داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ حسن اشرفی ریزی[1]، استاد گروه کتابداری و اطلاعرسانی پزشکی، مرکز تحقیقات فن آوری اطلاعات در امور سلامت، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان: در زندگی روزمره و حرفه ای بارها این جمله و جملات مشابه را از دوست، همکار و غیره شنیدهایم که مگر بیکاری که مطالعه می کنی یا کتاب می نویسی. این جملات حکایت از درد بزرگ در جامعه ما دارد و آن این است که هنوز بخش زیادی از مردم و حتی قشر تحصیلکرده از اهمیت و اثرات مطالعه و کتابخوانی در زندگی فردی و شغلی آگاه نیستند و بیشتر آن را مناسب افرادی می دانند که وقت آزاد دارند و از سر وقت گذرانی و شکم سیری به سراغ این دو فعالیت می روند. اگر به طور دقیق به دلایل و گرایش به مطالعه و کتابخوانی اشاره کنیم؛ یعنی سرگرمی و لذت، میل به پیشرفت، دانستن و آگاهی بیشتر، افزایش قدرت تفکر و...، آنگاه متوجه می شویم که رویکرد جامعه ما به مطالعه، در حد همان سرگرمی و لذت است نه مقوله های دیگر. بنابراین به سایر اثرات و نقش های مطالعه چندان توجه نمی شود.
در سال های قبل برای گروه زیادی از معلمان تدریس درس مطالعه و کتابخوانی می کردم. از آنها پرسیدم که آخرین کتاب هایی که در 6 ماه گذشته خواندید را روی یک برگه کاغذ بنویسید. خیلی جالب بود که همه مقاومت می کردند و لبخند ملیح می زدند (گویا من هم بیکارم که چنین سوالی را مطرح کردم) و تلاش می کردند از پیگیری مطلب دست بردارم، ولی با اصرار من بالاخره آنها راضی شدند نام کتاب هایی را که خواندند بنویسند. از بین حدود 80 نفر، فقط 6 الی 7 نفر کاغذ تکمیل شده تحویل دادند و از بین آنها فقط 2 نفر به کتاب هایی به جز «دیوان حافظ» اشاره کردند. این موضوع را در کلاس های دیگر معلمان هم تکرار کردم و تقریبا نتیجه مشابه به دست آمد. آن روزها جزو تلخ ترین روزهای زندگی ام بود؛ چرا که اینها اولا معلمان با سابقه بودند و دوم اینکه بیشتر در مقاطع ابتدایی و راهنمایی (مقاطع پایه و حساس) تدریس می کردند. از آن روز متوجه شدم که وقتی معلم یک جامعه حتی حاضر نیست سالی 1 یا 2 عنوان کتاب غیر درسی بخواند، تکلیف آن جامعه مشخص است. در واقع نه سیستم آموزشی از وی چنین مطالبهای داشته است و نه نیاز به آن را حتی در زندگی فردی احساس کرده است. درس دیگر با آنها داشتم تحت عنوان « ادبیات کودکان». در این درس از آنها خواستم که برای جلسات بعد یک قصه انتخاب کرده و با لحن مناسب سر کلاس ارائه دهند. البته آموزش کافی هم به آنها در این خصوص دادم. جالب است که آنها چنان مقاومت می کردند که این اتفاق نیفتد؛ چرا که معتقد بودند اصلا قصه گویی به ما معلمان ارتباطی ندارد و گویا من هم از سر بیکاری و وقت گذرانی چنین درخواستی از آنها داشته ام. بماند که چقدر انرژی از من گرفته شد تا ثابت کنم این جزو وظایف ذاتی معلمان است که برای دانش آموزان قصه و داستان بگویند. آنچه از این دو تجربه استنباط می شود این است که سیستم آموزشی کشور ما کتاب، کتابخوانی، نویسندگی، قصه گویی، داستان نویسی را جزو ملزومات و پایه های اساسی آموزش دانش آموزان نمی بیند و لذا نه معلم و نه دانش آموز گرایشی به سمت آنها ندارند و اگر تعداد کمی هم به سراغ این نوع فعالیت ها می روند از سر بیکاری و وقت گذرانی و یا از سر شکم سیری است. البته باید نشانه دیگر بی رونقی کتاب در آموزش و پرورش را در نبود یا بی رونق بودن کتابخانه مدارس و حتی نبود پست کتابدار در وزارت آموزش و پرورش جستجو کرد.
بر اساس همین نگاه تک بعدی به مقوله کتابخوانی و نویسندگی (فقط تفریح، سرگرمی و لذت)، حضور پر رنگ رسانه های اجتماعی در 10 تا 15 سال گذشته باعث شده است که همین جنبه (دلیل) کتابخوانی نیز تضعیف شود؛ چرا که رسانه های اجتماعی همین جذابیت و پر کردن وقت خالی را به صورت ده ها برابر با جاذبه های بصری و... فراهم می کنند. لذا دیگر چه نیاز به مطالعه وجود دارد. وقتی می توان از طریق رسانه های اجتماعی هر آنچه را نیاز دارید فراهم کنید، چه نیازی به کتاب با ظاهر خشک و غیر جذاب (البته همه این گونه فکر هم نمی کنند) است. خب می توان به رسانه های اجتماعی پناه برد. اما اگر بدانند این ظاهر خشک و به ظاهر بی روح با روح انسان چه می تواند بکند؛ حتما به آن روی می آوردند؛ همان گونه که بزگان ادب، عرفان، پزشکی و... در طول تاریخ در کسب معرفت و شناخت عمر خود را به پای مطالعه و تحقیق نهادند.
بر اساس همین نگاه به مطالعه و نیز گسترش رسانه های اجتماعی، در سال های اخیر کتابخوانی بسیار کم رونق تر نیز شده است. اما چه باید کرد؟ اولا کتابداران، نویسندگان، فرهیختگان، معلمان به عنوان سردمداران آموزش و فرهنگ باید در نگرش و رفتارشان در خصوص مطالعه و کتابخوانی تجدید نظر کنند؛ یعنی باید به خود بقبولانند که لازم است مطالعه کتاب جزو زندگی فردی و شغلی آنها شود و باید بر این امر اصرار ورزند و به طور مکرر به خود گوشزد نمایند که مگر می شود به عنوان یک انسان، بدون مطالعه تصمیم گرفت، خانواده تشکیل داد،کودک تربیت کرد، ازدواج کرد، تدریس کرد، رانندگی کرد، عشق ورزید، تکامل یافت، به همه مردم خدمت درخور کرد و... . دوم اینکه وقنی نسبت به این امر مهم شناخت و آگاهی یافتند، آن را در خود درونی کرده و به دنبال آن لازم است این امر ارزشمند را در بین مراجعان (کاربران) کتابخانه، دانش آموزان، همکاران و عموم مردم نهادینه نمایند. البته هر چند این اقدامات سخت و طاقت فرساست، اما شواهد کافی از کشورهای پیشرفته نیز حکایت از همین مسیر درست را دارد و لذا راه و تجربه ای که درست و مناسب است را باید پیمود و به کار گرفت. در نهایت اینکه مردم باید بدانند توسعه و پیشرفت جامعه در گرو فرهیختگی (دانا و آگاه بودن نه الزاما تحصیلات بالا داشتن) تک تک افراد آن جامعه است و فرهیختگی در بستر کسب دانش، تجربه، مطالعه ثمربخش و احترام به حقوق دیگران می باشد. در عین حال باید بدانیم، جامعه با «توهم آگاهی» و «جهل فرهیختگی» نیز توسعه نمی یابد ( این موضوع نیز در مجال دیگر به آن پرداخته خواهد شد)؛ هر چند جامعه ما نیز تا حدی گرفتار این آفت های خانمان سوز نیز می باشد و به عنوان عامل دیگر در بی رونقی کتاب و کتابخوانی می باشد.
اشرفی ریزی، حسن. « برخی مردم از سر بیکاری اهل مطالعه میشوند». سخن هفته لیزنا، شماره 543، 24خرداد ۱۴۰۰.
-----------------------------------
[1] . این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید,ir
بله متاسفانه درست است و البته خود کتابداران هم دست کمی از معلمان ندارند.