داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ سید ابراهیم عمرانی، سردبیر :
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
"حافظ"
فرزند فروتن و فرزانه ایران، در دل مردمش جاودانی شد. مردمی که او برایشان آستان جانان و ربنا خواند، سر عشق را و گنبد مینا را نوا سرداد، و هفت شهر عشق را از طریق هفت دستگاه موسیقی ایرانی با همه ردیفها و گوشههایش آزمود و در همه این آزمونها مردم ایران، نه فقط ایران محصور در نقشه سیاسی بلکه ایران بزرگ فرهنگی و همه آنان که به زبان فارسی صحبت میکنند و یا این زبان را یاد گرفته و میدانند همراه کرد و در این همراهی ادبیات ایرانی و شعر فارسی را نیز به خانههای مردم ایران و به ارمغان برد و میهمان سفره ةای دل ایرانیان و فارسی زبانان کرد. و چه خوش است که مردم ما نشان دادند که قدر زر شناسند و تفاوت طوطی از زغن، و دلشان در هوای فرزند پاک نهاد خویش خواهد ماند و دل سرگشتهشان با شنیدن صدایش دیگر غریب نیست،
مردم ما سر عشق مولانا را :
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود "مولوی"
و رندی حافظ را از زبان او شنیدند:
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را "حافظ"
و سایه چه زیبا می گوید: حافظ اگر بود، شجریان را غرق بوسه میکرد.
و باز بسیاری غزلهای زیبای سعدی را بسیاری از ما از زبان و از حنجره ملکوتی او به حافظه سپردهایم:
دانمت آستین چرا پیش دهان می بری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری "سعدی"
و همینطور مردم حدیث عشق و آتش درون عارفان و دلسوختگان و به قول دکتر علینقی منزوی، صوفیان بی سلسله را هم با آواز شجریان به گوش جان سپردند و با شعر عطار نیشابوری زمزمه کردند:
آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است "فریدالدین عطار نیشابوری"
شجریان فقط آواز و موسیقی نبود، شجریان فقط شعر نبود، او شعور بود. و به قول دکتر شفیعی کدکنی مقامش در موسیقی ایران، مقام حافظ در شعر و ادب فارسی بود . شجریان، شجرهای است که پیوند دهنده شعر و موسیقی ایران است.
همه این روزها از میراث مشترک مردم فارسی زبان میگویند و می نویسند و اینکه او فردسی، مولوی، سعدی، و حافظ و عطار را در گوش جان مردم نشاند و آنها را با ادبیات غنی ایران آشنا کرد و پیوند داد، و من می خواهم اشاره کنم که برای من پیوند دهنده ادب معاصر ما با موسیقی نیز او بود. اولین بار که در برنامه گلچین هفته رادیو ایران در سال 1356 شعر "داروگ" سروده نیما یوشیج را با صدای شجریان شنیدم، روزها و هفته ها مدهوش بودم و بارها آن را گوش می دادم و از خود بی خود می شدم، باور نمی کردم کسی شعر نیمایی را بتواند به این زیبایی بخواند. فراز و فرودهای استاد در این قطعه خود شعری شد شگفت انگیز و زندگی بخش برای من.
خشک آمد کشتگاه من
در کنار کشت همسایه.
گرچه می گویند:"می گریند روی ساحل نزدیک ، سوگواران د رمیان سوگواران."
قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه تاریک من که ذرهای با آمن نشاطی نیست. "نیما یوشیج"
و پس از آن زمستان اخوان ثالث، که همشهری بودند و اینک دیگر همسایگان ابدی یکدگر نیز شدهاند ، را در سالهای بعد با صدای او شنیدم :
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را ..... "مهدی اخوان ثالث"
و قاصدک، شعر ماندنی و جاودانی مهدی اخوان ثالث:
قاصدک هان، چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بیثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری، باری
رو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
و اما هوشنگ ابتهاج ، سایه، و شجریان و همکاریهای بسیار که خلق مجموعهای از زیباترین و ماندگارترین آثار شجریان محصول همکاری این غزلسرا واین غزلخوان است و البته از هنر ماندگار محمد رضا لطفی نیز نباید غافل شد. یکی از ماندگار ترین آثار این سه ترانه سرود سپید است که در بحبوحه خیزش مردم ایران به وجود آمد و هنوز وقتی که می شنوی، هیجانی دانشین بر وجودم غالب می شود که فقط سرود ای ایران ای مرز پرگهر می تواند این حال را در من به وجود آورد.
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پرخون
خورشیدی خجسته رسید
و هر چه بگذرد، معنای این سخن استاد بزرگ و فرهیخته ، محمد رضا شفیعی کدکنی، و مقام حافظ گونه شجریان در موسیقی ایرانی بر مردم ایران آشکار تر خواهد شد.
در این دو روز همه شبکه ها پر شده است از پیامها و یادداشتهای بزرگان که حتما دیده و خوانده اید و من در اینجا ضمن تسلیت درگذشت استاد جاودانه موسیقی ایران، محمد رضا (سیاوش) شجریان به همه شما عزیزانم، برایتان چند یادداشت و یک شعر که خیلی برایم عزیز بودند را باز نشر میکنم، باشد که شما نیز از خواندن دوباره آنان لذت ببرید:
دلنوشته استاد آریاسب دادبه:
کس از تاجداران بدین سان نمرد که مردهست این نامبردار گُرد
سراسر همه کشورش مرد و زن به هر جای کرده یکی انجمن
همه دیده پُر آب و دل پر ز خون نشسته به تیمار و گُرم اندرون
(سوگنامهی ایرج- شاهنامهی فردوسی)
بیش از چهل سال است به یاد داریم که با مرگ هر انسان والایی و بهویژه هنرمندان، مردم ایران بر سوگی مشترک مینشینند و گویی این سوگنامه روان دردمند فرهنگ این سرزمین است، که تکرار میشود. اما این بار درگذشت استاد شجریان رنگ و حالی دگر دارد و مانند سوگنامههای حماسی ایران است، چون سوگ سیاوش و اسفندیار.
گویی مردم پهلوانی نژاده و فرهمند را از دست دادهاند، جوانمردی که همرأی و همراه مردمانش بود در رنجها و تیرهروزیها، او نه تنها پهلوان آواز ایران که سیاوشی دیگر بود و این نامی بود که در ابتدای راه، خود برگزیده بود؛ (سیاوش بیدگانی). سیاوش بر پیمان جوانمردی پای فشرد و تنهایی را در تورانزمین برگزید و مرگی ناجوانمردانه را در غربت. و گویی برای مردم ایران نیز غربت چند ساله و رنج پهلوان آواز ایران در دست و پنجه نرم کردن با مرگ به مثابهی تکرار سوگ سیاوش است. گذشته از احساسات ملی مردم ایران و شرایط ویژهای که در ایران روز نخست پرواز روان این یگانه مرد پیش آمده است، ناخودآگاه برایم خاطرات و یادهای سالهایی دور دراز زنده میشود، یاد روزهایی درنهایت توانایی و دلانگیزی آوای او در میانهی کوهستانهای ایران طنینی میافکند و اعجابانگیز و سحرآمیز بود، به یاد دارم که روزی در شیبی بسیار تند در البرز کوه به سرعت بالا میرفت و همزمان به قدرت تمام میخواند و ما تعجب میکردیم و ایشان میگفت، این کار همیشهی من است، خواننده باید در سختترین شرایط خود را بیازماید و بپرورد!
سختکوشی، تمرکز و پیگیری در انجام و تداوم کار و ایستادگی بر یک مداومت بدون وقفه از ویژگیهای بارز ایشان بود. پس از سال هایی طولانی که از دوستی و همراهی و هماندیشی ایشان با پدرم گذشته بود، روزی از ویژگیهای هنر ایشان پرسیدم؛ پدرم پاسخ داد: من خوانندههای بسیار و استادان بزرگ متقدم را دیدهام، هر کدام در یک نوع توانا بودند ولی شجریان خصوصیتی دارد که هیچکدام نداشتهاند و آن اشراف و تسلط او به همهی شیوهها و بایگانیها و ریزهکاریهاست.
درایت و تشخیص ایشان در نگاه به بایگانیها و هرچه پرداختهتر کردن آن از ویژگیهای بارز اوست اما نکتهای دیگر در کارنامهی ایشان وجود دارد که باید برای نسلهای آینده و هنرجویانی که قدم در راه نهادهاند قابل تأمل باشد؛ و آن اینکه شجریان یک موسیقیدان سنتی به معنای مصطلح نبود، اگرچه بسیاری از همنوازان و همکارانش سخت پایبند به سنت بودند و به نوعی این پایبندی از نحلهی غالب در اوج دهههای کاری ایشان بود، ولی بر این هشیاری بود که نمیتوان با پای متصلب به اقلیم هنر قدم نهاد.
کارنامهی شجریان فراتر از یک استاد سنتی و یا یک راوی سنت ردیف موسیقیست. او پایی در اقلیم سنت داشت و نگاهی به افقهای روشن، به آن چیزی که تنها با گذر از رنج آگاهی میسر میشود، و چالشی که آدمی را جان آگاه میسازد.
راهی که بسیاری از درخشانترین شخصیتهای تاریخی از آن عبور کردهاند؛ راه پر فراز و نشیب آگاهی، چالشیست پیش پای که همتی بلند میخواهد. همت آنانی که توانستند درونمایههای گذشته را نه تنها تکرار که دوباره فعال کنند و در آن مفاهیم نو واریز کنند.
این باران سحرگاه پائیزی بدرقهی روان تابناک او باد.
سحرگاه آدینه، مهرماه، ۱۳۹۹
آریاسپ دادبه
و شعری از استاد بی بدیل زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی:
(برگرفته از روزنامه اعتماد)
به روی نقشه وطن، صدات، چون کند سفر
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشه وطن، صدات، چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچههای و هو کند، زِ خویش شستوشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای توست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمری جوان دوباره پر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
تسلیت عبدالله عبدالله برای درگذشت محمد رضا شجریان
اعلامیۀ شورای عالی مصالحه ملی (افغانستان) در پیوند به درگذشت استاد محمد رضا شجریان، هنرمند و آوازخوان شهیر ایران:
با تأسف شامگاه پنجشنبه استاد محمد رضا شجریان، هنرمند بزرگ و آوازخوان نامدار حوزۀ تمدنی ما و زبان فارسی، به دیار ابدی شتافت.
مرگ استاد شجریان، میلیونها انسان را در سراسر کرۀ خاکی بهویژه در کشورهای منطقه و فارسی زبان به ماتم نشاند و تکان داد.
محمد رضا شجریان، «میراث مشترک فرهنگی» کشورهای منطقه، معرفِ اشعار شاعران بزرگ زبان فارسی از جمله مولوی، حافظ، سعدی و فردوسی است.
شادروان شجریان آثار گرانبهایی را به یادگار گذاشته که نام وی را ثبت تاریخ و جاویدانه میسازد. فقدان چنین هنرمندی پرناشدنی است.
بدین وسیله، مراتب همدردی و غمشریکی خویش را با خانوادۀ استاد شجریان، مردم برادر و همسایه ایران و تمام کشورهای منطقه و فارسیزبان ابراز داشته و به روح ملکوتی استاد شجریان بهشت برین میطلبیم.
یادداشت عالیم قاسم اف موسیقیدان و خواننده آذربایجانی که ظاهرا به خط خود که فارسی زیبایی است، دلنوشته خود را تقدیم دوستداران استاد کرده است:
و در پایان دلنوشته یار همراه مجموعه آثار سالهای اخیرش کیوان کلهر:
اگر هزار چشم داشتم و هزار چشمه اشک روان، این داغ که بر قلبم نشسته را سرد نمیتوانستم کرد.
نه، درد فراق و فقدان «محمدرضا شجریان» را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا.
بعید و دور میبینم کس دیگری به بلندای مسندی که او بر آن تکیه زده برسد. مسندی که ارکانش اگرچه طی هجوم و تاخت و تاز یونانیان و اعراب و مغولان و جاهلان و متعصبان از گذشته تا امروز بارها لرزیده، اما هنوز پابرجاست.
مسندی که بر قلبهای مردم این خاک استوار است.
همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمیریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد.
نسل آینده اهل فرهنگ و خصوصا دلدادگان آواز ایرانی از درخت تناوری چون شجریان جوانه میزند همانطور که او بر ریشههای عمیق فرهنگ کشورمان جوانه زد و طی راهی پر مشقت رشد کرد و سر به آسمان سایید.
همه ما به اقبالِ این همعصری بسیار ازو اموختهایم، اما سلوک و رفتاری که ما پس از مرگ او میکنیم مبیّن این خواهد بود که شجریان چه اثری در مردم و مخاطبانش گذاشته است.
میخواهم از شجریانی که میشناسم بگویم تا با معرفت بیشتر طریقش را پیگیریم و بستری که او به هزار دشواری در آن بالید را بشناسیم. من بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم میکنم.
میگویم که سخت بکوشیم و به دقت بیاموزیم.
ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را.
ازو بیاموزیم احترام به تمام عقاید و باورها را، حتی وقتی سرسختانه با آن مخالفیم.
ازو بیاموزیم پشتکار و هدفمندی و روحیه تحقیق و سوال و قانع نشدن به آنچه که تا این لحظه میدانیم را.
ازو جُستنِ راه، برای فراتر رفتن از شرایط موجود را بیاموزیم.
ازو عشق و احترام به فرهنگها و اقوام، ورای لهجه و زبان و مرز و نژاد را بیاموزیم.
ازو وفاداری به مردم را بیاموزیم.
ازو سرسختی و ایستادگی در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم.
اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم، سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. همت کنیم خط خوش و نوشتار صحیح فارسی را یاد بگیریم.
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم.
مهمترین رسالت او زنده داشتن «موسیقی و آواز» بود در کنار معدود معاصرانش، پس آوازش را بشنویم، آواز قدما را که شجریان عصاره آن بود.
همت کنیم. متحد و همدل شویم در بازسازی فرهنگ کشورمان چرا که خاک ما، فرهنگ ماست و فرهنگ تنها سرزمینی ست که حدود و مرز نمیشناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلیست که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز میشود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیدهایم.
به هر طریق و هر نشان، پیامبر همدلی و اتحاد باشیم، نه یادآور تفرقه و نفاق.
کاری به از ما بهتران و بالا نشینان ندارم، خودمان را میگویم، ما مردم سرزمین سختیهاییم، مردمی هنوز جنگزده، هنوز سیلزده، هنوز زلزلهزده، مردم کویر و قنات ، مردم کوهستانهای صعب و خشن، مردمِ شمال و جنوبی در خطر همیشگی تاخت و تاز که تنها به زنجیر فرهنگ بهم پیوستهایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری، نمیپاید.
او که سر عشق میدانست سر بر آستان جانان نهاد، لیکن من نمیتوانم عروج این فرزند آزاده و فرهیخته و فرزانه ایران را تسلیت بگویم که برایم همواره زنده است و زنده خواهد بود.
عمرانی، سیدابراهیم. « با یاد محمد رضا شجریان، فرزند فروتن و فرزانه ایران زمین؛ سوگ سیاوش». سخن هفته لیزنا، شماره 509، 21 مهر ۱۳۹۹
به حق که استاد محمد رضا شجریان در موسیقی نادره دوران بود
یادش مانا
باز هم سپاس