داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: یادداشت هفته پیش، پاسخها و پرسشهایی به دنبال داشت که چند مورد در نظرهای (Comment) زیر نوشته آمد و یکی دو مورد هم نظرها یا پاسخهایی بود که روی میل دریافت کردم و یا دوستانی که حضوری و تلفنی اعتراض میکردند که یادداشت من در شرایط فعلی زیاده روی بوده است و من چشمم را به شرایط نابسامان اقتصادی اجتماعی بستهام. ابتدا دعوت میکنم این چند یادداشت را بخوانید.
با سلام و احترام
امیدوارم حالتان خوب باشد. مطلب اخیر شما در لیزنا را با عنوان هزینه مهاجرت تحصیلکرده های ما بر شانه چه کسانی است را خواندم و پیش خودم فکر کردم که شاید باید از زاویه دیگری نیز این قضیه را نگاه کرد.
من قصد تبرئه یا طرفداری از کسانی که رفتند را ندارم اما فکر میکنم با شرایطی که جامعه ما برای تحصیلکرده های دانشگاهی ایجاد کرده است کسانی که می روند مطمئنا از سر دلخوشی از تمام تعلقات خاطر و خانواده خود دل نمی کنند بلکه از سر ناچاری و برخی اوقات برای فرار از شرمندگی در برابر خانواده ترک وطن می کنند و به قول شما حاضرند آن سر دنیا کارهای ساده انجام دهند اما در کشور خودشان نمانند. بمانند که چه شود؟ وقتی که کاری مناسب آنها نیست؟ وقتی که باید هر روز شرمنده خانواده باشند و با کسانی که بسیار کمتر درس خوانده اند مقایسه شوند....
آقای عمرانی عزیز... اگر شما به خوابگاههای دانشجویان دکتری سر بزنید متوجه می شوید چه فاجعه عظیمی وجود دارد. حداقل من بخاطر تحصیل در دانشگاه فردوسی و مدتی که در خوابگاه دانشجویان دکترا بودم دورادور دانشجویان دختر دکترایی را می شناسم که تمام عمر خویش را صرف درس خواندن در رشته های مختلف (بعضا فنی که سخت است و معمولا ماهیتی مردانه دارد) کرده اند و هم اکنون که سی و چند ساله هستند هیچ آینده شغلی در انتظارشان نیست!!!! از شرمندگی خانواده در خوابگاه و تنهایی خویش مانده اند و تنها فکری که به ذهنشان می رسد دفاع نکردن پایان نامه و پیگیری برای خروج از کشور است (گرفتن مدرک زبان و پذیرش از دانشگاههای کشورهای غربی به عنوان پست دکترا و ...).... این خیلی وحشتناک است که جامعه ما هیچ جایی برای پذیرش تحصیل کردگان خود ندارد.... مطلبی که مدتی قبل در عصر ایران منتشر شده بود نیز قسمت دیگری از این داستان را در تهران نشان می دهد:
بخش دوم این داستان، سرگذشت تحصیلکرده هایی است که اتفاقا با هزار امید و آرزو جذب سیستم دانشگاهی و دولتی می شوند و آن چنان با آنها برخورد می شود که آن کسی که روز اول با عشق به مملکت و توسعه کشور و ... پا به این عرصه گذاشته بود و سختی ها ی فراوان را هم به جان خریده بعد از مدتی تمام آن عشق و علاقه را زیرپا گذاشته و به سوی دیگری می رود که قدر ببیند. نمونه های آن را در رشته خودمان هم داریم. حداقل من یادم هست که زمانی که یکی از استادان مهاجرت کردهمان از اروپا برگشتند چقدر با انگیزه بودند. کارگاههای روش تحقیق اانجمن کتابداری هنوز در یادم است. تلاش های استادی دیگر برای کمیته پژوهش انجمن و .... اما چه شد که یک دفعه همه چیز برگشت و از ایران رفتنند. باید ازخودشان پرسید و نمی توان بدون شنیدن حرفهای خارج رفته ها در این مورد قضاوت کرد.
اما مسأله ای که من فکر میکنم هم اکنون مانند ویروسی در سرتاسر دانشگاههای ایران (حداقل وزارت علوم) فراگیر شده است و سبب فراری شدن افراد و تحصیلکرده های جذب شده می شود قوانین سخت و دست وپا گیر و آئین نامه های پر زحمتی است که مانند ریسمانی فقط دست و پای اساتید را بسته است و هرگونه خلاقیت و نوآوری را بر آنها حرام کرده است... هم اکنون دانشگاهها مانند کارخانه های خودرو سازی شده اند که اعضای هیأت علمی (بدون توجه به رشته و نوع پژوهش ها) مانند کارگرانی فقط و فقط باید تولید علم(بدون توجه به کیفیت آن) انجام دهند. سیاست گذاران که عمدتا از رشته های فنی و علوم پایه هستند بدون توجه به ماهیت رشته های دیگر با قیاس به شرایط رشته خود می گویند که هر عضو هیأت علمی باید در سال ... مقاله تولید و به انتشار رساند. حالا اینکه ماهیت رشته ها فرق می کند تعداد مجلات هر رشته متفاوت است. و مقاله نویسی و انجام پژوهش خم رنگرزی نیست که بتوان به شکل دستوری مقاله تولید کرد... اینها هیچ کدام محلی از اعراب ندارد. دانشگاهها در مسابقه بالا بردن رنکینگ تمام فشارها را بر دوش نحیف اساتیدی وارد می کنند که در کنار آموزش و مسائل اجرایی باید دائما در تب و تاب مقاله و امتیاز پژوهشی باشند که براساس آن بتواند بقای حداقلی خود را در این مجموعه حفظ کنند. آیا سیاست گذاران به مسائل انسانی و روحی این افراد فکری می کنند؟ آسیب های خانوادگی این افراد بررسی می شود؟
تنش ها، مشاجرات و مسائلی که در گروههای آموزشی پیش می آید خود علامتی از مشکلات روحی است که به سبب فشار فراوان در طولانی مدت افراد به آن دچارمی شوند.... و متأسفانه در آینده نتایج آن عینی تر خواهد بود....
با سلام
برادر گرامی فکر نمیکنی زیادی رفتهای؟ خودت که مرتب و منظم داری از همین اوضاع و احوال بد دانشگاهها و اوضاع کار و اشتغال مینویسی، به نظرم خیلی بی خیال نیستی و از اوضاع تا جایی که شایسته است با خبری، پس داستان تعطیلی دانشگاههای درجه اول کشور چیست که حالا نوشته ای؟ شاید هم من درست نفهمیدم موضوع چیست؟ خوب بیکاری و نبود فرصت شغلی بچه ها را سوق میدهد که بروند دنبال رفتن به جایی که کاری باشد و مشغول شوند تحقیقها را بخوان ایشان نمیروند که ثروتمند شوند، برای اینکه انسان بایدکار کند و درغیر اینصرت از درون میپاشد. از اینجا می روند که یک زندگی معمولی و در ضمن در آسایش داشته باشند. این جا که به جز استرس چیزی عاید مردم نیست.
با احترام فراوان
سلام
در مورد دانشگاههای شریف و .... من قضاوتی نمیکنم چون واقعا هیچ تجربه عینی ندارم. البته قبول دارم که الان قبول شدن در دانشگاههای خوب مربوط به کسانی است که شکم سیر دارند و خانواده پولداری که بتواند آنها را از هر لحاظ حمایت کند و بسیاری چیزهای دیگر... البته شاخص کردن حضور و جذب دانشجویان دانشگاههای مذکور در دانشگاههای خارجی هم خودش عامل دیگری است که باعث می شود این تفکر ایجاد شود که اگر من فلان دانشگاه قبول شدم حتما باید دنبال رفتن باشم. بعضی وقتها می بینی جو و شرایط محیط بخصوص در دوره کارشناسی روی افراد تأثیر بسیار زیادی می گذارد. من در دانشجویان خودمان می بینم در یک ورودی جو به شکلی رقابتی می شود که همه میخواهند مثلا ارشد قبول شوند... معدل الف باشند... مقاله بنویسیند و .... و ورودی دیگری برعکس جو به شکلی است که هرکار میکنی هیچ اشتیاق و انگیزه ای برای هیچ کاری در دانشجویان آن گروه نیست...
سلام
نکته اول یک مغالطه است. دانشگاه ها فارغ التحصیلانشان را نمی فرستند. فارغ التحصیلان خودشان می روند. خودشان در می روند دقیق تر اگر بگویم. این استدلال از جنس استدلال عباس عراقچی است که گقت اگر اروپا فلان نکند ما هم افغانی ها را بیرون می کنیم. خب به افغانی ها (دانشگاه ها در این بحث) چه ربطی دارد که اروپا (حکومت در این بحث) فلان نمی کند. دانشگاه ها چه تقصیری دارند که سیستم، نخبه کش و نانخبه کش، بی خرد است. مهاجران غالباً دانش آموخته دانشگاه های دولتی هستند و دولت حسب وظیفه اش مکلف به تأمین هزینه های این دانشگاه ها از محل بودجه عمومی است. حال اگر دانش آموخته میل به ماندن ندارد علتش منشأء بودجه نیست. مثلاً اگر بودجه دولتی را قطع کنیم مهاجرت به صفر می رسد؟ مگر نمی گویند که خانواده دانش آموختگان فلان دانشگاه ها وضع مالی خوبی دارند. خب برای این خانواده ها تأمین هزینه های تحصیل در دانشگاه هم به آسانی میسر است. کما اینکه مهاجران تا سال ها پس از مهاجرت همجنان مورد لطف والدینشان هستند. پس چاره کار رها کردن بهترین دانشگاه ها به امان خدا نیست. این یک مغالطه است که با هدف پنهان کردن بی تدبیری و بی مسئولیتی حکام به آن دامن زده می شود و اذهان ساده انگار را تحریک می کند. علت فرار نخبه را همه می دانیم.
با تشکر و احترام
که یادداشت آخر در نظرهای زیر سخن هفته و متعلق به دکتر داریوش علیمحمدی عزیز است.
من در یادداشت قبل هم اعتراف کرده بودم و اینجا هم عرض می کنم که واقعا نمی دانم پاسخ چیست. سخن دوستی را نقل کردهام که او هم چون همه شما عزیزان وضعیت اجتماعی و اقتصدی ایران را خوب میشناسد، وضعیت اشتغال از سویی و مشکلات آموزش عالی ایران را میشناسد و هیچیک از سخنان بالا را فکر نمیکنم مخالف باشد. او هم در اطرافش بسیاری دوستانش برای کار به کانادا و امریکا مهاجرت کرده اند، تنها نکتهای که در سخنش با من داشت و من آن را نوشتم و به بحث گذاشتم، وضعیت دانشگاههایی است که با افتخار میگویند 90% دانشجویان ما جذب امریکا و کانادا شدهاند.
اینکه چرا جذب شدهاند، میدانیم، یا دست کم فکر میکنیم که میدانیم، اینکه این دانشگاه نیست که آنها را م فرستد و بچهها خودشان میروند را به خوبی میفهمیم و اینکه خانوادهها اصرار دارند که بچهها را بفرستند را هم به خوبی واقف هستیم. حرف دکتر علیمحمدی کاملا درست است. ولی نکتهای که صحبت این بزرگوار داشت این بود که اگر دانشگاهی داریم که 90% دانشجویانش دارند می روند، بفرمائید فایدهاش برای خودمان چیست؟ همین. سوال اصلی هم همین است.
کاملا صحیح است که اگر بودجه این دانشگاهها قطع شود، باز هم با بحران فعلی مهاجرت قطع نمیشود. با بسته شدن در این دانشگاهها لطمه بسیار شدیدی به کشور میخورد، کشور حتی اگر الآن به دلیل اینکه صنعت آسیب بسیاردیده، نمیتواند از این نیرو استفاده کند دست کم امکان آموزش نیروی متخصص درجه یک خود را نمی تواند از بین ببرد و این دانشگاهها همواره وجودشان بسیار مهم است ولی سوالی که این بزرگوار میپرسد این است که شما نیرویی را که قابلیت سرمایهگذاری داشته، سرمایه گذاری کرده و از جیب خانواده و همینطور بودجه عمومی او را آماده ورود به بازار کار کردهای ولی دو دستی و بدون هیچ مزیتی آن را تقدیم دیگران میکنی.
پایان نامهای را که من در نوشته قبلی نام برده بودم، یکی از دهها پایان نامهای است که در مورد علل مهاجرت در شرایط امروز نوشته شده، و می دانیم که کارهای پژوهشی زیادی در داخل و خارج روز این انجام موضوع شده است. و حتی سازمانهای بین المللی زیادی در این مورد تحقیق کردهاند و کشورهای مهاجر پذیر نیز در این زمینه تحقیقات خوبی کردهاند که همه اینها به سادگی شرایط امروز ایران و علل و میزان مهاجرت را ترسیم کردهاند. در پایان باید خدمت عزیزان بگویم که مهاجرت در حوزه بحثهایی که در لیزنا آن را دنبال می کنیم، نیست ولی آموزش عالی بخشی از موضوعهای موردتوجه ما است. بنابراین دقت فرمائید قصد این یادداشت و یادداشت قبلی نفی یا چشم بستن و حتی تحلیل علل مهاجرت نبوده و نیست. تنها از سوال دوستی که طنز خوبی هم در آن نهفته بود، استفاده کردیم تا باز هم به یکی از مسایل و مشکلات در آموزش عالی ایران اشاره کنیم و بپرسیم فایده دانشگاههایی که 90% نیروی انسانی آنها به کشورهای دیگر میروند برای کشور خودمان چیست؟ و تقریبا همه پاسخهای عزیزانی که زحمت کشیدند و نوشتند، رفت به این سمت که اگر نروند چکار کنند؟ و پاسخها همه علل مهاجرت را توضیح داد و من هنوز پاسخ سوال دوست بزرگوار خود را در پاسخها ندیدهام.. البته این را هم دقت بفرمائید که در این سوال طنز خوب نهفته است که می پرسد آموزش عالی در چکار است؟
عمرانی، سید ابراهیم. «دانشگاههای ما و فرار مغزها: ادامه صحبت هفته پیش». سخن هفته لیزنا، شماره 440، 6 خرداد ۱۳۹۸
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.