داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
لیزنا؛ مریم پورثانی: ابتکار مورد نظر از طنزنویسی است به نام محمد پورثانی که اُنس عجیبی به کتاب داشت و عاشق نوشتن و خواندن بود. پورثانی در یکی از روزهای شهریور 1363، که تلفنها شش رقمی بود، تصمیم گرفت پارکینگ خانۀ آجربهمنیاش در محلۀ باغ صبای تهران را تبدیل کند به «کتابخانۀ پورثانی». آن فضا را خیلی با سلیقه رنگ و نقاشی کرد، یک خطاط آورد گوشۀ آن نوشت «همنشینی به از کتاب مخواه»، دورتادور را قفسۀ کتاب چید، میزتحریری گذاشت و گواهینامۀ کلاسهای کتابداری دانشگاه تهرانش را هم قاب کرد و به دیوار زد تا مراجعان بدانند که مدیر این کتابخانه خودش اهل بخیه است. میز چوبی چهارنفرهای هم وسط گذاشت برای اعضای کتابخانه و مهمانان عزیزتر از جانش!
کتابخانۀ پورثانی در واقع هم گوشۀ دنجی بود برای قلم زدن و نوشتن خودش و هم دفتری بود برای دیدار با اهل قلم و اصحاب رسانه. از هرکسی که به این کتابخانۀ کوچک ولی شگفتانگیز و پُرکار قدم میگذاشت در کنار سردیس بزرگان هنر و ادب و علم عکسی به یادگار میگرفت. البته چون این کتابخانه ردیف بودجۀ دولتی نداشت و فقط با حقالتحریر مطبوعات اداره میشد، فقط عکس یادگاری میگرفت و سردیسها کماکان میزبان کتابخانه باقی میماندند. آلبوم عکسهای کتابخانۀ پورثانی از آن دوران به یادگار مانده است.
کتابخانهای شگفتانگیز و پُرکار بود. به این دلیل که از زمانۀ خودش خیلی جلوتر بود. افراد مختلف، دانشآموزان و دانشجویان و استادان و نویسندگان و حتی سربازان وظیفه، از طریق نامۀ کاغذی کتابها و نشریات مورد نیاز خود را اعلام میکردند و پس از تلاش فراوان برای تأمین این منابع مأموریت خطیر من آغاز میشد. آنها را به پستخانه میبردم و با پست سفارشی دوقبضه برای افراد ارسال میکردم. بعدها که سرِ کلاس کارشناسی ارشد کتابداری نشستم دانستم که اسم این عملیات محیرالعقول و انساندوستانه «خدمات تحویل مدرک» است
البته ناگفته نماند که پدر یادداشتی برای تکتک این افراد مینوشت و آنها را به مطالعۀ کتاب و نوشتن تشویق میکرد و حتی به کسانی که در شهرهای دیگر زندگی میکردند میگفت اگر تهران آمدند درِ خانه و کتابخانۀ او به رویشان باز است و اینجا را خانۀ خودشان بدانند. سرعت عمل در تهیۀ منابع و آن نامههای سراسر مِهر و تشویق که روی سربرگ کتابخانۀ پورثانی تایپ میشد کار خودش را کرد؛ چنانکه بسیاری از آنها اکنون نویسندگان نامآشنای عرصۀ مطبوعات و کتاب هستند و خواهر و برادرهای دلوجانی من به شمار میروند. رونوشت نامهها در آرشیو منظم کتابخانه نگهداری شده است و نزد من امانت است.
نکتههای فرهنگی در زندگی محمد پورثانی در یادنامۀ ایشان درج شده است. در همان قالب طنز در بخشی به نام «پورثانیات»! به امید خدا این کتاب تا پایان سال و قبل از نوروز 1400 به دوستداران طنز و کتاب و قلم تقدیم خواهد شد:
شادی و نشاط مانند آب و غذا نیاز مردم است: یادنامۀ محمد پورثانی. به سعی مریم پورثانی. تهران: نشر ثانی، 1399.
* محمد پورثانی متولد 1317 بود. وی در مطبوعات طنز معروفی چون توفیق و گلآقا و نیز مجلات ورزشی قلم میزد و گاهی با نامهای مستعار دایی سبیل، پورپور خان، و گل مریم.
پورثانی، مریم. (1399). « ابتکار عمل یک طنزنویس: تبدیل پارکینگ به کتابخانه!». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 7. 26 بهمن 1399.
دستان شما که یادشان را گرامی و راهشان را رهرو بوده اید بوی رازقی و خنده می دهد.