داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: جایزه نوبل ادبیات امسال به کازوئو ایشیگورو (Kazuo Ishiguro) اهدا شد. او خالق آثار ارزشمندی همچون بازماندۀ روز، هرگز رهایم مکن، تسلیناپذیر، وقتی یتیم بودیم و غول مدفون است. ایشیگورو سالهاست که بیوقفه مینویسند و در سپهر ادبیات معاصر جهان خوش درخشیده است. بنابراین، معرفی او از نظر منتقدان ادبی چندان غیر منتظره نبود و بسیاری از آنان آکادمی نوبل را برای این تصمیم ستودند. مثل هر سال نیز بلافاصله پس از انتشار این خبر گفتگوها درباره این موضوع در رسانهها شروع شد و موافقان و مخالفان دیدگاه خود را درباره آثار برنده امسال و شایستگی او برای دریافت این جایزه بیان کردند که به نظرم باید این بحثها را به فال نیک گرفت. زیرا فرصتی برای مرور آثار و تشویق مردم به مطالعه است. موجی که این جشنوارهها در بازار نشر و مطالعه ایجاد میکنند، ارزشمند است و فارغ از اینکه منتقدان تا چه میزان با آکادمی نوبل موافق یا مخالفند، همین موج زمینه را برای گفتگوهای بیشتر فراهم میکند و بر رونق بازار اندیشه خواهد افزود. البته امسال، در مقایسه با پارسال، تعداد موافقان بیش از مخالفان بود و اغلب منتقدان او را شایسته عنوان «برنده نوبل» میدانستند.
اما به نظر شما تا چه اندازه مفهومی با عنوان «برنده نوبل ادبیات» دقیق و گویاست؟ آیا کسی میتواند در ادبیات ناب یا عرصههای دیگر فرهنگ و هنر اصیل «برنده» شود؟ زیرا وقتی سخن از برنده است، باید «مسابقهای» در کار باشد و به همان قیاس «بازندهای» هم باید داشته باشیم. بر این اساس، آیا میتوان گفت هاروکی موراکامی که سالهاست انتظار میرود گزینه نهایی کمیته نوبل باشد امسال هم بازنده نوبل محسوب میشود؟ شاید اگر ارزش مادی این جایزه را مبنا قرار دهیم و انگیزه اصلی را فقط وجه مادی این جایزه بدانیم، شاید بتوان آن را مسابقه دانست. اما اگر فارغ از ملاحظات اقتصادی یا سیاسی به مفهوم جوایز ادبی و هنری بنگریم، آنگاه تامل بر واژهشناسی این موضوع اهمیت خواهد داشت.
به نظرم عنوان «برنده نوبل» مفهومی نابسنده و ناقص است و شاید بهتر باشد بجای آن بگوییم «برگزیدۀ نوبل». زیرا نوبل یا هر جایزه ادبی و هنری دیگر – البته در معنای واقعی خود - میدان مسابقه نیست که گروهی برندگان آن و گروه دیگر بازندگان باشند. مفهوم مسابقه در این زمینه ناکارآمد و حتی گمراه کننده است و اگر به جشنوارهها و جایزههای ادبی و هنری در قالب مسابقه بنگریم معنای حقیقی آنها را از یاد بردهایم.
به نظرم در قلمرو ادبیات ناب برد و باخت نداریم. زیرا اساساً جوهر ادبیات با نفس مسابقه یا کشمکش سازگار نیست. دلایل این ناسازگاری هم بسیارند که در اینجا به چند مورد اشاره میکنم. نخست آنکه در مسابقه همیشه شکلی از «رقابت» جریان دارد و هر یک از حریفان میکوشد رقیب خود را از میدان بیرون کند. اما در قلمرو هنر و ادبیات قرار نیست یکی یا گروهی دیگران را از میدان بیرون کنند. ادبیات اقلیم بسیار بزرگی است که همه میتوانند در آن حضور داشته باشند و از گنجینههای گرانقدرش بهره ببرند و به سهم خود در خلق آثار جدید بکوشند. همین تنوع دیدگاهها و تعدد آثار است که بر رونق بازار اندیشه میافزاید و انتخاب همیشه با مخاطب است که چه اثری را بخواند و چه اثری را کنار بگذارد. قبلاً در یادداشتی با عنوان «حقوق زوالناپذیر خوانندگان» به این موضوع پرداختهام.
دوم آنکه مسابقه معمولاً با مفهوم «سرعت» همراه است و ادبیات همیشه نیازمند «آهستگی» است و ارزش هر اثر ادبی به میزان موفقیت آن در دعوت مخاطب به تامل و درنگ بستگی دارد. درست مثل فلسفه که محصول آهستگی است. به قول ویتگنشتاین در مسابقه فلسفه کسی برنده است که آهستهتر میدود! ادبیات نیز به همان میزان فراخوانی برای آهستگی و بازاندیشی است؛ در حالی که مسابقه معمولاً بیانگر و یادآور سرعت است. دستاوردهای ادبی ماندگار نیز معمولاً در فرایند زمانی طولانی مدت و پس از ماهها و سالها تلاش نویسنده خلق میشوند. ایشیگورو نیز در یکی از مصاحبههایش میگوید که گاه برای خلق یک رمان ده سال وقت صرف میکند. زیرا بر این باور است که نویسنده نباید هیچ شتابی در انتشار داشته باشد و فقط زمانی میتواند اثرش را منتشر کند که اطمینان یابد سخنی تازه و اثربخش برای ارائه دارد و میتواند تغییری مثبت ایجاد کند.
افزون بر این، ادبیات به چندین دلیل دیگر میدان مسابقه نیست. یکی از مهمترین دلایل آن دشواری ارزیابی «اثربخشی آثار» است. اثربخشی هر متن ادبی در گذر زمان مشخص میشود و متونی ماندگارند که درآزمون زمان موفق باشند. ایتالو کالوینو – نویسنده و منتقد نامدار ایتالیایی - در کتاب «چرا باید کلاسیکها را خواند» یکی از تعاریف اثر کلاسیک را بر همین اساس عنوان میکند. به باور او هیچ اثری در زمان تولد خود کلاسیک نیست و هیچ قدرتی در جهان نمیتواند تصمیم بگیرد چه اثری کلاسیک باشد و چه اثری نباشد. بلکه داور نهایی آزمون زمان است که نشان میدهد کدام آثار توانستهاند مرزهای زبانی، تاریخی و جغرافیایی را پشت سر بگذارند و در ذهن و ضمیر خوانندگان ماندگار شوند. بنابراین، آثار کلاسیک به دلیل آنکه به مسائل وجودی انسان و مفاهیمی نظیر آزادی، عشق، رنج، اندوه، فقدان و مرگ میپردازند در اثر مرور زمان کهنه نمیشوند و از مرزهای زمانی و زبانی عبور میکنند. آثار کلاسیک «کهنه» نمیشوند بلکه «کهن» میشوند و هر چه زمان میگذرد بر ارزش و اعتبارشان افزوده خواهد شد. افزون بر این هرگاه سخن بر سر اثربخشی یک متن است، پرسش مهم دیگر این است که چگونه میتوان این اثربخشی را سنجید و چگونه میتوان کار دو نویسنده را مقایسه کرد؟
با یک مثال ساده میتوان دشواری این سنجش را آزمود. در اغلب مسابقههای ورزشی معیارهای کمّی دقیقی وجود دارند که امکان انتخاب برنده را میسر میسازند. مثلاً در مسابقات دو سرعت دویدن هر دونده را میتوان تا صدم ثانیه ارزیابی کرد و بدیهی است هر دوندهای که بتواند سریعتر بدود برنده است. در شنا نیز مهمترین معیار همین سرعت است. در مسابقههایی مثل تیراندازی نیز هدف مشخص است و معیار برد و باخت بر اساس دوری یا نزدیکی اصابت تیر به هدف مشخص میشود. در فوتبال و بستکتبال نیز تعداد گلهای هر تیم معیار برنده بودن است. در ورزشهای رزمی مثل تکواندو یا کاراته نیز هر ورزشکاری که بتواند حریف را از میدان بیرون کند، ضربهای محکمتر به او بزند یا پشتش را به خاک بمالد پیروز میدان است. خلاصه هر جا که مسابقهای در کار است باید معیار کمّی سنجش پذیری برای ارزیابی وجود داشته باشد. اما در قلمرو هنر و ادبیات نه میدان مسابقهای وجود دارد و نه معیاری کمّی برای اندازهگیری اثربخشی. بنابراین، جنس و جوهر کار هنرمندان و ادبیان به گونهای است که در محدوده مسابقه و برنده و بازنده شدن نمیگنجد.
البته هدف از این مقایسه به هیچ وجه برتری بخشیدن به هنر و کاستن از ارزش و اهمیت میدان مسابقه یا ورزش نیست. بلکه میخواهم بر این نکته تاکید کنم که در قلمرو هنر و ادبیات استفاده از واژگان عرصههای دیگر نابسنده و حتی گمراه کننده است. زیرا هنرمند اثرش را میآفریند و به جهان عرضه میکند و سرنوشت کار او را مخاطبان در گذر زمان معلوم خواهند کرد. گاهی یک اثر به رغم تمام مخالفتها و دشمنیها معروف و ماندگار میشود و گاه یک اثر به پشتوانه تمام تبلیغات و تلاشهای پیدا و پنهان حاکمان در همان زمان انتشار مرده و خاموش است. بنابراین، سرنوشت هر اثر را مخاطبان در طول زمان تعیین میکنند و هیچ جایزهای نمیتواند جایگزین آن باشد. مثلاً ارزش دیوان حافظ را چگونه میتوان سنجید؟ چه جایزهای میتواند در خور جایگاه بلند این اثر گرانقدر باشد؟ کتابی که قرنهاست در ذهن و ضمیر دوستداران فرهنگ و ادبیات فارسی جاری و جاودان است. این تاثیر را چگونه میتوان با معیاری کمّی ارزیابی کرد؟ چگونه میتوان اثربخشی «حضور حافظ» را در سپهر فرهنگ ایران و جهان آن گونه که شایسته و بایسته است بیان کنیم؟
سخن پایانی
جایزههای ادبی و هنری ارزشمند هستند و در ضرورت و اهمیت آنها تردیدی ندارم. حتی ایکاش میشد بجای هر سال، کمیته نوبل هر ماه از یکی از نویسندگان موفق جهان تقدیر کند. خوشبختانه آن قدر نویسنده خوب و موفق در جهان داریم که این کمیته هیچ مشکلی برای انتخاب نخواهد داشت. بنابراین، بحثی درباره سودمندی و ارزش تجلیل از کار عالمان و هنرمندان و ادبیان در قالب جایزه نوبل یا هر جایزه دیگری نیست. بحث اصلی در چگونگی مواجهه ما با این مقوله و نوع برداشت و دریافت ما از آن است. در قلمرو فرهنگ و هنر همه نویسندگان، هنرمندان و ادبیان و همه کسانی که تلاش آنان را گرامی میدارند برنده هستند. انتخاب یک نویسنده، دانشمند یا هنرمند نیز در هر جشنواره ادبی، علمی یا هنری بیش از آنکه بزرگداشت یک فرد باشد، نکوداشت یک فرهنگ و احترام به شیوهای از زیستن است. مهم «حضور» در اقلیم هنر و ادبیات و نفس کشیدن در این فضاست. مهم این است که ما بتوانیم در دنیای ادبیات زندگی کنیم، از گنجینههای گرانقدر آن بهره ببریم و جهانی بهتر برای خود و دیگران بسازیم.
منصوریان، یزدان، «برنده یا برگزیده نوبل ادبیات؟» .سخن هفته لیزنا، شماره ۳60، 1 آبان ۱۳۹۶
--------------------------------------------------------------------
منابع
کالوینو، ایتالو (1389). چرا باید کلاسیکها را خواند. ترجمه آزیتا همپارتیان، تهران: نشر قطره.
منصوریان، یزدان (1396). حقوق زوالناپذیر خوانندگان. سخن هفته لیزنا، شماره ۳۴۶، ۲۶ تیر ۱۳۹۶.
ممنون از استاد فرهیخته
بعد از مدت ها چشم مون روشن شد به کلمات همیشه پر نغز شما
به راستی کلمات، کائنات اند
و دادن عنوان برنده برای تراوشات ذهن انسانی، از عجایب همین انسان هاست!
استاد شما که دست تون می رسه به مسئولین نوبل هم نظرات تون رو ابلاغ کنید
مثل همیشه آموختم. من هم با شما موافق هستم. ضمن این که گاهی نوشته یا اثر هنرمندی که شاید زیاد هم معروف نباشد چنان بر دل آدم می نشیند که شاید آثار یک هنرمند معروف ننشیند.
و این بستگی به حال و هوای روحمان دارد.
ممنون که باز هم برایمان نوشتید.
شما پیشنهاد دادید که هر ماه یک برگزیده نوبل داشته باشیم ولی به نظر من کمی لوث می شود.
پیشنهاد من انتخاب برگزیده نوبل ادبیات بر اساس ژانر است. اینگونه دیگر آن مخالفتهای سال قبل هم پیش نمیاد که چرا یک ترانه سرا این جایزه رو گرفته.
سپاس
برگزیده نوبل ادبیات بر اساس ژانر عادلانه تره
مدتها بود برایمان ننوشته بودید
خیلی خوشحالم که یادداشت شما را می خوانم
وقتی خواندم نظرم را هم میگویم