داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: یکی از پیشفرضهای مرسوم و متداول دربارۀ «مطالعه» این است که باید بکوشیم آنچه را میخوانیم به یاد بسپریم. ظاهراً بهرهوری مطالعه را بیشتر در توانایی حفظ کردن مطالب میدانیم. اما حافظۀ ما فقط توان به خاطر سپردن اندکی از مطالب را دارد. بخش عمدهای به سرعت یا به تدریج فراموش میشود. حال پرسشی که بسیاری با آن مواجهاند این است که چه کنیم تا بر توان حافظه بیافزایم و سهم بیشتری از مطالبی را که میخوانیم از دستبرد فراموشی دور سازیم؟ زیرا تلقی اولیه این است که اگر چیزی را بخوانیم و بعد فراموش کنیم، وقتمان را به هدر دادهایم. چه تفاوتی است میان کسی که کتابی را خوانده و از یاد برده با فردی که اصلاً آن را نخوانده است؟ در حال حاضر، هر دو نفر از محتوای آن بیخبرند. اما با کمی درنگ و تأمل میتوان دریافت که موضوع به این سادگی نیست و ردپایی از آنچه میخوانیم در ذهن و ضمیر ما میماند و در این یادداشت به وجوهی از آن میپردازم.
جایگاه حافظه در فرایند خواندن کجاست؟
قبل از آن که در جستجوی راهکاری برای بهبود حافظه باشیم، باید از خود بپرسیم که حفظ کردن مطالب تا چه میزان اهمیت دارد؟ باید دید سهم حافظه در موفقیت مطالعه چیست؟ آیا آنان که توان بیشتری برای به خاطر سپردن دارند خوانندگان موفقتری هستند یا آنان که دربارۀ آنچه میخوانند میاندیشند؟ بیتردید نمیتوان منکر اهمیت حافظه در فرایند خواندن شد، اما باید دید چه درجهای از اهمیت برای آن قائلیم. بله بدیهی است که اگر حافظه به کلی توان خود را از دست بدهد و همه چیز را از یاد ببریم اصلاً زندگی میسر نیست. اما بحث درباره تلقی ما از سهم حافظه در موفقیت در خواندن است. سخن بر سر آن است که ما تا چه میزان باید نگران فراموش کردن مطالبی که میخوانیم باشیم؟ آیا باید خود را در این زمینه سرزنش کنیم؟ آیا ترس از فراموشی باید مانعی برای خواندن باشد؟
در پاسخ میتوان گفت که به یاد سپردن، یادآوری و یادگیری هر سه در مولفۀ «یاد» مشترکند اما در عمل سه مقولۀ متفاوتند. ممکن است ما مطلبی را بخوانیم، حفظ کنیم و به راحتی نیز به یاد آوریم. اما ممکن است آن را یاد نگرفته باشیم. یعنی یادگیری رخ نداده باشد. بر عکس ممکن است، مطلبی را بخوانیم و فراموش کنیم، اما تاثیر آن بر اندیشه، گفتار و رفتار ما ماندگار باشد. زیرا اگر این یادگیری عمیق و واقعی باشد، آنچه میآموزیم به بخشی از دانش عینی و ضمنی ما تبدیل میشود و به سادگی آن را از دست نخواهیم داد، حتی اگر نتوانیم متن اولیه را به یاد آوریم، اما ردپای آن در ذهن و ضمیر ما پایدار است. از سوی دیگر بر این باورم که ممکن است ما متن و محتوای اثری را که خواندهایم به روشنی به یاد نیاوریم، اما مضمون آن، رویکرد نویسنده به موضوع و شیوه پرداختن او به آن مسئله در ذهن ما باقی خواهد ماند. چه بسا محتوا را از یاد ببریم ولی منظر و رویکرد نویسنده برایمان آموزنده باشد.
نکته دیگر انتظاری است که از تاثیر مطالعه داریم. اگر انتظار داریم ذهن همچون حافظه رایانه عمل کند و همه چیز را عیناً در درون خود محفوظ بدارد، آنگاه فراموشی خسران بزرگی خواهد بود. زیرا این هدف محقق نشده است. اما اگر انتظار دیگری از مطالعه داشته باشیم، آنگاه سهم حافظه تا این حد کلیدی نخواهد بود. اگر ما کتاب میخوانیم که در شناخت، احساس و رفتار خود تغییری مثبت ایجاد کنیم، در این صورت بروز این تغییر بیش از آنکه به حفظ کردن مطالب وابسته باشد، به درک و فهم آن بستگی دارد. کتابی که میخوانیم کالبدی دارد که از کلمهها تشکیل شده، اما فراتر از آن روحی دارد که در فهم ما از کلیت کتاب متجلی خواهد شد.
با غبار فراموشی چه کنیم؟
بدیهی است که فراموشی همیشه با ماست. ما هرگز از فراموشی رهایی نداریم. فراموشی بخشی از سرنوشت ماست. همه چیز در معرض گذر زمان در زیر غبار فراموشی پنهان میشود. فقط بسته به اهمیت موضوع و نوع ارتباطی که با آن داریم مدت زمانی که برای مدفون شدن یک خاطره در غبار زمان نیاز است متفاوت خواهد بود. در همین لحظه که من مشغول نوشتن این مطلب هستم سایه فراموشی را احساس میکنم. زیرا چه بسیارند نکتههایی در این زمینه که فراموش کردهام به آنها اشاره کنم. همیشه هنگام نوشتن در کنار تداعی مطالب، بخشی در غبار فراموشی پنهان شدهاند. در نتیجه این متن هرگز نمی تواند همۀ آنچه باشد که میدانم و میخواهم در این زمینه بنویسم. همیشه حرفی ناگفته خواهد ماند. اما قرار گرفتن در معرض هجوم فراموشی به معنای تسلیم شدن در برابر آن نیست. بشردر طول تاریخ ابزارها و روشهای بسیار برای مبارزه با فراموشی ابداع کرده است. نوشتن یکی از مهمترین ابزارهای ما در این زمینه است. همۀ رسانههایی که برای ذخیرۀ متن در طول تاریخ ابداع شدهاند نیز راهکاری برای چیرگی بر فراموشی بودهاند. در نتیجه الواح گلی، سنگنوشتهها، کتابها، کتابخانهها و امروزه شبکۀ جهانی وب حافظه جمعی بشریت را تشکیل میدهند. همۀ هنرها، ادبیات، مناسک، رسوم و آیینها نیز رسانههایی برای به یاد آوردن هستند.
یکی دیگر از مهمترین ابزارهای مبارزه با فراموشی «گفتگو» است. گفتگو راهکاری یگانه برای به یاد آوردن است. مثلاً درباره همین موضوع اگر این نیکبختی نصیبم شود که در گفتگویی با فرد یا جمعی مشتاق در این زمینه شرکت کنم، هم بخشی از دانستههایم را به خاطر خواهم آورد و هم از دانش آنان خواهم آموخت. زیرا گفتگو از یک سو فرصتی برای آموختن است، و از سوی دیگر ابزاری برای یادآوری. ما در گفتگو با دیگران است که میفهمیم دربارۀ موضوع بحث چه میدانیم. زیرا همیشه بخشی از دانستههای ما برایمان پنهان است تا زمانی که در گفتگو با دیگران موفق به کشف دوباره آنها شویم. بدون گفتگو ما نه تنها از ورود به دنیای ذهنی دیگران باز میمانیم که تصور روشنی از دنیای ذهنی خود هم نداریم. بنابراین، اکنون که در حال نوشتن این متن هستم فقط در چارچوب گفتگویی درونی محصورم و اطمینان دارم پس از انتشار آن یا گفتگو با دوستان و همکارانم و همچنین پس از خواندن نظرات شما گرامیان در بخش نظرخواهی، تازه به خاطر خواهم آورد که چه چیزهایی را از یاد بردهام.
با فراموشی آنچه میخوانیم چه کنیم؟
نخستین قدم این است که به بازبینی نگرش خود دربارۀ این موضوع بپردازیم. به این معنا که در کنار موضوع به یاد سپردن مطالب، به سایر وجوه خواندن نیز توجه کنیم و این مسئله را در تصویری بزرگتر ببینیم. به نظرم بجای آنکه نگران فراموشی مطالب باشیم، به کیفیت و اثربخشی خواندن توجه کنیم. اشتیاق ما به مطالعه، انتخاب مناسبترین مطالب و تأمل دربارۀ متنی که میخوانیم بسیار مهمتر از حفظ کردن آن است. مطالعه زمانی موفق است که وجود ما را سرشار از شادی سازد. مطالعه اگر مفرح نباشد، نه استمرار خواهد داشت و نه میتوان به اثربخشی آن خیلی امیدوار بود. مطالعه همچون گفتگویی است که باید طرفین بحث به آنچه میگویند و میشنوند مشتاق باشند. بنابراین، متنی که برای خواندن انتخاب میکنیم نیز در این زمینه اهمیت دارد. نویسندهای که صادقانه، عالمانه و پر شور بنویسند، سخنش بر دل خواننده خواهد نشست. در مورد خواننده هم همین وضعیت وجود دارد. اگر مطالعه با علاقه و عطش یادگیری همراه باشد، نیازی نیست نگران فراموشی باشیم. زیرا اگر آنچه میخوانیم به تغییری مثبت در زندگی ما منجر شود، در نهایت مطالعه موثر و مولد بوده است. به سخنی دیگر، اثربخشی مطالعه مهمتر از به یاد سپردن محتوای مطالب است. خواندن باید برای ما نقطه آغاز و عزیمت در مسیری تازه باشد. مطالعهای موفق است که شروعی برای تفکر باشد، نه خط پایانی برای آن. اگر کتابی را بخوانم و پس از دربارۀ موضوع به تفکر بپردازم آن مطالعه اثربخش بوده است. آنچه اهمیت دارد این تعامل با متن است که در گذر زمان استمرار یابد.
سخن پایانی
ما در سایۀ فراموشی مطالعه میکنیم. فقط بخش ناچیزی از آنچه را در طول زندگی میخوانیم در نهایت به خاطر خواهیم داشت. زیرا در گذر زمان بخش عمدهای از یاد می رود و از این فراموشی گریزی نداریم. اما این رخداد در نتیجۀ واکنش طبیعی ذهن ماست. شاید بهتر باشد بجای مبارزه با فراموشی، راه همزیستی با آن را بیاموزیم. البته این هم به معنای تسلیم شدن نیست. ما ابزارهای متعددی برای مواجهه با آن در اختیار داریم. نوشتن و همۀ رسانههای که برای نوشتن در دسترس ما قرار دارند، از جمله ابزارهای بشر برای چیرگی بر فراموشی محسوب میشوند. در سطح فردی نیز از یاد بردن بخشی از آنچه میخوانیم کاملاً طبیعی است و بجای نگرانی در این زمینه باید به اثربخشی و کیفیت خواندن فکر کنیم. قبلاً در مقاله با عنوان «فنون به خاطر سپردن و هنر از یاد بردن» با جزئیات بیشتری به این موضوع پرداختهام که در سال 1394 در مجله جهان کتاب منتشر شده است. پس بیایید مشتاقانه بخوانیم و شادمانه از یاد ببریم، بیآنکه چندان نگران فراموشی باشیم. آنچه بیش از حفظ کردن مطالب اهمیت دارد، تاثیر مثبتی است که هر مطلب خوب و خواندنی بر پویایی و رشد اندیشه ما خواهد گذاشت. این اثربخشی گرچه به سادگی قابل سنجش و ارزیابی نیست، اما حضور دارد و در شکلگیری شخصیت ما همیشه نقش آفرین خواهد بود.
منابع
منصوریان، یزدان (1394) فنون به خاطر سپردن و هنر از یاد بردن، جهان کتاب، دوره 20، ش. 7، پی در پی 317، ص. 5-7.
منصوریان، یزدان. «مشتاقانه بخوانیم و شادمانه از یاد ببریم». سخن هفته لیزنا، شماره ۳۲9، 23 اسفند ۱۳۹۵.
مایلم تشکر خودم رو از انتخاب یک موضوع کاربردی و بیان آن مطلب به شیوه ای ساده والبته دقیق خدمت شما استاد عزیز اعلام بدارم.
این مطلب یه تذکر مجددی بود برای بنده، که از ذهنیت کمالگرا رهایی یابم و این دغدغه فراموشی را یک امر انسانی بدانیم.
تفکر و اندیشیدن و مباحثه ظرفیت یادگیری و ماندگاری یک مطلب را در ذهن انسان بیشتر خواهد کرد.
ممنون بابت متن قشنگتون جناب دکتر
با نظر شما موافقم. من برای بیشتر به خاطر سپردن و درک عمیق تر و کنجکاوی درباره نظر متخصصان پیرامون مطلب یا کتابی که خوانده ام نگاهی به نقدها نیز می اندازم. مثلا دیروز که رمان سفر دولت آبادی را تمام کردم، به سراغ نقد آن نیز رفتم. با این روش فکر می کنم به درک عمیق تری از محتوا دست می یابیم.
مطلب بسیار مفیدی بود
موضوع مطرح شده، دغدغه ای است که از طرف خوانندگان در کتابخانه مطرح میشود