داخلی
»برگ سپید
احتمالاً این جمله را شنیدهاید: «دوست داشتن احتمالاً بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن» (ص. 38)؛ اما این که چه کسی آن را بیان کرده را نمیدانید. در ادامه متوجه خواهید شد که این جمله از زبان چه کسی و در کدام کتاب بیان شده است.
«قصه جزیره ناشناخته» اثر ژوزه ساراماگو، برنده جایزه نوبل 1988، آخرین اثر از آثار برجسته او است که اغلب خوانندگان رمان او را با شاهکار «کوری» میشناسند، با این حال این کتاب اولین اثری بود که از این نویسنده خواندم.
عباس پژمان، مترجم چندین اثر از این نویسنده پرتغالی، درباره ساراماگو میگوید او استاد استعاره است. کتاب «قصه جزیره ناشناخته» نیز با آن که اثری کوتاه است اما دنیایی از استعاره را در خود دارد که هر یک چندین معنا و مفهوم را در دل خود جای داده است. همچنین، در این کتاب هیچ یک از شخصیتهای داستان دارای نام نیستند و تنها از القابی نظیر پادشاه، مرد و زن نظافتچی استفاده شده است.
این کتاب درون مایه عاشقانه دارد که بین طالب و مطلوب هیچگونه گفت وگوی عاشقانهای رد و بدل نمیشود، حتی تفسیرهای متفاوتی از یکدیگر دارند، اگرچه در ضمن این متن به موضوعات دیگری نیز پرداخته است. ساراماگو با داستانی ساده، از موضوعات اجتماعی سخن میگوید و به موضوعات خویشتنشناسی به سرانجام میرساند. متن این کتاب به گونهای نوشته شده است که هر کس میتواند تعبیری را از آن داشته باشد و با دیدگاهی متفاوت به جملات آن توجه کند که موضوع خاصی را بیان کند، من نیز تعبیرهایی را از بخشهای مختلف این کتاب داشتم که در زیر به چند مورد از آنها اشاره می کنم:
موضوع اول: در ابتدای داستان مردی خواهان کشتی از پادشاه برای کشف جزیره ناشناخته است. ساراماگو با بیان نحوه درخواست و اجرا شدن آن سعی دارد به سادگی، ضعف سیستم دموکراسی اداری و حاکمیت آن را بیان کند و در حقیقت سلسله مراتب سازمانها را به چالش کشد. در نهایت نشان میدهد که در این سیستم، اربابرجوع برای دستیابی به خواسته خود باید پافشاری کند.
موضوع دوم: اکنون که مرد به خواسته خود یعنی کشتی برای کشف جزیره ناشناخته دست مییابد، زن نظافتچی پادشاه به سوی او روانه میشود و در پی این است که از دربار رهایی یابد. این طور میتوان برداشت کرد که زن نظافتچی در پی مرد، به دنبال خودِ گمشدهاش میگردد.
موضوع سوم: ساراماگو در ادامه با ارائه مثالی ساده به تفاوت نگاه زن و مرد اشاره میکند. مرد از بیرون به کشتی مینگرد و فقط در پی هدف خود یعنی کشف جزیره ناشناخته است اما زن نظافتچی به طور کامل به بازرسی کشتی میپردازد. بنابراین، ساراماگو قصد داشته با مطرح کردن این بخش به کلنگر بودن مردان و نگاه جزئی زنان به مسائل پیرامون اشاره داشته باشد.
موضوع چهارم: در گفت و گوی زن نظافتچی و مرد چنین عنوان شد که مرد مثل یک جزیره است و برای دیدن کامل یک جزیره باید از آن جزیره جدا شد، و در ادامه گفته میشود: «ما نمیتوانیم خود را ببینیم مگر آن که از قید خود رها شویم» (ص44 ). این جمله به موضوع خودشناسی و دیگرشناسی اشاره کرده است.
موضوع پنجم: نویسنده پرتغالی این کتاب به تفاوت و تعبیرهای اشتباه افراد از یکدیگر نیز اشاره دارد، آن جا که میگوید: «نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید، چه زیباست. اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود، چشمش فقط به دنبال جزیره ناشناخته است» (ص. 52). در حالی که مرد در اندیشه زن بود اما زن خدمتکار او را فقط در پیِ جزیره ناشناخته می دید.
در مجموع این کتاب، با وجود اینکه به ظاهر مرد در پیِ جزیره ناشناخته است و زن در پیِ مرد، سرانجام در مییابیم که جزیره ناشناخته مرد همان زن نظافتچی است و هر دوی آنها در پیِ خویشتن خویش هستند، و چه زیبا بیان میکند ساراماگو:
«جزیره ناشناخته سرانجام به دریا زد برای یافتن خودش» (ص. 62).
مشخصات اثر:
ژوزه ساراماگو. «قصه جزیره ناشناخته». ترجمه محبوبه بدیعی. تهران: نشر مرکز، 1392. 64 صفحه.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.