کد خبر: 44639
تاریخ انتشار: شنبه, 22 آبان 1400 - 14:51

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

لذتی که حرفش بود: شش تک‌نگاری دربارۀ دیدن و زیستن

منبع : لیزنا
حمید محسنی
لذتی که حرفش بود: شش تک‌نگاری دربارۀ دیدن و زیستن

حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: لذتی که حرفش بود یک داستان است. خواندنی و جذاب از پیمان هوشمندزاده. پیشنهاد می‌کنم همه بخوانند. به خصوص کسانی که می‌خواهند بهتر ببینند و شاید هم زندگی کنند. لازم نیست معرفی‌اش کنم. فقط قسمت‌هایی را عینا نقل می‌کنم. راستی! خواندن این کتاب را از هر جایی و از هر سطری می‌توانید شروع کنید. از همین جا هم می‌توانید آزمایش کنید. این کتاب بخشی دارد به نام سکوت. هوشمندزاده از چند ویژگی ظاهری ‌یک مرد متفکر دهۀ 60 و 70 می‌گوید که  یکی از آنها سکوت بود:

سکوت در آن دوره بخشی از یک رفتار اجتماعی بود. اما وقتی بیش از حد می‌شد نوعی فیلسوف‌مآبی با خود می‌آورد.

یکی از دوستانم که اسمش امید بود، به طور مادرزاد همۀ این ویژگی‌ها را داشت، با این تفاوت که نه فیلسوف بود و نه متفکر. ما که به او نزدیک‌تر بودیم هیچ‌وقت فریبش را نمی‌خوردیم. و حتا گاهی سکوتش را مسخره می‌کردیم. او فقط عکاس بود، یک عکاس معمولی، نه خوب و نه بد، کاملن معمولی. اما با بازی کردن یا نگه داشتن ظاهرش به مرور جا باز کرد و از آن عجیب‌تر، حرفه‌ای شد. او کاملن به وضع خودش آگاه بود و می‌دانست که با این خصوصیات می‌تواند حداقل به طور مجازی هم که شده جایگاه یک عکاس اندیشمند را برای خودش حفظ کند. او این کار را کرد، موفق هم شد و برگ برنده‌اش فقط و فقط سکوت بود. او یک ساکت حرفه‌ای بود. سکوت و بازی‌هایش را دقیق می‌شناخت و بهتر از آن، آنها را بازی می‌کرد. او طراح سکوت بود. هرگز مصاحبه نکرد و هرگز چیزی ننوشت. در جمع‌های حرفه‌ای اظهار نظر نمی‌کرد. در جمع‌های آماتور کوتاه و مبهم می‌گفت. شنونده بود، همیشۀ خدا شنونده بود.

: ترجیح می‌دهم بشنوم.

: چرا؟ چرا ترجیح می‌دهی بشنوی؟ یک بار هم که شده از اون عقل بی‌کرانت پرده بردار و چیزکی در اختیار این بندگان نادانت قرار بده.

اما هرگز این را را نکرد. (ص. 52)

عکس مثل آدم‌های ساکت است. آدم‌هایی که مثل همیشه با سکوت‌شان تا چند وقتی مشغول‌مان می‌کنند، بازی‌مان می‌دهند و یا سرمان شیره می‌مالند. آدم‌هایی که زمان می‌برد تا بفهمیم سکوت‌شان از دانایی است، تعمق است یا نادانی. عکس‌ها را مثل آدم‌ها باید شناخت. آدم‌ها رازند، آدم‌ها زمان می‌برند. عکس‌ها زمان می‌برند.

هر عکس واژه‌ای است غیرقابل بیان، واژه‌ای است که هیچ وقت ساخته نمی‌شود. واژه‌ای که راز می‌شود و پنهان می‌ماند. عکس ثابت است و این بدیهی است و این رمز است. عکس ساکت است و هر چه به ما نشان می‌دهد بدیهی است. هر چند ما بدیهیات را فراموش می‌کنیم ولی یادمان باشد که بدیهیات بزرگ‌ترین رازهای جهان‌اند. (ص. 55)

سکوت جنس‌های مختلفی دارد. سکوت بی‌صدایی نیست، سکوت صداست، صدایی که یا ما با آن همدل می‌شویم و یا نمی‌شویم. سکوت عکس از همین جنس است، از جنس موسیقی. (ص. 58)

سال گذشته نمایش عکسی داستم در سه بخش. یکی از بخش‌ها مربوط به عکس‌هایی می‌شد که فوق‌العاده جیغ‌جیغو بودند. عکس‌هایی که فکر می‌کردم به خاطر زشتی بیش از حدشان و رنگ تندشان حتمن بیش از بخش‌های دیگر دیده می‌شوند و بی‌شک نقدهای منفی زیادی درباره‌شان خواهم شنید. ولی این اتفاق نیفتاد. وقتی نظر یکی از دوستانم را دربارۀ بخشی از آن عکس‌ها پرسیدم، گفت آنها را ندیده. گفت آنقدر برایش جذاب نبوده که ریزبینی کند. ولی دیدن آن بخش اصلن احتیاجی به ریزبینی نداشت، در واقع آن عکس‌ها آنقدر همه را دفع می‌کردند که انگار نبودند. هیچ کس درباره‌شان صحبتی نمی‌کرد و هیچ کس هم چیزی ننوشت. درست برعکس چیزی که پیش‌بینی می‌شد. عکس‌هایی که فکر می‌کردم خودشان را به زور فرو می‌کنند توی چشم بیننده، اصلن دیده نشده بودند. آن قدر شورش را درآورده بودم که همه چشم‌هایشان را بسته بودند که آنها را نبینند. سر و صدای زیاد نتیجۀ عکس داده بود. اگر لحظۀ عکاسی کر می‌شدم این اتفاق نمی‌افتاد. باید کر باشیم تا بتوانیم آوای اجسام، آوای خطوط و آوای نور را بشنویم، باید کر باشیم تا موسیقی عکس را بشنویم. تا سکوت عکس را بشناسیم. (ص. 59)

اگر از این کتاب هوشمندزاده خوش‌تان آمد بقیۀ کتاب‌هایش از جمله "شاخ" و "ها کردن"  هم خواندنی است. هر سه کتاب جمع و جور است.

 

محسنی، حمید (۱۴۰۰) .« لذتی که حرفش بود: شش تک‌نگاری دربارۀ دیدن و زیستن». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزناشماره  43، 22 آبان ۱۴۰۰.

---------------------------------------

منبع:

هوشمندزاده، پیمان. (1396). لذتی که حرفش بود: شش تک‌نگاری دربارۀ دیدن و زیستن. چشمه.