داخلی
»سخن هفته
از عشق که حرف میزنم، از چه حرف میزنم
لیزنا؛ سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: از عشق که حرف میزنم، ازچه حرف میزنم؟ از صلح که حرف میزنم، از مشارکت که حرف میزنم، از کاربرد نهادیشدة خرد جمعی که حرف میزنم، از چه حرف میزنم؟ از تربیت فرزندان فرهیخته (افراد و نهادها) که حرف میزنم چه؟ همه مرا به یاد یک مادر می اندازد که در 20 دیماه 1341 متولد شد و در 20 دیماه 1402 شصت و دومین سال تولد خود را به نظاره نشست.
دلم میخواهد سپاسگزاری از جان و دل خودم را به زبان بیاورم و به ایران تبریک بگویم و به ایرانیان، و به زنان این سرزمین که مادری را با خود به این نهاد بردند و آن را با عشق و شوق پروراندند، و از آن مادری یگانه ساختند، مادری که غمخوار یکایک فرزندان این آب و خاک در نسلهای پیاپی بوده و هست.
لطفا آقایان زود دستشان را بالا نیاورند، میدانم محسن خمارلو هم بوده، عباس یمینیشریف هم بوده، نادر ابراهیمی و یحیی مافی هم بودهاند، و بعدها و در کنار این بانوان ایرج جهانشاهی و عباس حری و .... بسیاری بزرگان دیگر هم بودهاند، ولی در ذهن من و شاید بسیاری دیگر، شورا را زنان این سرزمین در دامان شریف خود نگاهداری کردند، و مردان خوب سرزمینم، به کمک آمدند و حاصل آن شده، خانهای برای دوستی و خرد. آگاهی و گواهی، و عشق و عقل.
"طرح پایهگذاریِ نهادی برای پیشبرد ادبیات کودکان و نوجوانان در سال 1339 ، از سوی توران میرهادی و با همفکری لیلی ایمن (آهی)، مطرح شد. آن دو عقیده داشتند چنین نهادی بهصورت گروهی و با خِرَد جمعی بهتر اداره میشود. پیشنهاد با چند تن از استادان، نویسندگان، مترجمان، کارشناسانان و هنرمندان به رایزنی گذاشته شد و در 20 دی سال 1341 به تأسیس شورای کتاب کودک انجامید. گروهی 37 نفره هیأت مؤسس شورا را تشکیل دادند و پس از تدوین و تصویب اساسنامه در سال 1342 ، شورا رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. سِمَت دبیری هیأت مدیرۀ شورا بر عهدۀ لیلی ایمن (آهی) و مسئولیت تدوین و انتشار ماهنامه برعهدۀ معصومه سهراب (مافی) قرار گرفت. در سال 1342 ، نخستین فهرست و یکسال بعد نخستین گزارش تحلیلی از وضعیت نشر کتاب کودک منتشر شد. به دنبال آن گروه بررسی با هدف معرفی کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان، فعالیت خود را زیر نظر توران میرهادی آغاز کرد و در همان دورۀ آغازین، شورا به عضویت دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان درآمد و از آن پس با چندین دوره عضویت در کمیتۀ اجرایی این دفتر، نمایندگی ایران در کنفرانسهای بینالمللی و عضویت در سیزده دورۀ داوری و دو دوره ریاست هیأت داورانِ جایزۀ هانس کریستیان آندرسن بر گسترش دامنۀ ادبیات کودکان و نوجوانان ایران افزود. در سال 1375 کتابخانۀ تحقیقاتی شورا با راهاندازی طرح تأسیس کتابخانههای کوچک با نام بامداد کتابخانهها، هدف ترویج خواندن را پی گرفت. در سالهای بعد در خانۀ کتابدار با بهرهگیری از همکاری مروجّان و کتابداران، روند گسترش کتابخوانی به شکلهای جدید و همچنین راهاندازی کتابخانههای کوچک در شهرها و روستاها ادامه یافت. در سال 1357 دبیری شورا برعهدۀ نوشآفرین انصاری قرار میگیرد و سال 1358 طرح تألیف فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان آغاز میشود. فرهنگنامه در سال 1377 برندۀ جایزۀ کتاب سال و در سال 1379 برندۀ جایزۀ انجمن ترویج علم ایران و در سال 1383 برندۀ جایزۀ بهترین مقاله های دینی در دایرةالمعارفها شد. کوششهای پژوهشی، آموزشی و ترویجی شورا در حوزۀ ادبیات کودکان و نوجوانان، سبب برآمدن و تأسیس چندین نهاد و مؤسسۀ دیگر دربارۀ کودکان شده است، که هرکدام دامنۀ فعالیت شورا را بهشکلهای مختلف در سراسر کشور گسترش دادهاند" .
شورا معلمی است که هیچ چیز از دانشآموزان و هنرجویانش دریغ ندارد، و این ودیعه استادانی است که هرگز دانستههایشان را از شاگردان دریغ نکردهاند و در مسیر یادگیری، یادگیریِ همراه با دوستی و عشق، آموختهها را عمیق و نامحسوس به جان انسانها ریخته اند و میریزند.
امسال برگزاری شصت و دومین سال تولد شورا، در محیطی صمیمی و دوستانه برگزار گردید، بزرگان شورا حضور داشتند و خانم انصاری بزرگ، از همه جمعیت حاضر این دو سوال را پرسیدند، و همه پاسخ دادند،
1) چگونه با شورا آشنا شدید؟، و
2) از شورا چه آموختید؟
و میبایستی حضور میداشتید، تا تنوع پاسخها را ببینید. من خود دیرتر رسیدم و بعداز جلسه از برخی نزدیکان در این مورد پرسیدم و همه با اسقبال از این برنامه بر تنوع پاسخها و زیبایی کار تاکید داشتند. و با اینکه من دیرتر آمده بودم از من هم سوال شد و پاسخ دادم، و چون همان روز، غروب هم میبایست در یکی از برنامههای شورا حضور میداشتم، تلاش کردم که وقت زیادی از جمع نگیرم، و این سوال را در برنامه غروب مفصل تر پاسخ گویم، که از شورا چه آموختم؟ اینجا و در ادامه، نکتههایی از صحبتم را برایتان بازگو خواهم کرد.
من دیرتر رسیده بودم، بنابراین از عزیزانم در مورد پاسخها پرسیدم چه پاسخهایی برایتان جالب بود، یکی از پاسخها را که ظاهرا به سوال از شورا چه اموختید؟ و چندین نفر به آن اشاره کرده بودند، این بود در شورا پذیرا بودن دیگری را آموختیم و یاد گرفتیم که پذیرای دیگران باشیم، همانطور که ما را به عنوان دیگری پذیرفته بودند .
خودم نیز در میان پاسخهایی که شنیدم، یکی که خیلی برایم خاطره انگیز بود، این بود که خانم میرهادی آدم را میگرفت و پرت میکرد در قسمت گود استخر، تا خودت دست و پا بزنی و شنا یادبگیری. من شهادت میدهم، چون من هم این بلا سرم آمد، و چه بلای خوب و شیرینی بود. و این را هم بگویم، که این کار را خانم انصاری و خانم قزل ایاغ هم میکردند، با این تفاوت که خودشان یا کنارت بودند، یا داشتند از اندکی دورتر نگاهت میکردند و مراقبت کارت بودند. مثل طرح دانش آموزان با افت تحصیلی در جنوب شهر تهران، که طرح مشترک خانم دکتر بازرگان و خانم قزل ایاغ بود، که خانم قزل ایاغ مرا به گودی استخر انداختند، ولی خودشان کنارم بودند، و همینطور خانم انصاری همیشه حواسشان به شاگردانشان بود. کاری را که خودشان گفته بودند، یا از آن خبر داشتند،که کاری در دست و در جریان داریم، همواره از شما میپرسیدند، که چطوری و کار چطور پیش میرود، و آنقدر دوستانه و صمیمانه، که همیشه دلم میخواست که بنشینم و با حوصله تعریف کنم، ولی همیشه میدانستم و هنوز میدانم که نباید زیاد وقتشان را بگیرم. چون شاگردانی مانند من کم نیستند، و باید وقت برای گوش دادن -که هنر بزرگ ایشان است- به دیگران را هم داشته باشند.
عرض کردم، دوست عزیزی اشاره کرد که خانم میرهادی آدم را میگرفت و پرت میکرد در قسمت گود استخر. حاصل این کار چه میتوانست باشد. و با چه تشخیصی؟ آیا امکان دارد دست هرکسی را بگیرید و به ورطه پرتابش کنید؟ شما هم این کار را بکنید، با فرزندتان و با شاگردتان، ولی باید حتما تشخیص درستی از توانائیهای فرد، فرزند، یا شاگرد، وجود داشته باشد. اگر تشخیصتان درست نباشد، می تواند بینتیجه بماند و حتی به فاجعه منجر شود، و اگر تشخیص درست بود، به چه میانجامد؟ نتیجه اش این میشود که شما هم توانائیهای خودت را میشناسی. نتیجه اش این میشود که انتظارات و توقعاتات از خودت بالا میرود. شورا انتظارات بچههایش را از خودشان بالا و بالاتر میبرد، و بچه شورائیها پس از مدتی میبینند که واقعا دارند کارهایی میکنند، که قبل از آن حتی جرئت فکر کردنش را نداشتند.
اینجا، ابتدا اشاره کنم، برای من خانم سهراب وآاقای مافی بسیار گرامی و عزیز بودند و هستند، و خانم راعی را خیلی دوست داشتم، ولی کاری زیر نظرشان انجام ندادهام و برای همین از این سه بزرگ دیگر یاد میکنم. گفتم خانم انصاری و خانم قزل ایاغ در ظاهر بیشتر از خانم میرهادی مراقب بچههایشان بودند، ولی یادتان باشد، خانم میرهادی هم بیخیال شما نبودند، و میدانستند هر کس به این برکه آب زلال پرتاب شود، مصونیت دارد، چون فقط دو چشم و دو دست نیست که قرار است از بچه شورائیها مراقبت کند، چندین و چند چشم، مراقب من تازه وارد هستند. و بودند، یکی از روزهایی که خانم میرهادی به من کاری را امر کردند که انجام بدهم، و من با تعحب پرسیدم، من؟ و فقط گفتند، آره، انجامش بده. من با نگرانی به این سوی میز به خانم قزل ایاغ نگاه کردم، لبخند ملایم خانم قزل ایاغ را در آرامش همیشگیشان دیدم و مطمئن شدم که هر جا نیاز باشد، دستم را میگیرند.
فضای شورا فضایی مشارکتی است، حاصل چندین سال مشارکت و کار جمعی استادان بزرگ این کار. چنان محیط آماده است، که فرد بدون آنکه حس بدی داشته باشد، به سرعت جذب این مشارکت میشود و از نگاههای دیگران، به جای احساس پائیدن و احساس زیر نگاه بودن، احساس همراهی و مراقبت را میگیرد، و در مشارکت حل میشود. و به خودش اجازه میدهد حرف بزند و مشارکت کند، احساس پذیرفته شدن میکند، از روز اول و با روی خوش، و به آرامی متوجه میشود، که این شعار خرد جمعی که خیلیها مدعی آنند، اینجا واقعی است و میآموزد، که خرد جمعی، بدون حس مشارکت، "من بودن" را به همراه خود میآورد، حال آنکه محیط مشارکتی محیط بلند فکر کردن و تفکر جمعی است و انتقال دانستهها به جمع است، و مدیریت دانش در چنین محیطی نیاز به نرم افزار و جایزه ندارد. پس کشف میکند که کار داوطلبانه، جایزهاش در خودش نهفته است، و برای در اختیار گذاشتن، آنچه دارید، نیاز به تشویق و جایزه و انگیزة ویژهای ندارد. و یک نتیجه دیگر، در چنین محیطی، رقابت معنای خودش را از دست میدهد، و جای خود را به رفاقت میدهد، و وقتی رقابت نیست، پس صلح است. صلح به معنای واقعی آن و نه صلح به معنای نه جنگ، صلح به معنای دوستی و همراهی و همیاری بدور از رقابت. و در مییابد که شورا خانه مشارکت، خرد جمعی و صلح است.
در بالا اشارهای هم به فرزندان شورا (نهادها) کردم. در مقالهای از مقاله های ارج نامه عاشقی که به مناسبت پنجاه سالگی شورای کتاب کودک به همت استاد اقبالزاده عزیز گردآوری و منتشر شده، نفیسه نفیسی می نویسد، در جلسهای با خانم انصاری وقتی از تاسیس شورای کودک اصفهان سخن میگویند، خانم انصاری میگویند از اینکه خودتان باشید نهراسید. از اینکه هر کدامتان کار و انگیزة متفاوتی دارید. هر یک از شما الگویی خاص هستید که الگویی گروهی را به وجود خواهید آورد، اما لزومی ندارد شعبهای از شورا باشید، میتوانید یکی از بازوهای آن باشید، مستقل اما در پیوند با شورا. و انجمن دوستداران ادبیات کودکان شکل میگیرد. این نحوة مدیریت، مثالزدنی است، و دست کم در ایران، نه کم نظیر که بینظیر است. همه موسسات، مستقل و همه در خدمت نهاد کودکی در ایران، با پرچمداری شورا.
فرزندان شورا، موسسات مستقلی هستند مانند موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان، موسسه پژوهشی کودکان دنیا، موسسه مادران امروز، خانة کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن، خانه دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان اصفهان و ..... و سامانههای الکترونیکی آنها،مانند کتابک و ایرانک، و همینطور موزه فرهنگ کودکی که همه سرمایههایی برای ایران ماست. سرمایههایی است که نهاد کودکی در ایران را پشتیبانی میکنند و اگر ببپذیریم، که فردای ایران را کودکان امروز میسازند، باید باز هم امیدوار بود، و به این دغدغه استاد، نیز اندیشید که پیوند و نزدیکی هر چه بیشتر نهادهای مردم نهاد کودکی به یکدیگر، حتما فردای ایران را روشنتر از امروز خواهد کرد.
شمع فروزان شورا باید تکثیر شود، و در دستان یکایک فرزندان ایران برای عبور از سیاهیها قرار داده شود. فرزندانی که اغلب خود راه همیشه رفتة خود را بدون آن شمع هم میشناسند و در دل تاریکی هم به خوبی میبینند، و گامهای مطمئن خود را در راه میگذارند و راه خود به آنها خواهد گفت که چگونه بروند، ولی تازهواردان و نوکیسگانی که در تاریکی مطلق جهل از سوی مقابل میآیند، بدون آن شمع در دست، فرزندان ما را نمیبینند و تنه بر آنان میزنند و آنها را به زمین میاندازند. شورا و موسسات مردم نهاد همسوی با آن، با هدف قراردادن شمعی در دست فرزندان ما سالها است با تاریکیها مبارزهای بی امان و در نگاه من موفق دارند. ایدون باد.
عمرانی ، سید ابراهیم .« به مناسبت شصت و دومین سالگرد تاسیس شورای کتاب کودک : از عشق که حرف میزنم، از چه حرف میزنم». سخن هفته لیزنا، شماره 677، 25 دی ماه ۱۴۰۲.
اقای عمرانی گرانقدر دست مریزاد