داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر محسن حاجي زينالعابديني، عضو هيئت علمي گروه علم اطلاعات و دانششناسي دانشگاه شهيد بهشتي: نشست "نقش شبکه های اجتماعی در ترویج کتاب خوانی" روز یکشنبه 19/2/95 در تالار گفتگوی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد. آقای دکتر منصوریان در یادداشت " کمیابی آگاهی ناب در شبکههای اجتماعی" که روز دوشنبه 20/2/95 در سخن هفته ليزنا منتشر کردند، در مورد آن نشست نوشتند. در آن جلسه، بنده با زاویه نگاه متفاوت تری در ارتباط با موضوع شبکه های اجتماعی و کلا فضای مجازی ظاهر شدم. نگاهی که هم در جلسه و هم بعد از آن مخالفانی داشت و حتم دارم که در بین خوانندگان محترم این نوشته هم حتما مخالفان و موافقانی خواهد داشت. به هر حال، هر کسی آزاد و مختار است که بر اساس خوانده ها، یافتهها، تجربیات و شهودیات خود، رای و نظری داشته باشد و آن را بیان نماید و نظرات مخالف و موافق را بشنود و اگر لازم بود نظر خود را تغییر داده یا تعدیل نماید.
مطالبی که در آن نشست بیان کردم و اینجا هم مختصری از آن را مینویسم، به هستیشناسی فضای مجازی اشاره دارد و به هیچ روی به دنبال ارزشیابی یا نگاه مثبت و منفی به آن نیست. در یادداشتی با عنوان "وایبریسم: دزد بی چراغ زمان و کتاب" در ستون گاهی دور لیزنا منتشر شد، خطرات و تهدیدهای شبکههای مجازی اشاره کردهام و در آنجا نگرانی، ترس و انتقادهایم به فضای مجازی را نوشته ام. بنابراین، چیزی که اینجا می آید را بدون سوگیری و شائبه جانبداری مطالعه بفرمایید.
نظر من درباره رفتار نسل جدید و نسل قدیم در ارتباط با فضای مجازی این است که نسل جدید در حال شکل دادن به دنیای خودش است. دنیایی که ممکن است برای نسل قدیمی تر، مسخره، توهمی، غیر واقع گرایانه و منحط به شمار آید. اما برای نسلی که در حال تجربه کردن و ساختن آن است، دنیایی زیبا و قابل قبول بوده و کمتر نقصی از آن دست که قديمي ها معتقدند، در آن دیده شود.
تفاوت عقیده و سلیقه بین نسلها، چالشی قدیمی و همچنان لاینحل به شمار میآید. نسلهای قدیمی تر، عموما، نسلهای بعد از خود را خودسر، سطحی، متوهم و بی اعتبار تلقی می کنند. نسلهای جدید هم، اغلب، نسلهای گذشته را به سنتگرایی، تحجر، خاطرهمحوری و کهنه طلبی متهم می کنند. این مساله تاریخی، هر گاه که بشر در موقعیت تحول و گذار قرار می گیرد، شکلی حادتر و پیچیده تر به خود می گیرد. موقعیت متحول و گذار، چیزی شبیه نظریه انقلابهای علمی تامس کوهن است. یعنی انسانها سیر تکاملي نرمالی دارند که تفاوتهایی مختصر در جزئیات دارد، اما هنگامی که قرار است تحولی انقلابی به ظهور برسد که نه سطحیات که ریشه ها را تکان داده و گاها حذف یا جابجا می کند، شکاف و اختلاف بین نسلها بیشتر نمایان می شود. به نظر می رسد که اکنون، نسلهای ما هم در میانه تحولی فناورانه که در حال تغییر و جابجایی برخی ریشه هاست قرار دارند. تحول فناوری اطلاعات که از سالها پیش آغاز شده و اکنون شاید در بالاترین ارتفاع قله تحول در حال تبدیل جوامع و تغییر رفتارهای تکنیکی و اخلاقی باشد. در برخی عرصه ها هم به نظر می رسد که کار تغییر و تحول انجام گرفته و فرهنگی نو پدید آمده و حالا در حال تثبیت آن باشد؛ حتی در برخی عرصه ها نیز از مرحله تثبیت گذشته و به یک امر معمول زندگی بدل شده است. برای مثال، در اواخر دهه 1370 شمسی، دستگاه های خودپرداز بانکی (ATM) رایج شد. در آن زمان، کسانی که با آن آشنا بوده و از آن استفاده می کردند خیلی انگشت شمار بودند و هر وقت که جلوی تنها دستگاه بانک سپه آن وقت در میدان ولی عصر می خواستی عملیات بانکی انجام دهی سیل بیشماری از رهگذران با چشمانی پرسشگر به شما نگاه می کردند و حتما یکی دو نفری که کنجکاوی بیشتری داشتند جلو می آمدند و می پرسیدند این چیست؟ اما کم کم این دستگاه ها رایج شد و یکباره با فراگیر شدن پرداخت یارانه ها، استفاده از این دستگاه ها چند برابر شد. چنان که بسیار شاهدیم افراد کهنسالی که به این راحتی با مظاهر فناورانه جدید ارتباط برقرار نمی کنند، جلو این دستگاه ها در حال برداشت و پرداخت هستند. یعنی این فناوری آمده و نه تنها جایگاه خود را تثبیت کرده، بلکه به یک دستگاه حیاتی و ضروری برای زندگی بشر تبدیل شده است.
همین مساله را در مورد کارت تلفن داشتیم. زمانی که در سالهای ابتدایی دهه 1370، دستگاه ها و کارتهای الکترونیکی تلفن به جای دستگاه هایی که با سکه کار می کردند رایج شد، ده ها پرسش ساده و مشکل از ذات و ماهیت این کارتها گرفته تا طریقه استفاده و امنیت و اطمینان به آنها برای مردم پیش می آمد و کسانی که از کارتها استفاده می کردند، به نوعی راهنمای معرفی و استفاده از آنها هم به شمار می آمدند. اما، به مرور موضوع تغییر و نو بودن حل شده و به سرعت به ابزاری با راحتی و انعطاف بیشتر و کمی بعدتر به وسیله ای حیاتی و کاملا عادی بدل شد. به گونه ای که، مثل همه فناوری های نوظهور دیگر، مردم فراموش کردند که قبل از آن چگونه بوده است؟ حتی خیلی وقتها کسانی که تجربه استفاده از آنها را هم داشته اند، دوران قبل از آن را فراموش می کنند. درست مثل عصر گوگلی (به معنای استعاری که معرف تمامی امکانات جستجو و دسترسی به اطلاعات در دنیای اینترنت و شبکه است) و دنیای قبل از آن که مردم در پاسخ به این پرسش که قبل از اینترنت و گوگل چه می کردیم، چشم می چرخانند و پاسخ روشنی نمی توانند بدهند.
بسیار شاهد بوده یا شنیده ایم که خیلی از افراد متعلق به یکی دونسل قدیم تر، از رفتار جوانها ونسل جدید در استفاده از شبکه های مجازی گلایه میکنند. آنها، از اینکه این نسل دائم سرشان توی موبایل و تبلت و لپ تاپ است گلایه می کنند و معتقدند که این ابزارها باعث شده ارتباطات اجتماعی بچه ها و جوانان کاسته شود.
به داوری بزرگترها، این رفتار نسل جدید يعني بي توجهي آنها به اطرافیان، خانواده، طبیعت، آداب و روسم، قومیت و در یک کلام، تمامی آنچه ارزشها و هنجارهای جامعه محسوب مي شود، در نوع خود شرم آور است. البته که این دل نگرانی بزرگترها و نسلهای گذشته درباره نسل نو درست و کاملا به جا است؛ اما از منظري ديگر هم می توان به این قضیه نگاه کرد و تحلیل دیگری در باب آن ارائه نمود.
نگاه متفاوت به قضيه اين است که نسل نو در حال ساختن و تجربه کردن دنیای خودش است. دنیایی که ممکن است لزوما با چارچوبها و هنجارهای نسل گذشته منطبق نباشد. دنیایی که مختصات، ارزشها، هنجارها، زبان و حتی گویش های مختص خودش را پیدا می کند. در دنیای مجازی این آدمها، همه چیز وجود دارد اما از جنس دنیای خودش. در این دنیای ویژه، همه آنچه لازم است از دنیای واقعی گرفته می شود و اگر با چارچوبهای دنیای مجازی همخوان باشد حفظ می شود و اگر با آن همخوان نباشد به آن تغییر کاربردی داده و با دنیای خودش مناسب سازی می کند. اين دنياي آنها است. اگر ما از گفتن و خنديدن رو در رو لذت مي بريم، آنها از گفتگوهاي مجازي و موبايلي لذت مي برند. اگر ما، زندگي خوب را با هفت سين و عيد و قورمه سبزي و ... پيوند مي زنيم، آنها با کلش آو کلنس و لايک و پي وي شکل مي دهند. ما نمي توانيم قضاوت کنيم که در آينده چه رخ خواهد داد. مانند فيلمهاي تخيلي، شهر و دنيايي را تصور کنيم که همه آدمها به جاي معمولي فکر کردن، رايانه اي فکر مي کنند و ابزاري دارند شبيه موبايل فعلي خودمان که در بدن آنها تعبيه شده (فناوري پوششي) و هر لحظه نياز به تصميم داشته باشند، داده هاي لازم را سريعا در اختيارشان قرار داده، شناختشان را کامل کرده و حتي در صورت لزوم به جايشان تصميم بگيرد. همان چيزي که با عنوان مغز ديجيتالي از آن ياد مي شود و چيزي متفاوت با مغز معمولي ما است. چنين دنيايي با معيارهاي امروز ما، به نظر مي رسد که خيلي دلچسب نباشد، اما اين دنياي آنها است. وقتي همه اينگونه زندگي کنند و با آن هم ارتباط برقرار کنند، ديگر چه مشکلي مي تواند وجود داشته باشد که ما نگران آن باشيم. ما نگران کمبود مطالعه، و به دنبال آن فقر دانش، آگاهي، عملکرد آدمها، به ويژه در نسل جديد، هستيم. حال آنکه، در آن دنياي آينده ممکن است اصلا اينگونه آگاهي و عملکرد نه تنها ارزش نباشد که حتي ضد ارزش و مخرب هم به شمار بيايد. تصوري که انسانهاي هم نسل نظامي گنجوي و سنايي غزنويي از آدمهاي هزار سال بعد از خودشان –که ما باشيم- داشته اند، ممکن است خيلي با تعبيري که ما از نسلهاي آينده داريم متفاوت نباشد و چه بسا که بسيار بدتر از اينها را براي ما پيش بيني کرده و چه اف و لعن هايي که نصيب ما نکرده باشند.
فرجام سخن
ما نمی دانیم در آینده چه رخ خواهد داد. آنچه اکنون مبنای قضاوت و ارزش گذاری ما در مورد نسل جاری و آینده است، تجربه زیسته خود ما است. ما آگاهی را از طریق کتاب کسب کرده ایم و با آن زندگی کرده ایم، که خوشبختانه بخت یارمان بوده و زیست جهان زیبایی با کتاب را تجربه کرده ایم و به تعبير امبرتو اکو "کتاب از اختراعات بشر است که از زمان اختراع به کاملترين شکل در اختيار ما بوده". اما نمی دانیم که در آینده هم کتاب همچنان چنین جایگاهی خواهد داشت؟ آیا نسل های بعدی هم لاجرم باید همین گونه مثل ما آگاهیهایشان را از کتاب به دست بیاورند؟ آیا، سبک زندگی و ملزومات زندگی آنها چنین فضایی را می طلبد؟ برای اینکه موضوع به ذهن نزدیک تر شود مثالی می آوردم. زمانی بوده که بشر زمین را با گاو آهن و مشقت فراوان شخم می زده. وقتی که گاو آهنهای مکانیکی و ماشینی به بازار می آیند، قطعا نسلی که آن ابزار قديمي را می شناخته به چشم تردید به محصول جدید نگاه کرده و همچنان تصور می کرده که ابزار خودش کاملترین و بهترین نمونه است و به این راحتی حاضر نبوده که گاوآهن خودش را رها کرده و از ابزار جدید استفاده کند. این موضوع دو دلیل اصلی داشته است. یکی اینکه گاوآهن جدید یک تغییر و خلاف عادت بوده که معمولا در مقابل تغییر، مقاومت کردن امری معمول به شمار می آید. دومین دلیل این بوده که ابزار جدید نقصهایی داشته که البته همه ابزارها و نوآوریها در ابتدا کامل نیستند و نقصهایی دارند که به این راحتی ممکن است نتوانند با رقبای کهن خود به رقابت برخیزند و زمانی لازم دارند تا خودشان را تکمیل کرده و کارآیی خود را بهبود ببخشند.
این موضوع در مورد رفتارهای مرتبط با موبایل، تبلت و لپ تاپ که ابزارهای رایج حضور در شبکه های اجتماعی هستند هم قابل تحلیل است. یعنی کسانی بوده اند –و البته هنوز هم هستند – که موبایل و شبکه های اجتماعی را نه به چشم تردید که به چشم دشمنی جدی تلقی کرده و در مقابله و مبارزه با آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند. اما به مرور زمان، همان آدمها که تا یکی دو سال پیش مخالف سرسخت استفاده از تلفنهای همراه هوشمند و به تبع آن عضویت و حضور در شبکه های اجتماعی بودند، اکنون نه تنها آن را رد نمی کنند بلکه در زمره مشتریان پر و پا قرص آن به حساب می آیند که حتی بیم اعتیادهای اینترنتی و شبکه ای (وبولیک، موفوبیا، نتیکشن و...) هم در مورد آنها می رود.
وظيفه ما در قبال شبکه هاي اجتماعي، کتاب و فضاي مجازي اين است که در ابتدا اين فضا را به عنوان پديده اي جديد بپذيريم. اما قضاوت و ارزش گذاري آن را به بعد از شناخت واقعي از آن واگذار نمائيم. چه اگر پذيرش روشن بينانه در بين نباشد و از همان ابتدا به چشم موجوديتي مضر و مخل با آن روبرو شويم، فرصت شناخت و تصميم درست در مورد آن را از خود سلب کرده ايم. در مراحل بعدي، به شناخت صحيح ذات و ماهيت آن بپردازيم که البته ضروري است با نگاه نسل جديدي که قرار است صاحب آن باشد به شناخت و ارزيابي آن بپردازيم نه با پيش فرضها و ارزشهاي متعلق به نسلي گذشته. آن وقت است که مي توانيم بابت گفتمان را نسل جديد را همچنان باز نگه داشته و از مزاياي بيشمار اين فضا هم بهره مند شويم. حالا در اين فضاي جديد، شايد لازم باشد که ما مجددا بازتعريفي از همه مولفه هاي حاضر در اين عنوان يعني "نقش شبکه هاي اجتماعي در ترويج کتابخواني" داشته باشيم. براي مثال، شايد کتابخواني مجازي که ما آن را تکه پاره خواني نام مي گذاريم، نوعي از خواندن باشد که اتفاقا با مختصات نسل و فضاي مجازي جديد همخوان تر باشد تا کتابخواني به رسم و عادت فعلي.
منابع
حاجي زينالعابديني، محسن. «میشود طعم خاطرههایم را خودم انتخاب کنم؟». سخن هفته لیزنا، شماره 287. 3 خرداد ۱۳۹۵.
با تشکر از نوشته بسیار زیبای شما