کد خبر: 45732
تاریخ انتشار: دوشنبه, 26 ارديبهشت 1401 - 22:00

داخلی

»

سخن هفته

در مورد انتصابها در موسسات کتابداری وکتابخانه‌ای ایران

اینجا لندن است

منبع : لیزنا
سید ابراهیم عمرانی
اینجا لندن است

لیزنا؛ سیدابراهیم عمرانی، سردبیر:  بارها در این مورد نوشته‌ام و نوشته‌اید و خوانده ام و خوانده‌اید، و نتیجه اش این است که الآن دارم باز هم می‌نویسم و  باز هم فکر می کنم خواهیم نوشت.

می توانم کل صحبت امروزم را در دو خط خلاصه کنم و بگویم صلوات را بفرستیم که زودتر بریم دنبال کار و بارهایمان و به کارهای بهتری برسیم. این دو خط این است: کل جریان مملکت‌داری ایران، تابع مسایل ایدئولوژیک و جناح و گروه و .... است. بنابراین خیلی خوب است همینجا صحبتم را تمام کنم و پرحرفی نکنم و دل شما را بیش از این به درد نیاورم. صلوات بر محمد و آل محمد. ولی فکر می کنم گاهی تکرار ممکن است اثر داشته باشد، و دل مدیران تازه‌ وارد به رحم آید، بنابراین تکرار می‌کنم:

یک- دوستان هر کدام شیوه و روشی دارند، برخی معتقد هستند که باز هم باید گفت، شاید در میان افراد حاکم یکی پیدا شود که گوش کند و اقدامی کند، برخی میگویند، نرود میخ آهنین در سنگ و گفتن چه فایده دارد، دوستان گرامی که پستها بین خودشان تقسیم می‌شود، کار خودشان را می‌کنند. تازه این را اضافه کنم که رشته ما رشته پولدار و پولسازی نیست، بروید جاهایی که پولی آنجا تقسیم می‌شود،  بببینید که بین خودشان هم دعوا است.

دو- به نقل از آقای محسنی که در همین رابطه در گروه بحث پیامی گذاشته بودند: استاد آذرنگ در شمه‌ای از اطلاعات و ارتباطات نوشته اند: این مدیران ( منظور  مدیرانی که از رشته‌های دیگر می‌آیند و هیچ ارتباطی به رشته تخصصی ما ندارند، و چند صباحی می‌مانند و تا متوجه می‌شوند به کجا آمده اند، کجا نشسته‌اند و اصلا کارشان چیست، تغییر می‌کنند) را مدیران ابری نام نهاده‌اند. به آقای آذرنگ عزیز بگوئید که پس با این تعریف، ما سالها است در لندن زندگی می‌کنیم، چون در این چندین سال لحظه‌های کوتاهی بوده که آسمان رشته ما ابری نبوده، و از این فراتر به ایشان عرض می‌کنم با تعریف شما، از زمانهای قدیم آسمان فرهنگ در ایران ابری است. حال هر چه جلوتر می‌رویم ابرها ایدئولوژیک تر انتخاب و به آسمان ما فرستاده می‌شوند.

سه- من همین الآن یک جستجو در شبکه کردم با این چند واژه: کشورهای  بارانی و افسردگی و مطالب زیادی آمد که یک نمونه را برایتان می نویسم:"در واقع انسان‌ها در روز‌های زمستانی و ابری بیشتر احساس افسردگی یا خستگی می‌کنند و این می‌تواند تحت تاثیر کاهش میزان جذب نور خورشید و حرارت و در نتیجه کاهش یافتن میزان سروتونین بدن و ایجاد احساس خستگی باشد". جسارتا دوستان، ما که افسرده ایم، بقیه را نمی دانم. افسردگی زمانی حادث می‌شود که امید به آینده را از دست می‌دهیم، و من دیروز رفتم یک محافظ ده پره‌ای از اینها که در کوه دور اجاق گاز کوچکمان می‌گذاریم که باد خاموشش نکند که چایی بنوشیم و گذر عمر نگاه کنیم، خریدم تا از  آخرین شعله های امیدم حفاظت کنم. شما هم مراقب باشید که امیدتان از دست نرود. تاریخ ایران سرشار از انقطاع است و مردم دوباره امیدوار انه کوشش کرده اند تا فاصله انقطاع بعدی زیرساختهای فرهنگی را بازسازی کنند و به دست ما برسانند. ما کتابداران قاصدان فرهنگ هستیم و حافظ و گسترش دهنده ارتباط بین آنچه بشر خلق کرده و محفوظ و مضبوط است و مردم. حتما شما هم فردا برید امیریه و محافظ آتش  بخرید، کارائی‌اش بد نیست.

چهار- اگر به کامنتهای گروههای بحث و کانالهای فضای مجازی بروید و پیامهای زیر این انتصابات را بخوانید، می بینید دلزدگی شدیدی بین کتابداران به وجود آورده است. اگر اجازه بدهید، من نام افراد را تکرار نکنم، که پیامهایشان در گروهها هست و من فقط جهت تایید صحبت خودم مطلبشان را در اینجا تکرار کنم.

در این 12-13 سال که برای لیزنا سخن هفته می‌نویسم و یا ویرایش می کنم، می بینم خودم از همان اول نوشته ام، آقا شما را به خدا بیائید در این رشته را ببیندید. و خطاب به همه روسای دانشگاهها و وزارت متبوعه نوشته‌ام که آقا یا این رشته علمی هست یا نیست؟ یا کاربردی و حرفه‌ای هست یا نیست؟ اگر علمی است و دکتری می‌دهید، یعنی این رشته کشش دوره دکتری دارد، و هزینه می‌کنید، از ابتدای کاردانی تا پایان دکتری دست کم دهسال هزینه می‌کنید. بفرمائید که چرا هزینه می‌کنید، و برای چه؟ چرا از بیت المال و از پول مردم برمی‌دارید و هزینه ای می‌کنید که بعداز آن استفاده نمی‌شود. یک فارغ التحصیل دوره دکتری در این رشته با 10 سال سابقه در کتابداری و اطلاع رسانی حرفه‌ای بهتر می‌تواند مشکلات را بفهمد و در جهت حلش تلاش کند، یا افرادی که نه تجربه و نه دانش‌ آنها هیچ ربطی به این ماجرا ندارد؟ استادی از اصفهان به همین مقوله پرداخته اند: ما اساتید، فارغ‌التحصیلان ارشد و دکتری تخصصی رشته کتابداری و اطلاع رسانی را برای چه کاری تربیت می کنیم؟ مگر قرار نیست چنین مسئوليت هایی را بر عهده بگیرند. تا کی قرار است این چرخه باطل مدیریتی غیر تخصصی در رشته ما ادامه پیدا کند.

ایشان دست به دامان انجمن کتابداری و گروههای کتابداری شده‌اند که آقا قدم رنجه فرمائید جلو و با ایشان صحبت کنید و راه حل بدهید. استاد عزیز و گرامی، به شما عرض کنم، من 18 سال است کامل در کنار انجمن بودم. چه به عنوان عضو هیات مدیره (دو دوره)، چه مشاور و چه مسئول کمیته یا کارگروه. بارها و بارها شاهد جلساتی با مدیران مختلف نهاد و کتابخانه ملی بوده‌ام و با همه تلاش این خواسته به حق و درست طرح شده، لیکن هر مدیری ترجیح داده آدم مطمئن غیر متخصص خودش کنارش باشد، شاید پستهای مدیریتی در همه  ایران آن قدر اسرار و رموز دارد که نمی توان به غیر اعتماد کرد؟ بالاخره برخی از این کتابداران بی بضاعت بنده خدا، هیچی که نداشته باشند، چند تار مویی دارند، که بشود روی سر کچلشان به دوستان سلمانی یاد داد. البته باز هم باید ببینیم همین سلمانی‌گری را چه کسی می خواهد به دوستش آموزش دهد،  که همین دو تار زلف را بر باد ندهند و مثال آن نشود که نخواستم ابرویم را درست کنی، چشمم را کور نکن.

پنج- واقعا ایمان و اعتقاد و باورتان به ارزشهایی که از آن حرف می‌زنید چقدر است؟

من داعیه مسلمانی نمی کنم، چون قبلا به من گفته شده شماها همه لائیک هستید. ولی شما همه ادعای مسلمانی دارید. ما هم اگر نخورده ایم نان گندم دیده‌ایم دست مردم، سالهایی چند در مکتب بزرگان نشستیم و به آموزشهایشان را به گوش جان سپردیم، حتی اگر می فرمایید که مکتبی نیستیم و لائیک هستیم،‌ دست کم بپذیرید در خانه مسلمانان به دنیا آمده ایم و چیزهایی شنیده و خوانده‌ایم. اینهمه کتاب در حوزه مدیریت مولا علی‌ابن ابیطالب از نهج البلاغه نوشته اند کجا چنین توصیه‌ای دارید که کسی را تا درجه دکتری هزینه کنید و بعد کسی را که حتی کتاب نمی‌خواند بر راس یک مجموعه فرهنگی بگذارید؟

شش- دوست دیگری نیز البته که تند نوشته‌اند ولی چون منتشر شده، و همه خوانده اند، تکرار می‌کنم: "تعریف عدل و عدالت این است که هرچیزی در جای خودش باشد. هیچوقت کسی را که قصاب محل است و کار با چاقو را بلد است جای پزشک جراح قرار نمی دهند؛ چرا که این امر بدیهی است و آشکار. صرف کار با ابزار چاقو کسی را جراح نمی نامند. حکایت این سال های رشته ما همین است! سال ها از افراد و رشته های مختلف در این رشته مبارک دخالت کرده اند، بدون آنکه گلایه های ما از این گروه بحث و گروه های بحث مشابه آنطرف‌تر رفته باشد"

و بر نکته مهمی اشاره کرده‌اند: گلایه های ما از این گروه بحث و گروه های بحث مشابه آنطرف‌تر نرفته است.

هفت- جناب آقایان، من بارها نظر خودم را نوشته ام، نظری حاصل 47 سال کار در کتابخانه‌های این مملکت، البته در کنارش گاهی هم خوانده‌ام و از تازه های کار خودم خیلی هم بیخبر نیستم، البته با اجازه شما. من و دوستان روی کتابخانه‌های دانشگاهی صحبتهای فراوانی در زمستان گذشته داشتیم، که انشاءالله از خرداد، باز ادامه خواهد یافت و قرار است درباره مدیریت کتابخانه‌های دانشگاهی صحبت شود.

شاید اولین بار در مجله عتف در مورد همین موضوع مدیران غیر کتابدار از من سوال مستقیم شد و من هم با اینکه می‌دانستم، برخی از دوستان هم رشته‌ای و هم حرفه‌ای حرفم را دوست نخواهند داشت، پاسخ دادم، در مدیریت نهادهای کلان، و بزرگ، مانند کتابخانه ملی و نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و حتی در مدیریت کتابخانه‌های دانشگاهی بزرگ، شاید 10 دانشگاه بزرگ کشور، لزوما کتابداران، عملکرد خوبی نخواهند داشت، مگر قدرت نفوذ در سیستم اداری مالی کشور را داشته باشند. هنوز بر همین موضوع تاکید دارم. می تواند کتابدار باشد، به شرط آنکه بتواند پول بگیرد. شما به عنوان کتابدار هزاران ایده دارید، ولی برای اجرای ایده‌ها نیاز به بودجه دارید، بدون بودجه نمی توانید کارتان را درست به ثمر برسانید و شما هم می روید در لیست سیاه آنهایی که می‌گویند، طرف فقط بلده حرفهای خوب خوب بزنه، کاری ازش بر نمیاد. من کتابدارانی با درجه دکتری در راس بسیاری کتابخانه های دانشگاهی دیدم که کارایی لازم را نداشتند، چرا که در هیات رئیسه دانشگاه به بازی گرفته نمی‌شدند، و همان بودجه‌ای را هم که مجلس برای آنها درنظر گرفته بود، معاون اداری و مالی در اختیار ایشان نمی گذارد.

لیکن همواره این خط قرمز را هم کشیده ام. مدیری که شم مدیریت دارد و ارتباطهای خوبی با مدیران بالادستی دارد به نظرم کارائیش بیش از کتابداری است که هیچ ارتباطی با مجموعه مدیریتی خود ندارد و نمی تواند بودجه و نیروی انسانی بیاورد، لیکن برای معاونین و مدیران کل و مدیران جزء به هیچوجه به صرفه و صلاح مملکت نمی دانم که عده‌ای را به صرف مسایلی که در ابتدای صحبتم گفتم، بر سر کارهای تخصصی بگماریم، که تا بفهمند کجا هستند دوره‌شان تمام شده و جز خرابکاری چیزی از ایشان باقی نمانده است و همینطور امکانات کشور روز به روز داغونتر و از رده خارج‌ می‌شوند.

مدیران انتصابی گرامی، شما را به آنچه باور دارید، سوگند می‌دهم. اگر به رسول خدا حضرت محمد مصطفی (ص) اعتقاد دارید ، اگر به صاحب نهج البلاغه حضرت علی مرتضی (ع) باور دارید، معاونین و مدیرانتان را از رشته تخصصی خودمان بگمارید. به گفته خدابیامرز عمید زنجانی که در دوره ریاست ایشان در دانشگاه تهران، چندین بار در مجلسشان حضور داشتم، می فرمودند، اینها نماز و روزه‌شان درست است و  اغلب بسیار آدمهای خوبی هم هستند(از دید ایشان) ولی این لازمه گرفتن پست و دادن پست نیست. من پشت سر اینها نماز می خوانم ولی کار تخصصی‌ام را به ایشان واگذار نمی‌کنم.

با این وصف از همه همکاران گرامی خواهش می کنم تاخیر نکنید و محافظ شعله آتش را بخرید که آخرین شعله های امید در دلتان خاموش نشود. فعلا یک نفر از کتابداران برای معاونت کتابخانه ملی سر زبانها است و شاید تا این یادداشت تمام می‌شود، ایشان بر صندلی معاونت نشسته باشند (انشاءالله)، همین شعله امیدی است، و نگذاریم، امید از دلمان برود.

 

عمرانی، سید ابراهیم (۱۴۰۱). «اینجا لندن است: در مورد انتصابها در موسسات کتابداری وکتابخانه‌ای ایران». سخن هفته لیزنا، شماره ۵۸۹، ۲۶ اردیبهشت 1401