داخلی
»برگ سپید
کتاب من بادم و تو آتش، نوشته آن ماری شیمل، اسلام شناس و شرق شناس آلمانی است که به زندگی و شعر مولانا جلال الدین بلخی میپردازد. او در سال ۱۹۲۲ به دنیا آمد و در محیطی که سرشار از ادبیات و شعر بود پرورش یافت. در نوزده سالگی درجه دکتری در رشته ادبیات عرب و علوم اسلامی را اخذ کرد و در دانشگاه هاروارد به تدریس پرداخت.
شیمل مدت زیادی را در ترکیه، پاکستان و ایران به سر برد و به زبانهای عربی، ترکی، فارسی و اردو مسلط بود. این کتاب یکی از پژوهشهای او در زمینه مولویشناسی است. کتاب دیگر وی، شکوه شمس است که به احوال و آثار مولانا پرداخته است.
درباره کتاب:
کتاب من بادم و تو آتش در یازده بخش موضوعی نگارش شده است:
1. زیارت رومی
2. راه قونیه
3. بیان شعری
4. یک روز بهاری در قونیه
5. گنج نهان: اندیشه های مولانا درباره ی خدا و آفرینش
6. دُم ِ خر و پَر ِ فرشته
7. قرآن، پیامبران، و اولیاء
8. نخودها بر نردبان روحانی
9. نماز و دعا: عطیۀ الهی
10. تجلّیات عشق
11. سماع
کتاب با فصل زیارت رومی آغاز میگردد و شامل خاطرات نویسنده است، هنگامی که به ترکیه سفر میکند. این فصل منطبق با توصیفات و ابیات مولانا در مثنوی و دیوان شمس میباشد و خواننده از نکتهبینی نویسنده به وجد میآید و تصویر دلپذیری از شهر و مقبره مولانا، در ذهن مجسم میکند.
در فصل دوم، تحت عنوان راه قونیه، وقایع اتفاق افتاده در طول زندگانی مولانا بیان شده که بیشتر جنبه تاریخی دارد که اگر خواننده علاقمند باشد میتواند بصورت گستردهتری در کتاب "پله پله تا ملاقات خدا" اثر عبدالحسین زرینکوب به بررسیهای تاریخی زندگی مولانا بپردازد. در این فصل میتوان تحلیل سرودههای مولانا را مشاهده کرد و درک مولانا بصورت فلسفی و کلامی بررسی شده است. خواننده باید زیر و بمهای نوع شعر غزل و موضوعات به کار رفته در آن را بشناسد تا درک بهتری از آن بدست آورد. اگر نویسنده کتاب به مقایسه غزلهای مولانا با سایر غزل سرایان مانند سعدی نیز توجه نشان میداد، خواننده حظ وافری از این فصل میبرد.
در فصل یک روز بهاری در قونیه، شیمل به تلقی مولانا از طبیعت میپردازد و نگاه شاعرانه را در برخورد با طبیعت به خواننده مینمایاند. فصل گنج نهان، اندیشه مولانا درباره خدا و آفرینش بررسی شده است بعنوان مثال بیان شده که مولانا حتی زمانیکه غم سراسر وجودش را گرفته است امید به رحمت و دانش ابدی خداوند را از دست نمیدهد (خدا گر ز حکمت ببندد دری - ز رحمت گشاید در دیگری) و به خدای لایتناهی که به ذات او نتوان رسید و هرگز موضوع اندیشه و غور قرار نمیگیرد اشاره کرده است (هر چه اندیشی پذیرای فناست - انک در اندیشه ناید آن خداست).
با عبارتی از فیه ما فیه به نام "دم خر و پر فرشته"، خانم شیمل وارد فصل دیگری میشود که دلانگیز است و صور خیال مثتوی آورده شده است و به راستی تبحر و استادی نویسنده را نشان میدهد که قادر است خواننده را با خود همراه کند.
در فصل هفتم خانم شیمل میگوید که مثنوی سراسر تفسیر قرآن است، و هر چیز ظاهری دارد و باطنی. همانطور که هر عضوی از اعضای بدن با عضوی روحانی انطباق دارد. در بسیاری از ابیات، آیات کلام خدا آورده شده است و آداب و رسوم قرائت قرآن را هم بخوبی میشناسد، مثلا برای مرده در آن زمان سوره یاسین میخواندند. خانم شیمل به شاعران جهان اسلام و ایران که در آثارشان به پیامبران اشاره کردهاند، توجه دارد. حضرت آدم که نخستین گناه را انجام داد، یوسف که در اشعار مولانا کمال الهی و موسی مظهر جمال الهی است. عیسی پیامبری دوست داشتنی است که صوفیان او را مظهر عشق الهی میدانند. در این میان نویسنده به احوال پیامبرانی که داستانشان در مثنوی آمده است هم اشاره کرده است که میتواند خواننده را با رموز کار مولانا آشنا کند و با تسلط بر زبان عربی و متن مقدس بهخوبی توانسته به درک اشعار مولانا در ارتباط با کلام مقدس و اولیای الهی بپردازد. همچنین خواننده میتواند مفاهیمی را که به زبان ساده بیان شدهاند را درک کرده و با اندیشه الهی مولانا آشنا شود.
نخودها بر نردبان روحانی عنوان فصلی است که بررسی صور خیال و خوراکیها در اشعار مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال میگوید که نمک در زبان فارسی با ملاحت و زیبایی پیوند دارد و اگر کسی معشوق را با نمک بخواند یعنی زیبا و دوست داشتنی است و آوردن تضاد ظریف لب همچون شکر یار و ملاحت و بانمکی در نزد مولانا امری متداول است. این فصل چنان شادان و سرخوش مینماید که خواننده باید آن را دو بار مطالعه کرده و هر بار لذتی مضاعف حاصل کند.
فصل نهم به نماز و دعا و حضور این فرائض دینی در شعر مولانا توجه شده است. در جایی از این فصل آمده است که یکبار مولانا خود را صورت مجسم دعا وصف میکند و میگوید "هر که مرا میبیند، از من طلب دعا میکند" از اینرو است که در برخی غزلها مرز میان شعر عاشقانه محو و کمرنگ میشود. نماز و دعا از خصوصیات مهم آثار مولاناست. خداوند دعای همه آفریدگان خود را میشنود و در اینجاست که مولانا داستان موسی و شبان را بیان میکند، آن هنگام که پیامبر از دعای بنده حیران میشود، خداوند بر او وحی میفرستد و این شعر از زبان مولانا بیرون میآید که:
تو برای وصل کردن آمدی یا برای فصل کردن آمدی
نویسنده در این بخش به بررسی رابطه نماز و دعا که همان عطیه الهی است، با شعر مولانا پرداخته و بیانش شیوا و رساست. به راحتی میتوان دریافت که دعا نزد مولانا چه تاثیر شگرفی بر روح و روان مومن دارد. چگونه با خلوص میتوان به ذات باریتعالی ارتباط یافت و بر اسرار وجود اطلاع حاصل کرد.
در فصل پایانی که عنوان سماع را بر خود دارد، خانم شمیل تجربههای شخصی خود را از مشاهده رقص صوفیان در فرقه مولویه آورده و اظهار میکند که رقص عبادی و چرخیدن درویشان به دور خود و شیخ و مرشد نماد گردش ذرات به دور خورشید و حرکت افلاک است. در ابتدای فصل اشاره میکند که «در دسامبر سال 1954 دعوتنامهای داشتم که در (شب عروس) مولانا یعنی سالروز مرگ او شرکت کنم. صوفیان روز وفات اولیاء و عرفا را روز عرس یا عروس مینامند.» این تجربهها بسیار شاعرانه هستند و نشان از ذوق و قریحه نویسنده دارد که برای خواننده جذاب و فرح بخش است.
یکی از مشکلات کتاب که مترجم سعی کرده تا حدودی آن را برطرف کند، اشاره نکردن به منبع اشعار است و همچنین توجه به سنایی به عنوان کسی که سرچشمه شعر صوفیانه بوده است که باز هم مترجم در بعضی موارد این مقایسه را به صورت زیرنویس آورده است.
درونمایه:
کتاب من "بادم و تو آتش" پژوهشی ارزنده است که خواندن آن تجربه دلپسندی برای درک ظرایف شاعر بزرگ مولاناست که توسط قلم دانشمندی همچون پروفسور شیمل به طبع رسیده است .من بادم و تو آتش نیز، با همین کیفیت، آمیزهای است از سفرنامه و خاطرات و یادداشتهای تحقیقی، که به بیانی شاعرانه و دلنشین به هم پیوند خورده است و خواننده را بی آن که درگیر بحثهای تحقیقی پرارجاع سازد، با دیدگاههای نویسنده درباره مولانا آشنا میگرداند.
نویسنده چنان در آرزوی زیستن در فضای عصر مولاناست که به ساختار قدیم شهر قونیه دل بسته و از ساخت و سازهای جدید شهری ناخرسند است؛ گویی طبیعت قونیه و کوچه و بازار آن، با همان صورت اصیل، به او در تفسیر ابیات مثنوی و دیوان شمس و رمزگشایی اشارات مولانا یاری میرساند. در حقیقت، نکات تازه در این اثر بیشتر مربوط به تفسیر خاص شیمل از ابیات و شرح و توصیف و نیز دستهبندی صور خیال مولاناست.
مشخصات اثر:
آن ماری شیمل. "من بادم و تو آتش". مترجم: فریدون بدرهای. تهران: توس،1389.
درباره نویسنده اثر:
سکینه بهرامی نسب، 40ساله، ساکن شاهرود، لیسانس شیمی کابردی و کارشناسی ارشد رشته علم اطلاعات و دانش شناسی از دانشگاه شهید بهشتی. کتابدار هستم و به مسافرت و موسیقی علاقمندم. شعر را دوست دارم خصوصا شاعران بزرگ ایرانی، احساس میکنم در شعرهای حافظ و مولانا راز و رمزهایی نهفته هست که باید غرق در این اشعار شد تا بتوان از بطن و کالبد آن آموزههای دینی و اخلاقی زیادی بیرون کشید. عرفان مولانا از جمله مباحثی است که برای خود من بسیار جالب و خواندنی است، همین انگیزهایی شد تا سراغ کتاب من بادم و تو آتش بروم.
من هم حتما این کتاب رو از کتابخانه ها میگیرم و باید بخونم باید.
نقد بسیار جالب و در عین حال فنی شما خیلی دلنشین بود.مرحبا پاینده باشید.
به آن ارزی که می ورزی
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را...
شما به همراه کتاب خودتان را نیز معرفی کردید.
سپاس و ستایش و احساس غرور بنده را پذیرا باشید.
عالی بود.
رستند و گذشتند ز دمهای شماری
یادداشت گونه از کتاب آنه ماری شیمیل مستشرق پرکار ادبیات ایران خانم بهرامی آوردند که شایسته تقدیر است بقول گفتنی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
ادبیات پرمغز و انسان ساز این مرز و بوم را در این دنیای ساری به سوی غربت از یاد نبریم.
برای همکار ارجمندم ارزوی توفیق دارم
نکته دیگر اینکه این کتاب توسط کتابدار فرهیخته معرفی شده، نه نقد! و سخن سنجان فاصله این دو را نیک در می یابند.
با سپاس از همت والای شما.
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم.
خانم بهرامی نسب عزیز، تبریک به حسن انتخابتون ،
به امید موفقیت های بیشتر.
خام بدم پخته شدم سوختم
مولانا
خانم شمیل در مرحله پختگی به سر می بره
زود باشد که شیفته شود و این شیفتگی سوزنده است
سوزشی شیرین
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
خواجه حافظ
متشکرم از خانوم بهرامی نسب برای معرفی خوبشون