داخلی
»اخبار کتاب
فیل در تاریکی
به گزارش لیزنا بر اساس اعلام روابط عمومی موسسه فرهنگی شهر کتاب، کتاب «چین در ۱۰ کلمه» نوشته یوهوآ به تازگی با ترجمه سعید مقدم به کوشش نشر مرکز چاپ شده است. یوهوآ یکی از برجستهترین نویسندگان چینی معاصر است که چین را در ده کلمه «خلق»، «رهبر»، «خواندن»، «نوشتن»، «لوشون»، «انقلاب»، «ناهمگونی»، «تودهها»، «مشابهسازی و شیرهمالی» روایت کرده و نشان میدهد که چگونه دگردیسی مضمونی این مفاهیم نزد مردم و نحوه کاربردشان تغییرات بزرگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چین معاصر را منعکس میکند.
پیامبران پول
دهقانی به سابقه حضور خود در چین و یادداشتهایی که از آنپس درباره این کشور نوشته است، اشاره کرد و اظهار داشت: پس از انتشار آن یادداشتها در نگاه نو، برخی من را به بدبینی متهم کردند. اما خوشحالم که امروز یک نویسنده چینی که خود انقلابی بوده و فضای فرهنگی و اجتماعی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را تجربه کرده است، سخنان من را تایید میکند. این نشان میدهد یک بیگانه با جامعه چین و یک چینی هر دو یک چیز میگویند. من ده سال پیش در چین بودم و در این ده سال اتفاق دیگری هم رخ داده است؛ امروز که ما این کتاب را میخوانیم، بلافصل این بیت از مولوی را به یاد میآوریم: بشنوید ای دوستان این داستان/ خود حقیقت، نقد حال ماست آن. مراد مولوی از «حال» همان چیزی است که ما امروز وضع، حالت یا احوال میخوانیمش. من میخواهم این را مصادره به مطلوب کنم و «حال» را به معنای زمان حال نیز در نظر آورم؛ چراکه در پی خواندن بسیاری از بخشهای کتاب، متوجه مشابهتهای بسیار میان جامعه چین و جامعه امروز خودمان میشویم؛ گویا در این ده سال ما چینی شدهایم.
وی ادامه داد: ده سال پیش برای من بسیار عجیب بود که چینیها کنار خیابان کتابها و محصولات فرهنگی قلابی میفروشند (با هولوگرام)؛ نویسنده در فصلی با عنوان «مشابهسازی» به این موضوع اشاره کرده است؛ اما من در آن مقطع باور نداشتم که ایران در ده سال بعد به همین وضع دچار میشود و گویا بدتر. نویسنده در صفحه هفده میگوید: «این روزها غرب از سرعت پیشرفت چین شگفتزده شده است. چهره چین با اشاره انگشتی کاملا دگرگون شده و درست مانند بازیگران اپرای سیچوان صورتک دیگری به چهره زده است. چین در فاصله کوتاه سیسال، خود را از کشوری زیر سلطه سیاست به کشوری بدل کرده است، که در آن پول پادشاه است».
دهقانی گفت: من نیز در یادداشتهای خود آوردهام: «هوجین تائو (رییسجمهور وقت چین) فرمانی هشتمادهای صادر کرده بود که آن را به خط خوش نوشته و در شاهراهها و اماکن عمومی نصب کرده بود؛ مضمون آن چیزی نیست جز بایدها و نبایدهای اخلاقی؛ همان شعارهایی که همیشه بوده است و خواهد بود. آن چه از آن احساس میشود، این است که رهبران چینی بدشان نمیآید که همزمان نقش معلم و پیامبر را هم بازی کنند؛ این است که هوجین تائو را با هشت فرمانش که یادآور ده فرمان موسی است، میتوان مخلوطی دانست از کنفوسیوس و موسی؛ البته بدون اینکه عظمت هیچیک از آن دو را داشته باشد. رهبران چین اگر پیامبر هم باشند، پیامبر پولند؛ اما به این نکته پی بردهاند که پول را نمیشود بدون یک نظام اخلاقی استوار حفظ کرد یا چنان به کار گرفت که آدمها را به درندگانی حریص و بیمهار تبدیل نکند.
وی بر اشارات متعدد نویسنده به کاریزمای مائو در کشور چین تصریح کرد و از آنپس اظهار داشت: این را در نظر داشته باشیم که مائو ضددین بود؛ او و پیروانش سعی کردند تمام ادیان را از چین براندازند و به شدت بر اهل دین سخت گرفته بودند و میگیرند (خواه اینکه در کشور ما چندان بازتاب خبری نداشته باشد). من در یادداشتهای خود مفصل به این وضعیت مسلمانان در چین پرداختهام؛ ولی جالب است که این ایدئولوژی ضدمذهب خود از ابزارهای مذهبی بهره میجوید؛ نویسنده در جایجای اثر خود به این مساله اشاره کرده است.
دهقانی مصادیقی از ایندست را برگرفته از متن کتاب، برشمرد و ادامه داد: نمونههای بسیاری بر شباهت این کتاب با مشاهدات من در چین دلالت دارد. از آنها میگذرم و نکاتی را درباره ترجمه یادآور میشوم. ترجمه بسیار عالی است؛ اما برخی نکات درباره آن وجود دارد، که البته بسیار محتمل است؛ چراکه مترجم تجربه زندگی در چین را ندارد و زبان چینی را نمیشناسد. در جایجای این اثر از «میدان آرامش آسمانی» گفته شده است؛ این برگردان بر واژهای دلالت دارد که مطلوب است «دروازه آرامش (صلح) آسمانی» ترجمه شود؛ البته این را هم باید در نظر آورد که این اسم خاص است و بهتر بود اصلا ترجمه نمیشد. در جایی دیگر، چوبهایی که ابزار غذاخوردن نزد چینیهاست، «چوبک» ترجمه شده است؛ چوبک در فارسی نام نوعی ادویه است؛ و اینکه آن ابزار از دو چوب تشکیل شده است؛ من معادل «دوچوبه» را به کار بردهام. از جمله آسیبهای دیگر وارد بر ترجمه باز هم برگردان نادرست برخی نامهای خاص است.
خوابهایی به زبان چینی
حسینی بر مغفولماندن شرق آسیا، بهویژه چین، نزد ایرانیها تاکید کرد و در اینباره گفت: اگر چین را به یک فیل تشبیه کنیم، حکایت «فیل در تاریکی» وضعیت آنچه را تاکنون درباره چین گفته شده است، به خوبی روشن میکند؛ افراد مختلف تنها بخشهایی از واقعیت را بازگو کردهاند، نه کل آن را؛ اگر تمام آنها را گرد آوریم میتوانیم کارکرد فیل را دریابیم. من بیستوپنجسال در چین زیستهام؛ در این سالها گاه در نقاطی بهعنوان تنها ایرانی و حتا تنها خارجی بودهام؛ میان چینیها زندگی کردهام؛ آنچنانکه گاه به زبان چینی خواب میدیدم. من در سال ۱۹۹۳ وارد چین شدم؛ گرچه تحولات چین تقریبا همزمان با انقلاب ما در ایران آغاز شده است، اما تغییرات اساسی و سریع این کشور از اوایل دهه نود شکل گرفتند؛ یعنی روند تغییرات در چین را به خوبی درک کردهام. باید بر سرعت روند تغییرات در این کشور اشاره کرد؛ چین هر یک سال دگرگون میشود. من اوجگرفتن ملت چین را شاهد بودهام. شرق بر خلاف غرب است؛ باید در آن زیست، عاشق آن شد تا بتوان درکش کرد؛ نمیتوان با یک سال یا دو سال زندگی در چین آن را درک کرد.
وی به ذکر خاطراتی در تایید این معنا پرداخت؛ از آنپس به تصویر رایج چین (در جهان غرب) در عصر مائو اشاره کرد و در اینباره گفت: مائو به چین خدمت کرده است؛ چینیها میگویند، او چین را از روی زانوهایش بلند کرده است. چین تا پیش از دوران او هفتاد تکه بود؛ هر تکه این کشور را یک زورمدار محلی اداره میکرد؛ برخی بخشهای این کشور به نوعی در تصرف روسها و ژاپنیها بود؛ فحشا و اعتیاد بسیار رواج داشت. برخی تجربه چینیها مشابه تجربیات ما است و میتواند در روند مطالعات فرهنگی و تاریخی به ما کمک کند. مائو چین را متحد کرد؛ خارجی را اخراج کرد و کنترل دولت مرکزی بر نقاط مختلف کشور را توسعه داد.
حسینی افزود: دو تمدن، نظرگاه ثنویت را به دنیا دادهاند؛ یکی از آنها تمدن ایرانی است و دیگری تمدن چینی. این دو نظرگاه تفاوتهایی دارند؛ ثنویت ایرانی مانعالجمع است؛ حال آن که ثنویت چینی (شرقی) لازمالجمع است. در نظرگاه چینی دیدگاه سفید و سیاه معنا ندارد؛ اما نزد ما ایرانیها همهچیز یا سیاه است، یا سفید. در این اثر به تندرویهایی اشاره شده است که در سال های انقلاب فرهنگی، در چین رایج بودهاند؛ این درست است؛ اما باید در نظر داشت، چین، تماما در این مشکلات خلاصه نشده است. این کتاب به رغم اینکه ترجمهای بسیار مطلوب دارد، به تنهایی نمیتواند منبع مناسبی برای شناخت چین باشد. چین مجموعهای بسیار بزرگ و ارگانیک است. شباهتها و تفاوتهای بسیاری بین ایران و چین وجود دارد. اما باید سرعت بسیار زیاد تغییرات چین را در نظر داشت.
وی به نگاه غالب ایرانیها به چین اشاره کرد؛ آن را در مقطع فعلی نادرست دانست و اظهار داشت: در چین، دوران کپیکاری و تولید کالای ارزان به سبب گرانی نیروی تولید و مواد اولیه تمام شده است. از اینپس با کشوری تازه رویاروییم؛ چین کشوری نوآور و خلاق و پیشرفته خواهد بود. آنچنانکه در این کتاب نیز تاکید شده است، در زندگی مردم چین پول اهمیت دارد؛ در شرح چرایی آن باید گفت، تمدن چین، تمدنی اینجهانی است؛ ذهن چینی به دنبال یافتن و تحقق خوشبختی در همین جهان است؛ یک چینی هرگز تصور نمیکند از بهشت اخراج شده است و اینجا تبعیدگاه اوست و باید خوشبختی را در جهانی دیگر به دست آورد. برای چینیها این جهان زیباست، زندگی زیباست و ما باید خوشبختی را بسازیم و آن را تجربه کنیم. نکته بسیار مهم دیگر این است که در فرهنگ شرقی، چیزی به ذات بد یا خوب وجود ندارد (به خاطر همان ثنویت لازمالجمع)؛ پول به ذات نه بد است و نه خوب؛ نه چیزی به ذات حتما گناه است و نه حتما صواب؛ درستی یا نادرستی یک عمل بر اساس محیط و شرایط تشخیص داده میشود. شاید پراگماتیکترین و واقعبینترین فرهنگ جهان، فرهنگ چینی (شرقی) است. در این دیدگاه عملگرا برای خوشبختی پول لازم است.
حسینی افزود: جامعه چین ضدمذهب نیست؛ پنجاهوشش قومیت در این کشور زندگی میکنند؛ از این میان، ده قومیت مسلمانند که جمعیت آنها بسیار است (بر اساس آمار رسمی تا هفتادمیلیون نفر). در پکن شصتوسه مسجد وجود دارد؛ در میان پایتختهای غیرمسلمان این بیشترین آمار است. بزرگترین مسجد پکن نهصدوهشتادسال قدمت دارد. مسلمانان چین در برگزاری تمام شعائر خود آزادند (جز در برخی مناطق که داعیه جداییطلبی دارند؛ آنها در معرض فشار حکومت قرار دارند). بر خلاف برخی تصورات رایج، دولت چین تنها در مقطع انقلاب فرهنگی کمونیستی بوده است؛ امروز دولت این کشور سویالیستی است و آنچه بهعنوان رویای چینی تعریف میشود هیچ شباهتی با آموزههای کمونیستی ندارد.
وی به شرح مصادیق دیگری از ایندست پرداخت و ادامه داد: طی سیسال گذشته هشتصدمیلیوننفر از فقر مطلق رهایی یافتهاند. امروز طبقه متوسط چینی که توان خرید کالاهای لوکس دارند، بین سیصدوپنجاه تا پانصدمیلیون نفرند. ثروت عظیمی در چین تولید شده است که به مدد سرمایهداری دولتی فراهم شده است؛ سرمایهداری فردی چون غرب، در چین حاکم نیست. در ایران «شرکت دولتی» مترادف است با زیاندهی؛ اما شصتوسهدرصد اقتصاد چین (بهعنوان دومین اقتصاد دنیا) به صدوسی شرکت دولتی تعلق دارد.
حسینی به وجه تسمیه واژه «چین» نزد چینیها پرداخت و ادامه داد: این واژه بر کشوری دلالت میکند که در آن همهچیز بر مدار اعتدال است؛ اصل آموزههای کنفوسیوس بر این معنا بنا شده است. از اینروی تاریخ انقلاب فرهنگی چین تنها بخش کوچکی از فرهنگ و پیشینه تاریخی این کشور است؛ چین قبلا هم بوده است، از اینپس هم خواهد بود و به دنبال همین است. مهمترین آموزه کنفوسیوس که همچنان اهمیت دارد و دیپلماسی چین بر آن بنا شده، تنها یک جمله است: انسانهای فرهیخته به دنبال هماهنگی با دیگرانند، نه همانندشدن.
وی در انتها برخی دیگر ویژگیهای کتاب محل نقد را برشمرد، ضمن اینکه بر کافینبودن آن برای شناخت چین تاکید کرد.
شد، شد؛ نشد، نشد
باقری نیز در ابتدا از تجربه زندگی در چین گفت؛ او فلسفه و فرهنگ فرآیندگرایی را دستاورد خود از ورای سالهای یادشده دانست و تصریح کرد: آنچه من را به اندیشه و فلسفه چینی جذب کرد، نتیجهگرا نبودن آن است؛ اندیشه چینی به شدت فرایندگراست. این نظرگاه موجب میشود، یک چینی بتواند در لحظه خوب زندگی کند. من از پس تجربه زیست در چین لاجرم به یک شعار دست یافتم: «شد، شد؛ نشد، نشد.» چینیها در طیکردن یک مسیر، بنیان فکری خود را بر این میگذارند که این روند ممکن است به نتیجه نرسد یا ممکن است به نتیجه برسد؛ آنها این را نیز در نظر میآورند که شاید در میانه راه نتیجهای دیگر اهمیت یابد. آنها گامبهگام پیش میروند. فرایندگرایی اولین و نخستین مفهومی است که برای آشنایی با فرهنگ چینی ضروری به نظر میرسد؛ همچنین برای ایرانیها که نتیجهگرایند، این رویکرد میتواند زیرساختی پژوهشی باشد برای کارهایی که در این زمینه صورت میدهیم.
وی در ادامه به ذکر برخی مولفههای کتاب «چین در ۱۰ کلمه» پرداخت و در اینباره گفت: من همواره با خوشبینی چین و فرهنگ چینی را نگریستهام؛ اما این به معنای نپذیرفتن نظرگاه این اثر نیست. این کتاب به شدت درست است؛ یعنی اگر تنها بخشی از فرهنگ و جامعه چین را بازگفته است، به درستی گفته است. آنچنان که گفته شد، ترجمه نیز بسیار مطلوب است. من با نویسنده همذاتپنداری کردم؛ اتفاقا مطالعه این اثر موجب شد، بتوانم چند پرسش را پاسخ دهم؛ همواره از خود میپرسیدم: گرایش من به اندیشه باستانی چینی از چه روی است (حال آن که چنین گرایشی به ادبیات باستانی ایران ندارم)؟ پاسخ این است؛ من واقعیاتی تلخ را دریافتهام و ترجیح دادهام ادبیات غنی باستان را سراغ بگیرم؛ یعنی یک دیدگاه زیباییشناسانه زنانه یافتهام.
باقری تاکید کرد: در سالهای اخیر، وقتی یک خارجی بخواهد با یک چینی دوست شود، باید مبنای دوستی را بر بنیانهای اخلاقی بگذارد؛ یعنی تا بنیانهای اخلاقی میان شما و چینیها تعریف نشود، دوستیهای ریشهدار و متداومی شکل نخواهد گرفت. آنچنانکه در کتاب گفته شده است، واقعیتهای بسیاری چون مشابهسازی، زرنگی و غیره در جامعه چینی وجود دارد؛ اما واقعیتی با عنوان اخلاق نیز مطرح است. در کتاب کنفوسیوس این مفهوم مطرح شده است که معادل تقوا در فلسفه اسلامی و ادب در عرفان ایرانی است. شما در ارتباط با یک چینی بسیار می توانید درباره ادب و اخلاق بگویید؛ چراکه یک چینی هم ادب ایرانی و هم تقوای اسلامی را به خوبی میشناسد. از اینروی در پی همان دیدگاه زنانه و زیباییشناسانه به ادبیات و اندیشه فلسفی چین باستان گرایش یافتهام. فرهنگ باستانی چین به شدت شبیه فرهنگ باستانی ایران است که در مطالعات تطبیقی میتوان آن ها را دریافت.
وی مطالعه کتاب «چین در ۱۰ کلمه» را لذتبخش ارزیابی کرد، آن را به همه مخاطبان توصیه کرد و اظهار داشت: نویسنده تجربه خود را به راحتی به مخاطب انتقال میدهد و این از دیگر مولفههای این کتاب است؛ از اینروی مخاطب میتواند تجربیات خود از زیست در چین را به یاد آورد یا با نویسنده همذاتپنداری کند. در این اثر همچنین روند رشد یک مفهوم از نقطهای به نقطه دیگر به خوبی بیان شده است؛ مثلا در فصل رهبر میگوید: «در اینجا منظورم از رهبر کسی است که از حقی ویژه برخوردار است؛ آن حق این است که هنگام برگزاری رژه در روز ملی او تنها کسی است که مجاز است برای تودههای مردم و رژهروندگان دست تکان دهد». این مفهوم رهبر در آن بستر و ساختار است؛ نویسنده مفهوم رهبر در فرهنگ امروزی را هم بیان می کند؛ او میگوید: «وقتی انقلاب فرهنگی را راه انداختند مائو همچنان هنگام ظهور در برابر مردم برایشان دست تکان میداد؛ اما مقامات حزبی اطراف او دیگر کفزدن را متوقف کردند... به این نتیجه میرسم که چین امروز دیگر رهبر ندارد، بلکه رهبری دارد...» این رویکرد در سراسر کتاب دیده میشود؛ نویسنده یک مفهوم را در نظر آورده و در سراسر کتاب رشد آن را نمایانده است.
باقری مصادیقی دیگر از ایندست را برشمرد؛ او از آنپس یکی از مفاهیم فلسفی چین را تشریح کرد و مشابهتهای آن با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا را در بستر علوم تطبیقی برشمرد؛ باقری اظهار داشت: بر این اساس، شعار در حرکتی رو به تکامل به کاری تالیفی بدل میشود؛ نویسنده این رویکرد را به خوبی صورت داده است؛ یعنی، متن در واقع شعار کامل است که در این روند به تالیف بدل شده است.
وی در ادامه به مقوله مشابهسازی در چین و ابعاد مختلف آن اشاره کرد و از آنپس رویکرد نویسنده در رویارویی با مساله را تشریح کرد؛ باقری گفت: مشابهسازی نزد چینیها مثل همان مفهوم شعار است؛ آنقدر این روند را ادامه میدهند تا سرآخر دریابند چه باید کرد. آنها این رویکرد را توام با مطالعه صورت میدهند؛ چینیها متوقف نمیشوند. نویسنده در اینباره معتقد است، عدم توازن سبب بروز تضاد اجتماعی شد؛ تضاد اجتماعی موجب شد، چینیها در ارزشگذاریهای نظام اجتماعی سردرگم شوند؛ آنها برای یافتن ارزشها ساختن را پی گرفتند؛ مشابهسازی را با این ایده صورت دادند تا آخر بتوانند به الگوی پایدار خود دست یابند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.