داخلی
»مطالب کتابداری
»کتابخانه و کتابداری
فشار روحی شغل کتابداری که بیشتر مردم از آن بیخبر اند
به گزارش لیزنا، «اولگ کاگان» در مقالهای در وبسایت مدیوم نوشته است: برای کتابداران مانند دیگر حرفهها «دیگر وظایف اختصاص داده شده» یک کد برای کارهایی است که ناخوشآیند، نامتعارف یا به کلی حال به هم زن هستند.
بدون تعارف، تقریبا هر کتابداری که من میشناسم یک یا چند داستان درباره پیدا کردن چیزی عجیب (مانند غذای نیمه خورده شده، سیگار یا حیوان زنده) در کتابخانه، تمیز کردن مدفوع یا یافتن اعضای کتابخانه در حال انجام کاری زشت دارد! ولی این مقاله درباره این داستانها نیست. برای کتابداران «دیگر وظایف اختصاص داده شده» معنی دیگری نیز دارد.
بیشتر مردم فشار روحی حرفههایی مانند کارکنان اجتماعی، پرستاران، اپراتورهای پلیس و آتشنشانی و معلمها را درک میکنند. با این حال به ندرت مردم فشار روحی کتابداران را در نظر میگیرند. اگر یک روز را جلوی پیشخوان خدمات کتابخانهای شلوغ بگذرانید، شاهد مردمی خواهید بود که برخی از آنان یک روز خوب را سپری میکنند ولی معمولا بیشتر آنها روز بدی دارند. اگر چند ماه را در آنجا بگذرانید شما شروع به دنبال کردن زندگی مراجعه کنندگان میکنید. شما به آنها نزدیک هم میشوید و بعضی اوقات به آنها کمک خواهید کرد تا سختترین مشکلات زندگی را حل کنند. به یاد داشته باشید، شما یک نفر هستید و آنها چندین نفر، پس نباید خیلی وابسته شوید. با گذشت چند سال عدم درگیر شدن با زندگی آنها بسیار سخت میشود، شما حال عضوی از جامعه آنها و شاهد و نظارهگر تراژدیهای هر روزه زندگیشان هستید؛ مانند از هم گسستن خانوادهها، تصادفات، افول جسمی آن پیرزن بامزه و مرگ. تعداد زیادی مرگ!
چیزهای خوب زیادی هم وجود دارند. شما شاهد تبدیل شدن دبستانیهای نیم متری به جوانان قدبلند قلدر در یک چشم به هم زدن خواهید بود. شما درباره عروسی یا دیگر اتفاقات مهم زندگی یک نفر باخبر میشود (بعضی وقتها حتی دعوت میشوید.) و در این حین همه اینها شما یک گفتگوی مستمر درباره کتاب، فیلم، تعطیلات و زندگی با آنها دارید. شما کنجکاوی مردم محله را تقویت میکنید و اگر به مدت کافی آنجا باشید، آنها برمیگردند تا به شما از تاثیری که در زندگیشان داشتید بگویند.
چند کتابدار بودند که بزرگ شدن من را دیدند. من نام تمام آنها را نمیدانم ولی چهرههایشان را به یاد دارم و حظی را که آنها از خدمت رساندن میبردند. کتابخانه ما خیلی بزرگ نبود. تنها یک شعبه از کتابخانه محله بود ولی یک کودک هم خیلی بزرگ نیست، پس من هیچ وقت برای خواندن کتاب مشکلی نداشتم.
یک کتابدار ارشد، «هانا کرامر» بود که من را در راه کتابدار شدن قرار داد. او مهربان بود و به همه بچهها توجه میکرد. همانطور که من به سالهای نوجوانی رسیدم، او به من نگفت چگونه یک کتابدار «بله گو» شوم؛ او هر روز این را نشان می داد. تنها بعدها بود که متوجه شدم که او چه قدر تلاش کرد تا یک مجموعه ادبیات روسی برای جامعه مهاجران شوروی تهیه کند. این نکته قابل توجه است که «هانا» یک کلمه روسی هم بلد نبود ولی مانند یک کتابدار درخشان، متوجه شد که والدین مهاجر باسواد کودکانشان را به کتابخانه میآورد و به این نیاز واقف شد. باید از «هانا» تشکر کنم که باعث میشد پدرم بتواند بعد از 12 ساعت شیفت کاری با مطالعه قبل از خواب کمی استراحت کند.
در سال 2004، کتابخانه کوچک ما بسته و سپس به عنوان یک کتابخانه جدید بزرگتر در یک خیابان شلوغ باز شد. آنجا من شاهد این بودم که «هانا» همه را با گرمی میپذیرفت؛ فراریها، معتادان، بیخانمانها، آنهایی که دچار اختلالات روانی و دیگران. هر برخورد با مهربانی شروع میشد ولی اگر مردم احمقانه رفتار میکردند، او که زنی کوته قامت بود، در برابر آنها برای دفاع از حق استفاده دیگران از کتابخانه میایستاد. من سالها در آن کتابخانه کار کردم و از «هانا» در همه شیفتها فرا گرفتم. و در همان ماه در سال 2007 زمانی که «هانا» بازنشسته شد، من یک کتابدار شدم.
امروز، من پشت میز پذیرش بودم و یکی از مراجعهکنندگان به من گفت انگار او سالها خواب بوده و زمان آن رسیده بود که بیدار شود و درباره جهان پیرامون بیشتر بیاموزد. شانس من را میبینید؟ کاملا اتفاقی این من بودم که به او کمک کردم این کار را بکند!
کتابداری کار سادهای نیست، نه به خاطر اینکه بعضی وقتها باید تمیزکاری کنیم. کار آسانی نیست چون همانطور که «استیون آسارین» در مقالهاش به نام «به عنوان یک کتابدار بیزنسی، من به مردم کمک میکنم انگیزهشان را پیدا کنند» توضیح میدهد، آدمها بعضی وقتها بر سر یک دو راهی به ما رجوع میکنند. آنها میترسند که اشتباهی کنند که زندگیشان را آشفته کند. اصلا بعضی وقتها زندگیشان آشفته هست. کتابداران با این آشفتگی درگیر میشوند. ما مجبور هستیم که با قدرت، لذت و رنجی که مردم به فضای کار میآورند مواجه شویم. این فشار روحی کار کتابداری است. این چیزی نیست که ما معمولا درباره آن با عموم یا حتی با یکدیگر صحبت کنیم. ولی واقعیت دارد، سخت و همچنین مهم است.
مترجم: ونداد ذوقی
میدونستم استرس کاریم زیاده ولی نمیدونستم دلیلش چیه. جدیدا هم که ما کتابدارهای کتابخانه های عمومی همه جا باید سرک بکشیم. از برنامه های فرهنگی نامرتبط به شغل کتابداری نگم که مشکل خیلی از کتابدارها شده سامانه فرهنگی، آمار، خبر و جشنواره و اسباب بازی های کودک و نشست ها و نمایشنامه و سامانه استعلام و تعداد اعضا و تعداد امانت و درجه کتابخانه و ... که همه چیز رو روتین باید انجام بدی که نکنه اداره بهت انگ تنبلی بزنه! تحمیل روزافزون برنامه های نامرتبط به کتابدار کتابخانه عمومی به کنار حالا چرا نیروی کاری اضافه نمیکنن؟ کتابدار مگه نباید حداقل یکی دو ساعت توی شیفت آزاد باشه که بتونه کتاب بخونه و مجموعه اش رو بشناسه برا معرفی کتاب به مراجعه کننده؟! داریم از رسالت کار کتابداری دور مییفتیم
ممنون از لیزنا
ما کتابداران خیلی وقته با مشکلات مردم و غم هاشون مرتبط هستیم و خودمون رو شریک شادی و غم اونا میدونیم.
خیلی وقته استرس اینکه وقتی مراجعه کننده ای میاد ، نکنه کتابی که میخواد تو مخزن نباشه و دست خالی برگرده! وجودم رو پر میکنه.
خیلی وقته مفقود شدن کتاب ها و پاره و کثیف برگشتن کتابها از امانت و برگشت ندادن منابع توسط اعضاء،سرشار استرس ام کرده!
خیلی وقته چکه سقف کتابخونه و پول برق و گاز پرداخت نشده و خرابی موتورخونه داره آزارم میده!
خیلی وقته عکس اون پیرمردی که هرهفته بهمون سر میزد رو هر روز روی تیر چراغ برق میبینم و هفته هاست که از مراسم ختم اش گذشته!
خیلی وقته دنبال شغل دوم هستم تا بتونم دندون دردی رو که شبها امونمو بریده ببرم پیش دندون پزشک!
ای که صبر از من طمع داری و هوش
بار سنگین می نهی بر لاغری