کد خبر: 36886
تاریخ انتشار: دوشنبه, 19 شهریور 1397 - 09:20

داخلی

»

اخبار کتاب

از کتاب تا فیلمنامه؛ نویسندگانی که به خدمت هالیوود درمی آیند+ عکس

منبع : لیزنا
گاهی نویسندگانی که درآمد خوبی از نوشتن کتاب هایشان ندارند، با هدف کسب درآمد از هالیوود، به جای نوشتن کتاب به نوشتن فیلمنامه روی می آورند اما همه آنها موفق نمی شوند.
از کتاب تا فیلمنامه؛ نویسندگانی که به خدمت هالیوود درمی آیند+ عکس

به گزارش لیزنا، طبق گزارش ReadRate، نویسندگانی مانند «ری بردبری»، «فرانسیس اسکات فیتز جرالد»، «آلدوس هاکسلی»، «جاناتان صفرن فور»، «ترومن کاپوتی» و دیگران نویسندگان معروف در تلاش خود برای فیلمنامه نویسی موفق بوده اند.

وقتی خلاقیت ادبی درآمد دلخواه را برای نویسنده به ارمغان نیاورد، بسیاری به این فکر می افتند که هالیوود مشکلات آنان را حل خواهد کرد. آنها در تلاش برای اصلاح وضعیت مالی خود به سینما روی می آورند، چراکه برای سناریو بیشتر از کتاب پرداخت می کنند.

برخی مواقع آنان در این زمینه موفق می شوند ولی افسوس که اغلب اینچنین نیست. ReadRate  روایت می کند که چگونه نویسندگان معروف به دنبال خوشبختی با سناریوهای خود رفته اند و نتیجه ای آن چه چیزی از آب درآمده است.

همه از تلاش «فیتز جرالد» در راه فیلم برای غلبه بر بدهی خود خبر دارند. در تابستان سال 1937، او بدون داشتن یک پنی در جیبش و با یک کوله بار بدهی، و در حالی که سعی در غلبه بر روزگار تیره و تار زندگی خود داشت، به هالیوود رفت و در آنجا به جمع فیلمنامه نویسان پیوست.

آرشیو دست نوشته های «فیتز جرالد» در هالیوود که به تازگی منتشر شده، همه محققان را شکه کرده است. با اینکه او شخصیت بزرگی به نظر می رسید و برخلاف این تصور که او یک نویسنده بود، «جرالد» فقط به ولگردی و مستی مشغول بوده بدون اینکه استحقاق پولی را که به وی پرداخت شده بود، داشته باشد. 

«فیتز جرالد» به طور جدی به نوشتن یک سناریو، همانند نوشتن یک رمان جدید نزدیک شد و اغلب به فکر کردن و نوشتن پیش نویس و توضیح برای هرکدام از شخصیت های خود (قبل از وارد شدن آنها به یک گفت و گو) مشغول بود.

اما متاسفانه بیشتر کارهای او بی فایده بود. «بیلی وایلدر»، کارگردان  و دوست «فیتزجرالد» و تحسین کننده او، این نویسنده را با مجسمه ساز بزرگی که برای کار لوله کشی استخدام شده است مقایسه می کند.

«وایلدر» می گوید: او نمی دانست چگونه لوله ها را متصل کند تا آب از طریق آنها جریان یابد.

نوشته های او برای سناریو  فیلم «بر باد رفته» بر اساس رمان مارگارت میچل رد شد، اگر چه «فیتزجرالد» وقت زیادی صرف آنها کرده بود. مشکل مضائف عبارت بود از اینکه در دیالوگ های سناریو  او استفاده از کلماتی که در متن رمان اصلی وجود نداشت، ممنوع بود. موفقیت حدودی او فقط  شامل کار برای انطباق رمان «سه رفیق» اثر «رمارک» با پرده سینما می شود؛ اسم او در تیتراژ فیلم آمد هرچند فیلمنامه تا حد زیادی توسط تهیه کننده فیلم بازنویسی شده بود.

در نهایت «مکس پرکینز»، ویراستار آثار «فیتزجرالد» توانست ناشر را به بازخرید او از بردگی در هالیوود متقاعد کند!

«ری بردبری»، نویسنده فوق العاده داستان های علمی_تخیلی به سفارش  «جان هیوستون» کارگردان، فیلمنامه ای را برای رمان «موبی‌دیک» (نهنگ سفید) اثر «هرمان ملویل» نوشت.

«بردبری» بعدها اعتراف کرد در سال هایی که هنوز بسیار جوان بوده عاشق فیلم های «هیوستون» شده است. بنابراین زمانی که این فیلم ساز مشهور به او پیشنهاد داد، او از خوشحالی پر کشید. با این حال، نوشتن این فیلمنامه برای نویسندۀ علمی_تخیلی تبدیل به یک جهنم واقعی شد. «هیوستون» از بیان حس خود دریغ نکرد، بد گفت و بی رحمانه رفتار و کار «بردبری» را مورد انتقاد قرار داد. روزی کار به زد و خورد کشید و نویسنده خود پیشنهاد داد که اخراج شود. ولی کارگردان همچنان نیاز به یک سناریوی کامل داشت و مصالحه صورت گرفت.

هنگامی که در نهایت این فیلم به روی پرده آمد، موفقیت آن چنان عظیم بود که تجربیات ناخوشایند گذشته را از بین برد. «ری بردبری» به گرمی و قدرشناسانه از «جان هیوستون» صحبت کرد و گفت این همکاری برای او یک تجربه ارزشمند بوده است؛ حتی بدون اینکه در نظر آورد «هیوستون» در آخرین لحظه نام خود را به عنوان همکار فیلمنامه نویس در تیتراژ فیلم نوشته است.

«ترومن کاپوتی» در مسیر سناریونویسی خیلی خوش شانس نبود. فیلمنامه ای که او به سفارش «جک کلیتون» (کارگردان) و بر اساس رمان «گتسبی بزرگ» اثر «فیتزجرالد» نوشت به این دلیل که خیلی غیرعاقلانه بود، رد شد.

«کاپوتیِ» ناامید به یک شوی تلوزیونی رفت و با خشم از مدیران استدیوی «پارامونت» بدگویی کرد. در نتیجه فیلم بر اساس فیلمنامه «فرانسیس فورد کوپولا» ساخته شد.

در عین حال «کاپوتیِ» سناریونویس در یک پروژه فیلم موفق بود. او و «ویلیام آرچیبالد» برای یک فیلمنامه از رمان «پیچش پیچ» اثر «هنری جیمز» اقتباس کردند. بر اساس این سناریو فیلم «بی گناهان» ساخته شد و در سال 1961 به روی پرده رفت. «ترومن کاپوتی» و «ویلیام آرچیبالد» در سال 1962 جایزه «ادگار آلن پو» را برای بهترین فیلمنامه بردند.

«نیک هورنبی» یکی از معدود نویسندگانی است که در هالیوود خوش شانس بودند.  علاوه بر رمان های او که به نمایش درآمده اند، وی فیلمنامه های بسیاری را هم از کتاب های دیگر نویسندگان نوشته است. برای مثال فیلمی از رمان «بروكلين» اثر «کولم تویبین» که در سال 2015 و به همین نام پخش شد. او همچنین فیلمنامه هایی از کتاب های «وحشی» اثر «شریل استرید» (فیلم «وحشی»، 2014)، «درس آموزی» (An Education) اثر «لین باربر» (فیلمی به همین نام، سال 2008) و سناریوی سریال « Love, Nina» بر اساس اثر «نینا استیب» (2016) را نوشت.

«نیک هورنبی» می گوید: هنگامی که یک کتاب می نویسی، هرگز مطمئن نمی شوی که این کتاب خوب است یا نه. یک نقد می خوانی که در آن تو را نابغه می نامند و تو باور می کنی و بعد نقد دیگری می خوانی که کاملا بر عکس است و تو حتی بیشتر از قبلی به آن اعتقاد می یابی. در سناریو قضیه کاملا متفاوت است. زمانی که یک سناریو  می نویسی که توجه تهیه کننده را جلب می کند، و سپس توجه کارگردان و بازیگران را، می فهمی که یک کار ارزشمند انجام داده ای. و مهمتر از همه، اگر فیلم در گیشه موفق باشد اطمینان می یابی که چیزی را به خودت ثابت کرده ای.

«ویلیام فاکنر» به همراه «لی برکت» نویسنده داستان های علمی-تخیلی سناریوی فیلم «خواب عمیق» (1946) را بر اساس کتاب نویسنده آمریکایی «ریموند چندلر» نوشتند. «فاکنر» در حدود بیست سال در هالیوود مشغول به کار بود (البته مسلما برای پول) و در ساخت 50 فیلم پر طرفدار، از جمله فیلم هایی بر اساس «داشتن و نداشتن» اثر «ارنست همینگوی» و «میلدرد پیرس» (Mildred Pierce) اثر «جیمز کین» مشارکت کرد.

«رولد دال» شخصا سناریویی را بر اساس کتاب خود برای فیلم «چارلی و کارخانه شکلات سازی» (1971) تالیف کرد. علاوه بر آن سناریوی «فقط دو بار زندگی می‌کنید»، پنجمین فیلم از مجموعه فیلم‌های جیمز باند را بر اساس کتاب دوست صمیمی خود «جان فلمینگ» نوشت. سناریوی یک موزیکال را نیز بر اساس کتاب «فلمینگ» ایجاد کرد. همچنین در سال 1971 سناریوی فیلم «Night rider» را بر اساس کتاب «Nest in a falling tree» (لانه ای بر روی درختِ افتاده) اثر «جوی کاولی» نوشت و همسرش هم در آن بازی کرد.

 «آلدوس هاکسلی» نویسنده رمان ضدآرمانی «دنیایِ قشنگ نو» بر روی اولین فیلمنامه « غرور و تعصب» (1940) و فیلمنامه «جین ایر» (1943) کار کرد.

«والت دیزنی» نیز با علم به اینکه «هاکسلی» طرفدار پروپا قرص «آلیس در سرزمین عجایب» است، در سال 1945 به او سفارش نوشتن سناریویی بر اساس کتاب «لوئیس کارول» را داد، اما متن سناریو به نظر سفارش دهنده بیش از حد ادبی بود. پول را به «آلدوس هاکسلی» پرداخت کردند اما فیلم در سال 1951 با سناریویی کاملا متفاوت ساخته شد.

«دیو اگرس» سناریویی برای فیلم کودک «پادشاهی مگس» (به انگلیسی: where the wild things are) نوشت که توسط  «اسپایک جونز» کارگردانی شد. این فیلم بر اساس متن و تصاویر نویسنده و تصویرگر آمریکایی «موریس سنداک» ساخته و در سال 2009 پخش شد. اما فیلم در گیشه شکست خورد و انتقادات منفی بسیاری از منتقدان را دریافت کرد.

کانال تلوزیونی شگفت انگیز  HBO تصمیم به اضافه کردن «جاناتان سفرن فور» نویسنده رمان‌های «همه چیز روشن شده» و «بی نهایت بلند و به غایت نزدیک» به جمع نویسندگان خود گرفت. به سفارش کانال، او چندین سال را صرف نوشتن سناریو برای طنز تلوزیونی All Talk کرد اما در نهایت پروژه بسته شد و کار به فیلم برداری نرسید.

اما وی اعترف می کند که این برایش تجربه جالبی بود. «سفرن فور» می گوید: من زمانی که کار در تلوزیون را شروع کردم دست به نوشتن دیالوگ زدم و به زودی لذتی را احساس کردم که قبلا تجربه نکرده بودم. این کار انرژی زیادی از آدم می گیرد. نوشتن اینگونه دیالوگ ها بسیار دشوار اما در عین حال بسیار سرگرم کننده است.

ترجمه: زهرا شریفی

برچسب ها :
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: