داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، ابراهیم عمرانی، سردبیر: در نظرات (کامنتها) نوشته شده در مورد سخن هفته آقای امیریخواه (هفته پیش) به نظرات متفاوتی برخوردم، جوانانی که هیجان زده به تایید پرداخته بودند، و دوست عزیزی که مطالعه بیشتر و تامل بیشتر را پیشنهاد داده بودند. نظراتی که از روزی که خودم را شناخته ام بوده، و فکر می کنم اختلاف همان اختلاف نسل کذایی باشد و باز هم دوام خواهد داشت.
جوانان از فضاهای تازه رخ نمایی شده مجازی هیجان زدهاند و امیدوار، و آنان که چند قبا بیشتر پاره کردهاند، اندکی محتاط و حتی ترسان. این جریده جای بحثهای پیچیده جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی نیست و من هم متخصص آن نیستم و چیزی از این دو علم نمی دانم، فقط می بینم که جهان همان جهان همیشگی میان ترس و امید است و راهش را می رود و به هر دوره ای که نگاه می کنم، این ترس و امید را میبینم[1].
چرخ عظیمی که عارف و عامی[2] نمیشناسد و میچرخد و میچرخد و آنچه سر راهش هست چون سیلابی عظیم با خود میبرد. چرخی که روزگارش نامیدهاند. هیجان جوانان از فضای مجازی را که میبینم، به یاد هیجانی می افتم که خودم در جوانی و با نوآوریهای آن روزها داشتم و ترسهایی را که بزرگترها (و استادان ما) داشتند و به ما هشدار میدادند، و در نهایت ما راه خودمان را رفتیم و بزرگترها هم به اجبار در سکوت ما را نگاه میکردند. جوانی روزگار زیبایی است، در جوانی هنوز از سنگ روزگار یادگار زیادی در ذهن و بر سر و پیشانی نداریم و خیلی دوست داریم همراه آن و حتی سریعتر از آن بچرخیم و بچرخیم و پیش برویم و خود را در راس پیکان پیشرفت ببینیم و احساس غرور کنیم. لیکن آنان که به سن و سالی رسیده اند، محافظه کارتر میشوند و با احتیاط بیشتری پیشرفتها را نگاه میکنند (البته اگر رشد فناوری را پیشرفت تلقی نمائیم)، و حتی با لبخندی بر لب به ما نگاه می کردند و برای ما میخواندند، باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور.
این ترس و این نوع نگرش پدر و مادرهای ما، متولدین حدود 1295 تا 1315 شاید ناشی از این بود که چون جوانیِ خودشان را یادآوری میکردند، میدیدند که در اواخر دهه 1310 و اوایل 1320 رادیو چه هیجانی به زندگی مردم، به ویژه جوانان ایرانی در آستانه جنگ دوم جهانی داد. با کمال حیرت می دیدند که می توانند صدا را از راه دور منتقل کنند[3] داشتند از اخبار جنگ و بصورت زنده خبر میشنیدند و می توانستند مانند همه افرا ثروتمند که گرامافون داشتند و آنها نداشتند موسیقی گوش کنند و زندگیهایشان تغییر کرده بود و امیدوار تر شده بودند. یا پدران آنان در دوره مظفراالدین شاهی با آمدن پدیده حبس صوت، پدر بزرگ همین Voice Recorder خودمان با چه اتفاق عجیبی روبرو شده بودند و صفحه گرامافون که صدا را در آن حبس کرده بودند و دوباره پخش می کردند چه اتفاق خارقالعاده ای بوده؟ خیلی ها به آن شامورتی یعنی شعبده بازی و گاهی حقهبازی لقب داده بودند، و همانطور که شاه اسماعیل صفوی در 505 سال پیش، لشکر از جان گذشته اش در چالدران با توپخانه عثمانی روبرو شدند و مطمئن باشید که آن روز بیشتر جوانان پیشرو و غیور ایرانی که رفته بودند تا از خاک میهن دفاع کنند، با تعجب و البته تاسف می نگریستند که این فناوریها چیست که از آسمان میریزد و همه چیز را ویران میکند. و به ایام نوجوانی و جوانی خودم که بر میگردم پخش مستقیم مسابقه محمد علی کلی و جو فریزر، اگر اشتباه نکنم در زمستان 1349، در تهران (آن زمان نمی دانم چند استان و شهرستان امکان گرفتن پخش مستقیم داشتند) را به یادم میآید که چه هیجانی به راه انداخت. و ما با کمال حیرت داشتیم در همان لحظه از هزاران کیلومتر دورتر مسابقه را میدیدیم. آن روز تقریبا همه دیر به مدرسه رسیده بودیم و اولین بار بود که به خاطر دیر رسیدن تنبیه نمیشدیم. ولی داستانهای علمی تخیلی واقعیت پیدا کرده بود، ما می توانستیم در لحظه درست آن سوی کره زمین را ببینیم. و مسلم می دانم همه این نوآوریهای ناگهانی و در همه اعصار، از صفویه تا امروز که شبکه های اجتماعی در بین مردم رواج دارد، تاثیر و تاثر اجتماعی زیادی به دنبال داشته که بحث آن از سواد من خیلی بالاتر است. بحث من فقط کامنت های سخن هفتۀ، هفته پیش خودمان است و بس.
بله، نسل به نسل اگر به عقب برگردیم، میبینیم، چرخ دنیا همواره چرخیده و با آمدن هر فناوری و هر انقلاب علمی و صنعتی این چرخ سرعتی بیشتر گرفته و همواره جوانان بیشتری را مجذوب خود ساخته است. جوانانی که وقتی سالهای زیادی را پشت سر میگذارند، اندکی ترسان و محافظه کار میشوند و در پدیدههای نو و حرکتهای نوین با اندکی تامل مینگرند و گروهی از آنها اصلا آن را بر نمیتابند، که حاشیه آرامش و امنیت نسبی که ظرف سالها اطراف خود تنیدهاند، خدشهای برندارد. و مانند همیشه در اینجا باید بگویم این گزاره کلی است، و همواره در میان جوانان هم انسانهای محتاطتر و در بین پیران، انسانهای هیجان زده تر وجود دارند.
در این چرخ روزگار، سه انقلاب اصلی در زندگی بشر هوشمند برشمرده میشود، انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و انقلاب الکترونیک (این سومی را هنوز نام دقیقش را نمی دانم)، نکته برجسته، فواصل زمانی است که هر انقلابی تا انقلاب بعدی علمی فناوری دارد، از اختراع کشاورزی در خاورمیانه تا ماشین بخار در اروپا، چند هزار سال بطول انجامید ولی از انقلاب صنعتی تا انقلاب الکترونیک فقط چند صد سال ناقابل و اگر روند گردش جهان با همین سرعت باشد، انقلاب بعدی باید فقط طی چند دهه آینده شکل بگیرد. و نمی دانم این انقلاب بعدی چیست. ولی اگر بیش از دو نسل یعنی حدود 60 سال طول بکشد، جوانان امروزی که شیفتگان فناوریهای فضای مجازی هستند، با فرزندانشان اندکی فاصله مزاجی پیدا خواهند کرد و به آنان توصیه خواهند کرد،که ببین پسرم خیلی ذوق زده نشو، ببین اول چه خبره و بعد شیرجه بزن، ببین دلبندم مواظب باش توی آب تمیز و پاکیزه شیرجه بزنی، و از روی سنگ بغل جوی اگر خواستی توی رودخانه شیرجه بزنی، حتما عمق آب را در نظر بگیری ها، تا ناگاه کله ات به سنگ نخورد.
این نگاه یک جنبه افراطی هم دارد که همان نظریه توطئه است که پشت هر حرکتی (مانند دائی جان ناپلئون که هر کاری را نتیجه توطئه انگلیسیها میدید)، توطئه ای می بیند و یک نگاه مبشر که "دنیای قشنگ نو[4]" را بشارت می دهد ولی فقط می گوید، جانم، هیجان زده نشوید، کمی با تامل کنار این سیل هموارهی تاریخ حرکت کنید، و مراقب خودتان، خانوادهایتان، و کشورتان باشید.
چیزی که به وضوح مشاهده میکنم این است که نظام غالب جهان در دست کم سیصد سال گذشته و پس از انقلاب صنعتی، نظام سرمایه است و سرمایه باید به سود برسد ، بنابراین تولید می کند، و تولید نیاز به مصرف دارد. اگر می خواهید این مساله را از زبان یک اقتصاد دان مجرب و کارکشته و به زبان خیلی ساده بشنوید، توصیه می کنم کتاب "حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد" اثر "یانیس واروفاکیس"[5] وزیر اقتصاد سابق یونان را که امسال در ایران ترجمه و نشر شده و در برخی جداول انتشاراتی جهان کتابهای قبلی او پرفروشترین کتابهای سالهای 2016 و 2017 جهان بوده است (علی عهده الروای)[6] را حتما بخوانید. سرمایه نمیتواند به هیچوجه تولید را قطع کند، کم کند، یا حتی مانند سال قبل ثابت نگهدارد، سرمایه راه حلی ندارد جز اینکه هر سال بیشتر تولید کند، و این تولید، باید مصرف شود. در غیر اینصورت به ضد خودش تبدیل می شود و تورم و به دنبال آن رکود، آن را از پای خواهد انداخت. تجربه قدیم 1929 امریکا را اگر تاریخ نمی خوانید، دست کم به زبان ساده و طنزآمیزش را در عصر جدید چارلی چاپلین دیدهاید و تجربه رکود سال 2008 جهانی را هم اغلب به یاد دارید. پس در همه این سیصد سال گذشته و هر بار با فناوریهای نوین تر از قبلی همه تلاش برای ایجاد بازار مصرف است. بدون مصرف نظام سرمایه به شدت، ضربه خواهد خورد. شاید اقتصاد دانان بتوانند تصحیح کنند که نظام سرمایه داری را باید نظام مصرف برای بقا بنامیم.
بر نکته ای تاکید میکنم که صحبتم بد فهم نشود، این به این معنا نیست که دانشمندان و نوآوران برای آفریدن مصرف بیشتر تلاش میکنند، خیر. نوآوری امری است درونی و ذاتی نوع بشر و انسانها در همه تاریخِ (به روایتی) 45000 سال عمر هوشمند حضور خود در زمین همواره خاق کردهاند و همواره در جستجو و کشف پدیدهها بودهاند، ولی همواره برای تکمیل اختراع و نوآوری به سرمایه (به معنای عام اقتصادی آن یعنی نیروی انسانی و ابزار تولید شامل زمین و به یک معنا پول و نیروی کار) نیاز داشتهاند، و این پول وقتی در اختیار شما گذاشته میشود که سودآور باشد. غیر از این هم نمیتواند باشد. مثل همیشه، استثنا هم داریم[7]. به غیر از استثناها، سرمایهداری رسمی و جهانی، روی چیزی سرمایه گذاری می کند که حاشیه امن برای نظام سرمایه جهانی بسازد. بنیادهای فرهنگی و بنیادهای خیریه، فقط از محل مالیاتها است، و مکمل حفاظت از نظام سرمایه.
همه جهانی که دوست عزیز و جوان من آقای امیری خواه در سخن هفته 29 بهمن ترسیم کرده بودند، و آن را نتیجه مدرنیته خوانده اند، و مصرف گرایی را بخشی از آن دانسته اند، در ذهن من تعبیری دیگر هم دارد. با اینکه اگر تاریخ مدرنیته را به رنسانس آغازین نسبت بدهیم، عمر سرمایه داری کمتر از مدرنیته می شود و کلام درست منعقد شده، لیکن در ذهن من این مدرنیته است که نتیجه مصرف برای بقا است و نه مصرف نتیجه مدرنیته. آقای امیری خواه نوشته اند " جامعه امروزین ما با مفاهیم جدیدی که به نوعی از دل مدرنیته بیرون آمده اند، مانند، تجاری شدن، کالائی شدن، مصرفی شدن، فراغتی شدن، زنانه شدن، عمومی شدن فرهنگ، شهری شدن، رسانه ای شدن و ... قابل توصیف و تفسیر شده است". بحث در تعریف مدرنیته از عهده من ساخته نیست و بحثی است که بسیاری از بزرگان فلسفه در آن اختلاف نظر دارند، من فقط از نظر تاریخی عرض می کنم که گروهی مدرنیته را از سده یازدهم میلادی و برخی از دوره رنسانس تا پایان قرن بیستم می دانند و از آغاز انقلاب الکترونیک و آغاز قرن بیست و یکم را دوره جدیدی میشناسند و برخی مانند هابرماس، بر این باور است که مدرنیته، داستانی ناتمام است و ما هنوز در دوره مدرن هستیم و نه پسا مدرن.
از حواشی که خودم می سازم بیرون بیایم و برگردم به هدف این نوشته. من از مباحثه دوستان در سخن هفته دوشنبه پیش لذت بردم چون مباحثه ای است که در همه عمرم آن را دنبال کرده ام.
دوستان، شما را به خدا این پاراگراف مرا حمل بر خودستایی نکنید، حمل بر ستایش خواندن و ستایش ادبیات کنید. من مانند بسیاری از شما ادبیات را خیلی دوست داشته و دارم. من از هر کدام از نویسندگان قرن 17 و 18 و 19 اروپا یک یا چند کتابی خوانده ام، نه خیلی زیاد ولی تا جایی که فرصت کردم در همان سالهای آخر دبیرستان و در دوره دانشجویی خوانده ام و با لذت فراوان خواندهام. ولی بعد از آن بوف کور هدایت را هم خواندهام و "ملکوت و "سنگر و قمقمههای خالی" بهرا م صادقی و عزاداران بیل را هم خوانده ام و داستانهای بلند و کوتاه نویسندگان دهه 90 ایران را از طریق جایزه های ادبی شناسیایی می کنم و حتما چندتایی را می خوانم و واقعا مایلم ببینم بین جوانان دارد چه میگذرد، و با لذتی باز هم فراوان میخوانم، و همچنین آثاری چون جستجوی زمان از دست رفته مربوط به اوایل قرن بیست و نویسندگان پیرامونی و پست مدرن (اگر ترجمه آن در دسترس من بوده، چون زبان انگلیسی به اندازه خواندن ادبیات بلد نیستم) خوانده ام. زمانی بزرگترهای خانوادهام وقتی بوف کور و یا دوبلینیهای جویس ، یا کرگدن یونسکو، کامو، بکت، بورخس، آستوریاس، مارکز، اشتاین بک دست من یا خواهران و برادرانم میدیدند، نصیحت میکردند که این مزخرفات چیست که می خوانید، داستایوسکی را هم دوست نداشتند، چون پیشگام بسیاری از حرکتهای نوین ادبی قرن بیستم بود، و پیشگامی را بر نمیتابیدند. و پیشنهادشان دیکنز بود و از ادبیات خودمان هم گلستان و در پیشروترین حالتش شوهر آهو خانم. پاسخ من عصبانیشان می کرد، میگفتم من هر چه از دیکنز و بالزاک و تولستوی گیرم آمده خواندهام، در دوران خودش خوب بوده، ولی دوران آن گونه نوشتن به پایان رسیده است. و دلیلم این بود که رمانهای قدیم (حتی آنان که Happy end نبودند)، پر از نصیحت و توصیه بودند که فقط برای جمعیت آن زمان خوب بود که سواد نداشتند. و مثلا تولستوی که اربابی بزرگ بود و جمعیت اطرافش را می دید که اغلب بیسوادند، به خود حق می داد که برای آنان تصمیم بگیرد و به آنها نصیحت کند و پندهای اخلاقی و نتیجه گیریهای اخلاقی بکند، در دنیایی که هیچ چیزش اخلاقی نبود (و نیست).
جناب آقای امیری خواه هم همین اشاره را در اثبات صحبت خود کرده اند :" .... توسعه شبکه های اجتماعی، گسترش دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، و علی الخصوص افزایش نرخ سواد در کشور (صد سال پیش افراد با سواد، کمتر از ۱۰/۰ جامعه را تشکیل میدادند و در حال حاضر میانگین کشوری بیش از ۸۷/۰ است)، سبب افزایش توانش یا توانمندی های افراد شده است......". استدلال من هم در آن سالها همین بود. به بزرگترها میگفتم، دورهای که نویسنده برای خواننده تصمیم بگیرد به سر آمده است، الآن در ادبیات، موضوع طرح میشود، پردازش میشود، فراز و فرودش را طی میکند و در نهایت شما را تنها میگذارد که پایان داستان را خودتان در ذهنتان بنویسید. پیامهای اخلاقی با پایانهای خوش واقعی نیستند، آنچه در واقعیت اتفاق می افتند نیستند، اخلاق از زمانی که عبید زاکانی بزرگ اخلاق الاشراف را نوشت، نسبی است، شما نمیتوانید عدالت را تعریف کنید، باید بپرسید عدالت برای چه گروهی یا چه کسی؟ برای آن کسی که در کوره های آجرپزی زحمت میکشد، برای کتابداری که در یک کتابخانه عمومی کار میکند یا برای صاحب یک مرکز خرید چند صدهزار متری؟ و گاهی به همین دلایل متهم به لاابالیگری میشدم، چون اخلاق را زیر سوال میبردم، و معترض بودم که چرا من باید اخلاقی که دیگران در جهت منافع الیگارشی و برای من نوشته اند، و خودشان رعایت نمی کنند را در گوش بگیرم. و گاهی تیترهای دیگر بر پیشانیم میچسبید که برخی از آنها را به زحمت پاک میکردم و برخی را هنوز نتوانسته ام از پیشانی پاک کنم مثل سکولار و ....... به هر حال اینها هدیه دوستان است و باید گرامی داشته شوند.
با اجازه شما، با تاکید بر استقبال از این مباحثه که هم پیش کسوتان در آن مشارکت کنند و هم جوانان و در کمال آرامش و دوستی نظراتشان را به هم منتقل کنند، در مورد جنبه های دیگر محتوای مطلب آقای امیری خواه هم فکر میکنم خوب است که دوستان مشارکت کنند و مطالب خودشان را بفرستند. اینجا من از نظرات گوناگون و در عین حال درست دوستان استفاده کردم که اختلاف نظر همیشگی بین نظرات جوانان و پیشکسوتان را که چیز بسیار خوبی است را یادآوری کنم، لیکن وارد سوژه اصلی صحبت ایشان که مورد نقد دوست گرامی بابایی شده بود نشدم. اگر دوستان گرامی وارد شوند استقبال میکنم و اگر فرصتی شد، من هم چند خطی خواهم نوشت.
[1] . عنوان را از کتاب "جهانی میان ترس و امید" نوشته تیبور مند ژورنالیست مشهور فرانسوی گرفتم. کتاب با ترحمه خلیل ملکی در ایران در سالهای ابتدایی دهه 1350 شمسی منتشر شده است. که اولین چاپ اصلی (فرانسوی) آن 1952 میلادی بود و به بیش از 30 چاپ و تجدید نظر رسید. "کتاب جهانی میان ترس و امید" از نيروي مخربي كه با دست خود انسانها آفريده شد و با شتاب افزون مي شود و اميد به همدردي ميان ملت ها و اقوام كه پيشرفت اش خيلي آرام و كند است. موضوع اساسي كه مسئله بودن يا نبودن براي نسل حاضر است راه روي پراز مخاطره در راه روباريك يا در روي بند بندبازان است كه ترس را از اميد جدا مي سازد".
[2] . عارف و عامی عبارتی است که شمس قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم کنار هم و در وصف قالب شعری ترانه بکار برده که ترانه قالبی است که عارف و عامی ، یعنی هم نخبگان و هم عوام از آن لذت می برند. و دقت بفرمائید که وقتی از عارف و عامی صحبت می کنیم، اشاره به یک گونه تقسیم بندی اجتماعی می کنیم، و قضاوت ارزشی در این دو مفهوم به هیچ وجه وجود ندارد، مشکل عوام زدگی و عوام پسندی زمانی طرح میشود که قضاوت ارزشی بشود و در نگاهی روشنفکرانه و از خود راضی عبارت عامهپسند را معادل مبتذل بگیرید که این نگاه از نظر من مردود است.
[3] . آن زمان هم مانند سنوات اخیر حکومت دسترسی به رادیو را محدود کرده و زیر نظر داشت و هر کس می خوایت در خانه رادیو نگهدارد میبایستی از کلانتری محل مجوز داشته باشد.
[4] . عنوان کتاب آلدوس هاکسلی انگلیسی است .رمان هاکسلی بر خلاف آنچه من در سطور بالا از آن بهره گرفته ام به شدت پادآرمان است و من فقط عنوانش را استفاده کرده ام. آلدوس هاکسلی در این رمان دنیا را در ۶۰۰ سال آینده به تصویر می کشد. دنیایی که در آن یک دولت مرکزی وجود دارد که همه چیز را کنترل می کند.
البته در این روزها دروازه های این دولت جدید جهانی را می توانیم با چشم غیر مسلح ببینیم. این دوران از نظم نوین جهانی در دولت ریگان کلید زده شد و با جهانی سازی در دولت کلینتون اعلام وجود کرد و اینک در دوره ترامپ عظیم لقد و الپهنا با تحریم ایران با استفاده از ابزاری به نام بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، و محدود کردن دلار توسط جاح قدرتمند سرمایه داری جهان میتوانید مشاهده کنید، آن دنیای قشنگ نو را اینک اگر نیک بنگریم، به عینه میبینیم و ابزار کنترلیش را هم می توانیم به خوبی مشاهده کنیم، دلار و شبکه. و تنها حدس غلط هاکسلی این بود که فکر می کرد این اتفاق در 600 سال آینده میافتد،در حالیکه در 60 سال بعد از انتشار کتابش این دروازهها باز شدهاند.
[5]. در این کتاب کوچک یانیس واروفاکیس، اقتصاددان مشهور، میکوشد به این پرسش که بهشکلفریبندهای ساده است به دخترش سِنیا پاسخ دهد؛ او از داستانهای زندگیاش و اسطورههای مشهورــ از ادیپ و فاوست گرفته تا فرانکشتاین و ماتریکس ــ استفاده میکند تا توضیح دهد «چرا اینقدر نابرابری وجود دارد؟». کتاب حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد مهمترین درام روزگار ما را به خوانندگاناش نشان میدهد. این کتاب کمک میکند تا معنایی به جهان پرآشوب دهیم و الهامبخش ماست تا آن را به جای بهتری بدل کنیم. تسلاوی ژیژک اقتصاد دان برجسته جهانی درباره این کتاب می نویسد: «بهشدت قابلفهم، عمیقاً انسانی و بهشکل خیرهکنندهای اصیلــ ابزار دموکراتیک در زمانی فوقالعاده» و نائومی کلاین، نویسندهی کتابِ دکترین شوک «یکی از معدود قهرمانان من. تاوقتی آدمهایی مثل واروفاکیس وجود دارند، همچنان امید هست». (برگرفته از سایت نشر آگاه)
[6].به علاوه توصیه می کنم نقد این کتاب را در روزنامه دنیای اقتصاد حتما بخوانید: دنیای اقتصاد، شماره روزنامه: ۴۵۱۳، تاریخ چاپ: ۱۳۹۷/۱۰/۱۳، شماره خبر: ۳۴۸۱۹۳۲.
[7] . غیر از این مثالش میشود فیلمسازی که بعد از عمری تلاش در عالم سینما و طرح مسایل عمیق انسانی و اجتماعی، در روزگار پیری که روزگار زیباییشناسی هم هست، تصمصیم میگیرد که فیلمی برای دل خودش برای مثال کورساوا و تهیه کننده ای ثروتمندی که خودش عمری شاهکار آفریده و عمری عمری با شاهکارهای استاد (کورساوا) لذت برده تصمیم میگیرد هزینه این کار دل را بپردازد (مثلا اسکورسیسی) و فیلم "رویاها"ی کورساوا بر اساس نقاشیهای ون سان ون گوگ ساخته می شود که شاید اگر این شاهکار را 100 بار ببینید باز هم از این همه زیبایی خسته نشوید. خوب اینجا هم دقیقا پای سرمایه و سرمایه گذار در میان است ولی اینها استثنا است
عمرانی، سید ابراهیم. (جهانی میان ترس و امید). سخن هفته لیزنا، شماره ۴29 ، 6 اسفند ۱۳۹۷.
تشکر از استاد عمرانی و آقای امیری خواه
به نظر می رسد تمامی دوستانی که مایل به مشارکت در این بحث هستند باید به دو نکته توجه داشته باشند:
1- تعریف فرهنگ چیست؟ بنظر می رسد برخلاف نگاه اول، فرهنگ برای ما معنای روشن و قابل بیانی ندارد و یک اختلاف عظیمی ما در شناخت مفهوم فرهنگ داریم.
2- آیا متخصصین و اساتید حوزه کتابداری صلاحیت تخصصی و علمی درباره صحبت کردن در حوزه کلان فرهنگ را دارند.
استاد عزیز جناب آقای عمرانی، یادداشت و نثر شیرین شما را با لذت فراوان چندین و چند بار خواندم، و از اینکه دغدغه های مشابه داشته و داریم، بسیار خوشحالم.
اجازه می خواهم بنده هم به نوبه خودم، اساتید، همکاران و سروران عزیزی که دغدغه فرهنگ و امر فرهنگی دارند را دعوت به گفتگو و ارایه دیدگاهها نمایم.
بدون شک این گفتگوها فرصتی برای بازاندیشی و یادگیری از محضر دوستان و اساتید فرهیخته است.
با تشکر از لیزنا