داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ صالح زمانی ، مشاور سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در امور بین الملل: بعد از مطالعه یادداشت آقای دکتر زره ساز و برخی نظرات همکاران پیرامون اظهارات نسنجیده یکی از مدیران سابق کتابخانه ملی به شدت شرمنده و متاسف شدم. بنده که فرد خاصی نیستم اما به نوبه خودم به عنوان یک علاقه مند به کتابخانه و کتابداری از جامعه متخصصین و همه همکارانم و حرفه مندانی که سال ها در مخازن و کتابخانه ها به خدمت فرهنگی مشغول بودند و هستند، عذرخواهی می کنم و تصمیم دارم نوشته کوتاهی در باب مدیران غیرکتابدار بنویسم. بنده این چنین رویکردهایی را مربوط به امروز نمی دانم و برای همین تمایل دارم چند نکته را در اینجا به نگارش درآورم.
از چندین سال پیش تا به امروز بحث عمومی و رایجی همواره در جامعه متخصصان و حرفه مندان کتابداری کشور وجود داشته است که نسبت مدیران غیر کتابدار با کتابخانه ها چیست؟ آیا مدیران غیر کتابدار می توانند بر کتابخانه ها مدیریت کنند؟ اساسا مدیر یک کتابخانه باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ و بسیاری سوال دیگر در این زمینه که تا آن جایی که حقیر می دانم، این مباحث عمری نسبتا طولانی دارد و محصول سال های گذشته نیست. اتفاقا این گفت و گوها در مواردی راهگشا هم بوده است و سبب شده تا به اصلاح برخی رویکردها نیز منجر شود. واقعیت این است که بنده نه صلاحیت تخصصی دارم که بخواهم از ضرورت ها و اصول کتابداری سخنی بگویم و نه صلاحیت تجربی دارم که بخواهم از مزایا/ معایب مدیر کتابدار در راس کتابخانه ها بحثی را آغاز کنم اما در این نوشته کوتاه، صرفا بر اساس نوعی مسئولیت اجتماعی، و به عنوان یک غیر کتابدار می خواهم حاشیه ای بر این چالش بزنم که محصول مشاهداتم از بیش از چهل ماه حضور در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران است.
پیش تر گفتم که بحث مفصلی همیشه بر سر حضور مدیران غیرکتابدار در کتابخانه ها وجود داشته است. بزرگان و متخصصان نیز در این زمینه سخن های فراوان گفته اند. نمونه اخیرش هم عنوان یادداشتی از جناب استاد عمرانی در ستون سخن هفته سایت لیزنا با عنوان «کتابداران ریگهای کف جوی کتابخانه هستند؛ برای مدیران غیر کتابدار» بود که مفصل در این باره نوشته بودند. من با نوشته استاد تقریبا همدل بودم و از واکنش ایشان به عنوان چهره ای کهنه کار در جامعه کتابداری ایران خرسند شدم. گویی ایشان امروز را دیده بودند که آن یادداشت را نوشتند. قبلا هم با اساتید دیگر در این زمینه گفت و گویی هایی داشتم که تقریبا با دیدگاه استاد عمرانی هم ردیف و همدل بودند. خلاصه این مباحث این است که مساله تخصص در رده های دستیاری و معاونت کتابخانه ها یک موضوع جدی و مهم است و تقریبا نمی توان بر مسند قرار گرفتن افراد غیر متخصص (غیر کتابدار) را در این پست ها تاب آورد در حالیکه می توان مدیریت افراد غیر کتابدار را در راس کتابخانه های مهم متصور شد آن هم به دلیل این که ریاست یک سازمان با بسیاری امور اجرایی و پشتیبانی از جمله جذب بودجه و افزایش پست های سازمانی عجین شده است و این حوزه نیازمند یک مدیر اجرایی قوی است و شاید چندان نیازی به یک کتابدار نباشد.
حالا در نظر دارم که خیلی کوتاه به نظر و تجربه خودم در کتابخانه ملی اشاره کنم. من شاید در ابتدای حضورم در کتابخانه ملی خیلی سفت و سخت بر ایده جناب عمرانی و سایر متخصصینی که چنین عقیده ای دارند استوار نبودم اما آرام آرام و بر اساس مشاهدات به این نتیجه رسیدم که به طور عام کار مدیریت کتابخانه ها، یک کار تخصصی است و اصولا کتابداری بیش از آنکه یک حرفه تلقی شود، یک تخصص است و صرفا تجربه مدیریتی عمومی نمی تواند کافی باشد و این تخصص و تجربه ناشی از سال ها ممارست در مطالعه علوم اطلاعات و فعالیت در کانون های اطلاع رسانی است. اینکه چرا در ابتدا این ایده را نداشتم دلایلی دارد که در اینجا مجال بازگو کردنش نیست اما دو اتفاق سبب شد تا دیدگاه من اصلاح شود و مانند برخی دیگر از غیرکتابداران بر موضع خود اصرار نورزم.
اول اینکه تلاش کردم از قامت یک بوروکرات و نیروی اجرایی و صرفا مشاور یک سازمان خارج شوم و کمی دایره روابطم در جامعه کتابداری را گسترش دهم و کتابداری را فراتر از کتابخانه ملی به عنوان یک سازمان صرفا دولتی ببینم. محصول این تغییر، توسعه ارتباطاتم با انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران و برخی افراد اثرگذار بود. دوم اینکه بنا به ضرورت فعالیتم در بخش بین الملل کتابخانه ملی، در مجامع بین المللی متعددی شرکت کردم و این فرصت را داشتم تا با بزرگانی از این رشته و حرفه گفت و گو کنم. این دو اتفاق به تدریج مرا در مسیر تغییر ایده ها قرار داد تا جایی که امروز حرفه کتابداری را سرمنشا هر نوع تسهیلگری در جامعه می دانم که دلایلم را تدریجا در یادداشت های پیشین ابراز کرده ام. این دو اتفاق سبب شد تا دیدگاهم را اصلاح کنم و بیش از هر زمان دیگر فرصت را برای یادگیری مغتنم شمارم. صریحا می گویم که اگر این دو اتفاق رخ نمی داد ممکن بود امروز دیدگاه دیگری داشته باشم و مانند برخی مدیران غیر متخصص به این توهم دچار شوم که « بخش زیادی از مشکلات حوزه آرشیو و سند همین کتابداری و نگاه کتابدارانه است».
اما سوال اصلی این نوشته اینجاست که چه می شود بنده حقیر غیر متخصص و یا امثال بنده دچار این دست توهم ها می شویم؟ چرا به عنوان غیر متخصصی که در جایگاه تخصصی قرار گرفته ایم به خودمان اجازه می دهیم تا در باب سپهر کتابداری ایران لب به سخن بگشاییم و ادعای قدرت تمییز دادن نادره کتابداری را از غیر نادره داشته باشیم ؟ با چه ترفند و مکانیسمی به این نتیجه خسارت بار می رسیم که کتابداران اساسا از « دغدغه پژوهش و تخصص و خدمت رسانی فارغ شده اند». اگر کمی در فضای کتابداری ایران و تاریخ پر فروغ نیم قرن اخیر آن تفرج کرده بودیم، چنین بی پروا سخن نمی گفتیم. همین رویکرد است که سبب می شود تا امثال جناب عمرانی و سایرکتابداران و حرفه مندان نگران شوند، احساس خطر کنند، واکنش نشان دهند و یاد آور شوند که « کتابداران ریگهای کف جوی کتابخانه هستند؛ برای مدیران غیر کتابدار». واکنش هایی منصفانه در برابر حجمی از ادعاهای غیرمنصفانه مدیران غیر کتابدار. این موضوع از آن جهت مهم است که مدیران غیرکتابدار بعضا با اقداماتشان خسارات سنگینی را بر کتابخانه ها تحمیل می کنند و در عین حال تصور می کنند که تحول جز در سایه مدیریت شان تحقق نمی یابد.
در ادامه این نوشته تلاش می کنم به شش ریشه توهم مدیران غیر کتابدار اشاره کنم که گاهی تصور می کنند از « بد حادثه» به کتابخانه آمده اند و گویی کتابخانه به ساحت شان بدهکار است.
اولین موضوع مربوط به ریشه های رفتار فردی و روان شناختی مدیران غیر کتابدار باز می گردد. اگر چاشنی جوانی و غرور کاذب حاصل از آن را هم به این معجون اضافه کنید و کمی تفت دهید متوجه می شوید که خام اندیشی می تواند عارضه ای بدون مرز باشد. امتناع از تجربه آموزی و شتاب زدگی در تصمیم های زود بازده از ویژگی های مدیران غیرکتابداری است که وقتی در مسند بزرگانی چون عباس حری، پوری سلطانی و ... تکیه می زنند، توهمشان دو چندان می شود.
دومین وجه خسارت بار مدیران غیر کتابدار در پست های تخصصی مربوط به عدم اشراف به حوزه های تخصصی علم اطلاعات و اصرار بر اجرای پروژه های بدون مخاطب و خارج از ماموریت کتابخانه هاست. این دست خسارت ها مسبوق به سابقه است و باید کمی درباره این اقدامات حساس بود. مهم ترین خسارت این قسمت این است که سرمایه مالی و انسانی و انرژی سازمان به شدت اتلاف می شود و طبیعتا کسی هم پاسخگو نیست.
سومین چالش مدیران غیرکتابدار اتکای کاذب شان به سرمایه های اجتماعی و سیاسی است آن هم اگر سرمایه ای وجود داشته باشد. این دست مدیران پست تخصصی را با سهم سیاسی اشتیاه می گیرند. برایشان مهم نیست که ورود به عرصه های تخصصی مانند پژوهش حوزه کتابداری و آرشیو داری فعالیتی کاملا پیچیده است. این مدیران برایشان فرقی ندارد که معاون فلان اداره وزارت صنعت و معدن باشند و یا سازمان آب و یا کتابخانه ملی. آنها به دنبال سهم شان هستند. برای همین است که به راحتی از بالا سخن می گویند و عمر برنامه هایشان به اندازه عمر مدیریت شان است.
چهارمین چالش مدیران غیر کتابدار فقدان نگاه های بلند مدت و عدم مشورت پذیری از جامعه ذینفعان است. گاهی اوقات مدیران غیرکتابدار با بهره گیری منطقی و تخصصی از نیروهای متخصص تلاش می کنند تا خلاهای موجود را پر کنند که این اتفاق مبارکی است اما بیشتر اوقات بهره گیری از به اصطلاح متخصصین موضوعی کاملا نمایشی است.
پنجمین چالش مربوط به تکنیک های بوروکراسی در برابر ارزش های علم و پژوهش است. این دست مدیران تلاش می کنند خلا تخصص نداشته را با تغییرات سریع و پر هزینه اداری از جمله جابه جایی های بی مورد و دخالت های خسارت بار در هسته های تخصصی جبران کنند. از طرفی تلاش می کنند تا حرفه را به سخره بگیرند و از تحولات جدید در کتابداری سخن بگویند بی آنکه مطالعه ای در باب آن داشته باشند. حال تصور کنید مدیر غیر کتابدار در رشته هایی که در تراز سازمان سنجش بالاتر از رشته علم اطلاعات است تحصیل کرده باشد، شرایط وخیم تر می شود.
ششمین چالش مربوط به پروپاگاندا و راه اندازی ماشین تبلیغات و دوره گردی برای ارائه گزارش های بی مایه از اقدامات به ظاهر تخصصی است. مدیران غیر کتابدار اساسا به کاربر و ذینفع توجهی ندارند. صرفا در پی گزارش دادن به مقامات دولتی هستند. سرعت برایشان مهم است و به همان اندازه کیفیت برایشان بی اهمیت است. از مطالعه نمونه های موفق در کشور و یا در کشورهای خارجی هراس دارند. اقدامات و پروژه هایشان در معرض آسیب شناسی قرار نمی گیرد و از این رو عمر کوتاهی دارند.
حال چه باید کرد:
به نظر می رسد نهادهای مستقل نظیر انجمن کتابداری و اطلاع رسانی باید نسبت به تحولات جامعه کتابداری کشور حساسیت بیشتری داشته باشد و ارتباطاتش را به کانون های اطلاع رسانی و کتابخانه ای توسعه دهد و مشورت های پایدار را در جهت مدیریت کتابخانه ها به روسای آنها بدهد. به عبارتی انجمن باید به تراکم سرمایه اجتماعی کمک کند و کتابداران را به تسهیلگران و حرفه مندان کارآزموده و « دوره دیده» بدل کند تا بتوانند در برابر تصمیم های غلط « در دیده» ها بایستند تا جامعه کتابداری به این سادگی مورد جسارت قرار نگیرد.
متخصصان نیز نباید تخصص و حیثیت رشته و حرفه را با اطاعت های محض و تبعیت های اداری تاخت بزنند. هیچ ارزشی بالاتر از پافشاری بر تخصص نیست. اگر این اتفاق به گونه ای رقم بخورد که جامعه متخصصان استقلال خودش را حفظ کند قطعا دایره اقدامات مخرب برخی مدیران غیر کتابدار تنگ تر خواهد شد.
زمانی، صالح. « تاملی بر اقدامات مدیران غیرکتابدار». سخن هفته لیزنا، شماره 512، 12 آبان 1399
نقد خوب است اگر بر اساس داده های درست و در جایگاه بی طرفی و مبتنی بر پایه های علمی باشد.
کمی در جذب شده های سالهای گذشته بگردید رشته های مختلف صنایع و. ادبیات و فقه و .. پیدا میکنید! که جزو هیات علمی های ماندگار این سازمان شده اند ..
انگیزه آقای دکتر زمانی ظاهراً خیلی معلوم است! بگذریم که ایشان غیر متخصص ترین فرد این حوزه هستند و طرح های وزینی در حد ایفلا شناسی به این سازمان ارائه می دهند!
ارگ الان هیئت علمی شده بودند در مدح همان مدیر سابق مشغول مجیز گویی بودند.
ضمنا ایشان علاقمند به دنیای کتابداری هستند! ولی مدیر سابق علاقمند به علم اطلاعات بودند. کمی با تحولات دنیا هم فاصله دارند.
به لطف این سازمان که ایشان مشغول سفرهای بی دستاورد خودشان بوده اند چطور امروز مدعی حق و حقوق شده اند؟
در ضمن تحقیرهای این آقا بر انجمن کتابداری و اطلاع رسانی را یادمان هست!
ایشان مشغول تهیه ای بولتن هستند! .. بگذریم تاریخ کتابداری ما را هم داده آید ایشان برایتان بنویسد..
اما خلاصه کلام اینکه ریاست سازمان اسناد و کتابخانه ملی بیشتر یک پست سیاسی هست ، سکوی پرواز برای مراحل بعدی
این بخش را برای یادآوری هایلایت میکنم:
«متخصصان نباید تخصص و حیثیت رشته و حرفه را با اطاعت های محض و تبعیت های اداری تاخت بزنند. هیچ ارزشی بالاتر از پافشاری بر تخصص نیست.»
واین نکته مهمی است که باید تفاوت قائل شد بین کتابدار و کتابداری خوانده .ما الان داریم کسانی که در استان خودمون پست دارند و کتابداری خوانده اند ولی هیچ اطلاعی از کتابخانه ها ندارند.(یک نگاه جزم گرا واحتیاطی وبسته ای دارند)حالا اگر در کنارش هم دونفر باشند که خامشون کنه دیگه هرکاری می خواهند انجام می دهند اگرچه دودش به نام کتابداری خوانده به چشم کتابخانه ها می رود.
وفرد کتابداری خوانده بعضا فقط ذهنش مسایل تئوریک بلغور شده انطرف آب را قبول داره وتکرار می کنه...مثلا همین چند وقت پیش یک نفر از این به ظاهر کتابداری خوانده ها می گفت کتابخانه باید از انبار کتاب به کاربر محور تبدیل شود .در ظاهر جالبه ولی وقتی می فهمی اصلا برای کتابخانه هاشون اصلا کتابی نمی فرستن یا کم می فرستن می فهمی که فردکتابداری خونده جاده صاف کن یک سری نظریات تخیلی و کشکاماتیک است....
هر کدام بسته به علائق شخصی خود به بخشی از فعالیت های کتابخانه توجه میکنند
مدیری که رشته اش زبان است، یا معماری خوانده یا تاریخ و تنها خاطره اش از کتابخانه کتابخانه های کانون پرورش فکری کودکان است چگونه میتواند به پیشرفت یک کتابخانه کمک کند؟
واسلام