داخلی
»گاهی دور، گاهی نزدیک
(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک 285): بهجت نژادمحمدنامقی: در نگاه اول از ترکیب این دو واژه، تنها شباهتی که می توان دید حرف ابتدایی آنها یعنی حرف "ک" میباشد. ولی براستی نمیتوان ارتباط دیگری بین این دو پیدا کرد؟!
چندین ماه پیش کشور چین درگیرویروس یا بیماری به نام کویید-19 یا همان کرونا شد. ویروسی که شاید بتوان گفت فراتر از یک ویروس عمل کرد و معنی خود یعنی تاج و پادشاهی را براستی به سر دارد، یا حتی اگر آن را ویروس مرگ هم بنامیم بیراه نگفتیم. اما اکنون چند ماه است که نه تنها چین بلکه کل دنیا درگیر این ویروس شده اند و روزانه جان هزارن نفر را می گیرد و هزاران نفر دیگر مبتلا می شوند. اینها مطالبی است که دیگر فکر نمی کنم در دنیا کسی باشد و آن را نشنیده باشد از فقیرترین فرد تا ثروتمندترین، از پژوهشگر و اهل علم، تا اهل اقتصاد و تجارت و سیاستمدار، از کتاب خوان تا کتاب نخوان و ... . همه خطر آن را احساس کرده و ضرورت در خانه ماندن را حس کردند. این روزها میلیاردها انسان در این کره خاکی درخانه هایشان قرنطینه و حبس شده اند و براستی ازاین حیث تا حدی حس مشترک داشته و یکدیگر را درک می کنند.
ولی حقیقتأ شرایط زندگی همه ما مثل هم نیست، افرادی هستند که سالیانی است، اینگونه زیسته وبه این شرایط عادت کرده اند. افرادی هم هستند نه تنها شرایط برایشان بد نشده بلکه به آزادی هم رسیدند مثل زندانیانی که در کشور خودمان از زندانها آزاد شده اند. دسته دیگری هم هستند که نیمی از وقت خود را در جامعه کار داشتند و نیمی از وقت خود در گوشه ای مثل همین خانه می گذراندند. اما دسته چهارمی هم هستند که بیشتر وقت خود را در بیرون از جایی مثل خانه بودند؛ حال می تواند کوه و دشت و جنگل و دریا و بازار و پارک و... برای تفریح و سرگرمی باشد یا مشغول تجارت و کار و سرمایه گذاری یا مشغول تدریس و آموزش و پرورش یا مشغول عبادت و پرستش و... که شاید واقعا برای این دسته شرایط سخت تری به وجود آمده است. گروه دیگری هم هستند مثل پزشکان و پرستاران و به طور کلی کادر پزشکی که هنوز که هنوز هست درگیر کار خود و حتی بیش از گذشته مشغول آن هستند و به خوبی ضرورت و اهمیت وجودشان برای همه آشکار گردیده است، پزشکان و پرستارانی که این روزها تا سرحد مرگ، جان خود را برای دیگران داده اند و می دهند.
تا اینجا شرح حال مختصری بود بر جهان درگیر بیماری همه گیری به نام کرونا. اما اینکه این بیماری چطور آمده؟ و چطور در کل دنیا تحولات ایجاد کرد؟ و نتایج این تحولات چه خواهد بود؟ و چطور زندگی بشر را متحول خواهد ساخت؟ خود جای تحقیق و بحث دیگری دارد. اما قصد دارم در این روزها بیشتر مرحمی باشم بر دل مردم، تا زخمی همانند زخمهای دیگر و یا بیشتر از آن و یا نقدها و تحلیلهای که شاید جز آشوب و تشویش بر ذهن و وجود ما ارزش افزوده ای ندارند.
این روزها چیزی که شاید به همه ما آرامشی بیش از گذشته ببخشد، کتاب است. همان دوستی که نویسنده و معلم قدیمی ما یعنی عباس یمینی شریف با این شع رآن را در ذهن اکثر ما ثبت و ضبط کرده است و چه خوب است ما با تکراراین اشعار برای کودکان ونسل جدیدمان بر اهمیت آن افزوده و این چرخه را برای آیندگان ادامه داد.
"من یار مهربانم دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم
پندت دهم فروان من یارپندانم
من دوستی هنرمند با سود و بی زبانم
ازمن مباش غافل من یارمهربانم"
این روزها شاید بهتر باشد که ما یارحقیقی خودمان را بهتر و بیشتر از گذشته دریابیم. یاری که براستی برایش پیر و جوان، فقیر و ثروتمند، بیمار و سالم و ... تفاوتی ندارد. او آمده است که بگوید من همیشه در کنارت هستم و بی هیچ چشم داشتی از ارزش و اندیشه درونی خودم با تو باز گو می کنم.
آری ما کتابداران یا مروجان اطلاعات و دانش هیچ گاه چیز بدی برای مردم نخواستیم و نمی خواهیم. این روزها ما کتابداران در هر جایگاهی که هستیم چه کتابدار کتابخانه کوچک روستایی و چه کتابدار کتابخانه ملی در پایتخت، چه کتابدار دانشگاهی و بیمارستانی، چه استاد و مشغول پرورش کتابدار، چه محقق و پژوهشگر، چه حتی فارغ التحصیل نشسته در کنج خانه، با فریادی بلندتر از گذشته آمده ایم که بگوییم ما همیشه در کنار مردم بوده ایم و میمانیم و خواهیم ماند، چه شرایط سیاه باشد چه سفید، چه جنگ باشد و چه صلح! ما خواهان رشد فکر بشر هستیم، ما می خواهیم بگوییم جهان به اندیشمند و اندیشه تازه و متفاوت نیاز دارد. اینها میسر نیست جزء با کتاب و خواندن و اندیشه ورزی. جهان با اندیشه جدید جای بهتری برای همه ما خواهد بود. انسان با اندیشه جدید می تواند از هر موقعیت جدید و متفاوت و حتی سخت و شاید سیاه برای رشد خود بیش از گذشته بهره ببرد.
امروز مردم جهان درگیر ویروس و بیماری اند و شاید اگر راحت تر بگویم ترس از مرگی که همیشه در کنار ما قابل لمس نبود، بیشتر احساس می شود. اما حتی این موقعیت به ظاهر واقعا شاید سیاه باشد، ولی وسیله ای است برای بهتر زیستن، برای تجدید مجدد در رویه زندگی، بهانه ای برای بیشتر اندیشیدن. براستی چه چیز و با چه حد اجبار می توانست در زندگی پر مشغله بشر، اینگونه بستری برای زیستن متفاوت ایجاد کند. این شرایط برای همه ما این تابلو با این گفتار را نشان داد "بس است دیگر" یا "ایستگاه توقف برای اندیشیدن".
به راستی همه ما نیاز به تلنگر جدی داشتیم و خیلی خوش شانس بودیم که این موقعیت قبل از توقف حقیقی حیات یعنی "مرگ" نصیب ما شده است. اما می خواهم بگویم جایی که نقطه آغاز تحول برای همه ما در سبک زندگی محسوب می شود، خواندن و تحول اندیشه است. اندیشه بسان معجزه ای می تواند تحول حقیقی را در حیات انسان ایجاد کند. ما برای اندیشیدن نیاز به ابزار داریم و این ابزار چیزی جز کتاب و نوشتارخوب نمی تواند باشد. اینکه می گویم خوب دلیل دارد. بر عقیده من همه چیز دو قطب مثبت و منفی دارد و شاید برای اهل اندیشه این مسئله روشن باشد. از همین روی از آنجا که کتاب خوب می تواند نقطه تحول مثبت ایجاد کند؛ کتاب نامناسب هم می تواند تأثیرات منفی داشته باشد. این بر عهده کتابدار خوب است که همچون بسان مادری دلسوزی و مشاوری کارکشته بتواند مناسبترین کتاب و بستراطلاعاتی را در اختیار مراجعینش بگذارد.
ما کتابداران به عنوان متولیان امر خواندن تعصب و دغدغه مان جز کتاب چیز دیگری نیست. ما براین باوریم که جهانمان با کتاب خوب و اندیشه خوب، خیلی زیباتر از آن چیزی می شود که تصور کنید. اکنون که ما در این بحبوبه تاریخی عالم گیر قرار گرفته ایم، خوب است رابطه مان را با خواندن و کتابهای خوب بهبود و تقویت کنیم، تا باشد اندیشه جدید خوبی حاصل گردد و حقیقـتا از ما انسانهای بهتری برای خودمان و جهان هستی بسازد.
تشکر از حسن توجه شما. بله حق با شماست و نمی توان مشکلات اقتصادی را نادیده گرفت. ولی کتابخوان و کتابدوست که باشی با عضویت در کتابخانه و راههای دیگری برای خواندن وقت می گذاری هر چند برای دقایقی در روز در کنار تمام مشکلات زندگی!
تشکر از بازخوردتان. بله حق باشماست. با کتاب انسان وارد دنیای دیگری می شود که ساعاتی شما را از دردها و افکار منفی دور می کند.