داخلی
»مطالب کتابداری
»ستاد خبری ۲۵
به خاطر تنفر از سینما دیگر فیلمنامه نمینویسم
محمد طلوعی یکی از نویسندگان موفق حال حاضر ادبیات معاصر است. وی که تحصیلات سینمایی دارد و کار نویسندگی را با فیلمنامهنویسی آغاز کرده از دنیای سینما دل خوشی ندارد و اکنون فقط به فعالیت ادبی میپردازد. کتاب «آناتومی افسردگی» آخرین رمان طلوعی توسط انتشارات افق در اسفند 95 منتشر شد و در کمتر از سه ماه به چاپ دوم رسید. طلوعی اولین رمانش با نام «قربانی باد موافق» را در سال 1386 به چاپ رساند که توانست برنده جایزه ادبی «واو» شود. وی همچنین مجموعه داستان «من ژانت نیستم» را نیز در سال 1391 به چاپ رساند که برنده جایزه گلشیری شد.
به مناسبت هفته کتاب مصاحبهای با محمد طلوعی داشتیم و از وی درباره اقتباس از ادبیات در سینمای ایران پرسیدیم.
شما هم نویسنده رمان و داستانهای کوتاه هستید و هم فیلمنامه نویس.
دیگر فیلمنامه نویسی نمیکنم.
دلیلش چیست؟
تنفر از سینما.
این تنفر از کجا ایجاد شده است؟
به نظر من سینمای ما نسبت به ادبیاتمان بسیار عقبمانده است و داستانهایی که در سینما مطرح میشوند، بسیار داستانهای پیش پا افتادهای هستند. ترجیح میدهم در ادبیات انرژیام را صرف کنم.
یعنی فکر میکنید به عنوان یک فیلمنامه نویس مجبور بودید داستانهایی کار کنید که به آنها علاقه نداشتید؟
به نظرم سینما با داستانهایی که تعریف میکنیم در حال تخصیص دادن شکل زندگی ما و تبدیل کردنش به چیزهای عامهپسند است. به نظرم سینمای ایران عمق زیادی ندارد. آنهایی هم که دارند کار خوب انجام میدهند، اغلب دارند داستانهای خودشان را تعریف میکنند. مشکل دائمی سینمای ایران رابطه سینما و فیلمنامه نویس است. اگر اصفر فرهادی فیلم خوب میسازد و سطح فیلمهایش بالاست، دلیلش این است که فیلمهایش را خودش مینویسد و فکر نمیکند که باید به دنبال یک نویسنده بگردد. آنهایی هم که دنبال نویسنده میگردند، فیلمسازان خوبی نیستند.
یعنی فکر میکنید سینماگران مؤلف ما هستند که فیلم خوب میسازند؟
فکر میکنم راه حل قطعی سینمای ما اقتباس کردن از ادبیات درجه یک است به جای رفتن سراغ داستانهای معمولی که در سینما تعریف میشود.
پس فکر میکنید مقصر سینماگران هستند که اقتباس نمیکنند؟
نه! فکر میکنم سینما همیشه یک سطحی از عامه پسندی را میخواهد. ارتباط با توده همیشه تخصیص دادن بخشی از داستان، ماجرا و شخصیتها به این بخش را احتیاج داشته است. این الزام آن رسانه است.
فکر میکنید در رسیدن به مخاطب توده هم اقتباسِ خوب میتواند صورت بگیرد؟
بله. فکر میکنم هنوز ادبیات درجه یکی وجود دارد که اگر از آنها اقتباس بشود مخاطب درجه یک هم پیدا میکند. مثلا «سووشون» سیمین دانشور متنی است که امکان اقتباس دارد و میتواند با مخاطب توده ارتباط برقرار کند؛ یا «رازهای سرزمین من» رضا براهنی هم همین طور.
دوران دانشجویی هم همینطور فکر میکردید؟
خیر اگر این فکر را میکردم که نمیرفتم سینما بخوانم!
شما میخواستید فیلمساز بشوید؟
نه من هیچ وقت نمیخواستم فیلمساز بشوم. من همیشه میخواستم فیلمنامهنویس بشوم و شدم. کار حرفهای هم کردم ولی هیچ وقت رضایت خاطری پیدا نکردم.
هیچ وقت دوست نداشتید فیلمنامههای خودتان را خودتان بسیازید؟
نه! به نظرم این دو، کارهای جدایی هستند. به نظرم کارگردانی بیشتر از اینکه یک کار آرتیستی و هنری باشد، یک نوع مدیریت کردن منابع انسانی است و من در آن خیلی موفق نیستم.
فکر میکنید ادبیات معاصر ما قابلیت این را دارد که اقتباس از روی آن صورت بگیرد؟
داستانهای معاصر ما در کتابها از داستانهایی که در فیلمهای ما تعریف میشوند با کیفیتتر هستند.
فیلسازهای محبوب شما در ایران چه کسانی هستند؟
اصغر فرهادی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی.
آیا فیلم خوب فیلم داستانگو است؟
غیر این در ایران داریم؟ فیلمسازان مورد علاقه من پیتر گرینیوی و کی کروزماکی هستند ولی آیا فیلمساز مشابه این دو را در ایران داریم؟ نداریم! پس من به آن چیزهایی که داریم اکتفا میکنم.
خواسته شما از سینماگران چه خواهد بود؟
من خواسته ای از سینماگران ندارم. اگر چیزی باشد فقط این پیشنهاد است که بیشتر اقتباس کنند.
وگرنه فیلمنامه هاش تصویر بدی از ایران به نمایش گذاشته اند