کد خبر: 26596
تاریخ انتشار: یکشنبه, 12 دی 1395 - 11:48

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گزارش

نشست دیدار و گفتگو با ورهرام

مستندسازِ مرم‌شناسِ تجربی هستم

منبع : لیزنا
نشست دیدار و گفتگو با فرهاد ورهرام نهم دی‌ماه در کتاب‌فروشی آینده برگزار شد.
مستندسازِ مرم‌شناسِ تجربی هستم

 به گزارش خبرنگار لیزنا، این نشست به بهانه کتاب «ایل‌راه تاراز»: یادداشت‌های دو سال کوچ همراه چند خانوار از ایل بختیاری»  نوشته فرهاد وَرَهرام (Farhad Varahram) با حضور اُرُد عطارپور با همکاری کتاب‌فروشی آینده و بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.

علی دهباشی، مدیر و سردبیر مجله بخارا، در ابتدای نشست با بیان اینکه اطلاعات محدودی از ورهرام در دسترس است، از او خواست تا خود را معرفی کند.

دهباشی: از گذشته‌های دور بگویید، چطور شد که در این ماجرا افتادید؟

ورهرام: من مستندساز هستم، در دانشکده دراماتیک در رشته کارگردانی سینما درس خواندم. «سفر» علت تمایل من به طرف سینمای مستند بود چرا که در خانواده ما سفر، به نوعی سنت بود. پدرم در دوران رضا شاه گیاه‌شناس بود و بعد از فارغ‌التحصیلی به بلوچستان رفت و روی گیاهان گرمسیری کار کرد. از هند و آفریقا گیاه به ایران ‌آورد، به خرم‌آباد لرستان رفت و باغ فلاحت را ساخت. همانجا با خانواده مادری من آشنا شد و ازدواج کرد.  

پدر و مادر من، بنیان‌گذار آموزش پرورش لرستان در حدود سال 1320 بودند. پدر دائم به سفر می‌رفت، من نیز تابستان‌ها او را همراهی می‌کردم تا وقتی که من برای خدمت سربازی به کردستان رفتم. سال‌های خدمت فرصت خوبی بود که 50 یا 60 درصد روستاهای کردستان را ببینم، چون دامپزشک بودم و برای رسیدگی به گوسفند، گاو، مرغ و خروس به شهرهای مختلف می‌رفتم.

به مستندسازی افتخار می‌کردم چون می‌توانستم سفرهای زیادی داشته باشم. پس از آن برای فیلم‌برداری اداره منابع طبیعی، انتخاب شدم. بعد به دانشکده علوم اجتماعی رفتم که در آنجا اتفاقی با مرحوم نادرافشار نادری و مرحوم روح‌الامینی آشنا شدم. آنها کارمندی می‌خواستند که از عکس، فیلمبرداری و عکاسی، برای آموزش به دانشجویان فیلم‌برداری و عکس دانشکده علوم اجتماعی و موسسه مطالعات، آگاهی داشته باشد.

افشار نادری برای اولین بار، طبق سنت دانشگاه‌های فرانسه و انگلیس، درس عکاسی و فیلم‌برداری را در دانشکده علوم اجتماعی گذاشته بود. او می‌خواست دانشجوهای رشته مردم‌شناسی با عکاسی و فیلم آشنا شوند. مرحوم دکتر کاووسی، در دانشکده تئوری درس می‌داد و من با دانشجویان کار عملی انجام می‌دادم. دانشکده فیلم‌برداری، عکاسی و استودیوی خوبی داشت و این آغاز سفرهای جدی شد که هنوز هم این داستان ادامه دارد. 

دهباشی: اُرُد عطارپور، شما درباره کتاب «ایل‌راه تاراز» توضیح دهید.

عطارپور: این کتاب پیرو فیلم «تاراز» نوشته شده است. «تاراز» فیلم مستندی است که فرهاد ورهرام در سال 65 یا 66 تهیه کرد و مسیر کوچی  را طی کرده است که در فیلم علف (grass) توسط مریان کوپر (Merian C. Cooper)  و ارنست بی. شودزاک (Ernest B. Schoedsack)  انتخاب شد. علف در سال 1925 تهیه و تولید شد و از فیلم‌های فاخر سینمای مستند است.

 فیلم علف حماسه‌ای است؛ حتی وقتی دو هفته پیش آن را دیدم، بعضی از قسمت‌های فیلم مرا احساساتی کرد. فیلم درباره یک ایل است که در راه حیات خود سخت‌ترین مسیرها را طی می‌کند و با حرکت از قشلاق به ییلاق به محلی که نیاز دارند، می‌رسند.

شروع فیلم «تاراز»، با اظهار ارادت ورهرام و آنچه در علف دیده است، آغاز می‌شود و در چهار دقیقه ابتدای فیلم، علف و مسیری که در این فیلم پیموده شده است، توضیح داده می‌شود، سکانس‌هایی از علف انتخاب شده است که در فیلم آنها را می‌بینیم. بعد از 65 سال هنوز درامی که در این مسیر ایجاد می‌شود، برای ما جالب است. افرادی که آن را ساختند با فرهنگ ما فاصله داشتند. در سال‌های نخستین سینما تا دهه 20 علاقه به ساخت فیلم‌های بزرگ در دنیاهای ناشناخته وجود داشت، کوپر و شودزاک هم این علاقه را داشتند، بیشتر غافلگیری حاصل دیدن این فیلم در افراد، موجب جلب توجه آنها می‌شد.

فیلم علف در صرف لحظات حماسی از تراژدی‌هایی که در طول مسیر، خانواده و فرد رخ می‌دهد، غفلت می‌کند. اشخاص مورد توجه نیستند. افراد در علف به عنوان تن واحد مورد توجه شودزاک و کوپر هستند. اما ورهرام این لحظات را هم مورد پوشش قرار می‌دهد.

در یکی از بخش‌های فیلم «تاراز» با یکی از شخصیت‌ها به نام لالی آشنا می‌شویم که زن جوانی است. لالی همراه خانواده و همسرش ابراهیم مسیر کوچ را طی کردند. ابراهیم جزء طبقات فرودست این خانوار است و اسب و قاطری ندارد که در اختیار لالی که اکنون بار دار است، بگذارد. لالی این مسیر را پیاده طی می‌کند. به ناچار بعد از مدت کوتاهی، فرزند لالی مرده به دنیا می‌آید. صحنه‌ای بسیار تکان دهنده و بسیار تاثیرگذار، لالی با شکیبایی بدن فرزند مرده خود را حمل کرد و در گور گذاشت. ایل نمی‌تواند منتظر لالی بماتد بلافاصله بعد از اینکه لالی فرزند خود را دفن کرد، ایل به راه افتاد این راز حیات ایل در طی صده‌ها و هزاره‌ها است.

ورهرام بخش‌های دیگری از زندگی ایل را هم به ما می‌گوید. لحظات کمتر دیده شده را در فیلم‌های خود ثبت می‌کند، حتی زمانی که افراد ایل مایحتاجی را می‌خرند که برای شروع حرکت لازم دارند.

کتاب «ایل‌راه تاراز»، می‌تواند رمزگشایی بر فیلم علف و حتی «تاراز» باشد، ضمن اینکه فیلم «تاراز» خود از مشقت این ایل رمزگشایی می‌کند، کتاب از فیلم «تاراز» هم گستردگی بیشتری دارد.

او در ادامه قسمتی از توصیف مرگ کنیز را که ورهرام با کلمات تصویر کرده است، خواند.

دهباشی از فرهاد ورهرام سوال کرد: کاری که از گذشته دور شروع شده و به اینجا رسیده است را توضیح دهید.

ورهرام: باید مقداری به فیلم علف اشاره کنم، که در سال 25-1324 در ایران ساخته شد. نمایش این فیلم در ایران به دلیل هم‌زمانی با سیاست رضاشاه که از جابجایی عشایر جلوگیری کرد، ممنوع شد. فیلم بدون اجازه دولت مرکزی ساخته شد، دولت مرکزی از آن بی‌خبر بود. مسیری برای ساخت فیلم انتخاب شد، در حالی که چندین سال از اکتشاف نفت در آن منطقه می‌گذشت و خوانین ایل بختیاری اکثرا در خدمت کمپانی انگلیس بودند. با کوپر اولین بار دوربین وارد آن منطقه شد، در آن زمان هنوز ایل، ایل بود و ساختارش از هم فرونپاشیده بود.  کوپر می‌گوید که جمعیت چهار طایفه بختیاری، پنج هزار نفر بود که با 500 هزار دام حرکت می‌کردند.

مسیر حرکت (هر دو فیلم)، مسیر ایل‌راه تاراز (مسیری که ایل از گرمسیر به سردسیر و بلعکس کوچ می‌کند)  است. در منطقه بختیاری پنج ایل‌راه وجود دارد که یکی از آنها تاراز است. از شمال مسجد سلیمان تا زمانی که به منطقه‌ای در چهار محال و بختیاری برسند، حدود 400 کیلومتر راه را می‌پیمودند. فیلم کوپر کار کلاسیک سینمای مستند شمرده می‌شود.  

سال‌ها بعد در منطقه بختیاری فیلم دیگری به اسم «شقایق سوزان» که هوشنگ شفتی کار کرده‌اند ساخته شد که به شدت تبلیغاتی و توریستی بود. بعد از آن آنتونی هوارث فیلم‌ساز انگلیسی از این منطقه، فیلم «مردمان در باد» را ساخت که در ایران به اسم «گوسفندها باید زنده بمانند» ترجمه شد، فیلم خوبی است ولی فضاهای نوستاژیک دارد. مقداری هم بازسازی در این فیلم وجود دارد.

در سال 1365 به واسطه سال‌هایی که در لرستان زندگی کردم، بر آن شدم که فیلم بسازم. و به همین دلیل به مسجد سلیمان رفتم و با خانواده‌ای آشنا شدم، آن خانواده ما را پذیرفت و درآن سال با آنها کوچ کردم. این خانواده در همان مسیری کوچ می‌کردند که کوپر فیلم خود را ساخته بود. این خانواده نوادگان خانوده فیلم کوپر بودند.

ولی طی سال‌ها تغییراتی در بدنه ایل بختیاری ایجاد شده بود. از جمله تحولات مساله نفت که مقدار زیادی از بدنه ایل را در خدمت کمپانی انگلیسی درآورد. قبل از کشف نفت شهری به نام مسجدسلیمان نداشتیم. دومین ضربه بر ایل بختیاری مساله تخت قاپو (یکجانشینی عشایر) در دوره رضا شاه بود که عده‌ای را به سمت شهرها و روستاها برد. ضربه سوم بر بختیاری‌ها که تعداد آنها را کمتر و شیوه معیشت آنها را تغییر داد، ملی کردن جنگل‌ها بود. خوانین کنترل کننده مراتع بودند، جنگل‌های ملی ازقدرت ریش‌سفیدها خارج شد.

بختیاری‌ها مراتع گرمسیری را شخم زدند و گندم دیم کاشتند. زمین به دلیل شیبی که داشت سه سال بیشتر توان محصول دادن نداشت پس به مناطق دیگر رفتند و آنجا را شخم زدند و منطقه تخریب شد. شهرها بزرگ شد، مراتع کاهش یافت و عشایر برای کار به شهر رفتند.

در دوره‌ای که آخرین لحظات وجود یک شیوه معیشتی در ایران بود، با خانواده‌ای آشنا شدم و کوچ کردم. امروز مرحله کامل فروپاشی در منطقه بختیاری انجام شده است. به این شکل از 50 سال پیش تا کنون وقتی که عشایر کوچ‌رو 25 درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند، طبق آخرین آمار مرکز عشایر، جمعیت آنها به زیر یک درصد رسید.

در مقایسه فیلم کوپر می‌توان گفت که کوپر به صورت تیره ( هر ایل به چند طایفه، هر طایفه به چند تیره و هر تیره تقسیمات کوچک‌تر دارد) در ایل حرکت می‌کرد و کدخدا رئیس تیره بود. در کوچ من بالاترین تقسیم‌بندی ایلی در حد مال یعنی چند خانوار بود که یک ریش‌سفید مسئول آنها بود. بعد از فیلم هم به دلیل نابرابری درآمد شهر و عشایر و هزینه‌های برابر شهر و عشایر باعث شد که عشایر به شهرها بروند.

دهباشی: شما در کار خود نگاه مردم شناسی هم دارید که فکر نمی‌کنم کوپر و شودزاک قصد این کار را داشته باشند. اگر ممکن است در اینباره بگویید.

ورهرام: عکاسی و بعد از آن سینما به عنوان عواملی که می‌تواند به مطالعات مردم‌شناسی کمک کند، اضافه شد. در زمان کوپر فیلم مردم‌‎شناسی تعریف دیگری داشت. کوپر در کتابش نوشته که به خاطر توسعه علم جغرافیا این کار را کرده است. مردم‌شناس‌ها تایید نمی‌کنند که فیلم کوپر فیلمی مرم‌شناسی است، با اینکه این فیلم از بهترین فیلم‌های سینمای مستند است.

تقریبا می‌توان گفت که در ایران فیلم مردم‌شناسی نداریم. تنها فیلمی که مرحوم نادرافشار نادری از عشایر کهکیلویه و بویر احمد با نام بلوط ساخت، این ویژگی را دارد. در اروپا و آمریکا معمولا فیلم مردم‌شناسی یک میان رشته است، یعنی یا افرادی که مردم‌شناسی خوانده اند، سینما یاد می‌گیردند یا افرادی که سینما خوانده اند، مردم‌شناسی می‌آموزند. در ایران این تخصص را نداریم و وظیفه بر دوش مستندسازها افتاده است که با موضوع مردم‌شناسی فیلم بسازند. فیلم‌هایی که در ایران ساخته شده است، فیلم با موضوعات مردم‌شناسی است، یعنی فیلم به درد یک مردم‌شناس می‌خورد که از آن یادداشت بردارد، فیلم مستند ایرانی نمی‌تواند تحلیلی از جامعه داشته باشد.

من، مستندسازِ مرم‌شناسِ تجربی هستم. اواخر سال 1352 وقتی به موسسه مطالعات و دانشکده علوم اجتماعی رفتم، کار خود را با عکاسی گروه تحقیقات شروع کردم. آموختم که پرس‌شنامه پر کنم و یادداشت بردارم.

بعدها وقتی دکتر افشار این مسئولیت را بر عهده ما گذاشت که آتلیه فیلم و عکس را فعال نگه داریم، درگیر موضوع فیلم مردم‌شناسی شدم. تا اینکه در سال 55 نادرافشار نادری از دانشکده بیرون آمد و موسسه پژوهش‌های دهقانی و روستایی ایران را بنا کرد. بخش مهم فیلم و عکس را در آنجا راه اندازی کرد.

دهباشی: اُرد عطارپور، درباره تسلط مردم‌شناسی ورهرام در مستندهایش توضیح دهید. 

عطارپور: در کشور ما جریان فیلم‌های مردم‌شناسی منحصرا در اختیار ورهرام است. بجر ورهرام کسی را نداریم که به صورت یک جریان پیوسته و مداوم و متعدد فیلم‌های مردم‌شناسی داشته و به مناطق ایران سفر کرده باشد در حالی که این کار را وظیفه خود بداند. او تجربه 45-40 ساله در این کار دارد.

نکته این است که فیلم کوپر و ورهرام در نقاطی با هم متفاوت است، یک تفاوت در نقاط پایانی فیلم است. کوپر و شودزاک خیلی خوش‌بین به سرنوشت فیلم نگاه می‌کنند، و نماد آن لبخند لطفی درپایان فیلم است، ولی درفیلم ورهرام نگاه نه چندان خوش‌بینی وجود دارد. در پایان پسرک کفش پلاستیکی خود را روی آتش گرم می‌کند تا نقاط معیوبش را ترمیم کند و فیلم در این نقطه تمام می‌شود.

فیلم علف صدا ندارد، و تولیدکنندگانش ناچار می‌شوند به شکلهای مختلف گرافیکی صدا را بنویسند. فیلم ورهرام توسط افراد متخصص اجرا شده است.

دهباشی از ورهرام پرسید: آسیا عکاسی و فیلم برداری را به صورت هم‌زمان انجام می‌دادید؟

ورهرام: نه، عکاسی برای دوران تحقیق است وقتی درگیر فیلم‌برادی هستم، فرصت عکاسی نمی‌کنم، چون در آن روزها دوربین فیلم و عکاسی آنالوگ بود.

دهباشی در پایان نشست درباره ناشر کتاب ایل‌راه “تاراز» گفت: چاپ اینگونه کتاب‌ها در ایران مرسوم نیست. مجید میردشتی (مدیر انتشارات میردشتی) هرگونه کار فنی که می‌شد روی این کتاب انجام دهد را انجام داده است. به علت نوع خاص این کتاب‌ها، پرفروش نیستند. متن، عکس‌ها و فیلم در کتاب کار حرفه‌ای است.

ورهرام در ادامه توضیحات دهباشی گفت: این کتاب را 18 سال پیش از روی یادداشت‌هایم نوشتم. 136 حلقه از کوچ عکس گرفتم. به تعداد زیادی از انتشارات‌ها مراجعه کردم و کسی قبول نمی‌کرد که این کتاب را متنشر کند. تا اتریش هم کتاب را بردم و یک بختیاری‌شناس به نام ژاکلین دگار وقتی یک‌بار فیلم مرا در فرانسه نمایش داد، خود شیفته عکس‌ها شده بود، ولی موفق به چاپ کتاب نشدم. گذشت؛ تا اینکه از انتشار کتاب منصرف شدم.

 

یک روز با کیائیان  (مدیر نشر چشمه) درد دل می‌کردم او یک نفر یعنی میردشتی را به من معرفی کرد. با میردشتی صحبت کردم و بعد از یک هفته کتاب را مطالعه و قبول کرد که آن را چاپ کند. اصغر کریمی، در سال 89 مقدمه کتاب را نوشت، با این حال یک ماه است که کتاب وارد بازار شده است. 

 

در پایان نشست، دهباشی ضمن تشکر از حضور مهمانان، تازه ترین انتشارات بنیاد موقوفات دکتر افشار را به ایشان اهداء کرد.

خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: