داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: تجربهء خواندن رمان برای هر یک از ما یگانه و منحصر به فرد است. زیرا با انگیزههای متفاوتی رمان میخوانیم. گاهی رمان را برای سرگرمی میخوانیم، گاهی کنجکاویم روایتهای عاشقانه، پلیسی یا تاریخی را دنبال کنیم و در مواردی هم به مباحث روانشناختی یا فلسفی رمانها علاقهمندیم. بنابراین، بسته به اینکه چه کسی، با چه هدفی، و در چه شرایطی، رمان میخواند تجربهای متفاوت شکل میگیرد. اما این تجربهها در یک ویژگی مشترکاند و آن «لذت رمانخوانی» است. لذتی ناب که باعث میشود در دنیایی خیالانگیز غرق شویم و مشتاقانه آثار مفصل را بخوانیم. لذتی که وجوهی مختلف دارد و در این یادداشت به چند شکل آن اشاره میکنم. البته نمیتوان گفت همهء کسانی که رمان میخوانند از تمام اینها بهرهمند خواهند شد. زیرا هم آدمها با هم متفاوتند، هم رمانها و هم موقعیتی که در آن مطالعه میکنیم. اساساً خواندن «رخدادی» است که برای ما اتفاق میافتد و چگونگی آن چندان در اختیارمان نیست. اما هر یک از ما تجربههای مشابهی در این زمینه داریم که فصل مشترک رمانخوانی محسوب میشود. پیش از پرداختن به این وجوه لازم است با اشارهای به تعریف رمان ببینیم چه چیز آن را از سایر آثار ادبی متمایز میسازد.
در تعریف رمان معمولاً بر چند ویژگی تاکید میشود. نخست آنکه رمان همیشه به نثر و معمولاً مفصل است. غلام (39: 1381) به نقل از گری (141 :1984) مینویسد: «رمان، داستان طولانی منثوری است که تقریباً همیشه بر شخصیت و حادثه متمرکز میشود و معمولاً دارای طرح است». رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست و سپس «کلیدر» به قلم محمود دولتآبادی، طولانیترین رمانهای جهانند. البته همهء رمانها اینقدر مفصل نیستند. مثلاً «بوف کور» اثر صادق هدایت، «سووشون» به روایت سیمین دانشور و «چراغها را من خاموش میکنم» نوشتهء زویا پیرزاد نسبتاً مختصرند. بنابراین، حجم رمان وجه مشخصهء اصلی آن نیست. بنابراین، نمیتوان با خلاصه کردن رمان، به داستان کوتاه رسید و با بسط داستان کوتاه رمان نوشت. این دو سرشت و ساختاری متفاوت دارند. تاکید رمان بر شخصیتها و ویژگیهای ذهنی و روحی آنان است. غلام (39: 1381) به نقل از میرصادقی (24 :1376) مینویسد: «هر رمان شرح و نقلیست از زندگی و متضمن «کشمکش»، «شخصیتها»، «عمل»، «صحنهها»، «پیرنگ» و «درونمایه». بنابراین، آنچه رمان را از داستان به معنای عام آن متمایز میسازد تاکیدی است که بر توصیف و تحلیل شخصیتها و رخدادها دارد. رمان راوی راستین زندگیست. عمق روزمرگی زندگی آدمهای معمولی را میکاود و پرده از پیچیدگیها و کژتابیهای رفتار آدمی بر میگیرد. رسالت رمان پرسش و کاوش دربارهء چیستی و چگونگی زندگی است. بنابراین، انسان در هسته و کانون رمان قرار دارد. انسان با همهء نیکبختی و شوربختیاش، با شادیها و اندوهش، با بیمها و امیدهایش، با تمام ترسها و تردیدهایش، و با همهء تنهایی و انزاویی که در جهان تجربه میکند. این کندوکاو برای خوانندهء رمان لذتهایی به ارمغان می آورد که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
1. لذت آزادی و رهایی: رمان ذهن خواننده را از بسیاری بندها میرهاند و به او حس دلپذیری از آزادی و رهایی میبخشد. ری برادبری میگوید: «یک علت نویسنده شدنم آن بود که از نومیدی و تلخی و اندوه دنیای واقعی به درون امیدی بگریزم که با تخیلام میتوانستم بیافرینم» (برادبری، 1389). این گریز نه فقط برای نویسنده که برای خواننده هم میتواند انگیزهء خواندن باشد. ما رمان میخوانیم تا برای لحظاتی از دنیای واقعی یکنواخت، سرد و خشن پیرامون خود بگریزیم و به جهان دیگری قدم بگذاریم. جهانی که حال و هوایی متفاوت با دنیای پیرامون ما دارد و حوادث در آن به شکل دیگری رقم میخورد. جایی بیرون از زمان و مکانی که در آن قرار داریم. رمان راهی برای رهایی از اینجا و اکنون است و این گریز بیدردسر میتواند بسیار دلپذیر باشد.
2. فرار از ملال: ملال همیشه در کمین ماست. اگر مراقب نباشیم، همچون باتلاقی ما را میبلعد و لحظههای گرانقدر عمر را به باد میدهد. خواندن رمان یکی از راههای فرار از ملال است. با گشودن رمان چرخهء روزمرگی میشکند و انسان خود را در قلمروی تازهای مییابد. گویی با خواندن رمان به سفر میرویم، با آدمهای تازه آشنا میشویم، با آنان گفتگو میکنیم و روایت زندگی پر فرار و نشیب آنان را میشنویم. به این ترتیب، یک رمان خوب میتواند نسیمی همراه با تازگی و طراوت در زندگی ما بدمد و دست کم برای مدتی ما را از ملال و روزمرگی برهاند.
3. همذاتپنداری: ما با شخصیتهای رمانها «همذاتپنداری» یا «همزادپنداری» میکنیم. خودمان را در موقعیت آنان قرار میدهیم. در غم و شادی آنان همدلانه شریک میشویم. از خود میپرسیم اگر جای آنان بودیم در مواجهه با آنچه سرنوشت سر راهشان قرار داده چه واکنشی نشان میدادیم. در نتیجه رمان ما در موقعیتی تازه قرار میدهد تا از دریچهای نو به دنیای اطرافمان بنگریم. ما در هر رمان شاهد تغییر و تحول شخصیتها هستیم و حس همذاتپنداری ما نیز در اثر همین تغییرات متحول میشود. بنابراین، معیارهای ما برای قضاوت به تدریج دگرگون میشود و همهء این دستاوردها میتواند در خدمت تعالی اندیشه قرار گیرد.
4. التذاذ زیباییشناختی: درک ویژگیهای زیباییشناختی یک اثر هنری همیشه لذتبخش است. کشف روابط میان مفاهیم و رسیدن به نوعی کشف و شهود تجربهای دلپذیر است. زمانی که ما دربارهء یک رمان و رخدادهای آن میاندیشیم و میکوشیم آن را تحلیل کنیم و به درک تازهای برسیم، التذاذ زیباییشناختی را تجربه خواهیم کرد. کتاب «گشودن رمان» به قلم دکتر حسین پاینده منبع مناسبی برای آموختن چگونگی نقد و ارزیابی رمان است و میتواند در این زمینه مفید باشد.
5. تمرین خودکاوی و خودشناسی: خواندن رمان فرصتی برای ارزیابی خود است. ما در آیینهء شخصیتهای رمان خودمان را میبینیم. اساساً ما در آیینه دیگری خود را بهتر میبینیم و به نقاط قوت و ضعف خود بیشتر پی میبریم. مثلاً رمان «بینام» اثر جاشوا فریس تصویری در برابر دیدگان خواننده قرار میدهد که حال و روز خود را در اسارت زندگی ماشینی ببیند. به آن امید که شاید بتواند راهی به رهایی بجوید. در یادداشتی با عنوان « نافرمان: نامی برای بینام» در این زمینه بیشتر نوشتهام. (منصوریان، 1393).
6. شناخت و یادگیری: ما با خواندن رمان معلومات عمومی فراوانی میآموزیم. قدرت توصیفمان بهبود مییابد. واژگان تازه، اسامی شهرها، روستاها و مناطق مختلف، آداب و رسوم اقوام و ملل، ضربالمثلها، ترکیبهای تازهای از کلمات و بسیاری اطلاعات دیگر در رمانها یافت میشوند. مثلاً رمان «مردِ صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» که قبلاً در یادداشتی به معرفی آن پرداختهام، هم اثری سرگرمکننده و طنزآلود است، هم تاریخ سیاسی قرن بیستم را مرور میکند. (منصوریان، 1394). در مثالی دیگر رمان «کافکا در کرانه» اثر هاروکی موراکامی سرشار از اطلاعات متنوع دربارهء جامعه و فرهنگ ژاپن است که خواننده در کنار روایت رمان میآموزد.
7. شکستن کلیشهها: کلیشههای ذهنی یکی از موانع آگاهی رهاییبخش هستند. کلیشهها ذهن آدم را منجمد و امکان شناخت را از او سلب میکنند. کلیشهها منشاء تعصب و جزماندیشی هستند. اما به کمک رمانها میتوانیم کلیشهها را بشکنیم و در هوایی تازه تنفس کنیم. زمانی که نویسنده ذهن و ضمیر شخصیتها را میکاود و آنچه در دل پنهان کردهاند هویدا می سازد، آدم در درستی کلیشهها تردید میکند. چیماماندا آدیچی - نویسنده جوان نیجریهای – هفت سال پیش در سخنرانی خود در سایت تد با عنوان «خطر داستان تک روایتی[1]» به خوبی نشان میدهد که ما چگونه گرفتار کلیشهها هستیم. مثلاً فکر میکنیم ساکنان آفریقا همگی در قحطی و گرسنگی به سر میبرند. اما این فقط تصویری کلیشهای است که رسانهها برای ما ترسیم کردهاند. رمانها ابزاری برای شکستن این کلیشهها هستند. شاید به همین دلیل آنهایی که رمان میخوانند در داوری دیگران بیشتر تأمل و احتیاط میکنند و به سادگی آدمها را به دو گروه خوبها و بدها تقسیم نمیکنند.
8. فرصتی برای مرور تاریخ: هر چند «رمان تاریخی» یکی از انواع رمان است؛ اما به اعتبار اینکه رمانها روای روایتی در گذشتهاند، همگی تاریخی محسوب میشوند. اساساً روایت هر چه باشد، چه در رمان و چه در سایر اشکال ادبیات داستانی ناظر به گذشته است. شباهت دو کلمهء Story و History که اولی به معنای داستان و دومی به معنای تاریخ است، نیز گواهی بر این واقعیت از منظر زبان شناختی است. حتی کتابهایی مثل «دنیای قشنگ نو» اثر «آلدوس هاکسلی» که خبر از آیندهای نامعلوم میدهند، نویسنده آن را در گذشته نوشته و به نوعی بیانگر نگرشی متعلق به گذشته است. به تعبیر مترجم این کتاب: «شاید بتوان گفت که هاکسلی «امروز» را هجو میکند نه آینده را. ناکجاآباد فردای او همین خرابآباد امروز ماست». (حمیدیان، 1378).
9. فرصتی برای فلسفهورزی: در هر رمان درجاتی از فلسفهورزی یافت میشود. البته سهم فلسفی برخی از آنها بیشتر است. اما پیگیری کشمکشهای شخصیتهای داستان و چگونگی معنابخشی آنان به پدیدهها و رخدادهای زندگی فرصتی برای فلسفهورزی است. البته برخی از رمانها مبنای خود را بر فلسفه قرار میدهند. مثلاً آثار «اروین یالوم» نظیر «وقتی نیچه گریست»، «مسئلهء اسپینوزا»، و «درمان شوپنهاور» رمانهایی فلسفیاند که با هدف رواندرمانی نوشته شدهاند. ابتکار یالوم در نگارش این آثار بسیار ستودنی است. او موفق شده آموزههای روان درمانی خود را که به عنوان «درمان وجودی» یا «رواندرمانی اگزیستانسیال»[2] شناخته میشوند، در قالب رمان عرضه کند. تا امروز آثار او در جهان با استقبال بسیار مواجه شده است. یالوم با نوشتن این آثار نشان داد که چگونه ادبیات میتواند درمانگر دردهای انسان باشد و چگونه میتوان از طریق رمان به درمان بیمارانی که از اضطراب و افسردگی رنج میبرند کمک کرد.
10. لذت تخیل و رویاپردازی: آلبرت انیشتن میگوید «تخیل مهمتر از دانش است» و با این تاکید میخواهد اهمیت تخیل را نشان دهد. همهء دستاوردهای فناوری امروز بشر محصول تخیل آدمهایی است که رویاهای خود را جدی گرفتهاند. رمان از یک سو محصول تخیل نویسنده است و از سوی دیگر مولد تخیل در ذهن خواننده. بنابراین، خیال در رمان هم فرایند است و هم فراورده. خواندن رمان قدرت تخیل ما را بهبود میبخشد. زیرا باید همهء آنچه را میخوانیم تصور میکنیم. گوستاو فلوبر در نامهای به یکی از دوستانش مینویسد: «نوشتن واقعاً کار لذتبخشی است. همین که انسان خودش نباشد ولی در تمام ماجرایی که از آن صحبت میشود جریان داشته باشد از آن لذتبخشتر است. مثلاً همین امروز من مرد و زنی عاشق و معشوق را سوار بر اسب در جنگل به گردش بردم. بعد از ظهر یک روز پاییزی بود. برگ زرد درختان را باد به هر سو میبرد. من در این میان هم اسب بودم، هم سوار، هم برگ بودم، هم باد، هم خورشید و هم کلماتی که آن دو به زبان میآوردند.» (مقدمهء «مادام بورای» ترجمهء محمد قاضی).
11. امیدآفرینی و الهامبخشی: رمانها اغلب شورانگیز و الهامبخشاند. زمانی که خواننده به دورنمای زندگی شخصیتها مینگرد، به روشنی میبیند که روزگار به یک مدار نمیچرخد. رخدادهایی در راهند که مسیر زندگی را تغییر میدهند. ایستادگی و مبارزه شخصیتها نیز بخشی از این امیدآفرینی است. قبلاً در مقالهای با عنوان «بازتابی از بیم و امید در رمان جای خالی سلوچ» به این موضوع پرداختهام. اساساً خواندن رمان یکی از روشهای «کتابدرمانی» است. زیرا رمان میتواند بسیار تسلیبخش باشد و برای خواننده آرامشی پایدار و دلپذیر به ارمغان آورد.
سخن پایانی
خواندن رمان موهبتی است که آدم باید خوشاقبال باشد تا نصیبش شود. رمانهای ناب به ما میآموزند که چگونه میتوان به زندگی عادی و روزمره رنگی از شکوه و شگفتی بخشید. رمانها بیانگر این واقعیتاند که آدمها به همان میزان که به هم شبیهاند، با هم متفاوتند. در نتیجه، ما را از کلیشهها میرهانند و به ما قدرت تخیل و خلاقیت میبخشند. شما هم اگر تجربهای موفق در خواندن رمان دارید، لطفاً در بخش نظرخواهی بنویسید.
منابع:
ایرانی، ناصر (1380) هنر رمان. تهران: نشر آبانگاه.
برادبری، ری (1389) ذن در هنر نویسندگی. ترجمهء پرویز دوائی. تهران: جهان کتاب.
بورنوف، رولان و اوئله، رئال (1378) جهان رمان. ترجمهء نازیلا خلخالی. تهران: نشر مرکز.
پاینده، حسین (1392) گشودن رمان: رمان ایران در پرتو نظریه و نقد ادبی. تهران: مروارید.
غلام، محمد (1381) رمان تاریخی: سیر و نقد و تحلیل رمانهای تاریخی فارسی از 1284 تا 1332. تهران: نشر چشمه.
منصوریان، یزدان (1393) نافرمان: نامی برای بینام (مروری بر رمان بینام). جهان کتاب. سال 19، ش. 11 و 12، ص. 42-44.
منصوریان، یزدان (1394) یک قرن زندگی در یک قدمی مرگ. جهان کتاب، دوره 20، ش. 3-5، ص. 21-20.
میرصادقی، جمال (1376) عناصر داستان. تهران: انتشارات سخن.
میرصادقی، جمال (1390) راهنمای رمان نویسی. تهران: انتشارات سخن.
هاکسلی، آلدوس (1378) دنیای قشنگ نو. ترجمهء سعید حمیدیان. تهران: انتشارات نیلوفر.
منصوریان، یزدان. «یازده پاداش خواندن رمان». سخن هفته لیزنا، شماره 284. 13 اردیبهشت ۱۳۹۵.
بنابر این اینکه چطور وچه رمانی می خونیم مهمه چون بخشی از شخصیت مارو شکل میده
من ۴ ماه هست که رمان گوش میدم، دست کم به ۹ رمان گوش سپردم و تغییراتی که در من ایجاد شده رو می خوام براتون شرح بدم:
۱- رمان ایرانی و خارجی هر دو باعث میشن هوش کلامی ما افزایش پیدا کنه و بسیاری از لغات و ضرب المثل ها رو یاد بگیریم و در گفتگوهای روزانه امون استفاده کنیم...
رمان ایرانی واژه های اصیل بسیاری در اختیار ما قرار میده و از طرفی رمان خارجی چون برگردان شده واژهایی در اختیار ما قرار میده که در رسانه ها بیشتر مورد استفاده قراره میگیره
۲- رمان خارجی باعث شده متوجه شم که بسیاری از اتفاقات و شخصیت هایی که در ایران وجود دارن در کشورهای دیگر هم هستن... مسائل و مشکلات یکسان... مثلا مرد کنترل گر و بد دل در نیویورک هم وجود داره ( به نقل از کاروانسرا داری در کتاب ملت عشق در هرجای دنیا آش همان آش هست، گوه همان گوه است و...)
۳- چون رمان توصیف گر هست، این باعث شده در زندگی به جزئیات توجه کنم
۴- وقتی به رمان گوش میسپارم می تونم ورزش کنم و به کارهای مورد علاقه ام بپردازم
احمد ه.
جالب این بود بعضی هاشان نمی توانستند مرا قانع کنند تا این که بعدها خودم رمان "مردی به اوه" را خواندم و این سر آغازی شد برای نه تنها رمان خواندن بلک طلوعی بود برای خواندن من.
دیگر فهمیدم که دوستانم چرا بیشتر با سکوت جواب مرا می دادند چون من از یک سری چیزهای مشترک بین رمان خوانان محروم بودم.
استاد منصوریان از مشوقان بنده به خواندن و تقویت نوشتن بنده هستند هر چند در دانشگاه فرصت نشد تا بیشتر در این مورد بیاموزیم ولی از نوشته های ایشان چیزها آموختم و می آموزم.
فقط اینو میگم که هر آنچه که انسانو در خیالات ببره اشتباهه. عمرتنو با چیزای باطل هدر ندین.
رمان های بالزاک برای طرفداران روانشناسی فردی توصیه می شود
پاینده باشید
رمان "بیوتن" امیرخانی، علاوه بر زیبایی و کششی که دارد و نجابت نویسنده و عفت کلام وی در آن کاملا محسوس و البته بارز است، برای من منبعی سرشار از اطلاعات عمومی بود.
ممنون آقای دکتر که این مطالب را منتشر کردید.
با دوستمان خانم/آقای خالقی کاملا موافقم؛ زمان خواندن رمان هم خیلی تأثیر دارد. اما روی هم رفته به هر شکل و در کجا و هر زمان که رمان بخوانیم، از پاداشهای خواندن آن بینصیب نخواهیم ماند.
اخرين مورد براى بنده دو برابر ساير موارد صدق مى کند, على الخصوص در شرايطى که توسط پاره اى امتحانات به چالش کشيده مى شوم. شب گذشته رمان سووشون تمام شد و امشب رماتى جديد را اغاز مى کنم با نام من بى گناهم اثر رالف گولدمان. به عقيده بنده نگارش زيباى شما در مورد رمان خواندن و فوايد ان در دنياى امروز پلى است براى اميدوارى و احساس مفيد بودن . فکر مى کنم با به اشتراک گذاشتن اين فوايد در چندين گروه بتوانم اين احساس و اگاهى را با دوستان شريک شوم. پاينده باشيد.
استاد مثل همیشه از نوشته جنابعالی آموختیم و لذت بردیم.
دست مریزاد