داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ سید ابراهیم عمرانی، سردبیر : نیمه تیرماه امسال بود که از خبر آزاد شدن دسترسی به نسخههای خطی دانشگاه تهران با دستور جناب آقای دکتر رسول جعفریان آگاه شدم و یادداشتی هم از دکتر حمید رضا (میلاد) عظیمی همکار بزرگوار ایشان در کانال تلگرامی "یاداشتهای روزانه میلاد عظیمی" خواندم که به شدت از این کار به وجد آمده و از دکتر جعفریان تمجید بسیار کرده بودند. خوب برای من و امثال من سوالاتی به وجود آمد که من برخی سوالات خود و استادانم را طی یادداشتی با عنوان «از بخل اطلاعاتی تا دسترسی دست و دلبازانه؛ به بهانه دسترسی آزاد به نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران» نوشتم و بسیار منتظر بودم که جناب آقای دکتر جعفریان یادداشتی در پاسخ بنویسند و دست کم سخنانی در رد یادداشت من بگویند من نوشته بودم نسخه های خطی منحصر بفرد را به راحتی در شبکه بدون هیچ شرطی نمیگذارند. دست کم ایشان به بنده میفرمودند اشتباه کردهای و کتابخانههای دیگر هم همین کار را میکنند که خوب، پاسخی نیامد، نه از جانب ایشان و نه از جانب آقای دکتر عظیمی که این کار را تایید کرده بودند.
بنده در جستجوی این مساله بودم که ببینم کتابخانههای دیگر دنیا در این زمینه چه کردهاند، که به برنامه مشترک کتابخانه ملی قطر و ایفلا برخوردم که بر ارزشمند بودن نسخههای خطی اشاره داشت، تا جائیکه برنامه هایی برای جلوگیری از قاجاق این نسخهها تدارک دیدهاند و در این رابطه یادداشت دیگری با عنوان «درباره قاچاق نسخههای خطی و اسناد آرشیوی؛ ما کجای روابط بینالمللی میراث مکتوب هستیم» نوشتم که که هم تاکیدی باشد بر سخن هفته پیش از آن و هم اشاره ای به کتابخانه ملی ایران بکنیم که در چنین برنامههایی چه نقشی باید ایفا کرد و کتابخانه ملی ما کاری کرده است یا خیر؟
باز هم و با گذشت دو هفته خبری از کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نشد و الآن نمی دانم چه اتفاقی افتاده و چقدر نسخه تا اینجا دانلود شده و آیا دست کم جایی در سایت پیش از برداشتن نسخه تعهدی الکترونیکی از فرد و حتی هکر میگیرند که این نسخهها فقط باید غیرانتفاعی استفاده شود و سایتهای خصوصی نمیتوانند اینها را در مجموعه های خودشان ارائه دهند یا خیر؟ آیا نوشتهاند که اینها بر اساس قوانین دسترسی آزاد و حتی Creative Common برای استفاده محققین رایگان است ولا غیر؟ باز هم منتظر میمانیم تا توضیحی بشنویم و از دلایل کار با خبر شویم.
و اما بشنویم از روابط بین الملل کتابخانه ملی که به بخش مربوط به خود مسئولانه پاسخ دادند، و از ارتباطهایشان در این زمینه خبر دادند و از نشستهای انجام شده با یونسکو و سایر کشورها در تهران که در ادامه خواهم آورد. لیکن عنوانی را که جناب آقای دکتر زمانی گرامی انتخاب کرده بودند، «از ماست که برماست» در واقع پاسخی بود به بخشی از صحبت من که نگرانی خودم را از برخوردهای فرهنگی کشورهای ثروتمند با کشورهای خاورمیانه که گاهواره تمدن بودهاند ابراز کرده بودم. و من هم در بخش سوم صحبت امروز به آن خواهم پرداخت.
بخش اول: از همه عزیزان گرامی و پیش کسوتان و نسخه شناسان و نسخه پردازان و حافظان میراث فرهنگی ایران می خواهم که نظرشان را در باره دسترسی بدون قید و شرط به نسخههای خطی منحصر به فرد یک کتابخانه بنویسند و بنده را از اشتباه بیرون آورند.
بخش دوم: در مورد بخش دوم مقاله از ماست که بر ماست من فرازهای اصلی را با اجازه یادآوری میکنم:
"اولین نشست در تهران با عنوان برنامه همکاری منطقهای برای اجرای توصیهنامه یونسکو در حوزه میراث مستند و با حضور نمایندگانی از کشورهای ایران، ازبکستان، آذربایجان، افغانستان، هند، پاکستان، تاجیکستان، ترکیه و قزاقستان در تاریخ 29-30 آگوست 2017 برگزار شد".
"توفیق در برگزاری نشست اول، یونسکو را بر آن داشت تا تهران را به هاب تبادل نظر در حوزه میراث مستند و نسخ خطی تبدیل کند. .... نشست دوم عمدتا توجه به پلتفرم های دیجیتال برای تبادل نسخ و شکل گیری سامانههای متمرکز نسخهها و میراث مستند بود. ...... در زمینه اقدامات کتابخانه ملی قطر (بخوانید مجمع مستشاران بریتانیایی و کانادایی استخدام شده در بنیاد قطر)".
پرانتز باز: با شما موافقم و خود در همایشی در تونس با مدیر مجموعه سازی و یک کارشناس هر دو فرنگی این کتابخانه " بخوانید مستشاران" برخورد داشتم و با آنها صحبت کردهام. پرانتز بسته.
ادامه صحبت آقای دکتر زمانی: "غرضم این است که آنچه در قطر اتفاق افتاده است نکته جدیدی نیست و ما پیشتر در نشست تهران به آن پرداخته بودیم. اینکه چرا آن نشست در جامعه کتابداران و آرشیویست ها و علاقهمندان نسخ خطی مورد توجه قرار نگرفت، رنج نامهای است که آن را به وقتی دیگر موکول میکنم. ...... "
پرانتز باز: من از اینکه مسئولانه کارهای انجام شده را توضیح دادهاید بسیار سپاسگزارم و امیدوارم کتابداران گرامی ارج این زحمات کتابخانه ملی ایران را بدانند. پرانتز بسته.
ادامه سخن از ماست که بر ماست: "اما سخن آخر اینکه میراث مستند به دلیل مساله مالکیت نمی تواند تابع چارچوب ها و کنوانسیونهای الزام آور قرار بگیرد کما اینکه در هیچ کشوری چنین نیست. این واقعیت را نیز یونسکو و ایفلا پذیرفته اند و به جای تلاش برای جلوگیری از تردد نسخه، به دنبال آموزش های حفاظت و نگهداری به جهت حمایت از میراث بشری هستند. جنابعالی بهتر از بنده می دانید که عزم کتابخانهها و مراکز اطلاع رسانی در کشور به جای افشای آثار ارزشمند مکتوب، متمرکز بر اختفای آنها است و حتی از عرضه دیجیتال آن ها نیز سرباز می زنند. این یک ضعف است که ما تمایلی به ایجاد دسترسی نداریم"
سپاسگزارم از این توضیح و این سوال من از همه عزیزان است که آیا توزیع دیجیتالی نسخههای خطی که میتواند از تردد نسخه چلوگیری نماید، و حتی از قاچاق جلوگیری نماید، تحت چه شرایطی باید باشد و آیا پروتکلهایی برای دسترسی آزاد دادن به نسخههای انحصاری وجود دارد؟ مانند همین نشست دوم تهران که بر تردد نسخههای دیجیتالی تمرکز داشته را لطف کنید برای لیزنا بفرستید تا منتشر شوند. بنده هم در تیتر یادداشت خود اشاره به بخل اطلاعاتی که نزد برخی همکارانم دیده میشود و سوی دیگرش دسترسی دست و دلبازانه کردهام. باور من این است که باید دسترسی به منابع وجود داشته باشد ولی باید تحت یک پروتکل ملی باشد و همه کتابخانهها ملزم به اجرا باشند. نه درها را به کل ببندند و نه درها را چارطاق باز بگذارند و هیچ پروتکلی برای دسترسی آزاد نداشته باشند.
بخش سوم:
از همه عزیزان عذرخواهی می کنم که این بحث را دراینجا ادامه میدهم، که شاید جایش در یک مجله کتابداری نباشد، و طولانی هم شده، لیکن جای دیگری برای سوال از جناب دکتر صالح زمانی نیافتم و مجبورم درهمین جا سوالات خود را در ادامه صحبتهای ایشان در سخن هفته پیش طرح کنم. نمیخواهم این ستون را تبدیل به بحثی دو سویه کنم و در صورتیکه نیاز به ادامه بحث باشد، شاید فکر دیگری کردیم و در جایی دیگر آن را ادامه دادیم که میدانم این بحث درحوصله همه عزیزان کتابدار نیست.
جناب آقای دکتر زمانی عزیز نوشته اید:
"جناب عمرانی بزرگوار، در حوزه میراث مستند نباید مساله را در جهان غرب و روحیه استعماری آنها جستجو کرد. مساله قاچاق و تولید سالانه انبوهی از نسخه های تقلبی به جهت شرکت در حراجی های داخلی و خارجی مساله و چالش ماست و کار غرب نیست. احتمالا می دانید که فلان کتابخانه معتبر خودش در تولید نسخه های تقلبی دستی بر آتش دارند و اینگونه به فرهنگ و هویت ملی ما دست درازی می کند. ورق ورق شدن نسخه نفیس خمسه در فلان کتابخانه به بهانه تهیه نسخه دیجیتال کار غرب و استعمارگران نیست بلکه کار خود ماست تا بتوانیم از این اوراق زرین به سودجویی بپردازیم. حال سوال اینجاست که کدام نسخه های نفیس ما در کتابخانه ملی فرانسه و یا بریتانیا به چنین روزی دچار شده اند؟ اگر امروز به عنوان یک پژوهشگر بخواهیم به نسخه ای دسترسی داشته باشیم تا فرهنگ و همان هویت فرهنگی مدنظرتان را بشناسیم، به نظرتان کتابخانه ملی فرانسه دسترسی راحت تری ایجاد می کند یا فلان کتابخانه مادر در کشور؟ از ماست که بر ماست!"
با کلمه به کلمه این بخش از یادداشت شما موافقم ولی با بخشی از سایر قسمستهای یادداشت شما اندکی مساله دارم که سوالهایم را میپرسم.
بدون کوچکترین خضوع اعتراف می کنم که رشته من به موضوعاتی که ایرانشاسی نامگذاری شدهاند، کم ربط است و سواد من در این زمینه بسیار اندک است، و طبعا نه تنها به اندازه شما، که خیلی خیلی کمتر از شما میدانم و از ادوارد سعید جز استنادهایی در نوشتههای دیگران چیزی نخوانده و نمیدانم و مستقیما آثار خودش را تا امروز نخواندهام. نوشتهاید: "بنابراین مستقیما به سراغ این پرسش میروم که آیا جریانهای شرقشناسانه که از قرن هجدهم تا به امروز در اروپا شکل گرفتهاند صرفا به فکر استعمار و محو خودباوری شرقیها بوده اند؟" باید پاسخ بدهم بسیاری از آنها کار علمی صرف خود را کردهاند و البته سیاسیون از اطلاعات محرز شده توسط ایشان به خوبی استفاده کردهاند که توضیح میدهم.
نوشتهاید: "من فکر میکنم نمیتوانیم در پس هر آنچه به خروج آثار تاریخی و میراثی اعم از ملموس و نا ملموس مربوط است، سناریویی از توطئه و برنامهریزی استعماری را ساخته پرداخته کنیم". کاملا درست است و من با اینکه به تئوری توطئه هیچ باوری ندارم، این فکر همواره آزارم میدهد که، آنها هم صرفا برای مراقبت از آثار تمدن ما، اینها را به لوور و بریتیش میزیوم و آرمیتاژ و متروپولیتن نبردهاند. بالاخره پیه و دنبهای هم توفیر داشتهاند.
نوشتهاید: "من به منظور اثبات این دیدگاهم صرفا به تلاش های ایرانشناسان غربی در سده گذشته اشاره میکنم. آیا نباید به این فکر کرد که بخش مهمی از شناخت ایران شناسان از میراثی بودهاست که به هر دلیل در مجموعه های شخص و عمومی در غرب قرار داشته است؟"، از یک زاویه بله من باور دارم که تلاشهای ایرانشناسان اعم از باستانشناسان و زبانشناسان و مردمشناسان غربی در شناسایی میراث ما بسیار راهگشا بوده است. ولی از زاویه ای دیگر، ...... خودتان در ادامه اشارهای کرده اید:
دکتر زمانی: ".... باید واقعیت های ملموس را پذیرفت که ما بیش از آن که خودمان خود را بشناسیم، از جانب دیگری شناخته شدهایم". خواهش میکنم این پاسخ را با دقت بخوانید: ".... در نتیجه ما تاریخ اندیشه خود را ذیل تاریخ معاصر غربی معنا کردهایم".[1] این پاسخ آریاسپ دادبه را در آثار دکتر سید جواد طباطبایی نیز به کرات میبینیم که شرقشناسان آثار ما را شناسایی کردهاند و به ما هم شناساندهاند، آنها کار خودشان را برای مملکت خودشان درست انجام دادهاند، لیکن برای دستگاه اندیشه غربیِ خودشان، و کامل کردن پازل اندیشه غربی؛ و نقش شرق در این دستگاه و جایگاه ما را در نسبت با خود و در دستگاه اندیشه خود به ما نشان میدهند، و نه در دستگاه اندیشه ایرانی و منظومه اندیشه ایرانشهری.
" آیا منصفانه است که میراث و نوشته های به جا مانده از اندیشههای اسلام شناسانه هانری کُربَن و اولویه روا تا اندیشه های ایران شناسانه ریچارد فرای و برت فراگنر را در ردیف نظریه های پسا استعماری تعریف کنیم".
جناب دکتر زمانی عزیز، نظرات استاد افشار و امثال جناب منوچهر ستوده و استاد عبدالله انوار پیرامون ایران شناسی و تلاش ایران شناسان و خدمات ارزشمند آنها به ایران و اسلام" را بر چشم میگذارم و البته نقد استاد دادبه و استاد سید جواد طباطبایی را بر آنها وارد میدانم. و باید بگویم از میان این چهار نفر که شما نام بردهاید من از ریچارد فرای بخارا و عصر زرین و میراث باستانی ایران را خواندهام، و از کُربَن هم اندکی خواندهام و بیش از هر ایرانشناس غربی دیگر، به کُربَن احترام میگذارم و در نظر من دانشجو، او یکی از دروازه های ورود به اندیشه ایرانی و میراث فکری ایرانشهری است. به ایشان احترام و ارادت قلبی و سپاس فراوانی دارم. ولی دو نفر دیگر را نمیشناسم. بنابراین در این مورد هم با شما از یک زاویه تا اندازهای موافقم ولی از زاویهای دیگر که عرض کردم، تفاوتهایی با نظر شما دارم. میماند گروهی دیگر از ایرانشناسان که منظور نظر من و علت اعتراض من در سخن هفته قبلی هستند.
می خواهم نظر شما را در مورد خانم آن لمپتون پروفسور ایرانشناسی دانشگاه لندن، گرترود بل جهانگرد و کاوشگر در رشته های تاریخ و باستانشناسی از انگلستان، و توماس ادوارد لارنس باستانشناس، افسر نظامی، دیپلمات و نویسنده بریتانیایی مشهور به لورنس عربستان، و لوئیس برنارد انگلیسی، شاگرد لویی ماسینیون حلاج شناس و تصوف شناس بزرگ بدانم.
هر سه نفر اول شرقشناس و هر سه انگلیسی و در تیتر هر سه اینها در ویکیپدیا، تاریخ و باستانشناسی را میخوانیم. و می دانیم که هر سه جاسوسهای سرویس MI6 بریتانیایی بودند که اولی یعنی خانم لمبتون مامور در ایران بود و منشی سفارت انگلیس در تهران و دومی در ویکیپیدیا از او با نام مادر عراق نام بردهاند و کسی است که به گفته دکتر مجید تفرشی در سخنرانی اخیرشان[2]، نقشه عراق امروز و قطعه قطعه شدن عثمانی به 9 کشور (کشور، خیر، نقشه سیاسی) کار ایشان بوده است و سومی هم مامور انگلیسی در عربستان که حکومت عربستان را تبدیل به حکومت سعودی کرد وحکومت را از خانواده شریف مکه، به وهابیان آل سعود منتقل کرد. من با صحبت شما در مورد بزرگوارانی چون هانری کُربَن حرفی برای گفتن ندارم، ولی یک روی سکه ایرانشناسی همواره استعمار بوده، حتی اگر روششان در دوره پسا استعماری اندکی تغییر کرده است. و اگر میخواهید درباره نفر چهارم یعنی برنارد لوئیس انگلیسی بدانید شما را به مقاله" برنارد لوئیس؛ از نظریه «برخورد تمدنها» تا طراحی نقشه "تجزیه ایران[3]" در روزنامه شرق 25 فروردین 1394 ارجاع می دهم. بله این شرقشناس مشهور که به تئوریسین حمله امریکا به عراق مشهور است، نقشه خاورمیانه جدید را پیشنهاد داده که علاوه بر آذربایجان و خوزستان کشور خراسان را هم در نقشهاش از ایران تجزیه کرده است.
فرهنگ فروشی نمایی دیگر از عملکرد فرهنگی غربیها
خُب دوست گرامی و عزیز، آقای دکتر زمانی بزگوار موافقید به زاویه دیگری از پسا استعمار در عمل نیز نگاهی بیندازیم؟ جنابعالی بهتر از من میدانید در حمله به عراق، اشیاء موجود موزه ملی عراق را که بنیاد گذارش همین خانم گرترود بل بود، به غارت بردند[4]. به کجا بردند؟ بدون شک به کشورهای غربی. در این معامله، کشورهای ثروتمند و متمدن غربی چه نقشی دارند؟ مالخر؟ آیا مالخر، جرمش کمتر از مال دزد است؟ اگر مالخر وجود نداشته باشد، دزد هرگز مال را نمی دزدد، چون خریداری و بالتیع درآمدی وجود نخواهد داشت. پالمیرا توسط داعش غارت شد، آن آثار کجا هستد؟ ممکن است بگوئید از ما است که بر ماست، من هم می پذیرم، سودجویانی در داخل عراق که از آن موزه خبر داشتهاند، با به هم ریختن بغداد تحت اشغال ایالات متحدة متمدن، موزه را که نفیس ترین آثار تمدنی بین النهرین 7500 تا 10.000 ساله را درخود نگهداشته بود، دزدیده و غارت کردهاند، "رافت عبدالعظیم مدیر موزه قاهره می گوید "تردید دارم که سازقان بطور تصادفی بهترین اشیاء را برداشته باشند.[5]" و در همین سند گفته شده: "در نشست باستان شناسان كه در مقر يونسكو برگزار شد، گفته شد كه آثـار بـه يغما رفته عراق هم اكنون در بازارهاي معاملات غير قانوني خريد و فروش ميشـوند. سرعت انتقال اين اشيا نشان دهنده وجود گروههاي سازمانيافته و راههاي انتقال امن است؛ زيرا مسلماً مردم عادي عراق نميتوانند از اين توانايي برخوردار باشـند كـه در آن شرايط بحراني، آثار باستاني را در كمتر از ٤٨ ساعت به اروپا برسانند[6]". خریداران مال دزدی و مالخرهایی که نام مجموعه دار بر خود گذاشته اند، و بر سر بردن این آثار به مجموعههای خصوصیشان سر و دست شکستند و با هم رقابت کردند، کجای داستانند؟ و آیا نباید این آثار به موزههای عراق و سوریه باز گردند؟ این کار اسمش چیست؟ فرهنگ دوستی و تمدن؟ یا فرهنگ فروشی؟ یا کمک به میراث جهانی و شناساندن میراث ما به خودمان؟ اینها تئوری توطئه نیست، انجام شده در همین سالهای اخیر و جلوی چشم من و شما انجام شده است. شما یادداشت سوزناک و افسرده کننده رئیس موزه ملی عراق را حتما خوانده اید. من که پا به پای او در دل گریستم. سازمانهای اطلاعاتی معظم دنیا که اعتقاد دارند "گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست" نمیدانند این اشیاء الآن کجاست؟
من تئوری بلد نیستم ویادداشت قبلی خودم را هم از زاویه شرقشناسی نظری ننوشتم، و بیشتر سیاستهای سیاسیون و ثروتمندان و سران مافیای قدرت بین المللی منظورم بود. واقعا ادوارد سعید را نخواندهام ولی هراسم از داعش را فراموش نمیکنم، هراسم از حمله نظامی امریکا به عراق را و اضطرابهای شدیدم در آن روزها را فراموش نمیکنم و هراسم از روزهای منجر شده به حمله امریکا به افغانستان را. ترور احمد شاه مسعود دلاور ملی افغان را دو روز قبل از حمله به افغانستان در تاریخ 9 سپتامبر همان سال 2001 هرگز فراموش نمیکنم. ترور تنها شخصی که ممکن بود افغانستان را یکپارچه و در برابر هر نیروی خارجی متحد کند (همانطور که در برابر روسهای اشغالگر کرد) دو روز پیش از یازده سپتامبر تئوری توطئه است؟ یا خود توطئه؟
نوشته اید: "اشاره به ویرانی های پالمیرا و حذف نام ایران از موزه های بریتانیا و فرانسه (که البته در آن تردید دارم) نمونه ها و مصادیق کافی و قابل قبولی از ستیز غرب با شرق نیست" از بعد شرقشناسی نظری شما بله، ولی از زاویه ای که من دنبال می کنم، پیامدها همان است که سیاستهای دولتهایشان دنبال می کند.
خواهش می کنم در حذف نام ایران از موزهها تردید نکنید، شما را ارجاع می دهم به مقاله "حقوق معنوی میراث ایران" [7]نوشته پژوهشگر برجسته تاریخ هنر و فرهنگ ایران، آریاسپ دادبه[8]. خواندن این مقاله را در مجله نگاه نو به همه ایرانیان و ایران دوستان توصیه می کنم. به زبانی ساده، مفهومی به نام ایران در تفاوت با همه مرزهای سیاسی فعلی که نام کشور گرفتهاند[9] و تمدنهای برساخته از پول نفت را می توانید بخوانید و قضاوت کنید. استاد دادبه در پایان همین مقاله می نویسند:" این سلب مالکیت از ایران در همه کشورهای تازه تاسیس پیرامون ما و آسیای غربی به رفتاری ویرانگر و نا مشروع تبدیل شده است. به عنوان مثال در بخش تازه تاسیس هنر اسلامی موزه لوور که با حمایت هنگفت مالی قطر و عربستان و چند شیخ نشین دیگر به وجود آمده است، در زیر نویس بعضی از آثار ایرانی نوشته اند: ایران یا آذربایجان (L’Iran ou Azerbaifjan) و ایران یا خراسان (L’Iran ou Khorassan) ".
نمیدانم می توان این تیترها را به نقشه برنارد لوئیس و تلاش برای تجزیه ایران نسبت داد؟ شاید نه ولی این چه مفهومی دارد ؟ ایران یا خراسان؟ استاد دادبه در ادامه، اشاره به رفتار موزهها و کشورهای غربی و مجموعههایی مانند انستیتو جهان عرب“L’institut du monde Arabe” در پاریس می کنند که تلاش در ساختن تمدنی به نام عرب دارند و حتی اشاره میکنند به اینکه در انستیتو جهانعرب فرش کاشان با نام کاشان آمده و نامی از ایران ندارد. و دست کم شما دکتر زمانی عزیز نیک میدانید که اگر با مردمان اروپایی و امریکایی مصاحبت میکنید، نمیدانند کاشان چیست و کجاست و فقط میداند که در انستیتو عرب این فرش را دیده و حتما کاشان هم جهان عرب است. و حال چرا این انستیتو با هزینه بسیار گزاف و در پاریس عهده دار رسالت فرهنگی جهان عرب شده است و نه در یکی از پایتختهای عربی چون قاهره و بغداد و دمشق و ریاض؟ این را خودتان از قلم استاد آریاسپ دادبه در همان مقاله خواهید خواند.
برای استفاده از مقاله ایشان و بعد از خواندن نوشته جناب آقای دکتر زمانی گرامی با استاد دادبه تماس گرفتم و درباره تالار ایران در موزه لوور دوباره پرسیدم. استاد دادبه فرمودند بله حقیقت دارد در لور قدیم 7 تالار برای اشیاء باستانشناسی شرق وجود داشت که چهار تالار نام ایران برسردر خود داشت، یک تالار، تالار عراق بود، یک تالار مصر و سوریه و یک تالار هم عثمانی که در این تالار اشیاء کمتری وجود داشت. ساختمان جدید که با پول عربستان و قطر ساخته شد، هیچیک از آن تالارها را ندارد. درمقاله شان آورده اند " .... و تاسیس گالریهایی در موزههای جهان با عنوان Islamic Art دردوره اخیر نمی تواند تعلق خاطری تاریخی برای دنیای عرب و حواشی ایجاد کند". عنوان Islamic Art برای همه آثار تاریخی 7500 ساله ایران ابهام ندارد؟ موهوم نیست؟ من هم که کتابدارم و از حوزه موزهداری و باستانشناسی سررشته ندارم، تعجب میکنم که آثار مانوی به جای مانده در تورفان که درموزه هنر هندی برلیننگهداری میشود، آیا هنر اسلامی است، یا تصاویر ""شیر و گاو" (همان "اسفند و فروردین") در غارهای میترایی که برخی از آنها به موزهها منتقل شده، هنر اسلامی است، یا آثار تخت جمشید که زینت لوور است، هنر اسلامی است؟ و بسیاری آثار پیش از اسلام ایران؟
شاید جناب دکتر زمانی عزیز بفرمایند این هم کار پول عربها بوده که آنها خواستهاند به علل سیاسی ایران را حذف کنند و پول خرج می کنند و ربطی به شرقشناسان سالم و پر کار و صاحب اندیشه ندارد. قبول، دولتهای اینها مافیا را در کنترل دارند. بله عربها خرج می کنند، ولی خریدار کیست؟ آیا این غرب محترم که فرهنگ ایرانی را حتی به پول عربها به تاراج میدهد، و نام ایران را حذف می کند و بخشی از آثار ایران در گالری هنر اسلامی را در بخش بین النهرین و بخشی دیگر را در آسیای میانه تیتر میزند، و اسم ایران را حذف میکند، دارد چه می کند؟ اسم این کار چیست؟ آیا این فرهنگ فروشی نیست؟ شرافت فروشی نیست؟ هر چند که پول سلاطین و شیوخ و سیاسیون عرب نمیتواند برایشان هویتی بیش از آنچه هستند به ارمغان بیاورد. من در این اجرا قصد توهین به همسایگان گرامی عرب خود را ندارم، و نمی خواهم عنوان غرب ستیز یا عرب ستیز بر من گذاشته شود، که تن آدمی شریف است به جان آدمیت ولی عقل ناقص من دائم از خودش این سوالها را میپرسد و تا این سن و سال در آثار شرقشناسان به جوابی نرسیده است، با احترام مجدد به هانری کربن و سپاس از جناب آقای دکتر زمانی.
عمرانی، سیدابراهیم. «درباره میراث فرهنگی؛ خرید و فروش فرهنگ در قرن 21». سخن هفته لیزنا، شماره 499، 13مرداد ۱۳۹۹
----------------------------------------------------------------
[1] . دادبه، آریاسپ. دیباچه ای بر تاریخ هنر و فرهنگ ایران. درس گفتار اول – مقدمه. حرفه هنر مند . شماره 69. پائیز 97، ص.102
[2] . در کانال تلگرامی مطالعات آرشیوی انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران موجود است.
[3] . https://www.mashreghnews.ir/news/404210/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%84%D9%88%D8%A6%DB%8C%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%AA%D8%A7-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%D8%AA%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%87
[4] . http://ensani.ir/fa/article/377970/%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D9%88-%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D9%88-%D8%A7%D8%B4%D8%BA%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84-%DA%A9%DB%8C%D9%81%D8%B1%DB%8C
[5] . همان
[6] . همان.
[7] . دادبه، آریاسپ. حقوق معنوی میراث ایران. نگاه نو، شماره 109، بهار 1395 (ویژه نامه میراث ایران).
[8]. اگر می خواهید این پژوهشگر مستقل و بسیار دقیق ایرانی را بیشتر بشناسید، علاوه بر مقالات ایشان در مجلات مختلف اشاره می کنم که از سال 1397 ایشان نشستهایی را در حوزه تاریخ هنر و فرهنگ ایرانی در خانه هنرمندان ایران برگزار کرده اند که اینک بصورت مجازی ادامه دارد، هر یک از سخنرانیهای این نشستها در شماره های پیاپی مجله "حرفه هنرمند" با عنوان مشترک دیباچه ای بر تاریخ هنر و فرهنگ ایران.،درس گفتار اول ..... پاییز 1397 منتشر شده است و تا این شماره اخیر ادامه داشته است، که مقاله های علمی و دقیق آن رهگشای شما به خاستگاههای هنر و فرهنگ ایرانی از پیش از تاریخ و دوران تاریخی خواهد بود.
[9] . اگر اشتباه نکنم، گرترود بل گفته بود "کشور؟ اینها خطهایی است که ما برای شما بر شنهای صحرا رسم کردهایم." ولی دراین یکی دو روز هر چه جستجو کردم منبعش را نیافتم ولی مطمئن هستم چنین جمله ای را از یکی از همین قبیل شرقشناسان خواندهام که برای کشور استعماری خودشان منشاء خدمات بودهاند و برای ما سراسر فاجعه و تجزیه.
پس لطفا کاسه های داغتر از آش نشویم و بگذاریم اگر گاهی در یک نقطه ای یک حرکتی مناسب صورت گرفت حمایتمان بماند انقدر ساز مخالفت نزنیم.
او از 1974 به دعوت دانشگاه پرینستون به امریکا رفت و پس از مدتی مشاور سیاسی روسای جمهور محافظه کار و نئو لیبرال امریکایی شد
لوئیس به خاطر مشاجراتش با ادوارد سعید – نظریهپرداز فلسطینی-آمریکایی – نیز مشهور است. سعید با رشته شرقشناسی مخالف بوده و میخواست این رشته برچیده شود. او که استاد دانشگاه کلمبیا بود، در کتاب خود با عنوان شرقشناسی[141](1978)، آثار لوئیس را نمونه بارز این نگاه میداند. به اعتقاد ادوارد سعید، رشته شرقشناسی عقلگرایی را سیاسی کرده و بر مطالعات عینی استوار نمیباشد؛[142] همچنین شکلی دیگر از نژادپرستی و ابزاری برای تسلط امپریالیسم است.[143] وی همچنین بیطرفی محققان خاورمیانه برجستهای همچون برنارد لوئیس را نسبت به اعراب ، زیر سوال میبرد. وی در مصاحبهای با هفتهنامه الاهرام اظهار داشت که دانش لوئیس درباره خاورمیانه بشدت جهتدار است و نباید به آن توجه کرد. او گفت":"برنارد لوئیس 40 سال است که پای خود را به خاورمیانه و کشورهای عربی نگذارده است. او اطلاعاتی درباره ترکیه دارد ولی درباره دنیای عرب هیچ نمیداند."[144]