داخلی
»برگ سپید
فرانتس کافکا در سال 1883 در پراگ متولد شد. اغلب آثار او پس از مرگش به شکل کتاب منتشر شد. از جمله آثار او میشود به نقاش گرسنگی و داستانهای دیگر، محاکمه، قصر، دیوار بزرگ چین، شرح یک مبارزه، نامه به پدر و نوشتههای دیگر و مسخ اشاره کرد. آثار کافکا به زبانهای مهم ترجمه شده و از جمله بزرگترین نویسندگان قرن بیستم شناخته میشود. او از خورخه لوئیس بورخس نویسنده نابینای آرژانتینی و بکت ایرلندی در داستاننویسی تأثیر پذیرفته است. کافکا داستان بسیار زیبای مسخ را نوشت با این آغاز: «گرگور سامسا یک روز صبح از خوابی آشفته بلند شد و پی برد که به حشرهای بزرگ تبدیل شده است. بر پشت سخت و زرهمانندش خوابیده بود و سرش را که کمی بلند کرد شکم قهوهای گنبدی خود را دید که به قسمتهای چینداری تقسیم میشد که رواندازش به زحمت آن را پوشانده بود و نزدیک بود از رویش پس برود. پاهای متعددش که در مقایسه با ضخامت باقی بدنش از فرط لاغری رقتانگیز بودند بیاختیار جلو چشمانش تکان تکان میخوردند. با خود فکر کرد چه بر سرم آمده؟ خواب نبود. اتاقش گرچه کوچک ولی مناسب آدمیزاد بود.» گرگور سامسا یک روز به ناگهان به یک حشره تبدیل شده است و قلم زیبایی که مشکلات حشره و اطرافیانش را به بهترین شکل ترسیم میکند.
اما هاروکی موراکامی[1]، نویسندۀ نامآشنا و محبوب ژاپنی ادامه داستان سامسا را در کتابی از نویسنده ژاپنی با عنوان «سامسای عاشق» آورده است. شکی نیست که ابتدا باید مسخ را خواند تا کتاب سامسای عاشق برای خواننده مفهوم و جذابیت بیشتری داشته باشد. سامسای عاشق، کتابی است که ادامه زندگی گرگور سامسا را ترسیم میکند و قصد دارد که با وارد کردن عنصر امید، تلاش و عشق مخاطب را به مبارزه با تنهایی، انزوا و یأس و ناامیدی فراخواند. موراکامی آثاری از قبیل: کافکا در ساحل، بعد از زلزله و همچنین ترجمههایی از آثار نویسندگان برجسته دیگر را در کارنامه خود دارد.
و اما شروع داستان در سامسای عاشق:
«از خواب بیدار شد فهمید مسخ شده و به گرگور سامسا تبدیل شد است. طاق باز خوابیده بود سرش را به آهستگی چرخاند و بقیه اتاق را نگاه کرد هیچ اثاثیهای غیر از تخت خوابی که رویش خوابیده بود نبود... سامسا نه میدانست کجاست نه میدانست چه باید بکند فقط میدانست که یک انسان است.... باید میآموخت که چگونه بدنش را حرکت دهد نمیتوانست تا ابد آنجا دراز بکشد....»
در صفحه 11 میگوید: «آیا ممکن بود بدنی چنین غیرمعمول که به آسانی میتواند از بین برود بتواند در این جهان زنده بنماند؟ چرا مثلاً به ماهی یا گل آفتابگردان تبدیل نشده بود؟»
موراکامی در داستان «سامسای عاشق» عشق را دلیل امید به زندگی در گرگور سامسا بیان میکند. هنگامی که دوباره به انسان تبدیل شده بود و در گیجی و گنگی نسبت به همه اشیاء و کلمات به سر میبرد با جرقه عشقی که در درون او شعلهور شد، زندگی جدیدی برایش شروع میشود:
«مأموریت فعلیاش همین بود. و دنیا منتظرش بود. منتظر او که بیاموزد».
مشخصات اثر:
هاروکی موراکامی. «سامسای عاشق». ترجمه مریم عروجی. مشهد: بوتیمار، 1393. 40صفحه.
بله کتاب مسخ بسیار خواندنی است و سامسای عاشق هم ادامه ای بر مسخ است.
آرزوی سربلندی و سلامت برایتان دارم.