داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: یادداشت آقای عمرانی با عنوان «اگر تخم مرغهایتان را نشکنید، نمیتوانید املت بخورید» را در لیزنا خواندم. بسیار هم استفاده کردم. البته بنده متخصص دسترسی آزاد اطلاعات نیستم اما چند نکته از منظر دیگر به ذهنم آمد که آنها را به اشتراک میگذارم.
جنبش دسترسی آزاد مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زیادی دارد که از بین آنها چند نکته را برجسته میکنم که شاید کمتر در ایران به آنها توجه شده است. به منافع پیدا و پنهان اقتصادی آن برای شرکتها، ناشران و نهادهای گوناگون اقتصادی اشاره شد در یادداشت آقای عمرانی که درست است. اما به نظرم ترکیب پیچیده منافع و موانع با هم و درگیری ذینفعان مختلف در آن سبب دشواری برخی از تصمیمهایی شده است که به آنها اشاره شده است. معتقدم هم موانع و زیانها و هم منافع وضعیت موجود برای همه جامعه قابل بررسی است، یعنی صرفا چانهزنی و گاهی دعوای بین ناشر و طرف مقابل، یعنی مصرفکنندگان اطلاعات نیست. چرا که این وسط، و قبل و بعد از آن پای افراد، نهادها، ساختارها، کنشها و به طور کل بافت و جامعهای پیچیده و متنوع در مقیاس محلی، ملی و جهانی در میان است که باید ملاحظه شود و دائما هم در حال تغییر است. خود این تغییرات را هم باید در همکنشی یا تعامل و تقابل با هم دید. برای مثال خود "دسترسپذیرساختن" با الگوی تازه نیز برای عدهای و بخصوص شرکتهای چندملیتی، بیشتر ابزار و منافع است تا حقوق جامعه. گوگل نمونه بارز آن است که اصلا با همین الگو دهانش را از مدتها پیش برای بلعیدن منافع این لقمه بزرگ باز کرده است؛ شاید به مراتب بیشتر از آنچه الان در "دسترسناپذیری" است. شرکتهای سنتیتری مثل الزویر و دیگران هم برای حضور در همین الگوی تازه دارند تمرین میکنند تا نگاه و ساختارشان را تغییر دهند و موفق هم بودند. جوری سفرهشان را بزرگتر و در جایی بزرگتر پهن کردند که شامل این سفره هم هست. برای مثال الان حضور الزویر و شرکتهای بالادست و پاییندست آن در حوزه آموزش، پژوهش، مدیریت اطلاعات و دانش و غیره به مراتب بیشتر از حوزههای سنتی است. به نظرم همه این تغییرات در قیاس با خدمات و منافع آن برای جامعه و کشورشان میتواند مثبت باشد، حت اگر منافع بیشتری ببرند و در جایی حتا منفی باشد. البته در همه این موارد، حقوق جامعه و مدافعان واقعی آن جداست؛ یعنی همانهایی که هزینه حداقل بسیاری از پژوهشها را بخصوص در کشورهایی مثل ایران و حتا با کمی احتیاط کشورهای اتحادیه اروپا میپردازند که الگوی آموزشی و پژوهشی و ساختار کشورداری آنها با آمریکا و شرکتهای بزرگ چندمنظوره و چندملیتی تا حد بسیار زیادی متفاوت است.
اما نکته این است که همین منافع و موانع و تغییرات چه برای ناشران و چه نهاد علم و جامعه و غیره، بدون در گرفتن کم و زیادی آن، سبب شده است تا ساختاری فنی و اجتماعی و زیرساختهایی شکل بگیرد که بهشدت با رفتار اطلاعاتی و غیراطلاعاتی جامعه، مشاغل، توزیع قدرت، و منافع جورواجور انواع نهادها حتا خود کتابخانهها و نیز کاربران آنها گره خورده است. باز کردن پیچ و مهره آن به خصوص در غرب به این آسانی نیست. حتا پیچیدگی آن در اروپا و آمریکا نیز یکسان نیست که به دلایلی بیشتر به آن میپردازم. از جمله به دلیل درهمتنیدگی نظام اطلاعاتی و اقتصادی اروپا و آمریکا به یکدیگر و به شرکتهای چندملیتی و ساختار متنوع آن و نیز تفاوت بین ساختارها در اروپا و آمریکا که در هر حال تولید و توزیع اطلاعات و چیزهای متصل به آن را در قدرت خود دارند و نیز بین خود این دو قاره. تفاوت بین این دو به نظرم حتا از نوک قله اورست تا دامنه آن است. و این به تفاوت ساختار سیاسی و اقتصادی اروپا و آمریکا، وابستگی متقابل ناشران، شرکتها، دانشگاهها، و نهاد علم و آموزش در اروپا و امریکا و بلکه جهان و نیز بخصوص وابستگی بیشتر اروپا و دیگر کشورها به آمریکا هم مربوط است. نهاد علم و آموزش در آمریکا و نظام ارتباط علمی، از جمله نهاد نشر تماما و با هم بهشدت به ساختارهای بخش خصوصی بافته و در همتنیده شده است که جامعه آمریکا و حتا جامعه جهانی را شکل و جهت داده است. البته اینها به معنای دفاع از ساختار آن نیست که قدرت و ضعف دارد. این شامل خود دانشگاهها، پژوهشگاهها، پژوهشها، آموزشها، ناشران و شرکتهایی غیر از ناشران هم میشود که در مواردی صنعت اطلاعات، آموزش، پژوهش و غیره نام دارد. اینجا فقط بحث کپیرایت، دسترسی به اطلاعات، و مالکیت مادی و معنوی مطرح نیست. مساله نظام و ساختار اقتصادی و اجتماعی است که آمریکا را آمریکا کرده است و نیز نظام روابط جهانی موجود را ساخته است.
البته اینها را از این جهت هم برجسته کردم که آقای عمرانی به تاخیر در اجرای وعدههای مربوط به دسترسی آزاد به اطلاعات در اتحادیه اروپا و حتا زیرآبی رفتن اوباما و ترامپ و حتا اتحادیه اروپا اشاره داشت که درست هم هست و به دلایل آن هم پرداخت.
شکی نیست که اتحادیه اروپا تا حد زیادی در زمینه دسترسی آزاد به اطلاعات، متحدتر و یکپارچهتر است، و باید هم باشد. دولت بودجه میدهد و باید نتایج آن هم برای عموم یا لااقل مردم خودش باشد. این نکته هم مهم است که یکی از بزرگترین دلایل شکلگیری خود اتحادیه اروپا نیز مقابله با برخی از رقابتهای نابرابر و یا حداقل اتحاد برای رقابت بهتر یا منافع بیشتر بخصوص با آمریکا و سالهای اخیر چین و دیگران بود. برای ضرورت این یکپارچگی برای رقابت با آمریکا نکتهای را درباره همین حوزه آموزش و پژوهش از فریدمن نقل میکنم. وی اشاره میکند که فقط ایالت کالیفرنیا بهتنهایی بیش از شاید همه دنیا یا حداقل اروپا دانشگاه درجه یک دارد و بیرقیب است؛ نظام اطلاعات علمی و چرخه اطلاعات و دانش آن نیز همین فاصله را با جهان دارد. با همان ساختاری که عرض کردم، به کل متفاوت با اروپا و درهمتنیده با ساختار اقتصادی که حتا رخنه در آن شاید به این آسانی ناممکن باشد. چنین توان و حتا قصدی را هم دولتمردان امریکا به هر نامی از جمله دسترسی آزاد به اطلاعات را ندارند، به نظرم این جنبش را باید از منظرهای متفاوت دیگر هم دید تا الگوهای موجود و جهتهای آینده بخش و صنعت اطلاعات و آموزش و پژوهش با بافتهای متفاوت آن نیز یکپارچهتر دیده شود. مثلن حتا سهام بیشتر ناشران و شرکتهای بزرگاروپایی را آمریکاییها دارند. بیش از ۶۰ درصد از انتشارات و حتا سایر محصولات اروپا را امریکا به تنهایی مصرف میکند و برعکس، حدود ۶۰ درصد از مصرف اطلاعات در اروپا را آمریکا تولید می کند. البته خود دانشگاهها و دولتها هم در این زمینه باید هزینه اضافه کنند و در عین حال منافعی را هم از دست خواهند داد که باید آن را دخیل کرد. علت یکی به نعل و یکی به میخ زدن آنها هم همین است. مصداق یک دل اینجا و یک دل آنجاست. به همین دلیل معتقدم که همه چیز برای ساخت املت مهیا نیست تا فقط تخم مرغها را بشکنیم. شاید هم هنوز مرغها تخم نگذاشتند و دهها احتمال دیگر! هنوز راه درازی باقی است و شاید پیشبینی کتس درست باشد که در ادامه نوشتم. آمدن نهادی مثل گوگل و دیگران به اینمیدان هم شاهد است و گاهی ابزار فشار. وگرنه خود اینها بخشی از همان نظامی هستند که از چند دهه پیش دارد شکل میگیرد و ساختارها را دارند به شکلی دیگر تغییر می دهند که دسترسی آزاد شاید بخشی از همین الگوی نسبتا تازهتر باشد: اصلا با حضور همین الگوهای تازه بود که بحث دسترسی آزاد بیشتر شد و دسترسپذیرتر.
با اینحال اروپا مدتها پیش برای حمایت از بخش آموزش و پژوهش و فرهنگ و اقتصادش یکپارچه شده است و از آن حمایت می کند. با این حال نمیتواند به قوانین تجارت آزاد و کپیرایت/ حقوق نسخهبرداری و ساختارهای پیچیده دیگر هم بیتوجه باشد. در غیر این صورت بهسادگی همه چیز و حتا دستاوردها تا اینجا غرق خواهد شد! مساله پیچیدهای است.
خاطرات اریک کندل، انشتین، فرانسیس کریک و صدها دانشمند نوبلداری که از اروپا به آمریکا مهاجرت کردند نکتههای فوقالعاده ای درباره تفاوتهای ساختاری و فرهنگی و حتا اعتراف به کارآمدی آن در آمریکا برای نهاد علم و آموزش و اقتصاد دارد. چندین نمونه آن را اریک کندل و فرانسیس کریک، هر دو دانشمند مهاجر اروپایی به آمربکا مطرح کردند که تنها به یکی دو نکته مختصر اشاره میکنم. مثلا کریک ساختار دیانای را در انگلستان کشف کرد و بعد به آمریکا رفت. جانسون اصلا از آمریکا به کمبریج آمد تا همین را در همکاری با کریک کشف کند و نوبل بگیرد! وی میگفت با کشف این کدها انگار صفحه کلید با حروفی را داریم که هر چیزی را با آن میتوانیم بنویسیم. اما این بار موجود زنده! مهندسی ژنتیک محصول همین ابداع بود که صنعت دارو و چیزهای دیگر را بخصوص در آمریکا متحول ساخت با درآمدهای نجومی که این هزینهها و درآمدها در برابرش هیچ است. تازه اینجا و آنجا هم درآمد دارند!. اروپائیان چندان در بند ثبت اختراع و استفاده تجاری از آن نبودند. یعنی دسترسی آزاد نه فقط به متن که به خود دستاوردها. این را کندل اروپایی مینویسد که خود بعدها در آمریکا شرکت بزرگ داروسازی زد. کریک و جانسون هر دو بعد از کشف ساختار دی ان ای به آمریکا آمدند! برنرز لی، فیزبکدان، وب را در موسسه پژوهشهای فیزیک نظری یعنی سرن کشف کرد که حتا ساختار آن بین دولتی است. یعنی ۱۷ کشور اروپایی و چندین کشور دیگر در آن سهام دارند. آن هم برای سرمایهگذاری برای پژوهشهای نظری که هیچ کشور اروپایی به تنهایی نمیتوانست! برنرز لی ابداع وب را عمدا به نام خودش یا سرن ثبت نکرد و بسیاری از یافتههای دیگر این موسسه را نیز. کندل و کریک و لی و دیگران بارها به این تفاوت در نگرشها و ساختارها بین اروپا و آمریکا اشاره کردند. ابداعات اینچنینی زیادی در اروپا ثبت اختراع نشدند. به عبارت دیگر مالکیت نوآوری را به جامعه اهدا کردند چرا که نهاد علم و آموزش در اروپا عمدتا دولتی است. روح مذموم بودن این کار یعنی اقتصادی کردن علم و دانش در اروپا هنوز کم و بیش انگار برقرار است و منتقدانی هم دارد. با این حال ساختاری است که چیدمان آن را بهراحتی نمیتوان تغییر داد و خود نیز آن را چیدند. آنهایی که ساختار دیگر میخواستند از سده ها پیش آمریکا را کشف کردند و ساختند و هنوز هم طرفدار دارد! مردمان و ملتهایی را هم لتهپار کردند. آذرنگ در کتاب تاریخ تمدن بهخوبی و با زبانی موجز به آنها اشاره کرده است. دانشمندان مهاجر در امریکا ثبت اختراع کردند، حتا دانشگاه و پژوهشگاهی که کندل در آن پژوهش می کرد از فرد یک لاقبای یهودی و فراری از سوئیس در جنگ هیتلر حمایت مالی و حقوقی کرد تا چند شرکت دارویی را ثبت کند که سهامدارانش دانشمندانی چون او و سرمایهگذاران بیرونی هستند با میلیاردها دلار درآمد سالانه. ادعای نظام پژوهشی و دانشگاهی آمریکا نیز همین است و درست است. گوگل و فیسبوک و شرکتهای زیاد دیگر نیز ترکیبی از نوآوری محققان و دانشمندان بیپول و سرمایه بورس آمریکاست. خود آن دانشگاه و دانشجو و کندل هم سالانه چندصد میلیون دلار کپیرایت/ حق تکثیر میگیرند. در برخی از همین شرکتها دهها شرکت دیگر سهام دارند که ممکن است یکی از آنها الزویر یا گوگل یا دیگران باشد. الان اگر سهامداران و مالکان الزویر را در اینترنت ردیابی کنیم آدم گیج میشود که کجایی است؟ این است که کل کشورهای اروپایی و حتا آمریکا نمیتوانند به راحتی به ساختار آن یا شرکتهای مشابه و نیز کار و خدمات آنها دست بزنند. با این وجود نفس اینجنبش دسترسی آزاد ابزار فشار خوبی است تا تعادل حفظ شود.
یادآور شوم که کتس در کتاب بسیار مهم خود درباره منابع مرجع که اثری کلاسیک شده است و به نام "مرجعشناسی عمومی و تخصصی" به فارسی نیز ترجمه شده است به گرایش بسیار مهم و جهانی در نشر اشاره دارد که نشانی از یک الگوی تجاری و بازرگانی تازه دارد و در کنار سایر ساختارها. وی میگوید بهتدریج تمام این پایگاهها و اطلاعات رایگان خواهد شد. زیرا درآمد اصلی شان را با تبلیغات و مشاوره اطلاعاتی از شرکتهای بزرگ دیگر و دولتها میگیرند. مثل گوگل. مثلن تامپسون رویترز که سهامدار وب آو ساینس، خبرگزاری رویترز و بسیاری از شرکتها و خدمات اطلاعاتی است با تحلیل اطلاعات و فروش آن به شرکتها درآمد بیشتری کسب میکند تا مثلا خود دادههای وبآوساینس. این شرکت بیش از ۶۰ هزار عکاس حرفه ای در نقاط مختلف جهان دارد که تحلیلگر اقتصادی و خبری هم هستند. مثلن با محاسبه ریسک سیاسی و اقتصادی کشورها و شرکتها با استفاده از پایگاهها و نرمافزارهای قدرتمند متصل به هم مازاد پول شرکتهای گوگل و غیره را برای سرمایهگذاری جهت میدهند. شرکتهای اروپایی از جمله نظام ارتباط علمی به شدت وابسته به همین نظام اطلاعاتی و ارتباطی و سیاسی و اجتماعی هستند که مرز نمیشناسد. معنای دیگرش آن است که دولتها نمیتوانند بهراحتی به آنها فشار وارد کنند حتا اگر اتحادیه اروپا یا رئیس جمهور آمریکا باشد. البته کشورها و ملتها هم میتوانند از منافع رقابت و تغییرات ساختاری در این حوزه استفاده کنند، همین کار را هم میکنند. اصلا قدرتشان در چنین نهادسازیهایی است. تصور کنیم که فقط درآمد سالانه وال مارت بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار در سال است و یا آمازون و گوگل همین.
البته خود اتحادیه اروپا و دانشگاههای اروپا و برخی در آمریکا نیز فشارهای اجتماعی را با نقد آن و حتا نهادسازی مشابه حفظ کردند و میتواند موثر هم باشد. این مثالها در آمریکا و اروپا روشن میکند که چقدر باز کردن و آزاد کردن محتوا دشوار و بلکه در مواردی ناممکن است. اگر هم جایی آزاد شد جای دیگر تلهای کار گذاشته شده است. اغلب رقابت و تشدید رقابت بهترین گزینه است. به نظرم خود واژه "تله" مناسب نیست و تنها یک استعاره بود برای تاکید بر تغییر روشها و نوآوری بیشتر. نوآوری، درآمد و سود برای افراد، کشورها و ملتها و در عین حال خدمات کیفیتر و بهتر را هم دارد! ضمن این که بشر همیشه در همین کار بود، خود را در این کار ورزیدهتر کرد، ظاهری فرهنگیتر گرفت و مشارکتیتر شد. این یک واقعیت زیستی، گاه خشن و گاه زیباست.
ساختار اسیالسی را نام میبرم که برای همه ما آشناست و اصلا یک کنسرسیوم کتابخانهای است اما بعدها با ناشران خصوصی مختلف نیز همکاری تجاری کرد. بلکه اولینها در این حوزه است که طبیعتا منافع هم دارد برای کتابخانههای عضو و طرف مقابل.
میخواهم عرض کنم ساختار نهادهای انتشاراتی در غرب با این قبیل درهمتتیدگی بین ناشر و کتابخانه و سایر نهادها چنان پیچیده شد که بیشتر نشرش برای ما در ایران برجسته است. اما در آنجا نهاد نشر در خود آموزش و حتا پژوهش و سایر اجزای نهاد علم و آموزش و اقتصاد و مشاغل رخنه کرد و در واقع مشارکت در نوآوری و مدیریت دانش در سازمانها و بلکه کل کشور دارد.
ساختار شرکت الزویر را اگر بررسی کنیم در همین اینترنت متوجه خواهیم شد که اصلا این شرکت دارد از نشر انگار فاصله میگیرد و درگیر خود آموزش و پژوهش و مدیریت سازمانهاست با آن گستردگی. من که متوجه نشدم مال چه کسی است و با چند ده شرکت و کشور دیگر یکپارچه و وصل است و زیرمجموعه آنهاست. درآمدش هم بیشتر از محلهای دیگر به جز نشر است. اتحادیه اروپا وقتی به این شرکتها فشار وارد کند نه تنها نظام آموزش و پژوهش آن مختل میشود بلکه همین شرکتها به دولتها میگویند تو چه کارهای اصلا!؟ ادعا دارند که اصلا اروپایی نیستیم، به هیچ ملت و کشوری وابسته نیستیم و درست هم میگویند. چندملیتی بودن به مفهوم واقعی کلمه. زیرا برخی از آنها بدون اغراق در صدها نقطه از جهان ثبت شدند و زیرمجموعه دارند که مثلا ۱۰ درصدش مال فلان شرکت هلندی است، ۲۰ درصدش مال آلمان، و ۶۰ درصدش آمریکاست و بقیه مال ۲۰ تا شرکت و کشور دیگر. تازه خود آن شرکت هلندی مثلن ۴۰ درصدش آمربکایی است. شرکت سامسونگ حدود شاید ۳۰۰ میلیارد درآمد سالانه دارد که حدود ۵۰ درصدش آمریکایی است و تنوع خدمات و کارش سرسامآور است. همین شرکت یک دانشگاه خصوصی به نام سوون دارد؛ بیش از ۳۰ هزار محقق دارد؛ سالانه هزاران اختراع و ابداع ثبتشده دارند که سامسونگ امریکایی- کره ای هزینهاش را میدهد. یعنی به تنهایی به مراتب بیشتر از کشور ایران و بلکه یک کشور صنعتی و اروپایی درآمد دارد و تولید علم و آموزش دارد! همه اروپا و کره و ژاپن و آمریکا و غیره بدون هماهنگی با همدیگر و با شرکتهای یکدیگر کاری سرخود نمیتوانند بکنند. یکی از مهمترین علتهای طولانی شدن این داستان حتا با موافقت اوباما و ترامپ و اتحادیه اروپا در همین است و پیچیدگی ساختاری آن، یعنی همه جامعه و نهادها که اینجوری چیده شده است و به تدریج. آنجور دیگرش هم معلوم نیست اینجوری نشود با وجود انحصاری شبیه گوگل. اگر چنین اتفاقی بیفتد حداقل یکی از برندگان اصلی اش خود امثال گوگل است و البته با ژستی تازه مثل گوکلی کردن که باز بخشی از بافت جامعه است و ضروری انگار! البته نمیخواهم نگاه جبری را القا کنم. فقط پیچیدگی را مطرح میکنم. همینمساله و اتفاق برای ما ظاهرا خوب است اما اینقدر هم برای جامعه اروپا و آمریکا، یعنی مدیریت نهادی آنها مثل نان شب ما نیست. ۳۰ سال بعد جواب بگیرند اصلا بهتر! تا خود ساختار جایگزین هم بیاید و تحویل بگیرد!. یک دفعه نمیتوانند تخم مرغها را بشکنند و حالا بیا بخور. ملاحظه و تامل و حتا تعلل میکنند.
این جمله، نقل به مفهوم، از ترامپ در دعوای تحریم و خوشبینی برخی از دولتمردان ایرانی در توافق با اتحادیه اروپا برای تجارت و انتقال پول بسیار نکته دارد: آمریکا کاری با دولتها ندارد. شرکتهای دنیا مشاورانی دارند که میدانند نباید با ایران معامله کنند!
باید این ساختارها و بافت پیچیده و درهمتنیده آن را شناخت تا مساله فقط به یک واحد که نماینده کل نیست تقلیل نیابد. خود اتحادیه اروپا هم این را میداند. خوشحال هم نیست بابت این زورگویی شرکتها و بخصوص از نوع آمریکایی. و بلکه ناراحت است که اصلا خود اتحادیه را ساخت. گاهی هم از آن استفاده میکند. با این حال میبینیم که خود اتحادیه هم نمیتواند هر کاری را پیش ببرد. چانه میزند و فشار میآورد تا شاید تعادلی ایجاد کند و به دگراندیشان راه میدهد گاهی. بماند که انگلستان به آن سو میرود و آمریکا و دیگر رفبا بدشان نمیآید که این اتحاد متلاشی شود.
حرف و نکته برای گفتن و نوشتن زیاد است. اما از آن مهمتر این است که در کشوری مثل ایران شاید ۹۹ درصد تولید دانش علمی آن دولتی است. البته آمارها را با اغراق عرض کردم و دقیق و مستند نیست. چنین اطلاعات علمی را دولت به راحتی میتواند رایگان یا حداقل به شکلی دیگر دسترسپذیر کند. قانون آن نیز در همه دنیا و ایران همین است. بخش اصلی و مهم دسترسی آزاد هم به همین بخش از اطلاعات اشاره دارد. و سپس، تسهیل دسترسی رایگان مردم به سایر اطلاعات توسط دولت و نظام شهری از طریق کتابخانههای عمومی و دانشگاهی و مدارس و غیره که عمدتا بخش خصوصی آنها را به هر دلیلی منتشر میکند،. تا کسی به هر دلیل مشکل دسترسی به اطلاعات را نداشته باشد. برای چنین کاری دولت و نظام باید از همه توان و ظرفیت خود و مردم و حتا بخش خصوصی استفاده کند. اما به معنای رایگان عرضه کردن اطلاعات توسط مردم و بخش خصوصی نیست که ممکن است برخی توقع داشته باشند. کشورهای اروپایی و حتا آمریکا همین الان انتشارات دولتیاش را تقریبا دسترسی آزاد کرده است. نمونه اش این همه دادههای رایگان است که ما نیز به آنها دسترسی داربم.
دعوای اتحادیه اروپا و حتا امریکا با شرکتهای انتشاراتی عمدتا این است که ما داریم هزینه پژوهش را میدهیم و خودمان هم داریم آن را تولید و مصرف میکنیم. بازار ما هم مال شما. این پول اضافه را هم میدهیم تا آزادش کنید تا دانشمندان ما بتوانند راحتتر پژوهش کنند و دهها استدلال دیگر البته. یعنی امتیاز میدهند و امتیاز میگیرند. میدانند هم برای چه چیزی و چرا باید مذاکره کنند. وگرنه لزومی نداشت میلیارد دلار بیشتر از درآمد آن شرکتهای انتشاراتی کنار بگذارند. داستان پیچیدهای دارد. فقط محدود به نشر و دسترسی آزاد به اطلاعات نیست، یعنی خدمات این نهادها لایههای متعددی دارد که به هم وصل است. در هر دو سو البته. آنها میدانند که اختلال در وضعیت موجود بیش از همه اختلال در کل نظام علم و آموزش و نوآوری و اشتغال و شرکتها در تمام زمینههاست و نه فقط نشر و بلکه اختلال در روابط اقتصادی با شرکای تجاری و دهها چیز دیگر است که نمیتوان با سختگیریهایی چنین ریسک کرد. وگرنه حداقل برای ترامپ کاری نداشت که زیرآب همه اینها را بزند. شاید اگر اروپا مثلا با یک ناشر اروپایی طرف بود مشکلی آنچنانی نداشت چرا که نظام آموزش و پژوهش در اروپا مثل آمریکا چندان به بخش خصوصی وابسته نیست اما وضعیت نشر همینها متفاوت است. زیرا بیشتر آنها را نهادهای انتشاراتی چندملیتی منتشر میکنند که بخش زیادی از سهام آنها را آمریکاییها دارند. خود اطلاعات تولید شده در اروپا هم با اطلاعات دیگر نقاط جهان در پایگاههای اطلاعاتی ادغام و یکپارچه شده است که خود آن با صدها پایگاه و نرمافزار دیگر از شرکتهای گوناگون متصل شده است. به عبارت دیگر، اتحادیه اروپا و نیز دولت آمریکا با یک پدیده واحد مثل نشر آزاد و نیز یک شرکت از یک ملیت طرف نیست که آن را حل کند. بلکه پای دهها کشور و خدمات اطلاعاتی و غیراطلاعاتی دیگر و نیز منافع آن برای شرکتها و دولتها و نیز خود مردم و نهادهای آموزشی و پژوهشی وسط است.
مختصر آن که دسترسی آزاد به اطلاعات در آمریکا و اروپا، حداقل آنچه که مربوط به دخالت دولتهاست به چیزهای زیادی توجه دارد. به همین دلیل بسیار هم ملاحظه کار است. در ارتباط با اطلاعات دولتی و با هزینه مردم کمتر با شرکتهای خصوصی مذاکره میکنند، مگر به دلایلی دیگر که عمدتا فنی و حقوقی است. اغلب نیز دسترسپذیر میکنند. البته گاهی برای دسترسی چندگانه حتا با پول و هزینه و عمدتا با ارزش افزوده بیشتر هم مانع نمیسازند که طبیعی هم هست. زیرا رایگانش موجود است. اگر هم خودشان توان نداشته باشند یا برای ساختار دولتی پرخرج باشد از توان بخش خصوصی استفاده میکنند. گاهی برای مدیریت مصرف، رایگان رایگان نمیکنند. در الگوی الکترونیکی تقریبا همین هزینهها هم حذف شد. گاهی استدلال میکنند که دادهها را بخش خصوصی یکپارچه یا منتشر کند و ما هم با پرداخت حق اشتراک آن را برای کتابخانههای عمومی، دانشگاهها، محققان و دیگران دسترسپذیر میکنیم و رایگان. در عوض خیلی از چیزها و خدمات را متحد و یکپارچه میکند که برای دولت پرهزینه و گاه ناممکن است. حمایت از جوانان، نوقلمان و آسیبپذیرها، افراد و نهادها در اروپا و حتا جهان نیز بخشی از همین راه حل و البته ناشی از فشارهاست. اینها را تجربه ما هم میگوید. الان هم به نظرم بیشتر روی ترکیبی از این الگوها مطالعه میکنند. زیرا فقط مساله نشر و دسترسی رایگان نیست. بلکه صدها نکته و ملاحظه کاملا منطقی، فنی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و غیره دارد که به برخی از آنها اشاره کردم.
البته داستان ایران متفاوت است. به چیزهایی زیادی باید اشاره کرد. مانعی هم وجود ندارد. بر اساس قانون دسترس پذیر کردن آزاد اطلاعات دولتی باید "حداقل" همه اطلاعات با بودجه دولتی رایگان دسترس پذیر شوند که اتفاقا "حداکثر" اطلاعات در گردش کشور هم میباشد. مثلن تقریبا تمام مجلات علمی ایرانی دولتی است؛ پایان نامهها و پژوهشها همه دولتی است؛ آمارنامهها و گزارشها همه دولتی است. صورتجلسات مجلس، قوانین، و مقررات، ملی است، اسناد مناقصهها و مزایدهها و صدها منبع مهم دیگر هم همگی دولتی است. حتا بیشتر شرکتهای بزرگ خصوصی هم دولتی است! حالا چرا باید همین دولتیها هم خصوصی باشد و از نوعی خاص، داستان بزرگ دیگری است که نشر و ناشر خصوصی نباید بهانه شود؛ بلکه باید درست برعکس تقویت شود در همه ارکانش. اطلاعات علمی و اصلی اینهاست که عرض کردم. حالا چند تا کتاب ترجمه و تالیف از دولتآبادی و کوثری و بهآذین و قاضی و نویسندگان و دانشمندان میماند، که علمیهایش عمدتا منعکس کننده همین دادهها و اطلاعات دولتی یا در دسترس دولت است. اینها را بگذاریم برای بازارگرمی و تهییج رقابت و چندگزینهسازی که اتفافا به نظرم خوب است تا دولت هم زیادی خوش به حالش نشود که هر چیزی را تحویل ملت ندهد. البته همینها، یعنی ناشر، نویسنده، محقق، مترجم، و چیزهای متصل به این حلقۀ واسط را هم دولت فلج کرده است. کاش ناشران خصوصی ایران اصلا بازار بزرگ و پرسودی داشتند تا دولت برای کنترل برخی از سو استفادههای احتمالی و ایجاد تعادل آن را مهار کند. اما اصل قضیه این است که در اینجا باید مارادونا را ول کرد و وحید را چسبید. متاسفانه مارادونا هم که رفت!
بارها نوشتم که حتا انحراف در بازار عظیم کتابهای کنکوری و آموزشی را هم دولت و مدیران دولتی با همکاری هم و بخصوص در اینجا نظام آموزشی و پژوهشی ایجاد کرد. اما همین مدیران آموزشی و پژوهشی دارند نشر و ناشران و حتا حلقۀ بزرگ معلمان، استادان، نویسندگان، محققان، تولیدکنندگان و حتا مصرفکنندگان محتوا را متهم میکنند. همان کسانی که نهتتها چنین انحراف و شکاف بزرگی را در نشر کشور ایجاد کردند، بلکه نظام آموزشی برای تربیت فرزندان و مدیران آینده، سازوکار اندیشهورزی، خلاقیت و در یک کلام کم و کیف زیست فردی و اجتماعی را آلوده منافع حقیر خود ساختند. مثل بسیاری از حوزههای دیگر. از جمله دسترسپذیر کردن بسیاری از اطلاعات دولتی و شفافیت اطلاعاتی که اصل مطالبه باید آنجا باشد؛ در واقع دسترسی آزاد به اطلاعات علمی بخشی از همین قانون و مطالبه است. از نظر خودم دسترسپذیر کردن این اطلاعات مهمتر از رایگان بودن آنهاست؛ شاید باید دعا میکردیم تا دسترسپذیر کردن اطلاعات و شفافیت اطلاعاتی نیز منافع سرشار پولی داشت تا بلکه به نظام اطلاعات علمی و آموزشی، نظام ارتباط علمی، نهاد علم، نهاد آموزش، و مثل آن توجه بیشتری میشد و توجه جامعه و دولتمردان و سرمایهگذاران را به خود جلب میکرد. زیرا معنای پولساز شدن این حوزهها این است که اطلاعات و دانش را ملت و دولت مصرف میکند و زیاد هم مصرف میکند! چیزی که باید بیش از هر چیزی نگران آن بود. وگرنه منافع مصرف اطلاعات و دانش در زندگی روزمره قابل مقایسه با پول پرداختی برای آن نیست. دولت این همه سازوکار و هزینه برای آموزش، پژوهش و تولید اطلاعات و دانش دارد؛ به نظر نمیرسد تامین هزینۀ ناچیز خود این آثار زیاد باشد! مطمئنم که خوانندگان عزیز متوجه اصل نکته شدهاند و حداقل پولی شدن اطلاعات دولتی منظورم نیست، و حتا دیگر اطلاعات. به نظر میرسد مخالفت دولت و نهادهای دولتی با نفس دسترسپذیر کردن اطلاعات دولتی به بهانههای گوناگون است؛ حفرهای است که اگر باز شود مطالبات نسبت به مدیران آموزشی و پژوهشی و هکذا نیز گسترش مییابد. شاید مسدود کردن دسترسی به پایگاه اطلاعاتی "گنچ" نیز زیرمجموعۀ همین نوع نگاه آلودۀ برخی از مدیران دولتی و غیردولتی نسبت به اهمیت دسترسی به اطلاعات و نقش آن در کاهش ناهنجاریها از هر نوع است. استدلالات مربوط به اهمیت دسترسی آزاد به این اطلاعات را آقای عمرانی، انجمن علمی کتابداری و اطلاعرسانی ایران، و سایر نهادها و متخصصان در یادداشتهای متفاوت ذکر کردند.
نگاه دولتمردان اروپایی و آمریکایی آن هم با نظام اقتصاد آزاد حتا در دسترسپذیر کردن آزاد اطلاعات هم این است که در درجه اول اطلاعات را برای همه اقشار ملت به دلیل ارزش افزودۀ زیاد آن برای کل کشور دسترسپذیر کند که حتا منافع آن شاید بیش از همه برای شرکتهای بزرگ چندملیتی هم خواهد بود. در این زمینه نیز بیش از هر چیزی از خود ملت و دولت مایه میگذارد تا رقابت و کیفیت برای مردم حفظ شود، و نه به هر قیمتی؛ حتا اگر ناشرانی سودجو باشند. در همه این موارد، رفتار خود دولت و در حد اختیارش و برای نفس دسترسی آزاد و تا حد ممکن رایگان شهروندان به اطلاعات است که اهمیت دارد و نه اینکه بخش خصوصی را وادار کند که دسترسی به اطلاعاتش را رایگان کند. این دو خیلی با هم تفاوت دارد. هر دو به حقوقی اشاره دارد که باید رعایت شود، با در نظر گرفتن همه ملاحظات اقتصادی و اجتماعی و غیره. وگرنه برای دولت امریکا که بودجه فقط دولت فدرال آن در سال ۲۰۱۵ بیش از ۱۱۰۰ میلیارد دلار بود که عمدتا بین بخش خصوصی برای پژوهش تقسیم شد هزینه سالانه دسترسی کتاب و مجله و اینها زیاد نباید باشد. بماند که هر ایالت در همان سال صدها میلیارد دلار هزینه پژوهشی داشت. تازه بماند خود شرکتها. مثلن بودجه پژوهشی مایکروسافت، گوگل، فیسبوک، اپل، سامسونگ و صدها شرکت دیگر به تنهایی چند برابر کل بودجه پژوهشی دولت ایران است!
با این حال، و خوشبختانه در اتحادیه اروپا و آمریکا دولتها هزینه میکنند، چانه میزنند تا تعادلی در قیمت و شاید دسترسی با قیمت کمتر ایجاد کنند. بسیاری را هم رایگان برای ملتشان و بدین ترتیب برای کل جهان دسترسپذیر میکنند. اما در ایران باید یقه خود دولت و مدیران دولتی و غیردولتی را بگیریم تا درِ "گنج" حکیمی را نبندند که مال ملت است، خود برای آن قانون گذاشتند، و شاکی خصوصی هم ندارد! یادداشت اخیر عمرانی درباره "گنج" هم عالی بود.
محسنی، حمید. « کاش دسترسپذیر کردن اطلاعات، شفافیت اطلاعاتی و تولید و مصرف اطلاعات در کشور ما نیز منافع سرشار مالی داشت!». سخن هفته لیزنا، شماره 521، 15 دی ماه ۱۳۹۹
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.