داخلی
»سخن هفته
با مرگ پروفسور زاهد بیگدلی زنگ هوشیاری به صدا در آمد
لیزنا؛ مریم امرایی، فارغ التحصیل علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه الزهرا(س):
درگذشت استاد سخت کوش و مهربان دکتر زاهد بیگدلی دل همه افرادی را که با او در ارتباطی هر جند کوچک بودند به درد آورد و لیزنا تلاش کرد بخشی از احساساسات همکاران و به ویژه دانشجویان ایشان را در برابر دیدگان عزیزان قرار دهد. با اینهمه نوشته ای از خانم مریم امرایی دانشجوی ایشان که به تازگی به دستمان رسید، ضمن یادآوری خاطرهای دیگر از دکتر بیگدلی که روحشان شاد و رحمت خداوند منان بر او باد، اشاره ای به مساله یا بهتر بگویم معضل بیکاری دانشآموختگان رشته ما دارد که این شماره را به آن اختصاص دادیم. سردبیر.
با مرگ پروفسور زاهد بیگدلی زنگ هوشیاری به صدا در آمد
در این ایام ابتدایی سوگ استاد گرانقدر پروفسور زاهد بیگدلی، استاد بازنشسته دانشگاه شهید چمران اهواز پیامهای زیادی در فضای مجازی رؤیت شد. پیامها و سخنانی که نشان از ارادت و احترام جامعه علمی (پیشکسوت، اساتید، دانشجو، همکاران) نسبت به ایشان، و البته اثرگذاری قابل توجه دکتر زاهد بیگدلی در رشته علم اطلاعات و دانششناسی (کتابداری و اطلاعرسانی) در روزهایی که بین ما بودند. اما در این هیاهو صحبتهای پر مغز و تأمل برانگیز پیشکسوت جامعه کتابداری و اطلاعرسانی دکتر سید رحمتالله فتاحی، استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی مشهد در پایگاه خبری لیزنا با عنوان "در سوگ دکتر زاهد بیگدلی" با تمام پیامها تفاوت داشت. سخنانی که حال و حکایت امثال من در این روزهای گرم پایان بهار است. از زمان با خبر شدن مرگ استاد عزیز و پرانرژی دکتر زاهد بیگدلی، خودم و سبک زندگیام را سرزنش میکنم. در ابتدا در ذهنم توپ تقصیر را به گردن دیگران انداختم. که ای کاش دوستان گرم خوزستانی بنده را از بیماری دکتر بیگدلی باخبر میکردند. چون در این مورد بیخبر بودم، و ذهنیت من نسبت به ایشان همان شخصیت پرانرژی و شاد در دوران دانشجویی بود. در حالی که تازه فهمیدم یک سال و نیم!!! با بیماری سرطان مبارزه میکردند. اما با تفکر بیشتر به این نتیجه رسیدم "بنده دانشجوی خوبی برای دکتر بیگدلی نبودم" اگر بودم قطعا جویای حال و احوال ایشان میشدم. همانطور که جویای حال و احوال برخی معلمان دوران مدرسه و اساتید رشته هستم. از شهرستان کوهدشت تا اهواز نه تنها مسافت، بلکه مشغلههای زیادی مانع سفرم به اهواز میشد. از آنجایی که در کنگره سالانه بقیه اساتید دانشگاه شهید چمران اهواز را میدیدم. با خود عهد بسته بودم پاییز امسال برای ملاقات حضوری و زیارت دکتر بیگدلی بعد از چند سال به اهواز سفر کنم. اما زمانه چنان مرا غافلگیر کرده که هنوز باور ندارم چرا تا زمانی که در دنیا هستیم قدر همدیگر را نمیدانیم؟! احوال همدیگر را نمیپرسیم؟! اما وقتی یک نفرمان سر بر بالین خاک میگذارد. جویای حال او میشویم؟! پس بهتر است توپ تقصیر را در زمین خود نگه دارم. اما برای آینده فکری بیاندیشم. برای تجربۀ بهتر که مبادا خدایی نکرده دیر شود.
من باور ندارم که دکتر زاهد بیگدلی در بین ما نیست. زیرا همانند این استاد عزیز هنوز زنده هستند، و برای حل مشکلات کشورمان و به ویژه رشتۀ علم اطلاعات و دانششناسی دغدغهمند و هوشیار هستند. به یاد دارم دکتر بیگدلی دید انتقادی و منصفانه نسبت به حل مسائل کشور داشتند. در کنار تدریس زبان تخصصی رشته، از ما دانشجویان انتظار داشتند نسبت به حل مسائل و مشکلات اطراف خود در محیط دانشگاه بیتفاوت نباشیم. قطعا مرگ دکتر بیگدلی زنگ هوشیاری برای جامعه رشته است! تا بیشتر به معضل بیکاری رشته که چند سالی میشود باعث شده از فارغالتحصیل تا دانشجو و حتی برخی اساتید در فضای مجازی معترض و صرفأ دغدغه خود را در حد انتقاد و اعتراض بیان کنند. در حالی که همه میدانیم "انتقاد باید سازنده و منصفانه باشد." بهتر است در کنار نقد مسئله، راه حل لازم را هم بیان کنیم. برایم سوال است که چرا خیلی از دانشجویان و فارغالتحصیلان نسبت به معضل بیکاری رشته احساس مسئولیت نمیکنند؟! در حالی که با استناد به سخن شهید بهشتی (ره): "دانشجو مؤذن جامعه است اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود." البته بخشی از این بیمسئولیتی دانشجویان و فارغالتحصیلان به سیستم آموزش عالی دانشگاهها برمیگردد. در ایام مصاحبه داوطلبان کنکور دکتری هیچ کدام از دانشگاهها از داوطلب نمیپرسند "برای حل مشکل بیکاری رشته چه پیشنهادی دارید؟ اگر قرار بر حل این مشکل باشد چقدر حاضر به همکاری هستید؟" در حالی که از همان داوطلب پیشنهاد رساله دکتری، مقاله علمی پژوهشی، ISI و...جویا میشوند.که فقط خدای متعال میداند کدام از این مباحث علمی را خود داوطلب نوشته یا خیابانهای انقلاب در ازای دریافت پول از داوطلب برای او نوشتهاند! زیرا برخی از این نوشتهها تنها استناد به نویسنده است، وگرنه نویسنده زحمتی به خود نداده است. نوشتن مقاله، پایاننامه و رساله دکتری با قلم واقعی نویسنده نه تنها به خودی خود بد نیست! بلکه موجب پویایی رشته میشود. اما "حل مشکل بیکاری رشته در کنار نوشتن مقاله، پایاننامه و رساله دکتری اهمیت بسزایی دارد." حال اگر برخی اساتید بجای حل مشکل بیکاری رشته، فقط به فکر منافع شخصی خود هستند، بهتر است بدانند "این خواب شومی که در سر دارند، بدون شک تعبیرش به خودشان بر میگردد." مگر این افراد منفعت طلب چه آیندهای برای رشته در نظر دارند؟! دیر یا زود مرگ دست و پایمان را میبندد. آیا بهتر نیست همانند مرحوم دکتر زاهد بیگدلی زندگی کنیم؟! تا بعد از پایان زندگی دنیا همانند مرحوم دکتر زاهد بیگدلی به خوبی از ما یاد شود! آیا وقت آن نرسیده پیشکسوتان و اساتید به همراه دانشجویان و فارغالتحصیلان رشته با همدلی به مطالبه و گرفتن حق خود به سراغ مسئولین کشور برویم؟!
در انتهای صحبتهایم بهعنوان عضو کوچکی از جامعه علم اطلاعات و دانششناسی که در کنار درس و مشق، مدتی است که در مورد مطالبۀ رشته جهت گرفتن حق خود که معضل بیکاری و منتفی شدن استخدام افراد غیر کتابدار است. در حال مطالعه و بررسی و چاره اندیشی هستم.که متاسفانه با مرگ استاد عزیزمان تداخل پیدا کرد. اگر بنده قابل باشم حاضر هستم شیوه و راه حل مطالبهگری در این زمینه را با پیشکسوتان، اساتید، دانشجویان، فارغالتحصیلان در میان بگذارم، و بدون شک با همدلی و وحدت و صبر افراد ذکر شده به نتیجه مطلوب دست خواهیم یافت، و این گونه روح مرحوم دکتر زاهد بیگدلی شاد و در قرنهای دیگر از ایشان به خوبی یاد میشود. زیرا که استاد گرانقدر دکتر بیگدلی جوانی و عمرشان را تمام وقت در اختیار جامعه علمی گذاشتند.
با آرزوی بهترینها برای تک تک جامعه علم اطلاعات و دانششناسی
امرائی، مریم. « با اشاره به مشکل بیکاری دانشآموختگان: با مرگ پروفسور زاهد بیگدلی زنگ هوشیاری به صدا در آمد» سخن هفته لیزنا، شماره 593، 23 خرداد ۱۴۰۱
اولا که تشکر میکنم بابت همدردیتون
بله متاسفانه متاسفانه ما برج دو سال ۹۹ متوجه بیماری عمو شدیم که دکترش همون موقع گفت که امیدی نیست و کاملا متاستاز داده و نهایتا تا شیش ماه دیگه زندست ولی با توجه به روحیه عمو ایشون دوسال دووم آورد که اگه استوریاشون رو چک میکردید میدیدید که همچنان به نوشتن ادامه میداد بله یکی از دغدغه های عمو نبودن کار برای فارغ التحصیلان این رشته بود خیلی هم تلاش کرد که اگه شده تو استخدامی شرکتها از نیروهای کتابدار استفاده کنن ولی متاسفانه یک دست صدا نداره از تموم دانشجویانی که در مراسم عموزاهدم شرکت کردن ممنونم و همچنین از دانشگاه چمران هم که واسه ایشون مراسم گرفتند سپاسگزارم ولی چه خوب میشد آدما تا زندن براشون بزرگداشت بگیریم آخراش عمو خیلی اذیت شده بود بابت تهیه داروها ،این رسم درستی نیست تو کشورمون با کسی که اینهمه زحمت کشیده اینطور برخورد بشه ،کاش یه کم قدر نخبه هامون رو بدونیم کاش روزی برسه که راحت بتونیم انتقاد کنیم و گوش شنوایی هم باشه
به بچه بگویید شغل نیست
و اگر هم باشه حقوقش کم هست
با عناوینی تحت اینکه داده پرداز می شوی یامهندس اطلاعات و پژوهشگرو... گولشان نزنید....
با سپاس از سرکار خانم امرایی، به نکته کاملا درست و مهمی اشاره کردین. خیلی غم انگیزه که متاسفانه بعضی اساتید دانشجویان رو سرگرم تولید مقاله (و نه لزوما علم) می کنند. مقالاتی که صرفا باعث ارتقای رتبه علمی اساتید میشود و هیچ سود و منفعتی برای دانشجو در دنیای واقعی ندارند. دانشجو بعد از 4 سال درس خوندن در دانشگاه، از نظر مالی نمی تونه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه، و متاسفانه بخش بزرگیش برمیگرده به دنیای رویایی که بعضی اساتید در ذهن دانشجو می سازن. چقدر خوبه که یه استاد نه فقط در عرصه علم، بلکه در همه ابعاد زندگی دانشجو تاثیرگذار باشه، تا تبدیل بشه به بخشی از وجود دانشجو. دانشجو یه امانته در دستان استاد. یه استاد باید مثل والدین، نگران همه ابعاد زندگی دانشجو باشه. اون موقع است که ماندگار میشه. خوش به حال ما که اساتیدی به مهربانی و مسئولیت پذیری پدر و مادر داشتیم.