داخلی
»اخبار کتاب
رضا محمدی، روایت جادویی را در غزل وارد میکند
به گزارش لیزنا، رضا محمدی، از شاعران برجسته شعر امروز و یکی از منتقدان جوان و نامور حوزه ادبی افغانستان است. او که از سالیان دور سرودن شعر را آغاز کرده است، مدتهاست که به نقد ادبی نیز میپردازد و در هر دو بخش، مورد توجه قرار گرفته است.
در زمینه نقد، محمدی هم نقد شعر نگاشته است و هم نقد ادبیات داستانی.
رضامحمدی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی در شهر غزنی زاده شد. خودش درباره ریشه خانوادهاش میگوید: «خانواده ما اصلا به همان اندازه که در غزنی بودهاند در هرات و مزارشریف هم بودهاند و زمین دارند…جد بزرگ ما میرسیدعلی همدانی است که از همدان آمده بوده و در کشمیر زندگی و در تاجیکستان وفات کرد و همان جا هم قبرش است.»
محمدی چهار ساله بود که همراه با خانوادهاش به ایران مهاجرت کرد. او خود میگوید «خانواده ما همه زمیندار و ملا بودند، اما ملاهای دهقان. و پدرم عاشق سفر و یافتن رفقای بسیاربود.»
رضا در ایران، در مشهد به مدرسه رفت، در یزد فلسفه و فقه اسلامی یاد گرفت و در تهران دانشکده فلسفه را تمام کرد. به همین ترتیب، او دراین کشور ابتدا مجله سروش جوان را با عدهای از دوستاناش راه انداخت و بعد در روزنامه ابرار، کار و کارگر، سلام و همشهری روزنامهنگار شد. بالاخره در رادیو تلویزیون ایران به حیث محقق و مسئول تحقیقات زبان فارسی درکشورهای غیراز ایران، مشغول کار شد.
محمدی بعد ازسقوط طالبان به افغانستان رفت و با «مجله روزنه» کار را شروع کرد و یک مجله تخصصی، تحلیلی در زمینه فرهنگ ومسایل فکری، و صفحه بوطیقای نو را با محمد رفیع جنید درست کرد. صفحه بوطیقای نو یکسال نقد جدی ادبیات و فرهنگ بود.
بعد دوباره به ایران و از آنجا برای ادامه تحصیل فلسفه به لندن رفت و در دانشگاه مترو پولیتن فلسفه خواند.
او در لندن هم مجله سیمرغ را با همکاری یاسر احمد، «شرکت آریانا تراول» و حمید کبیر راه انداخت.
کتابهای شعر او که تا حال قبلاً اقبال چاپ یافتهاند، شامل موارد زیر است:
-سه پلک مانده به شب، تهران، سال ۱۳۷۹ ،
-بازی با عزراییل، کابل، سال ۱۳۸۳
-گزیده شعر جوان افغانستان،تهران، سال ۱۳۸۴
-کاغذ باد، تهران، سال ۱۳۸۷
-پادشاهی شعر، کابل 1393
-گزیده شعر به انگلیسی، لندن 2012
-پادشاهی انار به انگلیسی 2014
-معرفی ادبیات معاصر افغانستان، لندن اچ اند اس-2013
محمدی در سرودن شعر بیشتر به قالبهای کهن و اوزان کهن توجه دارد تا اوزان نیمایی و شعر آزاد. اوخودش نیز میگوید که دروزنهای کلاسیک شعر بیشتری سروده است.
او درتلاش بوده است تا از گردش و چرخشهای یک نواخت به دور شعر پرهیز کند. ازاین رو می گوید «کار تازه من واردکردن روایت جادویی در غزل بود. یعنی از ادبیات آمریکای لاتین و قصههای مادر کلانهای خودمان گرفته بودم . این که اشیا به هم تبدیل میشدند و یک قصه پشت هر شعر بود. همین کار را در شعرهای نیمایی و سپید هم داشتم، منتها غزلهایم بیشتر شهرت یافتند، البته مثنوی و قصیده هم داشتهام. و دیگر این که من کمکم از شعر اجتماعی عریان فاصله گرفتم و شعرهایم بعدها وارد یک فضای انتزاعی شدند.»
به گفته او این گرایش باعث شد که خوانندههای کمتری پیداکنند. رضامحمدی چنان که خودش میگوید، شعرهایش بعداً «شکل فلسفی یافتند که به فلسفه هند زیاد نزدیک بودند. منتها غزل هنوز قالب دلخواه من است.»
محمد امین زواری در یک نوشتهاش با عنوان «نیمنگاهی به مجموعه شعر کاغذ باد اثر سید رضا محمدی» که درکابل نشرشده است در رابطه به شعر محمدی مینویسد: «هرگاه صحبت از شعر جوان افغانستان باشد یا این که سخن از شعر دهه هفتاد – و اوایل دهه هشتاد – ایران باشد، یکی از دو سه شعری که به ذهن همه خطور میکند همین نقاشی یا رسم عجیب و توهم آمیز محمدی است – که به گمان من محور مجموعه شعر کاغذباد نیز هست.»
از جمله این یادکردها که درجلسهای درباره غزل افغانستان در انجمن بینالمللی شاعران فارسیگو با حضور آقایان کاظمی، مظفری، خاوری و آرزو رخ داده است، موسوی گرمارودی که از قلههای شعر دیروز و ریش سفید شاعران امروز ایران است، در آن جلسه گفت: «در این چند سال هرگاه صحبت غزل میشود، یا این که خودم دلم میگیرد و میخواهم شعری زمزمه کنم، یاد غزل نقاشی این جوان افغانستانی میافتم.»
محمدی از سال ۱۳۷۷ که در روزنامه کار و کارگر و سلام در ایران مسئول صفحه ادبی آن بود نقد شعر را شروع کرد.
او میگوید: «اولین نقدم هم بر شریف سعیدی بود که باعث کدورت هم شد، اما بیشتر نقد سینما و کتاب مینوشتم. در مجله سروش جوان که مسوول فرهنگی بودم، در کابل چنانکه گفتم با هدایت و تشویق جنید جدیتر شد. و همین گونه درلندن برای «جدید آنلاین» کارم نوشتن نقد بود.»
سال ۱۳۷۳ خورشیدی اوبه عنوان بهترین شاعر جوان ایران انتخاب شد و بعد جوایز جشنواره شبهای شهریور، جشنواره ادبیات مقاومت و چندین جشنواره دیگر در ایران را به دست آورد. درسال ۲۰۰۵ وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان «جایزه شاعر سال افغانستان» را به او داد.
همچنین شعرهای او به زبان های یونانی، آلمانی، فرانسوی، بنگالی و سویدی نیز ترجمه و منتشر شده است. همچنین وی داور جشنواره شعر کمبریج و عضو بورد مجله اشین ریوو در آکسفورد است.
سه شعر از این رضا محمدی
نقاشی
صدا ز کـالبد تن به در کشیـد مرا
صدا به شکل زنی شد به بر کشید مرا
صدا شد اسب ستم روح من کشان ز پِیَش
به خاک بست و به کوه و کمر کشید مرا
بگو کدامین نقاش ناموافق بود
که با دو دیده هموارهتر کشید مرا
چه بیم داشت که از ابتدای خلقت من
غریب و کج قلق و دربدر کشید مرا
دو نیمه کرد مرا پس ترا کشید از من
پس از کنار تو آنسوی تر کشید مرا
میان ما دری از مرگ کرد نقاشی
به میخ کوفته در پشت در کشید مرا
خوشش نیامد این نقش را بهم زد و بعد
دگر کشید ترا و دگر کشید، مرا
من و ترا دو پرنده کشید در دو قفس
خوشش نیامد و بی بال و پر کشید مرا
خوشش نیامد و تصویر را بهم زد و بعد
پدر کشید ترا و پسر کشید مرا
رها شدیم تو ماهی شدی و من سنگی
نظاره تو به خون جگر کشید مرا
خوشش نیامد و اینبار از تو دشتی ساخت
به خاطر تو نسیم سحر کشید مرا
خوشش نیامد خط خط خط زد اینها را
یک استکان چای از خیر و شر کشید مرا
تو را شکر کرد و در ذره های من حل کرد
سپس به سمت لبش برد و سر کشید مرا…
نفرین
نفرین به زندگی که تو ماهی من آدمم
نفرین به من که پیش فراوانیت کمم
نفرین به آنکه فرق نهاده ست بین ما
تا تو بهشت پاکی، تا من جهنمم
نفرین به خلقتی که مرا عرضه کرده است
من که تمام رنجم من که فقط غمم
آهستهتر به زندگی من قدم بنه
من گور دسته جمعی گل های مریمم
لب های من دو مار لهند و لورده اند
با بوی خون به سینه فرو میرود دمم
ای ماه! مهربانی تو می کشد مرا
ای ماه! من سیاه دلم از تو می رمم
والا بلند خوبی عظمای مرحمت
نفرین به من که پیش فراوانیت کمم
و شعری دیگر:
من از اینگونه که گشته سپری خوشبختم
من به این زندگی دربدری خوشبختم
من نسیمم نفس آرای جهان دگران
به خوشی های جهان دگری خوشبختم
روز با وعده بیهوده شب خوشحالم
شب به امید نسیم سحری خوشبختم
ماهتابا !تو دارایی و عیشت خوش باش
من و ناداری و بی بال و پری… خوشبختم
ماهتابا تو همین قدر که در بی کاری
از سر کوچه ما میگذری خوشبختم
تن تو نقره بازار جواهر سازی است
من به دیدار تو در نقرهگری خوشبختم
من همین قدر که در حلقه انگشتر شاه
دل درویش مرا هم ببری خوشبختم
من نسیمم چه کسی دیده نسیمی اهلی
من به این زندگی دربدری خوشبختم
سال ها رفت از این سان به جهان رد شدهام
باز از این سان که بگردد سپری خوشبختم
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.