داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
ارتباط فست فود و عمق اقیانوس: سخنی با یادداشت نویسان و مقاله نویسان
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر:
بخش اول خواندن
اولین بار که اصطلاح اقیانوسی به عمق یک بند انگشت را شنیدم سالهای دوری بود شاید 17 یا 18 سال داشتم که استادی این جمله را از دکتر شریعتی برایم نقل کرد که با اینکه بعدها و آن زمان که خیلی اُفت داشت کتابهای دکتر را نخوانده باشی، کتابهای زیادی از شریعتی خواندم هرگز این جمله را نیافتم و نمی دانم در کجا ایشان این عبارت را بکار برده است. با اینهمه خود را سپاسگزار همان استاد و همان مُد درگرفته شریعتی خوانی میدانم و با اینکه الآن انتقادهای زیادی درباره ایدئولوژی زدگی در آثار ایشان خوانده ام و پذیرفته ام، ولی آن زمان مثل همه جوانان آن روزگار که دوست داشتند سری توی سرها دربیاورند، خودم هم به چیزی جز ایدئولوژی آویزان نبودم. از سویی آثار شریعتی هم پر بود از گزارههای اطلاعاتی ایدئولوژیک و انقلابی که مرا آرام می کرد و احساس می کردم چیز جدیدی یادگرفته ام و در هر حال، سالها برای من سطحی شدن آدمها مترادف شده بود با این اصطلاح،" اقیانوسی به عمق یک بند انگشت" کسانی که از هر چمنی گلی می چینند و در همه موارد می توانند اظهار نظر کنند ولی در هیچیک از آن موضوعها عمیق نشده اند و حتی در یک مبحث جدی نمیتوانند تا آخر در بحث مشارکت داشته باشند.
سال دوم دانشکده بودیم که در درس تکنولوژی آموزشی، اولین بار با نام مارشال مک لوهان و دهکده جهانیش آشنا شدم که می خندیدیم و فیلم و سریال درست می کردیم و استاد گرامی را که خود در دوران دانشجویی در امریکا شاگرد مکلوهان بود را کدخدای دهکده جهانی کرده بودیم. کتاب آئینه های جیبی آقای مک لوهان با ترجمه استادمان دکتر ابراهیم رشیدپور کتاب درسیمان بود و در آنجا برخوردیم به همان مفهوم بالا و با کلماتی دیگر. در آنجا سطحی شدن را با عنوان دید موزائیکی ناشی از منطق موزائیکی می خوانیم. "منظور از این منطق چیدن تمام عناصر کنار یکدیگر می باشد و فرد همه عناصر را در یک مجموعه نگاه می کند که باعث می شود نگاههای محدود انحصاری، جزئی و سوگیرانه و بطور کلی فرد از حالت تکوینی خارج شود، یعنی باید برای دیدن یک چیز آن را کلی نگاه کرد. در منطق مورائیکی پیامها به گونه ای کنار هم قرار می گیرند که فرد به وسیله آن خود قضاوت کرده و پیا مرا دریافت می نماید. به عبارت دیگر پیام یک مجموعه جمعی دیده می شود." و در واقع سوادی بود که با نظر مکلوهان عموما از طریق رسانه و به ویژه تلویزیون به دست می آورند که سطحی است و عمق ندارد.
قدمای خودمان هم اصطلاحی داشتند به نام همه کاره هیچکاره که حال که به آن نگاه می کنم یک نوع از همین سطحی بودن است. این اصطلاح در مورد کسانی بکار می رفت که در همه کاری و در همه بحثی دخالت می کنند ولی هیچیک از آنها را به خوبی نمی توانند تا آخر ببرند و همیشه کاری نصفه کاره تحویل می دهند.
از قدما گفتیم از دوران مدرن هم بگوئیم ، داستانی به نام محفل نشینی یا کافه نشینی و چیزهایی شبیه به این. در روزگار گذشته یک زمانی در برخی محافل نشسته ام، حال یا در کافه یا در کتابخانه یا در خانه و به بحثها گوش کرده ام و سعی هم کرده ام که مشارکت کنم و گاهی چیزهایی هم یاد گرفته ام. در جمعهای روشنفکرانه. معمولا یکی دو نفری اطلاعاتی می دهند و سایرین گوش می کنند و بسته به میزان مطالعه خودشان مطلب بیان شده را دقیق میفهمند یا خیلی سطحی جملاتی را در گوش می گیرند و در محفلی دیگر با آن اظهار فضل خواهند کرد. این قبیل دوستان و به ویژه در شروع محفل گردی به قول بچه های تهرون سوتی هم زیاد میدن و به یکباره اظهار نظرهایی از ایشان می تراود که عقلای جمع به یکدیگر نگاهی ی کردند و بحث را عوض می کردند که در ذوق جوان تازه کار نخورد و دلسرد نشود. سواد محفلی هم گاهی خیلی سطحی است با اینهمه اغلب موافقند که محفلهای علمی/ ادبیِ روشنفکرانه اغلب مثبت بوده اند تا منفی و باور دارند که بسیاری از نویسنگان خوب کارهایشان را از همین محفلها شروع کرده اند، گرچه تعداد انگشت شماری اهل کتاب از هر محفل بیشتر حاصل نمی شد.
حالا می رسیم به دوره شبکه های اجتماعی و پیامکی و تلگرامی. روزانه میلیونها پیام تولید و در شبکه ها رد و بدل میشود و نسلی جدید که دارند عادت میکنند که "خواندن"، همین پیامک خوانی است. مشکلی که شخصا با اصحاب محفل پیدا می کردم این بود که کتاب کمتر می خواندند و بیشتر مطالب را در محافل و از زبان آنانکه کتاب خوانده اند می شنیدند و همان میشد سرمایه شان برای محفل بعدی. گاهی از این بچه ها دلخور می شدم و می گفتم این خیلی سطحی است و باید خودتان بخوانید و کشف کنید. حال به نسل پیامک خوان چه باید بگویم؟
همین الآن در مکانهای عمومی و خصوصی همه را ابزار به دست می بینم و هر یک با وسیلهای سخت درگیر است و از حالات ابرویش فقط می توانی متوجه شوی که چیز بانمکی خوانده است یا نه. گاهی می بینی که بغل دستیت ساعتها مشغول ابزار هوشمند خود است و اصلا در مکانی که بطور فیزیکی حضور دارد حضور ندارد. قبلا اشاره به حضور کرده ام و نمی خواهم تکرار کنم که حضور یک فرصت است و نسل ابزار به دست ما دائم این حضور را از دست می دهد، حال کجا و کی ابداع کنندگان این ابزارها و آن هم به خاطر عزیزدردانه های خود تصمیم بگیرند و شروع کنند به جانشین کردن این ابزارها که شاید یاد انسانیت از نوع قدیم هم بیفتیم، نمی دانم.
بخش دوم نوشتن
خوب در حالیکه این آنطرف داستان یعنی خواندن را می خواهم به نتیچه برسانم که تلگرام و شبکه ها سطح اقیانوس را روز به روز گسترده تر میکنند و میلیاردها انسان را در خود می گیرند و به همه اجازه می دهند در شبکه فعال باشند و خود را مطرح کنند از همینجا نوشتن را هم وارد کنم. نکات مثبتی برای این مشارکت گسترده می توان برشمرد که یکی و دو تا نیست و کمترینش همین است که کسانی که در محافل و در جمعهای روشنفکرانه و حتی شبه روشنفکرانه حرفی برای گفتن ندارند و قدرت عرض اندام در برابر دیگران را ندارند (حتی اونهائیکه در کف خیابان می تونند یک تنه سه چارتا آدم هم سن خود را تفله کنند)، اینجا حرف می زنند و می نویسند و شرکت داده می شوند که صرفنظر از اینکه چه می نویسند و چه چیزهایی رد و بدل می شود اعتماد به نفس خیلی خوبی به افراد می دهد که بنویسند و بخوانند که گفتم این خیلی خوب است، برای اینکه می نویسند، همان چند خط را میگویم ولی همان چند خط باید تایپ شود و نوشته شود و ازنظر من مهم است که در همه سطوح در جامعه افراد دارند روزی چند خط فارسی یا فارگلیسی یا فینگلیش می نویسند و من شکرگزار هستم، ولی همانطور که گفتم سطح زبانی و معنایی چیزهایی که گذاشته می شود در اغلب این گونه نوشته ها سطحی غیر فکر شده و فاقد تحلیل است. ولی باز هم شاکرم. هر کس در لحظه هرچه به ذهنش می رسد بدون تامل می گذارد و حتی لازم نیست بعد که فهمید اشتباه بوده عذرخواهی کند،کافی است تصویر خنده بگذارد و عبور کند، همه چیز حل می شود و تمام.
پس می پذیریم که در دوران رواج تلویزیون اقیانوسی داشتیم به عمق یک بند انگشت که شبکه های اجتماعی با گسترشِ همه جانبه و لحظه به لحظه، سطح اقیانوس را باز هم وسیعتر کرده و از عمق آن باز هم بیشتر و بیشتر کاستهاند. حال تکلیف کسانی که می نوشتند و می نویسند و محتوایی برای ارائه دارند چیست؟ کسانیکه تحلیلی دارند و محتوایی و سخنی برای گفتن و نوشتن دارند چه باید بکنند. آیا ایشان باید به خاطر اینکه خوانده شوند، هر روز خلاصهتر و خلاصهتر بنویسند؟ آیا باید همرنگ جماعت شد؟ تا چه حد؟ آیا باید سطح خود را به سطح کف کشاند؟ آیا منطقی است؟ اگر مطلبی واقعی و جدی داشتیم می توانیم آن را به خاطر اینکه همه حوصله کنند بخوانند تکه پاره کرد و از محتوا تهی کرد؟ به یاد مولانا و داستان "کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن "یا همان خالکوبی کردن تصویر شیر بر شانه (ببخشید تتو کردن) را یک بار دیگر یادآوری کنیم. باید به به همه آنها که می نویسند و نوشته هایشان احترام گذاشت و شکرگزاری کرد که همان را بلدند می خوانند و می نویسند ولی شما تولید کننده محترم محتوای تحلیلی و توصیفی و شاعرانه و علمی و اجتماعی و فرهنگی، وظیفه داری متناسب با محتوای خود متن را بنویسی. شما حق نداری نوشته ات را ناقص کنی و از انتفاع بیندازی فقط برای اینکه خوانده شود.
حال چرا آمدم سراغ این ماجرا؟ جلسه ای سه نفره بود با دو دست به قلم از دوستان عزیزم که یکی می گفت برای اینکه نوشته خوانده شود باید تلگرامی نوشت و با هم گپی شد و گفتی و من دوتا از نوشتههای خوب خودش را مثل زدم که داداش بیا اینو تلگرامیش کن که همه بخوانند، ببینم می شه؟ کجای این را می خواهی حذف کنی؟ به هر بخش آن دست بزنی کل متن به هم می ریزد. تو که نمی توانی چون تحمل برخی خواننده ها کم شده، یال و سر و دم شیر را نگذاری و از تصویر حذف کنی و بعد فکر کنی که پیام منتقل شده؟ واقعا شیری که سر و یال و دم نداشته باشد باز هم شیر ا ست؟ یا چیز دیگری می شود. هر چیزی غیر از شیر. گفتم بنده هم باور دارم و به عینه دارم می بینم که همه خوراکک حاضری (ببخشید فست فود) می خواهند و در بسیاری موارد به دلیل نبود استطاعت کافی، بدکیفیت ترین فست فودها هم برایشان سرو می شود. من عضو تلگرام نیستم ولی هر جا مینشینم یکی دارد از سر لطف پیامی تازه رسیده را برایم باز می کند که از خواندنش مشعوف شوم.
درباره اطناب و ایجاز هم قدیمتر اندکی خوانده ام و نمونه های ایجاز خوب را دیده ام ولی قدما خیلی هشدار داده اند که ایجاز مخل نشود. از سویی شاهدیم که بزرگان قدیم گاهی نوشته هایشان را با ایجاز کامل و حتی برای متون تعلیمی بصورت نصاب می نوشتند که در مواقعی ایجاز بسیار زیبا و موفق بوده و به جرئت می گویم که ایجاز خوب را فقط در نوشته های بزرگترین بزرگان مثل سعدی و مولانا عبید زاکانی دیدهام ولی در مواردی که محتوا هم فلسفی، کلامی و عرفانی بوده، و نویسنده خواسته است محتوای خود را در کمترین تعداد کلمات بنویسد، دیده ایم که بعد از آن چندین شرح؛ شرح بر شرح؛ و حاشیه بر شرح باید نوشته شود که اصل مطلب باز و قابل فهم شود.
بنابراین به دوست بزرگوارم اصرار داشتم که شما وظیفه داری محتوای خوبت را کامل و دقیق بنویسی و منتشر کنی و اجازه بدهی که حتی همان پیامک خوان و دوستان تلگرامی هم در حد حوصله خودش دو یا سه خط از آن را بخوانند، خدا را چه دیدی، یک دفعه دیدی بر خلاف عرف همان متن "بزرگتر از پیامکِ" شما هم پیامک شد و سر از شبکه اجتماعی درآورد. این را هم بگویم که دوست سوم مجلس با بنده هم عقیده بود و دریافتم که آن بزرگوار که ابتدا طرح کرد که باید نوشته ها را کوتاه کرد نیز خود با ما هم عقیده است و او هم مثل همه ما دنبال راه حل است. چه کنیم که خواندن رسم شود؟ چه کنیم که خواندن مبداء و منشاء تصمیمگیری شود؟ چه کنیم که خواندن منشاء تغییر شود؟ و سوالاتی از این قبیل که ذهن همه کتابداران را درگیر کرده است. البته کتابدارانی که خود کتاب می خوانند، و چه خوشبختم که امسال و در کنگره، در نسل جوان دانشجویان کارشناسی چشممان به تعداد زیادی کتابداران کتابخوان روشن شد. خداوند بزرگ از انگیزههای ایشان محافظت بفرماید.
عمرانی، سید ابراهیم. «ارتباط فست فود و عمق اقیانوس: سخنی با یادداشت نویسان و مقاله نویسان».سخن هفته لیزنا، شماره ۳21، 27 دی ۱۳۹۵.
خلاصه این که ما در میانۀ چندین پارادوکس گرفتار شده ایم، و تا وقتی تعریف عملیاتی از وضعیت خود نکنیم، چاره ای پیدا نخواهیم کرد. اقیانوسی به عمق یک بند انگشت، و حتی به عمق یک میلیمتر، همیشه هم بد نیست. من همیشه در کلاس مرجع شناسی گفته ام که موفقیت کتابدار مرجع در همین است که اقیانوسی کم عمق از اطلاعات باشد، تا بتواند ارجاع بدهد. ما تمام انگیزه ها و جاذبه ها را از مطالعه گرفته ایم، و حالا نگرانیم از این که نسل امروز، پیامک باز شده. دلیل این است: پیامک از قید ممیزی و کنترل رهاست؛ ترمینولوژی آن بسیار سریع گسترش می یابد؛ و به مدد فناوری نوین، با سرعت به دست گیرنده می رسد. آن که زیان خواهد کرد اگر در حسرت گذشته باشد، باز هم ما خواهیم بود (ما یعنی من و کسانی مانند من، که بلد نیستیم چگونه از این ترفند نوین فناوری، آنچنان که باید، بهره بگیریم).
بايد بپذيريم كه ذائقه مردم تغيير كرده است و به فست فود خوري ذهني نيز عادت كرده اند و دوست دارند حتي غذاي روحي شان را هم پيك موتوري رايگان در گوشي موبايلشان با صرف كمتر هزينه بهشان تحويل دهد. چنانچه ما همچنان بخواهيم تنها به حضور فيزيكي مردم در كتابخانه ها فكر كنيم و رنج و مشقت طاقت فرساي! به كتابخانه آمدن را در ترافيك و شلوغي خيابان ها بر آنها تحميل كنيم و همچنان هفته اي سه بار قرمه سبزي 5 ساعت بار گذاشته بهشان بدهيم مطمئن باشيد كه جز دلزدگي بيشترشان از كتاب هاي فيزيكي و كتابخانه ها و حتي كتابدارها نتيجه اي ديگر در برنخواهد داشت.
گرچه فست فودها غذاهاي چندان سالمي نيستند ولي براي چشاندن مزه و طعم مطالعه به مردم ناگزيريم ما كتابداران هم از همين ذائقه استفاده كنيم تا پس از درك مزه واقعي مطالعه و زير دندان رفتن اين طعم خوش، خود فرد احتياج مراجعه به كتابخانه و خوردن( به ضعمي خواندن) همان قورمه سبزي جاافتاده پنج ساعته را با جان و روح خود احساس كند.
به هر حال دوري از اين فضا جز دلزدگي بيشتر مردم و البته جايگزين شدن ساير رسانه ها به جاي كتاب و سطحي نگر شدن جامعه نتيجه ديگري دربر نخواهد داشت.
در واقع بهتر است از دنياي مجازي و ابزار مربوط به آن جهت ارائه منوي دنياي واقعي استفاده كنيم...
اگر جديدا در منو رستوران هاي نظري بياندازيم مي بينيم كه در ابتدا نام يك كلمه يك غذاي عجيب غريب را مي آورند و بعد داخل پرانتز محتواي اصلي آن را...ما كه شيفته نام كوتاه و غريب آن شده ايم كنجكاو مي شويم كه بفهميم محتويات اصلي اش چيست كه با همان توضيح تفصيلي رستوران مي فهيم اي بابا اين كه همان جوجه كباب خودمان هست با دورچين فلان
عالي بود...
ممنون که شما سر و دم و یال شیرتان را نزدید و اجازه دادید همه اش را ببینیم و بخوانیم. واقعا من هم برای خودم و هم برای نسل جوان نگران هستم. نکند ما نیز با این موج همراه شویم و .... . دانشجویان بی حوصله ای که حتی کتاب درسی شان را هم حاضر نیستند بخوانند ....