داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا: سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: جمعه همین هفته بود که پای صحبت خطیب معقولی در مجلس ختمی نشسته بودم که ذکر گفت و بر خلاف برخی خطیبان یادآوریهای خیلی خوبی کرد که اینجا یکی از یادآوریهایش را که برای من مغتنم بود عرض می کنم. وقتی صحبت از یادآوری میکنیم، به چیزی میپردازیم که به احتمال، خودمان بارها و بارها به آن فکر کردهایم و درباره اش حتی ساعتها اندیشیدهایم و حال که از زبان دیگری میشنویم، به خود می آئیم و برایمان موضوع زنده میشود. مخلص کلام ایشان این بود که آدمها اگر میدانستند که دارند اشتباه میکنند که آن کار را نمیکردند، مشکل اینجا است که باور دارند کاری را که دارند میکنند عین صواب است و دارند راه درست را میروند و کمتر کسی را میبینید که منتقد جدی خودش شده باشد و یا اصلا به فکرش خطور کند که این ره که میرود به ترکستان است. خطیب گرامی درست می فرمودند که افراد کمی وجود دارند که میدانند که راه اشتباه است و باز همان را طی میکنند و ادامه می دهند که احتمالا همان آدمهای بد داستان بشریت هستند. و نکته دیگری هم گفتند که خیلیها راه درست را انتخاب میکنند ولی راه را درست نمیپیمایند و مثالشان از سفر بود که به فرض میخواهید به ساوه بروید و بزرگراه تهران- ساوه را به عنوان بهترین راه انتخاب میکنید ولی چون بد رانندگی میکنید دچار صانحه میشوید و هیچوقت به ساوه نمیرسید.
حالا چه ربطی به ما و در این برهه از زمان دارد، بگذارید توضیح دهم. در این چند سال که ریش بنده سفید شده و گاهی با من مشورت میکنند در پاسخ به دوستان جوانتر همواره میگویم که از حدود 40 سال پیش و در برخی کشورها حتی خیلی زودتر از اینها، این صحبت پیش آمد که دیگر زمان نشستن در کتابخانه و منتظر مراجعان ماندن نیست و این فرمول که چند تا کتاب پشت سرمان بگذاریم و با حرارت از مجموعهسازی علمی حرف بزنیم و بعد از وصول بخشی از آنچه دنبالش بوده ایم آنها را با کاترهای چند رقمی رده بندی کنیم و بعد بنشینیم که بیایند فهرست ما را ببینند و به ما بگویند که این کتاب را برایمان بیاورید یا حتی قفسه ها را به رویشان باز کنیم که خودشان بروند و مستقیم کتابها را ورق بزنند گذشته است. بگذریم که حتی در مواردی که دسترسیهای کتابخانهای در فضای فیزیکی را وسعت میدادیم و همه درها را در تالارهای خودمان به روی کاربران میگشودیم، تجربه شخصی من یادآوری میکند که به محض اینکه رویم را بر میگرداندم کتابدار من به بغل دستیش غر می زد که "ببین قفسه ها را شخم زده اند لا مصبها، حالا باید تا نصفه شب وایسیم که اینها را برگردانیم سر جایش".
خُب، در همه این سالها داریم به کتابداران یادآوری میکنیم که کتابداری شغلی پر تحرک است و اگر کتابدار هستید نمیتوانید حتی یک لحظه در کتابخانه بنشینید به انتظار مراجعان و آن قدر کار هست که یک دقیقه فرصت سر خواراندن ندارید، به شرط آنکه شما به سوی مراجعان بروید و منتظر نمانید که مراجعان به سوی شما بیایند. و در 20 سال اخیر که همه کارها به آرامی به الکترونیک مجهز شد و فضا و منابع و مواد کاری ما هم تغییر کرد، و امکانات فراوانی در اختیار ما قرار گرفت که بتوانیم فرصتهای از دست رفته را جبران کنیم، باز منفعلانه نشستیم که کاربران بیایند و ما به آنها سرویس بدهیم و انگار اصلا حواسمان نبود که دنیای امروز مهارت می طلبد نه مدرک، دنیا دیگر جای کاغذ پارهای به نام مدرک نیست، دنیای امروز دنیای کار است و مهارت. آنانکه ماهرترند، منتظر اجازه ما نخواهند نشست که وارد حریم ما بشوند یا نشوند؟ شغل ما را از ما بگیرند یا نگیرند؟ و می بینیم که آمده اند و در بسیاری از رده های شغلی بهتر از مدرک به دستان ما دارند کار میکنند.
هر بار که با دوستان و به ویژه جوانترها که دیگر ده دوازده سالی است دارند در کتابخانه ها کار میکنند صحبت میکنیم و میگوئیم که باید به طرف کاربران رفت، کمی فکر میکنند و بعد با قطعیت میگویند که ما اتفاقا همین کار را میکنیم . الآن داریم فهرستهای .... برایشان درست میکنیم. میگویم همه کار کتابداران نوین، آموزش کاربران است و این آموزش مستمر باید باشد، خیلی جدی میگویند که ما اول هر سال تحصیلی داریم آموزش استفاده از کتابخانه میگذاریم. میگویم استاندارد کتابخانههای دانشگاهی صحبت از این میکند که کتابداران باید در کارهای علمی استاد و دانشجو مشارکت داشته باشند و باید آن قدر خود را رشد داده باشند که دانشجو و استاد باور کنند که این فرد میتواند بخشی از مشکلات نتخصصی و دست کم نیمه تخصصی او را حل کند و باز باور نمیکنند که این کارها را نمیکنند و فکر میکنند که دارند نهایت تلاششان را میکنند و آن استادان و آن دانشجویان درک و شعور کافی برای دیدن اینهمه تلاش ندارند. وقتی به کتابداران جوانتر کتابخانههای عمومی همین مطلب را میگوئیم و یادآوری میکنیم که کتابدار باید بتواند نیازهای افراد محله از بچه هایی که در پارک جلوی در کتابخانه دارند فوتبال بازی میکنند تا مادران آنها و پدر بزرگ بازنشسته آنها را بشناسد و به پاسخ آن بپردازد، اگر پاسخی برای نیاز شناسایی شده دارید دیگر صبر و تحمل جایز نیست، بروید مستقیما نزد مراجه کننده بالقوه، و به او بگوئید که من چنین متاعی دارم، میخواهم تقدیمتان کنم؟ هر بار میبینم که باز ایشان هم باور دارند که دارند همه تلاش خودشان را می کنند و همین کار را دارد انجام میدهند.
همینجا است که این سوال پیش می آید که پس مشکل کجاست؟ پس چرا مینالید که کتابخانهها رو به اضمحلال هستند؟ چرا فکر میکنید که دیگر کسی برای کتابخانه ارزش قائل نمیشود؟ چرا کتابخانه ها (فضاهای فیزیکی و مجازی) اینقدر خالیست؟ چرا گوگل و ویکی پدیا خالی نیستند؟ چرا در همه کتابخانه های عمومی بزرگ و حتی کتابخانه های دانشگاهی در بسیاری از کشورهای جهان هنوز کتاب کاغذی از مُد نیفتاده؟ کتابخانه های تخصصی و دانشگاهی که دیگر همه مقاله ها و کتابهایشان را دارند الکترونیکی میخرند، پس چرا کتابخانهها و کتابهای چاپی مضمحل نشده اند؟ کتابداران این کتابخانه ها دارند چه میکنند؟ شما عزیزان خوب خبر دارید که در خیلی از کشورها از پول نفت به کسی حقوق نمیپردازند و اگر کتابدار 100 تومان تولید نداشته باشد به او 50 تومان حقوق نمی دهند (50 تومن دوم هم میشود مالیاات و صرف خدماتی که دولت به ایشان میدهد) . چرا کتابداران را نگه داشتهاند و چرا هنوز دارند از بودجه عمومی غیر نفتی به آنها حقوق میدهند؟
دوستان نیاز کار بر فقط ترویج خواندن نیست که شما همه هم و غمتان را بگذارید ترویج خواندن. ترویج خواندن ابزار است. شما کتاب را در دستان او میگذارید که نیازش را برطرف کند. خواندن (که شما ترویجش میکنید) در خدمت نیازهای فرد باید باشد. شما نیازمندیهای محله خودت را بشناس و تلاش کن و از فضای کتابخانه برای حل آن بخش از نیازهای او که میتواند به نوعی به کار کتابخانه ربطش داد استفاده کن و مشکل خلایق را حل کن، خودش ترویج خواندن را به دنبال می آورد. ترویج خواندن چیست؟ آموزشی که باید در کودکی و در خانواده شکل می گرفته و به هر علتی نگرفته و احتمالا حکومتها هم خیلی نگران نبوده و نیستند، حالا افتاده گردن شما. و شما با رفتن به دل مراجعان و نیازهایشان به ایشان میخواهید در عمل بفهمانید که بخشی از این نیاز را همینجا میتوانند برطرف کنند و با چندین بار برطرف کردن نیازها، او را عادت بدهید که باز هم هر جا که نیازی داشت، اول بیاید و ببیند که کجا راه حلش را باید بیابد یا آدرسش را از شما بگیرد، یا دست کم سر نخ را از شما تحویل بگیرد. این سر نخها خواندن است، و اگر ترویج خواندن برای مراجعان بزرگسال کتابخانههای عمومی را دنبال میکنید باید به او بفهمانید که نیازش با خواندن تامین می شود و این ترویج واقعی است. ولی .... همین الآن دارم در جشمانتان میبینم که دارید میگوئید که ما که همه این کارها را داریم میکنیم و باز حاضر نیستید اندکی به راه و روش خودتان شک کنید و فکر کنید که شاید این کارهایی که دارید میکنید همان کاری که باید بکنید نیست؟ البته این صحبتها برای آنانی است که دغدغه دارند کار کنند و رزقشان را حلال کنند. برای آنانی است که غم مردمشان را دارند و میدانند که وظیفه دارند که در برابر دستمزدی که میگیرند مشکلی از مشکلات جامعه را برطرف کنند. این صحبتها اصلا برای جماعتی که فکر میکنند که سری که درد نمیکند چرا دستمال ببندم نیست، آنها که چشمشان به ساعت نصب شده در کتابخانه است که کی شیفت تمام میشود که بروند و به کاسبی اصلیشان برسند آنها که غم نان چنان احاطهشان کرده که از عشق به همنوع اندک اندک فاصله گرفته اند. بله درست شنیدید عشق به همنوع، عشقی که باعث می شود که شما بخواهید که خواندن را بین همنوعان ترویج کنید تا تصمیم سازیهای ساده خانوادگی هم مبتنی بر دانش باشد.
اغلب کتابداران دانشگاهی هم همین وضعیت را دارند. آنچه در دانشگاه خوانده و حالا حتما باید با همان اصطلاحات از آن یاد کند که احساس شود دارد علمی حرف می زند، و کارهایی در دانشگاه آموخته که فقط او می تواند انجام دهد، به نظرم خودش را تکرار می کند. باید دل به دریا بزنید و مهارتهای نوین را آموزش ببینید و باید خودآموزی کنید تا بتوانید به کمک مهارتهای نوین جایگاه حرفهای خود را بازتعریف کنید و چارچوبهای آرام و بی دغدغه خود را بشکنید و به هم بریزید و به دل کار و مراجعان بروید. وقتی با دوستان عزیزم در کتابخانه های دانشگاهی هم صحبت میکنم، باز به نظرم میرسد که به من میگویند پس ما داریم چکار میکنیم؟ ما که همه این کارهایی را که تو داری میگویی انجام میدهیم و باز من باید بپرسم که اگر راهی که در پیش گرفتهاید درست است پس چرا موقعیت ما در کتابخانه ها روز به روز بغرنج تر میشود، و بیشتر نزد سطوح مدیریتی دچار مشکل هستیم و هر کار را باید بارها و بارها به ایشان توضیح بدهیم و در پایان باز هم آنان که تخصصی ندارند برای متخصصان ما تصمیم بگیرند.
من بارها و بارها به عنوان یک پیرمرد پر سابقه در کار عملیاتی در کتابخانهها، این نکته را نوشتهام که "مدرک لازم است ولی کافی نیست". شما در دانشگاه کلیات و چارچوبها را میآموزید و حرفه به شما جزئیات را همراه با تجربه میآموزد. دلیلم را هم نوشتهام. بچههای رشتههای دیگر که میآیند به حرفه ما، اغلب اینجا را محل گذری میبینند که موقتی آمدهاند و در اولین فرصتی که پیش آید حتما میخواهند که در رشته خودشان رشد کنند و ارتقاء مدرک بدهند و جایگاهی در رشته خودشان به دست بیاورند. این مطلب را تجربه کردهام و به همین دلیل با اینکه در برخی از موارد دیدهام که کسی که تقاضای کار داده و رشته اش چیزی غیر از علوم اطلاعات است، در بادی امر بهتر به نظر میرسد، از آنجایی که تجربه میگفته که رفیق نیمه راه است، با سبک و سنگین کردن کار، فارغ التحصیل خودمان را گرفتهام ولی در آموزش حرفهای ابتدای کار همان قدر که باید روی غریبه وقت میگذاشتم، روی خودی هم وقت میگذاشتم، چون همانطور که گفتم آموزشهای دانشگاهی برای کار در حرفه کافی نیست، باید تجربه کردن را به آنها بیاموزیم و این کار باید با روشهایی انجام شود، که کار جاری لطمه نخورد.
خُب ادامه بدهم، گفتیم اولین قدم شناسایی نیاز مراجعان است. شما چقدر قدرت دارید این نیاز را درست شناسایی کنید؟ شاید ذهنتان فوری رفت سراغ پرسشنامه. پرسشنامه پر کردن این مشکل را میتواند حل کند؟ به نظرم یکی از راهها همین پرسشنامه است ولی پرسشنامه به تنهایی کافی نیست، شما باید قدرت تحلیل ذهن را بالا ببرید؟ باید ذهن شما پر از چرا بشود. چرا های پشت سر هم. هزارها چرا نیاز دارید. چرا امروز تعداد مراجعان کمتر از دیروز است؟ دیروز چه اتفاقی افتاد؟ چطوری آن اتفاق راتکرار کنیم؟ امروز چکار کنم؟ چرا این دانشجو هر روز در کتابخانه است ولی دوستش که همیشه با او در حیاط و سرسرای دانشکده قدم می زند نمیآید؟ مقاله هایی را که فکر می کردم به درد استاد بخورد و به اتاقشان بردم واقعا به درد ایشان خورد؟ سوالهای حرفه ای ما به همین سادگی است. توجه به جزئیات در حرفه آموزنده است. البته مستند کردن این جزئیات و در پایان هر دوره سه ماهه، شش ماهه یا یکساله جمع بندی کردن آنها و از دل آنها برنامه استخراج کردن خیلی مهمتر است. حال اگر میخواهید به شیوه پرسشنامهای جلو بروید، باید بپرسم که قدرت تحلیل پرسشنامه را دارید؟ به چه میزان؟ اینجا محیط حرفه است، آلفای کرونباخ و مجذور تی و آمارهای استنباطی پایان نامهای مشکل شما را حل نمیکند. آنجا همین قدر که بگوئید معنا دار نشان میدهد احتمالا کار خود را به پایان رساندهاید و لی همه آنها که در پژوهش شما معنا دار نشان میدادند، در کار جاری و روزمره بی معنا از کار در میآیند. باید قدرت تحلیل خود را بالا ببرید باید خلاقیت خود را دو چندان کنید. خودتان بهتر از من میدانید کسی میتواند قوه خلاقه را بالا ببرد که خودش زیاد میخواند و زیاد تجربه میکند. کسی میتواند قدرت تحلیل ذهن را رشد بدهد که خودش می خواند. وقتش را پای سریال های تلویزیونی و تلگرام بازی هدر نمیدهد. ممکن است فیلم خوب ببیند که خیلی خوب است و به خلاقیتش کمک میکند ولی نه سریالهایی که بعد از جلسه اول خودتان میتوانید سناریو آن را روی کاغذ یا مانیتور بنویسید (تعریف فیلم خوب خودش شد مساله جدید). البته در مورد تلگرام هم باید بگویم که ممکن است از تلگرام به عنوان یک ابزار ارتباطی استفاده کند که خیلی خوب است و با همه اینها اگر عزیزی میخواهد قدرت تحلیل ذهن را بالا ببرد، خودش راهی جز خواندن و تحلیل کردن ندارد. فریاد استادان ما از چهل و اندی سال پیش به ما همواره این بود که کتابدار باید خودش کتابخوان باشد. شما هستید؟ واقعا برنامه دار و منظم میخوانید؟ تلاش میکنید بعد از خواندن،چند جمله درباره کتاب برای دل خودتان روی کاغذ بیاورید؟ و در دراز مدت کتابهای خوانده شده را تحلیل کنید؟ این کار بهترین تمرین است.
ما به عنوان وظیفه سازمانی و حتی ملی قرار است از طریق این حرفه بخشی از نیازهای جامعه را پاسخ بدهیم. حالا وقتی از شناسایی نیاز مراجعان با دوستان حرف میزنم، با قاطعیت میگویند که این کار را میکنند و من سوالی که در بدو امر پرسیدم را اینجا یک بار دیگر تکرار میکنم، مطمئن هستید که کاری را که دارید میکنید، همانی است که باید؟ بیائید یک بار دیگر به آنچه برای ما مسلم است با دیده شک نگاه کنیم شاید مشکلات را بهتر ببینیم. البته موانعی هم داریم که باید آن را شناسایی کنیم. لطف کنید و نگوئید که بزرگترین مانع این است که رئیسمان ما را درک نمیکند. اول ازخودمان شروع کنیم شاید در هفته های آینده به رئیسها هم پرداختیم، ولی اول از خودمان تغییر را شروع کنیم.
و در ادامه، من که دارم این جملات را روی کاغذ میآورم و حتما برای خودم مسلم شده که درست دارم مینویسم و الآن به خاطر سن و سالم و سابقه کارم حق دارم اینطور قاطع با شما حرف بزنم، حتما لازم است جلوی همه حرفهای خودم هم علامت سوال بگذارم، البته خواهش میکنم شما کمکم کنید که اشتباههای خود را بیابم. من حتما روی علامت سوالها کار میکنم، مطمئن باشید این کار را میکنم و از شما هم کمک می خواهم. و این را هم یادم می ماند که هیچکدام از این کارها بدون خواندن بیشتر و تجربه کردن بیشتر به دست نخواهد آمد. با آرزوی توفیق برای یکایک همکاران عزیز.
عمرانی، سید ابراهیم. «به راهی که می رویم اطمینان داریم؟ یک سوزن به خودمان». سخن هفته لیزنا، شماره 358، 17 مهر ۱۳۹۶
بله درسته
قرآن هم در تمام موارد این نکته رو می گه:
" یادآوری "
اینکه تمام چیزهایی که خداوند گفته یک یادآوری( ذکر) هست
یادآوری هم به این معناست که انسان خودش یه چیزی رو می دونه و باور داره اما به هر دلیلی به فراموشی سپرده و باید بهش یادآوری کرد
(مثل بیدار شدن در اول صبح برای رفتن به کلاس و سر کاره که اگه کسی یا چیزی-آلارم ساعت- شخص رو بیدار نکنه(یادآوری) خواب می مونه)
مسائلی که استاد عمرانی عزیز هم فرمودند هم دقیقا درست و متینه مثل همیشه و باید به خودمون یادآوری کنیم و عملکردهامون رو بازبینی کنیم
سپاس
استاد بزرگوار خدا کند که بی احترامی نگیرید.
ایا وقت ان نرسیده که اندکی هم راجع به کسانی که از رشته های دیگر به کتابخانه های دانشگاهی امده اند و مانند شما مو سفید نموده اند فکر کنیم چرا این افراد در کتابخانه ها مانده و بسیاری از انها موفق تر از کتابداران هستند - منظورم کتابخانه های دانشگاهی و تخصصی هست
1- این رشته میان رشته ای است لذا بایستی اجازه داد کسانی که رشته های دیگر هستند بیایند و خدمت کنند شاید به وسیله همین ها هم نام رشته اندکی ارتقاء یابد. همیشه نباید به این دید به افراد نگاه کرد که ای وای از رشته ای غیر کتابداری به کتابخانه آمده اند.
اگر به این منوال باشد رانگاناتان ریاضی دان هم نمیبایست به کتابخانه ها بیاید و نام پدر کتابداری را از ان خود کند و ...
من می توانم ساعتها صحبت کنم اما اگر دوست دارید این گونه صحبتها را نیز بشنوید در همین صفحه که به نمایش گذاشته می شود اعلام فرمایید تا امثال ما هم که عمر خود را در این راه گذاشته ایم و تجربیات مفیدی داریم صحبت نماییم شاید گر ه ای باز شود ... از شما استاد بزرگوار معذرت می خواهم. زیرا دغدغه فکری من این است.
سلام و مثل همیشه سپاس
متاسفانه سرفصل های دروس کارشناسی رشته هم با این که به روز شده ولی پاسخگوی خیلی از نیازهای محیط کار نیست. همچنین منابعی که برای واحدهای درسی معرفی شده نیاز به به روز شدن دارند.
از اینکه این مطالب را در اختیارمان می گذارید سپاسگذارم.
می خواستم دیدگاهی از منظر درمان و اصلاح روند داشته باشیم و از این منظر هم به مساله نگاهی داشته باشیم.
به درستی به ابعاد بسیاری از عوامل ایجاد این وضعیت از سوی کتابداران، آموزش و سایر موارد اشاره کردید.
حال بیایید به این فکر کنیم که چگونه می توانیم این روند بیمار گونه و وضعیت اسفبار را درمان کنیم؟
1. می توانیم از کل شروع کرده و به جزء برسیم. یعنی کتابداران خود را اصلاح می کنند و مهارتهای کتابداری خود را واقعا اصلاح می کنند و رفته رفته با تلاش هایی که انجام می دهند اوضاع بهتر می شود. در این راه اساتید و بزرگان رشته و حوزه نیز این دیدگاه را به دانشجویان و کارمندان انتقال می دهند.
2. روش دیگر از جزء به کل می باشد.(نگاه مدیریتی) اینگونه که افرادی از بزرگان و متخصصان رشته(یک جمع متمرکز) با بررسی و توجه به وضعیت موجود، فلسفه و ماهیت این حوزه، امکانات و موانع حوزه، وضعیت جامعه و سایر حوزه های مرتبط، و جایگاهی که مایلند این حوزه در آینده به آنجا برسد، اقدام به هدف گذاری های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت کرده و نقشه راه (یعنی استراتژی) آنرا با دقت ترسیم می کنند و بصورت آشکار یا بصورت زیر پوستی به وسیله افراد و ارگان های مربوطه (از جمله استادان، دانشگاه ها و نهادهای مربوطه) پیش روی افراد، کارکنان و به ویژه آیندگان این حوزه قرار داده و آنها را جهت دهی می کنند. (مسلما این برنامه جامع بوده و نه تنها افراد جامعه کتابداری را شامل خواهد بد بلکه برای سایر حوزه های مرتبط و غیر مرتبط نیز در مسیر خود برنامه ریزی خواهد کرد. - مثل نقشه راه کشور-.)
به نظر می رسد به شیوه اولی توجه شده و می شود اما روش دوم مورد بی توجهی قرار گرفته است و یا اینکه ماها احساسش نمی کنیم. لذا از شما بزرگواران و دلسوزان (از جمله استاد عمرانی) انتظار می رود به این روش نیز توجه فرمایید.
البته که این روش سختی و موانع بسیاری را دارد که شاید همین موانع از همان ابتدا باعث روی گردانی از توجه به این دیدگاه شده باشد.