیریتی بتوان آن مدیر شایسته و توانمند را پیدا کرد که بخوبی از عهده ماموریتهای این سازمان دولتی، نیمه دولتی و غیر دولتی برآید و در عمل شاهد بی توجهی و تضعیف همه قسمتهای این سازمان خود ساخته باشیم. اما میخواهم آنچه که شخصا تجربه کردهام و شاهد آن بودم را بازگو کنم.
همانگونه که دوستان مطلع هستند از سال 1385 تا 1387 بعنوان معاون اسناد ملی (آرشیو ملی) سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در این سازمان عریض و طویل توفیق خدمت داشتم. گرچه اولین تجربه مدیریتی خود را از آرشیو و کتابخانه صدای جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 شروع کردم و در جاهای مختلف کارهای اجرائی کردم، اما آرشیو ملی حوزه مورد علاقه من بود و خود را موظف می دیدم که در آنجا خدمت کنم. از همان روزهای اول متوجه شدم که کارکنان آرشیو ملی به شدت با ادغام سازمان اسناد ملی و کتابخانه ملی- که در سال 1381 اتفاق افتاده بود- مخالف بوده و ابائی نداشتند که این مخالفت خود را پس از گذشت چند سال علنی ابراز کنند و این احساس هنوز هم در عده زیادی به قوت خود باقی است. بعید می دانم که کارمندی با چنین روحیه ضعیفی بتواند با انگیزه بالا و روحیه مناسب در خدمت اهداف سازمان باشد و بدون وقفه و پرانرژی در جهت ارتقای اهداف سازمانی تلاش کند. در سال 2007 که برای نشست تخصصی شورای جهانی آرشیو (سیترا 2007) به عنوان تنها نماینده ایران به کبک کانادا رفتم زمانی که با رئیس کتابخانه و آرشیو ملی کانادا صحبت می کردم به شدت از ادغام این دو نهاد حکومتی در یک سازمان واحد حمایت می کرد و این نهاد جدید را دانش بنیان می دانست که در خدمت نیاز اطلاعاتی جامعه است، اما وقتی به سراغ آرشیویستهای این سازمان می رفتم که غرفه ای در آنجا داشتند ناراضی بودند.
نمی خواهم پرونده بسته شده ادغام آرشیو ملی و کتابخانه ملی ایران را بازخوانی کنم و دلایل پشت پرده این قضیه را مطرح کنم، اما اشاره ام به مقاومتی است که کارکنان یکی از این دو سازمان- سابقا مستقل- نسبت به این ادغام کرده و می کنند و به زعم بنده احساس آنها چنین است که به آرشیو ملی ایران ظلم شده است. متاسفانه در طول دو سالی که توفیق خدمت در آرشیو ملی را داشتم شواهدی بر تبعیض را احساس کردم که به نمونه ای از آنها اشاره می کنم:
رئیس وقت سازمان اسناد و کتابخانه ملی برای آنکه تبعیضی بین دو واحد اصلی خود قائل نشود دستور داده بود که در کنار دفتر معاونت اسناد ملی فضایی هم برای او آماده کنند که حداقل هفته ای دو روز در آنجا مستقر شود تا از نزدیک به امور آرشیو ملی ایران بپردازد، اما در این دو سال یکبار هم چنین اتفاقی نیفتاد. انواع و اقسام بازدیدهای سران و شخصیتهای داخلی و خارجی در سازمان اتفاق می افتاد که با اصرار و التماس همکاران آرشیو ملی بعضی از آنها افتخار حضور در آرشیو ملی را به ما می دادند.
دو سال بعنوان تنها نماینده ایران در نشستهای تخصصی شورای جهانی آرشیو در کوراسائو و کبک شرکت کردم و شاهد حضور پر رنگ نمایندگان رژیم صهیونیستی بودم که به آنجا میامدند تا از هویتی که ندارند دفاع کنند. گرچه هیات تکنفره بودم، اما خدا را شکر که تعدادی از شرکت کنندگان در این همایش ها با تمدن کهن ایران زمین آشنا بوده و به بنده احترام می گذاشتند و مایل به شنیدن سخنان نماینده ایران در شورای جهانی آرشیو بودند. آیا حق این سرزمین متمدن اینست که در مجامع بین المللی مهم که نمایندگان آرشیوهای ملی بیش از 150 کشور جهان در آن حضور دارند اینگونه حضور یابد؟
آرشیو ملی کشور تنها نماینده قانونی حافظ میراث اسنادی این مرز و بوم است، اگر ریاست سازمان آرشیو ملی ایران تمام هم و غم خود را برای تقویت قانون و الزامات اجرایی آن می گذاشت، امروز بیش از 15 سازمان و مرکز دیگر، اسناد ملی را در اختیار نداشتند و این حافظه ملی را پاره پاره نمی کردند. امروز نباید سندی از کشور خارج شود و به دست دلالان صهیونیست بیافتد. چرا جمع آوری اسناد مهمی که در دست خانواده های ایرانی است توسط سودجویان بیش از آرشیو ملی است؟
راستی مگر امروز کتابخانه ملی وظایف خود را بخوبی انجام می دهد؟ رهبری در سازماندهی منابع، بویژه فهرستنویسی چه وضعیتی دارد؟ آیا کتابشناسی ملی ایران بدون عیب است؟ سرعنوانهای موضوعی و مستند مشاهیر و گسترش های موضوعی چه؟ آموزش کتابداری چطور؟ خدمات تحویل مدرک، مانند آنچه که کتابخانه ملی بریتانیا انجام می دهد، در کتابخانه ملی ایران چگونه انجام می شود؟ چه کسی باید جلوی چاپ کتابهائی را بگیرد که در این کشور بدون فیپا یا فیپای قلابی چاپ می شوند؟ مگر نه اینکه کتابخانه ملی باید همه آثار منتشر شده در ایران و درباره ایران و اسلام را جمع آوری کند؟ آیا این اتفاق افتاده؟ حضور کتابخانه ملی در مجامع بین المللی – از جمله ایفلا- چگونه است؟ تا چه اندازه اين كتابخانه از افراد شاخص و صاحب نظر در حوزه سازماندهي و ساير حوزه ها كه در سازمانها، دانشگاهها و نهادهاي ديگر اين سرزمين خدمت مي كنند و داراي تجربه و دانش در سطح ملي و جهاني هستند به عنوان مشاور يا صاحب نظر و يا حتي منتقد استفاده مي كند؟
به جرات اعلام می کنم که در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برنامه دقیقی برای ورود به عصر الکترونیک و عصر اینترنت نداریم. آیا استانداردهای نرم افزارهای اتوماسیون اداری و مدیریت اسناد الکترونیک را آرشیو ملی به سازمانهای دیگر دیکته می کند؟ چه فکری برای آرشیو وب ملی کرده ایم؟ چه کسی باید در این حوزه نقش رهبری داشته باشد؟ چرا در اين راستا از كساني كه مدرك تخصصي كتابداري و اطلاع رساني و يا آرشيو دارند به عنوان مدیران ارشد سازمان استفاده نمي شود؟
آقای دکتر مهراد عزیز تصور بفرمائید که بیش از 2500 کتابخانه عمومی هم به این سازمان اضافه شود. البته اگر این استدلال درست باشد که با الحاق کتابخانه های نهاد به کتابخانه های ملی، مجموعه کتابخانه ای بیشتری در خدمت نیازمندان اطلاعاتی قرار می گیرد، سوال من اینست که چرا بقیه کتابخانه های عمومی از جمله کتابخانه های شهرداریها، مساجد، کانون پرورش فکری، و یا اصلا چرا سایر انواع کتابخانه های پژوهشی و دانشگاهی و تخصصی و آموزشگاهی و ... در جهت تقویت مجموعه کتابخانه ای به کتابخانه ملی الحاق نشوند؟ اما فرض بگیریم که کتابخانه های نهاد فقط قرار است به کمک کتابخانه ملی بیاید. خود شما حتما مطلع هستید که بعضی از این کتابخانه ها، کتابخانه هایی هستند که در بعضی از مناطق محروم تنها اتاقی در بسته است که چند قفسه کتاب در آنجا خاک میخورد و تابلوی کتابخانه عمومی بر سردر آن نقش بسته است. آیا مدیر لایق و توانمندی که بدنبال آن هستیم می تواند هم مشکلات آرشیو ملی و کتابخانه ملی و همۀ کتابخانه های عمومی این مرز و بوم ر عادلانه و بدون غش کردن به یک سمت خاص حل کند؟ آیا اصولا كارنامه خود كتابخانه هاي عمومي در چند دهه اخير موفق بوده و جامعه از خدمات آنها راضي اند؟
آیا کتابخانه عمومی که من و شما و بقیه دوستان دیده ایم اینگونه است که محدود به یک ساختمان و تعدادی کتاب شود؟ حتما شما هم در خارج از کشور شاهد این بوده اید که مادران با فرزندان شیرخوار خود و با کالسکه به کتابخانه عمومی میآیند و با گریه فرزندان به خاطر اتمام وقت کتابخانه از آنجا خارج می شوند. چرا این اتفاق در کشور ما نمی افتد و یا نادر است؟ خیلی ها در آن نوع کتابخانههای عمومی احساس آرامش می کنند و برنامه های متنوع کتابخانه های عمومی برای طفل شیرخوار تا زن و مرد 100 ساله، بقدری زیاد است که وقت آنها را بطور کامل پر می کند و کتابخانه را بر هر سرگرمی دیگر ترجیح می دهند؟
آیا اگر انواع کتابخانه های عمومی که در کشور برپا کرده ایم را تجمیع کرده، به شهرداریها و خود مردم بسپاریم و به فکر تربیت مدیری متخصص، فهیم و توانمند برای آن باشیم در راستای کوچک سازی و چابک کردن دولت گام برداشته ایم یا آن چنان سازمانهای دولتی را عریض و طویل کنیم که نه کسی قادر به مدیریت عادلانه و قدرتمندانه آن باشد و نه کسی بتواند بر همه فعالیتهای این سازمان عریض و طویل نظارت کند و همه مشکلات را شناسائی کند؟ فکر نمی کنم کسی با این مطلب مخالفتی داشته باشد که کتابخانه ملی و آرشیو ملی نهادهای فرهنگی دولتی یا حکومتی هستند و باید در مدیریت دولت باقی بمانند. آیا متضرر اصلی در تشکیل سازمانهای عریض و طویل دولتی، کاربران و مخاطبان اینگونه سازمانها نیستند؟ بعید می دانم در این جنگل مولایی که می سازیم، کارکنان اینگونه سازمانها هم رضایت شغلی داشته باشند.
سرور ارجمند جناب آقای دکتر مهراد، یقین دارم که حضرتعالی اطلاع کاملتری از بنده نسبت به ادغام جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی و توفیق آن دارید که مثال زدهاید، ارتباط بنده با این دو وزارتخانه قبل و بعد از ادغام از طریق مرکز اطلاع رسانی جهاد سازندگی بود که بعنوان الگوی موفق مراکز اطلاع رسانی قبل از ادغام مثال زدنی بود و خیلی ها معتقدند که پس از ادغام آن مرکز تضعیف شد و به نابودی کشیده شد. بهر حال بنده هم مثل خیلی ها ، امروز نگران ادغام هایی هستم که بازارشان داغ است و به نظر غیرکارشناسانه و عجولانه است.
بهرحال آنچه که در این پاسخنامه به آن اشاره کردم دغدغه های حرفه ای است و خدا را شاکرم که چنین ظرقیتی را به همه ما داده که نقد بر خود را بپذیریم و در رفع آن بکوشیم. بازهم از ورود حضرتعالی در این بحث تشکر می کنم و امیدوارم با شکستن سکوت از سوی سایر پیشکسوتان، صاحبنظران، کتابداران و دلسوزان فرهنگ این مرز و بوم به رسالتی که در این برهه زمانی حساس داریم عمل کنیم تا جامعه علمی کتابداری به جمع بندی مناسبی برسد که برنده اصلی آن ملت فهیم و نجیب و فرهنگ دوست ایران باشد. قطعا نظرات موافق ادغام که بر پایه منطق و علم استوار باشد مورد استقبال قرار خواهد گرفت. وظیفه همه ماست که نظرات منطقی موافق و مخالف را بشنویم و بدون هیچگونه محدودیتی آنها را منتشر کنیم و قضاوت را بعهده خرد جمعی بگذاریم.
و من الله توفیق و علیه التکلان
سعید رضائی شریف آبادی"