کد خبر: 49616
تاریخ انتشار: یکشنبه, 25 فروردين 1404 - 10:07

داخلی

»

سخن هفته

نگاهی روایت‌محور به بنای کتابخانه ملی ایران، از دل اسطوره تا واقعیت؛

چُغازَنبیل در تپه‌های عباس‌آباد؛ معماری یک معنا

منبع : لیزنا
سعیده اکبری داریان
چُغازَنبیل در تپه‌های عباس‌آباد؛ معماری یک معنا

لیزنا؛ سعیده اکبری داریان، عضو هیئت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران: در معماری، گاهی فرم از معنا پیشی می‌گیرد و گاهی معنا، از دل فرم بیرون می‌زند. برخی بناها ساخته می‌شوند تا کاربردی باشند، و برخی دیگر، تا خاطره‌ای مشترک را در حافظه جمعی زنده نگه دارند. کتابخانه‌ ملی ایران از آن‌دست ساختمان‌هایی‌ست که فرم و خاطره، با هم درآمیخته‌اند.

وقتی شب بر تهران سایه می‌افکند و چراغ‌های کتابخانه‌ ملی یکی‌یکی روشن می‌شوند، حسی آشنا در دل بیننده نجوا می‌کند. «من این صحنه را جایی دیده‌ام... شاید در خواب، شاید در تاریخ».

در حقیقت، این سازه‌ پله‌پله و لایه‌لایه، بی‌شباهت نیست به یکی از کهن‌ترین معابد تاریخ بشر: چُغازَنبیل.

زیگوراتی خشتی در دل تمدن ایلام؛ جایی که انسانِ باستانی برای گفت‌وگو با آسمان، پله‌پله بالا می‌رفت.

آنجا راز، نیایش، خاک و ستاره‌ها به هم می‌پیوستند.

نکته‌ جالب اینجاست که معماران این بنا، با صراحت اعلام کرده‌اند که الگوی اصلی طراحی را از چُغازَنبیل گرفته‌اند؛ از همان زیگورات خشتیِ پله‌پله‌ای که هزاران سال پیش، در دل تمدن ایلامی، نمادِ اوج‌گیری معنوی انسان بود. فرم لایه‌دار، خط‌های افقی، و صعود تدریجی به‌سوی بالا، همه یادآورِ همان معماریِ کهن است که اکنون در کالبدی نو در تپه‌های عباس‌آباد جان گرفته است.

و شاید در ذهن زنده یاد مهندس یوسف شریعت‌زاده، معمارِ ارشد کتابخانه‌ ملی، همین تصویر جان گرفته بود؛ کتابخانه‌ای که نه‌فقط سرپناه کتاب‌ها، بلکه تمثیلی از اوج‌گیری انسان به‌سوی خرد باشد.
جایی که لایه‌هایش از دلِ زمین سر برمی‌آورند، و پله‌هایش نه برای رسیدن به طبقه‌ بعد، که برای نزدیک‌تر شدن به روشنی طراحی شده‌اند.

اگر چُغازَنبیل، نیایشگاه بود، اینجا آستانِ خرد است؛ جای نیایشِ اندیشه.
اگر آن‌جا خشت‌به‌خشت بالا رفت تا رازها را نگاه دارد، این‌جا سطر‌به‌سطر کتاب‌ها چیده شده‌اند تا حقیقت را بجویند.
هر دو، در اصل، معبدند؛ یکی برای خدایان، یکی برای داناییِ انسان.

و شباهت‌شان در همین است:
هر دو به‌جای آن‌که صرفاً سرپناه باشند، پُل‌اند؛ پلی میان انسان و افقی فراتر از روزمرّگی.
یکی گذشته را نگاه می‌داشت، دیگری می‌کوشد آینده را معنا کند.

در این میان، نمی‌توان از یاد برد که چُغازَنبیل، خشت‌خشت تمدنِ ایلامی بود؛ و کتابخانه‌ ملی، برگ‌برگ فرهنگِ ایرانِ معاصر.
دو بنای نمادین، دو لحظه از تاریخ، دو روایت از یک ملت.

با این‌همه، یکی از چهره‌هایی که در روند طراحی و انتقال کتابخانه‌ ملی نقشی بنیادی داشت، دکتر زهرا شادمان است؛ مدیری ژرف‌نگر که سال‌ها با کتابخانه زیسته و از آن دفاع کرده است.
او در جمله‌ای کوتاه، اما پرمغز می‌گوید: «این ساختمان، ملی هست؛ اما شخصیت ملی ندارد».

و حق با اوست.
ساختمان ملی ساخته شده، اما شخصیت ملی باید پدید آید.
نه در فرم، که در کنش؛
نه در سنگ، که در معنا؛
و نه در ظاهر، که در روح و رفتار فرهنگیِ نهاد.

شخصیت ملیِ کتابخانه‌ ملی، در رفتارِ سازمانی، فعالیت‌های اجتماعی، سیاست‌گذاریِ دانایی‌محور، خدمات عمومی، گفت‌وگوهای فرهنگی، و منش و زبانِ ارتباطیِ آن با مردم شکل می‌گیرد.
آن‌چه این ساختمان را به یک نهادِ ملی تبدیل می‌کند، نه بنای فیزیکی، بلکه هویت فرهنگی و کارکرد تمدنیِ آن است.

در پایان، نمی‌توان از تلاش و دغدغه معماران، طراحان و مدیرانی که این بنای نمادین را پدید آوردند، چشم پوشید.
کتابخانه‌ ملی ایران، حاصل سال‌ها اندیشه و همدلیِ آنان است:

- مدیر پروژه: مهندس محسن میرحیدر
- سرپرست گروه معماری: زنده‌یاد یوسف شریعت‌زاده
- طراحان فضای سبز: مهندسان مشاور پیرراز به سرپرستیِ زنده‌یاد مهندس فرهاد ابوالضیاء
- نمایندگان کتابخانه‌ ملی در فرآیند طراحی و انتقال: دکتر زهرا شادمان، پوراندخت سلطانی، دکتر فریبرز خسروی، و شیرین تعاونی و همه‌ کتابداران، مدیران و معاونانی که در آن برهه با مسئولیت‌پذیری و دلسوزی تلاش کردند.

بی‌تردید، آنان دین خود را به کشور ادا کردند.
و اکنون این ماییم که باید بکوشیم تا به این ساختمانِ ملی، شخصیت ملی ببخشیم؛ تا کتابخانه‌ ملی، نه‌تنها در معماری، که در جانِ جامعه بدرخشد.

همچنین بسیاری از معماران، مهندسان، و طراحان دیگر نیز در این پروژه سهم داشته‌اند که در این مجال، ذکر نام همگی ممکن نیست.

و شاید امروز، اگر چشم دل بگشاییم و از نگاهِ زنده‌یاد یوسف شریعت‌زاده، معمار ارشد این بنا، به آن بنگریم، دیگر تنها آن زیگوراتِ باشکوه را نبینیم؛
بلکه ردّ اندیشه‌ای را ببینیم که در پله‌پله این سازه تنیده شده است.
ردّ پرسش‌هایی که شاید در ذهن او باقی مانده باشد:

  • آیا آنچه در فرم آفریدم، توانست در معنا هم نفس بکشد؟
    • آیا پله‌هایی که طراحی کردم، واقعاً کسی را بالا بردند؟
    • آیا معماری‌ام فقط استعاره بود یا فضایی برای زندگیِ فرهنگی؟
    • آیا کتابخانه‌ای که ساختیم، به اندازه‌ چُغازَنبیل، در حافظه‌ مردم ماندگار شد؟
    یا... هنوز در آغاز راه است؟

او هرگز نگفت که همه‌چیز تمام است.
آنچه بر جای نهاد، بنایی بود با ظرفیتی برای معنا؛ بنایی که معمارش می‌دانست:
خودِ ساختمان کافی نیست.
این معنا را باید دیگران در آن بدمند—مدیران، کتابداران، پژوهشگران، و مردم.

اگر چُغازَنبیل، زمانی پر بود از آیین و نیایش، کتابخانه‌ ملی نیز باید سرشار از اندیشه و زندگی فرهنگی شود.
و این مأموریت، همچنان ناتمام است.

و این«دیگران»، ماییم؛
پژوهشگران، مدیران فرهنگی، کتابداران، معلمان، و حتی دانش‌آموزانی که نخستین‌بار از درِ آن ساختمان وارد می‌شوند.

از رؤیا تا زیگورات: شکل‌گیری یک نماد

 پس‌زمینه تاریخی طرح

ایده ساخت ساختمان جدید کتابخانه ملی ایران به سال ۱۳۵۵ بازمی‌گردد؛ زمانی که کمیته‌ای از متخصصان کتابخانه‌های ملی، برای نخستین‌بار برنامه کالبدی این نهاد را با نگاهی آینده‌نگر تدوین کردند. در سال ۱۳۵۷، یک مسابقه بین‌المللی برای طراحی این کتابخانه برگزار شد و حدود ۶۰۰ طرح از معماران داخلی و خارجی به دفتر مرکزی کتابخانه رسید. در مرحله نخست، ۸۲ طرح پذیرفته شد و در نهایت، طرح شرکت «مارک اند پارتنرز» از جمهوری فدرال آلمان به‌عنوان برنده اصلی انتخاب شد.

اما انقلاب اسلامی، معادلات را تغییر داد. اجرای پروژه متوقف شد و سال‌ها بعد، این رویا به شکلی بومی‌تر و در قالبی دیگر احیا شد. در سال ۱۳۶۷، شرکت «مهندسان مشاور پیرراز» به مدیریت مهندس محسن میرحیدر و سرپرستی زنده‌یاد یوسف شریعت‌زاده، مسئولیت طراحی را بر عهده گرفت. مطالعات اولیه از سال ۱۳۶۸ آغاز شد اما چالش‌هایی چون تأمین زمین مناسب، روند را تا سال ۱۳۷۱ به تعویق انداخت. پس از بررسی مکان‌های مختلف، تپه‌های عباس‌آباد به‌عنوان محل نهایی ساخت برگزیده شد؛ جایی میان شهر و آسمان.

در تابستان سال ۱۳۷۴، مسابقه‌ای برگزار شد. به معماران خواسته شده بود که علاوه بر پاسخ‌گویی به برنامه پیچیده طرح، و با استفاده از تکنولوژی و روش‌های مهندسی روز، اثری به‌یادماندنی در ادامه تاریخ درخشان فنی و هنری معماری ایرانیاسلامی بیافرینند. در اول مرداد همان سال، پنج طرح به دبیرخانه مسابقه تحویل شد. داورانی چون محمد بهشتی، مهدی چمران، باقر آیت‌الله‌زاده شیرازی و سراج‌الدین کازرونی، پس از بررسی دقیق گزارش‌های فنی، سازه‌ای و کتابداری، طرح شماره ۳ از شرکت «پیرراز» را به‌عنوان برگزیده انتخاب کردند؛ طرحی که نه تنها به الزامات سازه‌ای و خدماتی پاسخ می‌داد، بلکه با روح معماری ایرانی نیز گفت‌وگو می‌کرد. ساخت کتابخانه از سال ۱۳۷۵ آغاز و در سال ۱۳۷۷ پایان یافت. در این مسیر، تیم‌های متعددی از جمله معماران، مهندسان سازه، طراحان منظر، کتابداران و مدیران فرهنگی، در خلق این بنا سهیم بودند.

نقش دکتر زهرا شادمان در این فرآیند بنیادین بود. او که از دهه پنجاه شمسی و از طریق ارتباطات بین‌المللی خود با ایفلا  (IFLA)، ایده ساخت کتابخانه‌ای در خور ایران را مطرح کرده بود، در سال‌های پیش و پس از انقلاب، بی‌وقفه کوشید تا این رویا محقق شود. شاید به همین دلیل بود که بسیاری او را نه‌فقط مدیر کتابخانه، بلکه از معماران فرهنگی این پروژه می‌دانستند.

و این‌چنین بود که در میانه تپه‌های عباس‌آباد، بنایی برخاست که نه‌تنها نشانی از معماری معاصر ایران شد، بلکه ظرفیتی یافت برای آن‌که روح دانایی، در کالبدی نو، خانه کند.

اکبری داریان، سعیده (1404).« نگاهی روایت‌محور به بنای کتابخانه ملی ایران، از دل اسطوره تا واقعیت؛ چُغازَنبیل در تپههای عباسآباد؛ معماری یک معنا ». سخن هفته لیزنا، شماره 738، 25 فروردین ماه 1404.

-----------------------------------------------------
منابع:

شادمان، زهرا. کتابخانه ملی، باید شخصیت ملی داشته باشد. ماهنامه‌ عطف، شماره ۱۰۴.
https://atfmag.info/?p=1079

مسابقه طراحی کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. فصلنامه آبادی - سال پنجم شماره هفدهم تابستان ۱۳۷۴-صفحات ۲۸-۴

میرحیدر، محسن. گفت‌وگو با محسن میرحیدر، مدیر طرح ساختمان کتابخانه ملی ایران؛ روایتی از نسل معماران عاشق. تنظیم گفتگو: جلال حیدری‌نژاد. نشریه‌ مطالعات ملی کتابداری و سازماندهی اطلاعات، بهار ۱۳۸۳، شماره ۵۷، صص ۱۹۷–۲۱۲.

 

 

mmm.jpg