داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ صالح زمانی سردبیر نشریه آیبولتن: یادداشت استاد گرانقدر جناب آقای سید ابراهیم عمرانی را در سایت وزین لیزنا با عنوان « ما کجای روابط بینالمللی میراث مکتوب هستیم» خواندم. به نکته های ایشان پیرامون اهمیت فرهنگی و تاریخی میراث مستند صحه می گذارم و تلاش می کنم صرفا به دو نکته اشاره کنم. در نکته اول به نقد دیدگاه ایشان نسبت به درک شان از غرب می پردازم و در بخش دوم به چند نمونه اقدامات صورت گرفته در این زمینه اشاره خواهم کرد.
نکته اول: متن دلسوزانه ایشان را چند بار مطالعه کردم و نگرانی ایشان را از جنس منتقدین نظریه های شرقی شناسانه ارزیابی می کنم و اعتقاد دارم جان کلام ایشان این است که غرب در پی تسلط بر دیگری خود ساخته ای به نام شرق است و از این طریق در پی تاراج هویت فرهنگی و میراث مستند ماست. واژه هایی نظیر ایران زدایی، محو خودباوری و هویت زدایی غربی همگی نشانههایی بر تایید نظریه های شرق شناسانه است. ادوارد سعید روشنفکر جاودان زمانه ما به خوبی در کتاب شرق شناسی و فرهنگ و امپریالیسم این وضعیت را مبتنی بر دلالت های زبانی و گفتمانی برای ما شرح داده است. آثار ماندگار او که با رویکرد نوینی به امپریالیسم فرهنگی می پردازد زمینه مطالعات جدیدی را در دوران پسا استعمار بر ما گشوده است. از این رو به رویکرد جناب عمرانی احترام می گذارم اما اعتقادم بر این است که دیدگاه ایشان برداشت صحیحی از شرق شناسی نیست. در عین حال در اینجا تمایلی ندارم تا به ظرایف و ریزه کاری های رویکردهای شرق شناسی بپردازم و نمی خواهم رویکرد آقای عمرانی را در نوشته شان نفی کنم اما در نظر دارم آن را تکمیل کنم.
بنابراین مستقیما به سراغ این پرسش می روم که آیا جریان های شرق شناسانه که از قرن هجدهم تا به امروز در اروپا شکل گرفته اند صرفا به فکر استعمار و محو خودباوری شرقی ها بوده اند؟ من فکر می کنم نمی توانیم در پس هر آنچه به خروج آثار تاریخی و میراثی اعم از ملموس و نا ملموس مربوط است، سناریویی از توطئه و برنامه ریزی استعماری را ساخته پرداخته کنیم. چنین چیزی ممکن نیست. من به منظور اثبات این دیدگاهم صرفا به تلاش های ایران شناسان غربی در سده گذشته اشاره می کنم. آیا نباید به این فکر کرد که بخش مهمی از شناخت ایران شناسان از میراثی بوده است که به هر دلیل در مجموعه های شخص و عمومی در غرب قرار داشته است؟ آیا شناخت تمدنی و گفتمانی و حتی عرفانی و مذهبی ایران شناسان غربی از دریچه ای غیر از مفاخر میراث مستند بوده است؟ آیا منصفانه است که میراث و نوشته های به جا مانده از اندیشه های اسلام شناسانه هانری کوربن و اولویه روا تا اندیشه های ایران شناسانه ریچارد فرای و برت فراگنر را در ردیف نظریه های پسااستعماری تعریف کنیم؟ واقعیت این است که من نمی توانم همچون جناب عمرانی با قطعیت به این پرسش، پاسخ مثبت بدهم. فقط کافیست که به نظرات استاد افشار و امثال جناب منوچهر ستوده و استاد عبدالله انوار پیرامون ایران شناسی و تلاش ایران شناسان و خدمات ارزشمند آنها به ایران و اسلام توجه کنیم تا در یابیم که نمی توان غرب را صرفا به مثابه یک نظام ایدئولوژیک در نظر داشته باشیم و یا هر آنطور که می خواهیم در ذهنمان ساخته و پرداخته کنیم. به نظر می رسد که باید در بسیاری از مبانی نظریه های شرق شناسانه تجدید نظر کرد. باید واقعیت های ملموس را پذیرفت که ما بیش از آن که خودمان خود را بشناسیم، از جانب دیگری شناخته شده ایم. بسیاری از این شناختن ها نه تنها با واقعیت تاریخی بومی ما در تضاد نیست بلکه به فهم معرفت شناسانه و تاریخی ما کمک کرده است. این نظریه ها و متون حاصل شده از تلاش برخی مستشرقین به ما نشان می دهد که هنر صرفا نزد ایرانیان نیست. حتی اگر نیم نگاهی به سفرنامه های اروپاییان در عهد قاجار داشته باشیم متوجه خواهیم شد که غربی ها کمک شایانی به ما داشته اند تا ما خودمان را بهتر بشناسیم. بنابراین معتقدم که نباید غرب را به صورت یک نظام معرفتی یکپارچه تلقی کرد که هدفش محو خودباوری مردم خاورمیانه است. اشاره به ویرانی های پالمیرا و حذف نام ایران از موزه های بریتانیا و فرانسه (که البته در آن تردید دارم) نمونه ها و مصادیق کافی و قابل قبولی از ستیز غرب با شرق نیست.
نکته دوم: در این بخش در نظر دارم به جایگاه و وضعیتی بپردازم که ما در آن قرار داریم و سوال جناب عمرانی به طور خاص به آن اشاره دارد. ما در کتابخانه ملی هموارد در تلاش بوده ایم تا ارتباطات با مجامع بین المللی را در همه حوزه گسترش دهیم. در همین راستا با همکاری دفتر منطقه ای یونسکو در تهران اولین نشست تخصصی را در حوزه میراث مستند برگزار کردیم. اولین نشست در تهران با عنوان[1] برنامه همکاری منطقه ای برای اجرای توصیه نامه یونسکو در حوزه میراث مستند و با حضور نمایندگانی از کشورهای ایران، ازبکستان، آذربایجان، افغانستان، هند، پاکستان، تاجیکستان، ترکیه و قزاقستان در تاریخ 29-30 آگوست 2017 برگزار شد. این نشست متشکل از پنج بخش اصلی در حوزه شناسایی، حفاظت، دسترسی، سیاست گذاری و همکاری ملی و بین المللی بود که در آن نمایندگان کشورها از وضعیت میراث مکتوب در کشورها گزارش هایی ارائه دادند و کارگاهی زیر نظر خانم میساکو از دفتر یونسکو در بانکوک در روز دوم برگزار شد. توفیق در برگزاری نشست اول، یونسکو را بر آن داشت تا تهران را به هاب تبادل نظر در حوزه میراث مستند و نسخ خطی تبدیل کند. علی رغم خواست برخی متخصصین حوزه نسخ خطی دومین نشست را نیز با حمایت یونسکو و با حضور آقای اندرو هندرسون دبیرکل بخش آسیا و اقیانوسیه برنامه حفاظه جهانی (MOWCAP) و خانم رزالین راسل، رییس کمیته ملی حافظه جهانی استرالیا تحت عنوان[2] نشست منطقه ای شناسایی و تبادل میراث مستند و همین طور با حضور نمایندگان کشورهای منطقه در 3-4 سپتامبر 2019 برگزار کردیم. نشست دوم عمدتا توجه به پلتفرم های دیجیتال برای تبادل نسخ و شکل گیری سامانه های متمرکز نسخه ها و میراث مستند بود.
این دو اقدام مهم منطقه ای متاسفانه آن طور که شایسته بود مورد اقبال علاقه مندان به میراث مستند قرار نگرفت. خاطرم هست زمانی که بنده در دفاع از برگزاری این نشست در جلسه ای حضور داشتم برخی اساتید به صراحت اعلام می کردند که ما در حوزه حفاظت و نگهداری از سرآمدان منطقه هستیم و دلیل ندارد که مشاورین یونسکو برای آموزش به ایران بیایند. آنها حرف های جدیدی برای طرح موضوع ندارند و صرفا وقت ما را می گیرند. بنده البته نشست را برگزار کردم و بر خلاف نظر ایشان تلاش کردم تا نشان دهم که ما باید به کنشگر فعال و اثر گذار برنامه های حفاظت، نگهداری و دسترسی میراث مکتوب تبدیل شویم.
در زمینه اقدامات کتابخانه ملی قطر (بخوانید مجمع مستشاران بریتانیایی و کانادایی استخدام شده در بنیاد قطر) که اتفاقا سال گذشته از آنجا بازدید هم کردم، باید این نکته را اشاره کنم که تمام دستور العمل هایی که بخش عربی ایفلا (PAC) در همکاری با کمیته حفاظت و نگهداری تدوین کرده است صرفا توصیه های اولیه و عمدتا غیر الزام آور است که تقریبا در گزارش نشست 2017 تهران به آن پرداخته شده است. غرضم این است که آنچه در قطر اتفاق افتاده است نکته جدیدی نیست و ما پیش تر در نشست تهران به آن پرداخته بودیم. اینکه چرا آن نشست در جامعه کتابداران و آرشیویست ها و علاقه مندان نسخ خطی مورد توجه قرار نگرفت، رنج نامه ای است که آن را به وقتی دیگر موکول می کنم.
نکته دیگری که باید در نظر داشته باشیم این است که ایران در زمینه اجرای برنامه حافظه جهانی یونسکو (MOW) سابقه طولانی دارد و تقریبا در فاصله کمی پس از تصویب برنامه در سال 1993 با تشکیل کمیته ملی حافظه جهانی در یونسکو و کتابخانه ملی گام های جدی در ثبت میراث مستند و حفاظت و نگهداری از آن ها برداشت. برای مثال ثبت بیش از ده اثر جهانی از جمله وقف نامه ربع رشیدی (1386) در کتابخانه مرکزی تبریز، شاهنامه بایسنقری (1386) در کاخ موزه گلستان، خمسه نظامی (1390) نسخه مدرسه سپهسالار، کتابخانه ملک، موزه ملی و کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، التفهیم (1390) در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ایران، ذخیره خوارزمشاهی (1392) در مدرسه سپهسالار، مجموعه برگزیده نقشه های دوره قاجار (1392) در مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، کلیات سعدی (1394) در کتابخانه ملی ایران، مسالک و الممالک و جامع التواریخ و .... نمونه های ثبت شده در فهرست جهانی یونسکو است که به جهت مضامین بلند انسانی و صلح دوستانه در کنار ارزش های تاریخی و نفاست هنری مورد توجه جهانیان قرار گرفته است.
اما سخن آخر اینکه میراث مستند به دلیل مساله مالکیت نمی تواند تابع چارچوب ها و کنوانسیون های الزام آور قرار بگیرد کما اینکه در هیچ کشوری چنین نیست. این واقعیت را نیز یونسکو و ایفلا پذیرفته اند و به جای تلاش برای جلوگیری از تردد نسخه، به دنبال آموزش های حفاظت و نگهداری به جهت حمایت از میراث بشری هستند. جنابعالی بهتر از بنده می دانید که عزم کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی در کشور به جای افشای آثار ارزشمند مکتوب، متمرکز بر اختفای آنها است و حتی از عرضه دیجیتال آن ها نیز سرباز می زنند. این یک ضعف است که ما تمایلی به ایجاد دسترسی نداریم.
جناب عمرانی بزرگوار، در حوزه میراث مستند نباید مساله را در جهان غرب و روحیه استعماری آنها جستجو کرد. مساله قاچاق و تولید سالانه انبوهی از نسخه های تقلبی به جهت شرکت در حراجی های داخلی و خارجی مساله و چالش ماست و کار غرب نیست. احتمالا می دانید که فلان کتابخانه معتبر خودش در تولید نسخه های تقلبی دستی بر آتش دارند و اینگونه به فرهنگ و هویت ملی ما دست درازی می کند. ورق ورق شدن نسخه نفیس خمسه در فلان کتابخانه به بهانه تهیه نسخه دیجیتال کار غرب و استعمارگران نیست بلکه کار خود ماست تا بتوانیم از این اوراق زرین به سودجویی بپردازیم. حال سوال اینجاست که کدام نسخه های نفیس ما در کتابخانه ملی فرانسه و یا بریتانیا به چنین روزی دچار شده اند؟ اگر امروز به عنوان یک پژوهشگر بخواهیم به نسخه ای دسترسی داشته باشیم تا فرهنگ و همان هویت فرهنگی مدنظرتان را بشناسیم، به نظرتان کتابخانه ملی فرانسه دسترسی راحت تری ایجاد می کند یا فلان کتابخانه مادر در کشور؟
از ماست که بر ماست!
زمانی ، صالح.« از ماست که بر ماست!». سخن هفته لیزنا، شماره 498، 6 مرداد ۱۳۹۹
------------------------------------------------------------------------------
[1] Regional Cooperation Plan for the Implementation of the UNESCO Recommendation on Documentary Heritage in Western and Central Asia
[2] Sub-regional meeting for the Identification and Exchange of Documentary Heritage
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.