داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
بخش دوم:سفری نوستالژیک به جهان آغازین کتاب، کتابخوانی و کتابداری حرفهای من (2)
لیزنا؛ عبدالرسول خسروی، عضو هیأت علمی گروه آموزشی کتابداری و اطلاع رسانی پزشکی بوشهر:
پرده سوم
پنجشنبه بیست و یکم دی ماه 1402 است. از هتل محل اقامت خود به سمت حرم مطهر علیبن موسیالرضا میروم و پس از زیارت، به دنبال مأموریت بعدی، یعنی به دنبال سیر و سیاحت در دنیای کتابفروشیهای مشهد به سمت باغ ملی راه میافتم. بهیاد سالهای 1370 و میدان سراب و پاساژ کتاب میافتم که پاتوق همیشگی مستان کتاب در اوایل دهه هفتاد مشهد بود. در طول مسیر، بوی قهوه تازم دم شده دله در یکی از کافههای بدون کتاب اطراف باغ ملی، ناخودآگاه مرا به سمت خود میکشاند. به خودم فرصتی میدهم تا دمی قهوه بنوشم و با طیب خاطر، آدرس یکی از مکانهای معروف باغ کتاب مشهد را بیابم. پردیس باغ کتاب ایستگاه پیشنهادی گوشی همراه و تماس با دوستان است. چه منظرهای باشکوهتر از باغ کتاب. گاهی باید پی دلمان را بگیریم و به مغزمان خوراکی که لازم دارد، بدهیم. چه موقعیتی بهتر از زمان سفر برای کافه گردی آن هم از نوع کافه کتاب. درست است که قدمت کافه کتابها در ایران امروزی، زیاد طولانی نیست و شاید اولین کافه کتاب در تهران در دهه ۸۰ با شعار خواندن کتاب با یک فنجان چای افتتاح شد. شوربختانه یا خوشبختانه امروزه در فرهنگ ایران چنین مکانهایی بین مردم و دولت بیشتر جا افتاده و با استقبال مردم کتابخوان، تعداد این کافهها در شهرهای مختلفی مانند شیراز، اصفهان، تبریز و مشهد رو به بیشتر شدن است. با گشتوگذار در این مجموعههای فرهنگی و ادبی هم با آثار نویسندگان آن شهر بیشتر آشنا میشویم و هم به گشتوگذارهایمان تنوع خوبی دادهایم. کسی که اهل کتاب باشد و آثار برجسته نویسندگان ایران و جهان را بشناسد هر جا کتابی ببیند به سمت آن کشیده میشوند، فرقی نمیکند در سفر یا شهر خودتان باشید. در کافه کتابها یا کتابفروشیها باشد. امروز مخاطبان محیطهای یکنواخت و کلیشهای کتابخانهها را کمتر میپسندند. بیشتر محیطهای متنوع وجذاب مانند کافهکتابها، باغ کتابها یا پردیس کتابها که محیطهای متنوع و جذابی هستند را انتخاب میکنند. بهویژه کافه کتابها که مأمنی ایمن برای عشاقی است که دیوانه سفر به زندگی داستانها و نوشتهها باشند. به همین دلیل است که هر زمان نام کافه میآید در ذهنمان محیطی دنج و خواستنی را تصور میکنیم که جوانها دور هم جمع شدهاند و با خوردن فنجانی قهوه به گپوگفت مشغولند. اما، در کافه کتابها دوست شما کتاب است و میآموزد؛ او حرف میزند و حرف میزند و شما هر بار تشنهتر و تشنهتر از قبل گوش میدهید.
پردیس کتاب مشهد در خیابان ابنسینا، کمی بالاتر از تقاطع دانشگاه واقع شده است. این فروشگاه دقیقاً روبهروی سهراه ادبیات قرار دارد. سه راهی آشنا، مکانی خاطرهانگیز که سهم مؤثری در تپش نبض فرهنگی جامعه داشته و احساسی از تداوم تاریخی را به کسانی که در آن مکان حضور مییابند، منتقل میکند. بهویژه برای ما دانشجویان اوایل دهه هفتاد و ماقبل آن که دانشکده ادبیات و سلف سرویس اسرار در آن مکان قرار داشت و کتابفروشیهای این حوالی، دانشکدهها ...پاتوق هر روز دانشجویانی بود که فضای تعامل فرهنگی نوستالژیکی را مهیا ساخته بود. بهعنوان بخشی از خاطرات و تعلقات خاطرمان بوده، شده و خواهد بود. مکانی کهبه قول نویسندگان کتاب پرنده و آتش، نقش مهمی در برساخت هویتهای فرهنگی داشته و بهقول مانوئل کاستلز، معنا را سازمان میدهد.
آنطور که شواهد و قرائن نشان میدهد، پردیس کتاب مشهد در سال ۱۳۹۵ با مساحت ۱۰۰۰ مترمربع در خیابان ابن سینا مشهد (سه راه ادبیات) توسط فرهنگدوست نام آشنای حوزه کتابفروشیهای باسابقه مشهد حاجآقای رضا رجبزاده و فرزندانش بهویژه آقای علی رجبزاده که درک با درست و روشنی از نیازها و مقتضیات زمانه داشته و به منظور ایجاد محیط جذاب و فراهم نمودن بستر مناسب تعاملات فرهنگی جامعه، این مکان زیبا را مهیا و افتتاح نموده است. در این راستا، مکانی که شامل چند طبقهی مجزای فروشگاهی و فضایی هر چند مختصر در حیات خلوت می باشد و امکان کتابگردی در محیطی آرام را برای دوستداران کتاب و اهالی فرهنگ فراهم آورده است.
نویسندگان کتاب پرنده و آتش به توصیف و تحلیل دقیق فعالیتهای فرهنگی خانواده آقای رجبزاده پرداختهاند که چه عالمانه می نویسند که در پشتپردۀ تمامی نهادهای فرهنگی مستقل، افراد یا جمعهای فرهنگی و هنری بودند که عمر، سرمایه و مهارتهای خود را برای ساخت و نگهداشت این نهادها در سکوت صرف کردهاند. انگیزه غایی این پژوهش، ادای دینی تحلیلی و علمی به این عمرهای صرفشده و توانهای وقفشده برای حفظ و تقویت فرهنگ و هنر در ایران در چهار دهه حاشیهنشینی فرهنگ و هنر است و در گام نخست، به شناخت اجتماعی «کتابفروشی امام» در شهر مشهد پرداخته است. نویسندگان مینویسند که:
گاه یک کتابفروشی کوچک، در یک شهر، چراغ فرهنگ و هنر را در دوران غربت فرهنگ و هنر مستقل، برای چندین دهه، روشن نگاه داشته است. گاه یک آموزشگاه هنری، برای چهار دهه، تنها پناهگاههای اهالی هنر در یک شهر بودهاست. گاه یک مؤسسۀ فرهنگی و هنری با سرمایهای شخصی، آرشیوی غنی از موسیقیهای بومی و محلی یک منطقه یا کشور را گردآوری و حفظ و منتشر کرده است. گاه یک جمع فرهنگی با برگزاری منظم سخنرانیها و طرح مباحث فکری و گعدههای اندیشهای، نخبگان یک منطقه از کشور را با مباحث فرهنگی و هنری روز آشنا نگاه داشتهاست. گاه یک مجله مستقل فکری، با نگارش مقالات و متون، نقش پل واسط میان روشنفکران و جامعه را در یک شهر یا استان، ایفا کرده است.
نویسندگان تأکید دارند که کتابفروشی امام، نمونهای از یک فضای بینابینی میان فضای عمومی و فضای خصوصی است؛ این فضا از آنرو که مالکیت شخصی دارد، فضایی خصوصی است و از آنرو که امکان حضور آزادانه را فراهم میکند، عمومی است. این فضای بینابینی، نمونهای از فضاهای خصوصی است که در شرایط خاص ایران، بنا بر شرایط زمانه و امکانها و میزان بستهتر یا بازترشدن فضای عمومی اجتماعی، گاه در حد یک فضای تقریباً محدود و دارای فعالیتهای معین فرهنگی کوچک میشود و گاه در زمینهای مناسبتر و بازترشدن فضا، به شکل یک فضای اجتماعی عمومی توسعۀ فعالیت میدهد، جلسات عمومی برگزار میکند، سخنرانیهای عمومی و نشستهای آزاد ترتیب میدهد و کارگاههای آموزشی بدون محدودیت برای حضار شکل میدهد. در واقع این قبض و بسطها و تغییر شکلها، سازوکارهای تدافعی این نهادهای اجتماعی برای بقای خود و تداوم حیات و فعالیتهایشان هستند.
در فصل نخست کتاب، بر اساس جستجوهای صورتگرفته و گردآوری مطالب مرتبط با رضا رجبزاده و «کتابفروشی امام» و همچنین مطالبی دربارۀ او و زندگی و نهاد فرهنگی که ساخته است، نوعی جمعبندی توصیفی ارائه شده است. این تصویر متکی بر دادههایی است که غالبا خود او به صورت خودزندگینامهای از زندگی و فعالیتها و نهادش بیان کرده است. همچنین به دلیل اتکای این بخش بر متون و مصاحبههای پیشین او، بخشهای گاه مهمی از زندگی و فعالیتهایش مغفول ماندهاند و پرسشهای فراوان و مهمی نیز بیجواب میمانند. پاسخ بخشی از این خلأها و پرسشها در مصاحبۀ مستقیم با او سایر مطلعین کلیدی دربارۀ زندگی و فعالیتهایش جستجو شده است.
فصل دوم کتاب دربرگیرندۀ گفتگویی مفصلتر با رضا رجبزاده، مؤسس کتابفروشی و انتشارات امام است که بسیاری از ابهامها و خلأهای موجود دربارۀ این نهاد اجتماعی و همچنین یافتههایی جدید دربارۀ این نهاد را در اختیار خواننده میگذارد.
برای دستیابی به تصویری دقیقتر از حیات چهلسالۀ انتشارات امام، تنها به دادههای ارائهشده از سوی بانیان این نهاد بسنده نکرده و از طریق مصاحبه و منظری بیرونی یا از «نگاه دیگرانی» که با این نهاد آشنایی داشتهاند نیز به این نهاد فرهنگی نگاه کرده است. به این ترتیب در فصل سوم کتاب، با کسانی که با این نهاد به اشکال گوناگون اما نسبتاً طولانیمدت آشنایی نزدیک داشتهاند، هفت مصاحبه انجام شده است. تلاش بر این بوده که ترکیب این افراد از منظر متغیرهای مختلف اجتماعی و زمینهای، تا حد امکان متنوع باشد تا تصویری کاملتر و چندبعدی از این نهاد ارائه کند. این فصل به ارائۀ بخشهایی گزیده و مهم از هر مصاحبه اختصاص دارد.
نهاد فرهنگی ـ مردمی «انتشارات امام» مانند موجودی زنده، در ادامۀ حیاتش در سالهای اخیر در حال رشد و نمو طبیعی است. فعالیتهای این نهاد با مشارکت نسل دوم و جوانتر بانیان و همراهان آن، قالبهایی جدید یافته که در فصل اول حیاتش وجود نداشت. همچنین به لحاظ فضای کالبدی، ضمن حفظ هوشمندانۀ فضای ابتدایی این نهاد به شکل اولیه، «پردیس کتاب» مشهد به عنوان فضای کالبدی جدید انتشارات امام شروع به فعالیت کرد. نقش محوری در این گذار به فضا و حوزههای جدید فعالیت این نهاد، با «علی رجبزاده» فرزند رضا رجبزاده بوده است. به همین دلیل گفتگویی مفصل با او انجام شده و آغاز، ویژگیها و چرایی این گذار بررسی شده است. فصل چهارم کتاب به تحلیل محتوایی این گفتگو اختصاص دارد؛ روایت تداوم و تحول یک میراث.
دیوانه و عاشقانه وار پای در این مکان میگذارم. فضایی دلنشین، جذاب که توصیف کامل آن در کتاب پرنده و آتش به قلم آقای مهدی سلیمانبه و لیلا طباطبایی یزدی با مقدمه دکتر هادی خانیکی آمده است. چیدمان کتابها، فضای دلانگیز، با صفآرایی نویسندگان کشش خاص مخاطبان را به دنبال دارد. طبقه اول بهخوبی طراحی شده است و با دستهبندی موضوعی کتابها، امکان یافتن کتاب مدنظر برای مراجعهکنندگان بسیار سادهتر کرده است. بر اساس موضوعها، قفسه کتابهای اندازههای مختلفی دارند. تنوع این کتابهابهقدری زیاد است که مجال اندکی برای تورق صفحات کتابها وجود دارد. فروشندگان خوش برخورد هیجان مضاعفی را به مخاطب میبخشند و فضای تعامل و هماندیشی مناسبی را فراهم مینمایند تا مخاطب با طیب خاطر پاسخ سؤالهای خود را بیابد. فرصت را غنیمت شمرده و در این مجال باقیمانده به دیدار نویسندگان خفته و به انتظار نشسته در لابهلای قفسههای کتابها میروم. اسلاونکا دراکولیج با عنوان کافه اروپا و دیداری دوباره در کافه اروپا در پردیس باغ کتاب مشهد، مرا به سوی خود فرا میخواند.
اسلاونکا دراکولیج در تفاوت بین کافههای قدیم و کافههای مدرن میگوید آن روزها این کافه سر و روی دربوداغونی داشت، چراغهایش تاریک و کمنور بودند. خیلیها سیگار میکشیدند. اما همه بلندبلند حرف میزدند و چهرهشان خندان بود، و میشد بگویی که سور و ساتی برپاست. حالا همینکه درِ کافه را باز میکنی، میبینی میزوصندلیها نو شدهاند، تمام دمو دستگاهها مدرناند و نورِ تند چراغها به همهجا میتابد، حالا همه اسپرسو مینوشند و دیگر کسی آن روزنامههای کاغذیِ ازمُدافتاده را ورق نمیزند.
نویسنده کتاب «دیدار دوباره در کافه اروپا» اشاره میکند که من کتاب کافه اروپا را در سال ۱۹۹۶ نوشتم. آن زمان تلاشم این بود اروپای جدیدی را به تصویر بکشم که از دل ویرانههای حاصل از فروپاشی کل بلوک کمونیستی سربرآورده بود؛ فروپاشیای ناگهانی و کاملاً دورازانتظار در سال ۱۹۸۹، زلزلهای تاریخی که ما مردم اروپای شرقی را ابتدا در بهت فرو برد و بعد با حسی از سرخوشی و انتظارات کودکانه رهایمان کرد.
نویسنده در توصیف کافهها مینویسد که شما وارد هر کافهای که شوید اولین چیزی که حس میکنید حالوهوا و جو آن است. جو طبیعتاً چیزی است غیرمادی، حسوحال هر مکان است. با ورد به هرکافه این فضا حس و حال مخاطب ایجاد میکند که ناخودآگاه به سمت و سوی کتابها، تعامل، گپ وگفتگو میکشاند. فضای دلنشین که بهوضوح از بدو ورود به باغ پردیس کتاب میتوان از صمیم دل، حس نمود.
کافه روستر به قلم جان گریشام، و ترجمه مهرشادطاهر پرور کتاب بعدی است که توجه مرا به خود جلب میکند. جان گریشام نویسندهای است که با رمانهای حقوقی شناخته میشود. او دانشآموخته دانشکده حقوق است و مدتی هم وکیل بود. اما پس از شروع نویسندگی و استقبال از کتابهایش وکالت را کنار گذاشت. کافه روستر رمانی حقوقی است. ماجرایی جذاب درباره سه دوست هم دانشگاهی که یک اتفاق آنها را وارد ماجراجویی پیچیده میکند. آنها دانشجوی سال سوم دانشکده حقوقاند و پس از خودکشی دوستشان متوجه میشوند او مشغول انجام تحقیقاتی درباره سیستم وام های دانشجویی بوده. وامهایی که دانشجوها را در چرخه بدهی گرفتار میکنند. پس تصمیم میگیرند وارد بازی شوند و کافه روستر جایی است که برای پیروزی در برابر سیستمی قدرتمند و فاسد هم پناهگاهشان است و هم محل طرح نقشههایشان. بازی ای که یک طرفش سه دانشجوی حقوق است و طرف دیگرش شبکهای در هم تنیده از دانشکدهها، شرکتهای حقوقی، و بانکها. بازیای جذاب و در عین حال پر اضطراب که قلم مسحورکننده گریشام خواننده را تا پایانش همراهی میکند.
کتاب بعدی که دیوانهوار در آن غوطهور میشوم، کتاب، کتابفروشی کوچک، اثر بروکن ویل، رمانی نوشتهی کاتارینا بیوالد است که نخستین بار در سال 2013 انتشار یافت. این رمان اثری است که دوستدار کتابی مانند کاتارینا بیوالد برای سایر عاشقان کتاب نوشته است. کتابیست درباره کتابها. همهجور کتابی؛ از زنان کوچک و هری پاتر گرفته تا جودی پیکولت و جین آستین، از استیگ لارسن و جویس کارول اوتس گرفته تا مارسل پروست. کتابیست درباره لذت و شعف کتاب خواندن، درباره آموختن از کتابها و گریختن به آنها، و حتی شاید پنهان شدن پشت آنها. درباره این سؤال که کتابها بهترند یا زندگی واقعی. شخصیت اصلی رمان کتاب فروشی کوچک بروکن ویل یعنی سارا یک عاشق واقعی کتاب است و دوست دارد دائما دربارهی آنها حرف بزند، بنابراین کتاب حاضر پر از ارجاع به آثار دیگر است. به طور خلاصه، سارا کتابها را نمیخواند بلکه با آنها زندگی میکند و به کمکشان نفس میکشد.
داستان سارا زمانی شروع میشود که تصمیم میگیرد برای دیدن دوست خود ایمی و گذراندن تعطیلات تابستانی به شهر کوچک بروکن ویل بیاید. زمانی که این دختر به شهر میرسد متوجه میشود که دوست کتابفروشش مرده است. مردم بروکن ویل تصمیم میگیرند به یاد ایمی به دوستش کمک کنند و هوای او را داشته باشند. به همین دلیل به او اجازه میدهند مدتی را در خانهی ایمی بماند. روزها میگذرد و سارا کتابفروشی کوچکی را افتتاح میکند و در آن کتابهای ایمی را میفروشد. این گردشگر عجیب قصد دارد مردم شهر بروکن ویل را تشویق به کتاب خواندن بکند و همین موضوع اتفاقات جالب و بامزهای را برای سارا و دیگران رقم میزند.
فضاسازی رمان کتاب فروشی کوچک بروکن ویل به قدری قوی است که شما پس از مدتی احساس میکنید درست وسط شهر بروکن ویل قرار گرفتهاید و دربارهی ساکنان و سبک زندگی آنها اطلاعات بسیاری به دست میآورید. این کتاب هر آنچه در یک داستان نیاز دارید در اختیارتان قرار میدهد: سرگرم کننده است، یک داستان عاشقانهی عالی دارد که به مرور و در دل خرده روایتها شکل میگیرد، از طرف دیگر شخصیتهای متنوع و جذابی در این رمان وجود دارند که شما را شیفتهی خود میکنند.
این کتاب برای کسانیکه دنیای کتابها بیش از دنیای واقعی لذتبخش است، میتواند، جذاب باشد. نویسنده مینویسد که بعضی از اهالی بروکن ویل دیگر داشتند به کتابفروشی جدید عادت میکردند و نیز به آن توریست سوئدی عجیبی که تمام روزش را آنجا میگذراند. کسانی که سارا را میشناختند حالا فقط برای صحبت با او به آنجا میرفتند. اما بیشتر مردم بروکن ویل و منطقه اطراف جا خورده بودند که چطور یکهو آن کتابفروشی و آن توریست بینشان ظاهر شده بود؟ از میان همه مغازههایی که ممکن بود نیاز داشته باشند، چرا یکنفر باید تصمیم بگیرد کتابفروشی باز کند؟ و چرا باید برای این کار اینهمه راه را از سوئد به آنجا سفر کند؟
این کتاب داستان واژگانى است که در میان مجلدهاى رنگ و وارنگ منتظرند تا کشف شوند و زندگى خوانندهشان را رنگین کنند. هر کتاب فرصت یک زندگیست، فرصت روبه رو شدن با چالشها و ماجراهایى که اگر ما تصمیم به باز کردن جلدش نمىگرفتیم تا ابد مکتوم باقى مىماند. چه زمان شجاعت لازم براى گشودن درها به سوى دنیاى جدید را خواهیم داشت؟
سارا به همه ما ثابت مىکند «همیشه براى هرکسى کتابى است و براى هر کتاب کسى» آیا تا امروز کتاب خودت را پیدا کردهاى؟ وبه یاد قوانین معروف رانگاناتان میافتم که هر خوانندهای کتابش و هر کتابی خوانندهاش.
کتابها و نویسندگان بیشمارند و مجال ما اندک، گاه رفتن است. آخرین کتابی که مرور میکنم کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی اثر ساتوشی یاگی ساوا ترجمه مژگان رنجبر است. کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی درسهای مهمی از زندگی، عشق، قدرت شفابخش کتابها، ارتباطات انسانی و... در اختیار مخاطبان میگذارد. ساتوشی یاگیساوا فضایی آرامشبخش در یک کتابفروشیِ دنج در گوشهی شهر توکیو به وجود میآورد و داستان دخترکی را که در میان دنیای کتابها زندگی میکند و تجربیات گوناگونی را از سر میگذراند، روایت میکند.
ساتوشی یاگیساوا در کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی، اتفاقات ساده را با توصیفات دلچسب و فضاسازیِ قدرتمند همراه میکند و اینگونه خواننده را تا انتها با خود همراه میسازد. در این کتابفروشی آرام و محلی که بهشت کتابدوستان است، صدها کتاب دستدوم تلنبار شده است. افراد زیادی هرروزه به آنجا رفتوآمد میکنند؛ مشتریهای حرفهای و ثابت و یا رهگذرانی که در مسیر خود سری به کتابفروشیِ ساتورو میزنند. دایی ساتورو از پنج سالِ پیش که همسرش رهایش کرده، تمام زندگیاش را وقف کتابفروشی کرده و از دیدن مشتریان جورواجوری که هواخواهِ کتابهایش میشوند، لذت میبرد.
عشق، آرامش و تجربهی حسهای جدید در تمام صفحات کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی جاری است. تاکاکو که با قلبی آکنده از اندوه به کتابفروشی داییاش پناه آورده، در دنیای رنگارنگ کتابها، با تجربیات جدیدی مواجه میشود و خود را ذرهذره از خلال داستانهای مختلف میشناسد. پس از گذر تابستان، تاکاکو و ساتورو متوجه اشتراکات زیادی میان خودشان میشوند.کتابفروشی موریساکی درسهایی از زندگی برای آموختن به هردوی آنها دارد؛ عشق و قدرت شفابخش کتابها درسهایی هستند که تاکاکو و دایی ساتورو بهخوبی آن را میآموزند.
بهطور کلی کتاب کتابفروشی موریساکی به بررسی تأثیر کتابها و خواندن بر زندگی انسانها میپردازد. نویسنده به توصیف لذتهای سادهی خواندن و کشف دنیاهای جدید از طریق کتابها میپردازد و نشان میدهد که چگونه کتابها میتوانند به عنوان پناهگاهی برای روح و ذهن عمل کنند. یاگیساوا با استفاده از توصیفاتی شاعرانه و صحنههایی دلنشین، فضایی گرم و دعوتکننده را خلق میکند که خواننده را به دنیای کتابفروشی موریساکی میبرد. این کتاب به خوانندگان اجازه میدهد تا برای مدتی از دغدغههای روزمره فاصله گرفته و در دنیایی از کتابها و داستانهای آرامبخش غرق شوند. در نهایت، «کتابفروشی موریساکی» یک رمان گرم و دلانگیز است که به خوانندگان یادآوری میکند، اهمیت سادگیهای زندگی و لذتهای کوچکی که میتوان در اطرافمان یافت. این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات ژاپنی و داستانهایی با مضامین آرامشبخش و الهامبخش، انتخابی ایدهآل است.
پرده آخر
روایت دلنشین کتابفروشی در پرسهزنی دیگر در بین کتابفروشیهای دیگر و گمنام مشهد بهدلیل مجال اندک به پردیس کتاب مشهد و دیدار پایانی و گفتگو با حاجآقای رجب زاده در کتابفروشی امام، بسنده و به پایان میرسد. گفتو گویی جذاب و دلنشین که نشان میدهد چگونه یک کتابفروشی کوچک در شهر، میتواند چراغ فرهنگ و هنر را در دوران غربت فرهنگ و هنر مستقل برای چندین دهه روشن نگه دارد. به گفته آقای رجبزاده که میگوید که وقتی حضرت ابراهیم را در آتش انداختند، پرندهای کوچک پرواز کنان میرفت و در منقار خودش آب جمع میکرد و میآمد و بر آن آتش عظیم چند قطره آب میریخت. خاموش نمیشد، اما کارش را انجام داده بود. فکر کنم باید مثل آن پرنده بود. ما باید کار خودمان را بکنیم. باید کاری کنیم.
روی باز و گشاده آقای رجبزاده، سعه صدر، سادگی جذاب، نگاه فرهنگی و معنوی به کتاب، گشودگی نگاه ایشان، کتابخوان بودن، تساهل در رفتار ایشان، آرامش و خونسردی، سلوک فردی، ذهن باز و روشن از مهمترین ویژگیهایی است که آقای رجبزاده را از سایر کتابفروشان متمایز ساخته و پژوهشگران و نویسندگان را به تحسین واداشته است. به راستی،
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی.
اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر میفهمیاش،
دیگر خیلی دیر شده.
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست.
خسروی ، عبدالرسول. « چهار پرده از رجعت به دیار خراسان: بخش دوم:سفری نوستالژیک به جهان آغازین کتاب، کتابخوانی و کتابداری حرفهای من (2)». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 94، 18 اسفند ماه ۱۴۰۲.
این سبک معرفی کتابفروشی ها و نیز کتاب ها در نوع خود کم نظیر است. پیشنهاد می دهم آقای دکتر خسروی تجربیات خود را در قالب کارگاه آموزشی به دیگران انتقال دهند. به امید روزهایی که کتابداران بدانند در اثربخشی خدمات باید شیوه های جدید را نیز به کار گیرند تا آن سودمندی اتفاق بیفتد.
ادامه نوشته های استادانه و توصیفی ژرف از عشق به کتاب و تاثیر آن بر زندگی.
آفرین بر دکتر خسروی