داخلی
»برگ سپید
آبلوموف، واژهای آشنا برای دوستداران ادبیات است. هم به خاطر کتاب معروف ایوان گنچاروف به این نام، هم به خاطر واژه «آبلومویسم». چرا که وقتی کتاب آبلوموف منتشر شد، کاراکتر و پدیدهای به دنیای ادبیات معرفی شد که به سبک آبلومویسم معروف شد که نماد تنبلی کامل است و چنین چیزی نشان از اثرگذاری کتاب دارد.
کتاب آبلوموف، کتابی نسبتاً مفصل است که واجد ویژگیهای سبکی دوره نگارش خود است. چون کتاب در سال 1859، یعنی زمانی که آدمها زندگی آرام و عمدتاً روستایی داشتند و وقت برایشان آنچنان تنگ و کمیاب نبود، منتشر شده است. در این دوره، هم نویسندگان و هم خوانندگان، اوقات فراوانی داشتند که اگر قرار بود کتاب بخوانند، ترجیح میدادند کتابی قطور و مفصل داشته باشند. به ویژه برای اینکه بتوانند شبهای طولانی زمستان را راحتتر طی کنند. کتابهای آن دوره هم مانند خانهها و ماشینها و بقیه لوازم زندگی که همگی بزرگ و وسیع بودند، قطور و مفصل بودند. برخلاف کتابهای امروزین که به پیروی از سبک زندگی -که گویی همه چیز از خانه و ماشین گرفته تا وقت و حوصله- در محدودیت و تنگنا است، لاغر و کمصفحه شدهاند.
کتاب داستان «ایلیا ایلیچ» یا همان آبلوموف است که خرده مالکی است صاحب یک روستا با 300 رعیت. رعایای او سالانه سهمی از برداشت خود را که توسط مباشر آبلوموف جمعآوری میشود برای او میفرستند و همین وضعیت باعث شده که او بیتفاوت به امور دنیا در کنج اتاق خود یا درحال خواب باشد یا در چرت و استراحت و نه تنها دست به کاری نزند که اصلا هرگونه حرکت و فعالیتی را هم از زندگی خود دریغ بدارد. این روحیه تنبلی و بیعرضگی، حاصل نوع زندگی و رشد و نمو کودکی او است. آبلوموف در یک خانواده مالک و اشرافی روستایی در روسیه زاده شده و یک نوکر به اسم زاخار و انبوهی سر کلفت و کلفت و اقوامی که ششدانگ حواسشان به اوست از خاله و عمه و مادر و.... مدام مراقب او بودهاند. این تن پروری به حدی بوده که حتی جورابهایش را هم میبایست زاخار به پایش میکرده و از پایش در میآورده است.
همین تربیت کودکی که او را لوس و ننر بار آورده است، در بزرگسالی دست به گریبان او شده و آدمی تنبل و بیتفاوت را ساخته است که به دلیل بیتحرکی و بیدست و پایی در کار، از رویارویی با مسایل زندگی وحشت پیدا کرده و مدام دنبال کس یا کسانی است که به آنها تکیه کرده و بار زندگیاش را به دوش آنها بیاندازد. چنین اخلاقی زمینه را برای سوءاستفاده از او مساعد میکند و افراد شیادی چون تارانتیوف، که نمونهشان در همه جا یافت میشود، با شناخت این اخلاق، مدام برای سرکیسه کردن و تیغزدن او نقشه طرح میکنند. جالب اینکه آبلوموف به خاطر سستعنصری ذاتی که دارد با کوچکترین تهدیدی عقب کشیده و به هر خواری و سوءاستفادهای تن در میدهد.
این تنبلی که در همه زندگی او تار رخوت تنیده سالها ادامه دارد تا اینکه، معجزه عشق به «اولگا سرگیونا» برای مدتی روحیه زندگی و تلاش را در او زنده میکند و آبلوموف که از هرگونه تغییری وحشت داشته، از رختخوابش پا بیرون مینهد و به عشق اولگا برای چند صباحی به زندگی بر میگردد و مانند مردم عادی روزگار میگذراند. با این همه، شخصیت ضعیف و وابستهای که از کودکی به دلیل توجه بیش از حد اطرافیان در او پدید آمده حتی قدرت عشق را هم تاب نمیآورد و با اولین دشواری در راه عشق پا پس میکشد و دوباره به زندگی خفتبار خود رجوع میکند.
آبلوموف با همه بدبیاری که از تربیت ناجور کودکی او سرچشمه میگیرد یک شانس بزرگ دارد. در کنار آبلوموف ضعیفالنفس، یک انسان پولادین و صاحب اراده و قدرتمند به نام «اندره ایوانویچ» یا «اشتولتس» به عنوان دوست حضور دارد. کسی که تمام دقایقش ضرف کار، تلاش، تفکر و برنامهریزی است و هر امری را با شجاعت و تدبیر پیش میبرد. هر قدر آبلوموف ترسو و تنبل است و از رویارویی با وا قعیات زندگی فرار میکند، اشتولتس مدبر و کاری است و هر کاری را به درستی به سرانجام میرساند. اشتولتس، که یک آلمانیتبار است، از کودکی زندگی همراه با تلاش، استقلال و مسؤلیت را تجربه کرده و این تربیت سختگیرانه، از او فردی مدبر و اثرگذر را ساخته که قطب مخالف آبلوموف به حساب میآید. این دو، دوست دوران بچگی هستند و رفاقتی عمیق بین آنها استوار است که همواره باعث دستگیری اشتولتس از آبلوموف میشود.
یک شخصیت مهم دیگر کتاب «زاخار»، نوکر خانهزاد آبلوموف است که از بچگی مراقبت از او را عهدهدار بوده و حالا که خود پیرمردی است همچنان به آقای خود وفادار مانده است. گرچه زاخار آدمی کثیف و تنبلتر از آبلوموف است اما نماد کامل نظام ارباب و رعیتی است و با همه سرکوفتهایی که از آقای خود میشنود همچنان وفادارانه به او خدمت میکند و یک سرسپرده محض به ارباب است.
حاصل سخن
زندگی سراسر تنبلی و تباهی آبلوموف آدم را به یاد شخصیت مایکل کی در کتاب «زندگی و زمانه مایکل ک[1]» میاندازد با این تفاوت که در آنجا جدایی از زندگی اجتماعی با خودآگاهی اتفاق میافتد اما در مورد آبلوموف به دلیل شخصیت ضعیف و ترس از رویارویی با واقعیت زندگی چنین خلوتگزینی پیش میآید. شخصیتی که نتیجه مهربانی بیش از حد و بیمورد است. والدین و اطرافیان آبلوموف به نظر خودشان به آن کودک لطف و مهربانی میکردند، غافل از اینکه با ناز پروردگی روحیه تلاش و جدال با حقایق زندگی را در او کشتند. چیزی که صاحبنظران تربیتی هم بر آن صحنه میگذارند که زندگی پر تنعم و به دور از تلاش، نه تنها سعادتی به همراه ندارد که فرد را به موجودی زاید و بیاراده چون آبلوموف بدل میکند که در بزرگسالی باید تاوان همه راحتیهای زندگی را با سختی پس بدهد.
نکته دیگر در این کتاب، اشارات فراوان به سبک و رویه زندگی روسی در مقابل شیوه زندگی آلمانی است. زندگی مردم روسیه چنانکه در این کتاب آمده، زندگی راحتطلبی و پرهیز از هرگونه سختکوشی است و همین روحیه باعث میشود که روسها با اندک چیزی که به آنها میرسد قانع شده و اگر هم قرار باشد چیزی طلب کنند نه از راه تلاش و همت که از راه نادرست سعی میکنند آن را به دست بیاورند. در مقابل وقتی کودکی اشتولتس آلمانیتبار شرح داده میشود؛ ملاحظه میکنیم که این سختگیریها و استقلال کودکی که آلمانها با آن بزرگ میشوند، چطور در بزرگسالی به یاری آنها میآید و زندگی را مدبرانه پیش میبرند. چنین روحیهای در توسعه کشور آنها هم قابل ملاحظه است.
جنبه دیگر کتاب، وجود نظام ارباب و نوکری و پذیرش کامل آن توسط افراد پایین است. به گونهای که برای آدمهای این دوران خیلی قابل درک نیست. مثلا زاخار با اینکه خیلی وقتها از دست خرده فرمایشات و سرکوفتهای اربابش کلافه میشود اما همچنان از اینکه یک روز عنوان نوکر خانواده را از او بگیرند میترسد و چنان باور کرده که باید نوکر باشد که همهاش میگوید بعد از آبلوموف من نوکری چه کس دیگری را میتوانم بکنم. یا شخصیت دیگر کتاب یعنی «آگافیا ماتیونا» که نقش آَشپز را برای ابلوموف بازی میکند فقط عاشق این است که ارباب را راضی نگه دارد و تسلیم محض اوامر او است.
و در آخر، باید حتما اشارهای مجدد به قدرت عشق بشود. تنها چیزی که توانست آبلوموف را از لاک تنهایی و زندگی نکبتبارش بیرون بکشد و در او روح زندگی بدمد و با کم فروغ شدن عشق، مجددا آبلوموف در دامان خواب و تنبلی و زندگی بیمصرف خود غلطید.
کتاب ابلوموف اگر چه کتابی قطور است و بخش زیادی از اتفاقات داستان در فضای محدود یک اتاق خواب و دور و بر تختخواب و کاناپه ایلیا ایلیچ و در وصف حالات مختلف چرتزنی و تنبلی او اتفاق میافتد که به زعم بسیاری از منتقدان باعث خستگی مخاطب میشود، اما با چنان مهارتی نگاشته شده است که خواننده ناخودآگاه در این فضای محدود خود را محبوس میبیند و هنگامی که به خود میآید میبیند در حال دلسوزی برای ایلیا ایلیچ (آبلوموف) است و بر او و زندگی رقت بارش ترحم میکند. همین ویژگی کتاب است که نه تنها تبلیغ تنبلی و تنپروری نمیکند که غیرمستقیم بر آن می تازد و خواننده چنان از این اخلاق ناپسند ابلوموف منزجر میشود که تلاش می کند تا حد ممکن از این حالات تبری جوید.
مشخصات کتابشناختی اثر:
|
[1] . کوتسیا، جی. ام. (1383). «زندگی و زمانه مایکل ک». ترجمه مینو مشیری، ویراستار محمدرضا جعفری. تهران: فرهنگ نشر نو.
مطلب شما را با ذکر منبع در وبلاگ و کانال تلگرامم نقل کرده ام؛
در صورتی که مخالفتی دارید اطلاع دهید تا حذف نمایم.
https://t.me/Dopram
http://www.dopram.blogfa.com
در زمینه(مسائل خانوادگی و روابط زناشویی کتاب «تنها راه رسیدن به تکامل و سعادت ابدی و چشیدن لذّات واقعی / ج 1» را مطالعه (و به همگان معرفی) نمایید.
من دوست دارم یک کتاب با داستان ماجراجویی و هیجانی بخوانم و در حال حاضر احساس میکنم به خواندن چنین کتابی نیاز دارم. لطفا اگر کتاب خوبی در این زمینه می شناسید معرفی کنید. حتی ماجراجویانه تر از هری پاتر. ممنون.
معرفي بسيار زيبا وجامع ودرواقع بهترين معرفي كه خونده بودم
حضورتان دراين بخش بسيار گراميست
منتظر معرفيهاي استادانه تان هستيم