داخلی
»سخن هفته
لیزنا؛ محسن حاجیزینالعابدینی، عضو هیأت علمی گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید بهشتی[1]: کتابخانه باید مثل همه خوانین و نهادهای سنتی قدیمی، نایبها (نمایندگان) و مثل سازمانهای جدید ایجنتهایی (کارگزاران یا نمایندگان) داشته باشد. با شرایط ضعیف کتابخانهها، به ویژه کتابخانههای عمومی که نه نیروی انسانی به اندازه کافی دارند و نه بودجه، امکانات، زیرساخت و اختیارات، ضرورت دارد که به سرمایهها و انرژیهای بیرون از کتابخانه توجه ویژه کنیم. دیگر دوره "همه چیز فقط در دست خودم" یا گلوگاههای سازمانی گذشته است. کتابخانه باید شرایط تحولی حاضر را درک کند و سرنوشت نوکیا، آگفا و ... را همیشه یادش باشد. به تنهایی نمیشود کاری از پیش برد و الان دنیا دارد سعی میکند خیلی از کارهایش را به اشتراک بگذارد یا توزیع کرده و بر دوش مخاطبان و کاربران بیاندازد مثل اسنپ، دیجی کالا، بوکینگ و ... که خودشان فقط هماهنگ کننده و در عین حال سود برنده هستند و این خود کاربران و مشتریان هستند که با هم به هماهنگی میرسند و اتفاقاً از قِبل این نوع طراحی خدمت همگان خوشحالند.
برای این کار نیازمند مرزشکنی هستیم. اول مرزشکنی ذهنی (خود کتابداران و کارکنان) و دوم مرزشکنی سازمانی (چابکی و انعطاف بالای سازمان). اگر بخواهیم همچنان با قوانین قدیمی که خیلی وقتها در دوره حاضر کارآیی ندارند کار کنیم، سالها میگذرد و ما همچنان نگهبان متعهد میراث کهنه و مبدل شده به منابع بازیافتی خواهیم بود. چنانکه الان در بسیاری از بخشهای مرجع کتابخانهها، چه فراوانند منابع ارزشمند مرجعی که در سال حتی یکبار هم باز نمیشوند اما اگر کسی بگوید که این یک جلد را به من بدهید تا فردا برای شما پس بیاورم، کم میماند که شکمش را سفره کنیم که به کتابهای مرجع توهین کردهای. در حالی که چند سال بعد، همین کتابهای مرجع دیگر نه کارآیی دارند و نه کسی سراغشان را میگیرد و نه جایی قبول میکند که آنها را بهشان اهدا کنیم و نه ما دلمان میآید آنها را به بازیافت کاغذ بسپاریم. خاطرم هست که یک کتاب بود به اسم "بازار دانش" که در دوره نوجوانی ما در خانه یکی از فامیل بود اما اجازه دست زدن به آن را نداشتیم. خود صاحب خانه از آن میخواند و در مهمانیها چه تفاخرهایی که با آن نمیفروخت. کنکاش زیادی کردم و آخرش به سراغ کتابخانه مدرسه و بعد عمومی رفتم که بتوانم تورقی در آن بکنم. در کتابخانه عمومی یافتمش و خیلی دلم میخواست آن را به خانه ببرم و بخوانم اما آقای کتابدار با ادبیات ویژهای فرمودند که مگر نمیفهمی که مرجع است و مرجع یعنی فقط در کتابخانه. سالها بعد یک نسخهاش را یافتم و به حرمت خاطره آن را خریدم و در کتابخانهام گذاشتم. هر وقت اتفاقی آن را بر میدارم و ورقی میزنم اول به هوس خام خودم برای خواندن و دانشمند شدن بر اساس آن کتاب خنده میکنم و بعد هم به مطالب ساده و پیش پا افتادهای آن کتاب که الان در حد بچههای راهنمایی است. اما در زمان خودش خدایی میکرد و چه بسیار کسان دیگری که حسرت یک شب در اختیار داشتن آن کتاب را داشتند و به آرزویشان نرسیدند.
نتیجه اینکه، باید هر روز و ساعت بیاندیشیم که جهان در این لحظه کجا ایستاده و ما کجای کار آن هستیم؟ برای ارائه خدمات نیازی نیست که فقط بر توش و توان اندک خودمان دل ببندیم و خیل مشتاقان کار مفید و اجتماعی را در نظر بیاوریم که از تکرار بی هیجان زندگی به ملال رسیدهاند و منتظر یک اشارهاند تا وارد گود شوند و بیشتر از خدمت به کتابخانه، به بهانه کار اجتماعی به خودشان و روحشان فرصت دوباره سازی و زندگی مفرح را هدیه کنند.
حاجیزینالعابدینی، محسن .« نواب کتابخانه» سخن هفته لیزنا، شماره 576، 18بهمن ۱۴۰۰.
-------------------------------------------
[1] . این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
راهکار برای اینکه کتابخانه کارهایش را به اشتراک بگذارد چیست؟ آیا منظور برونسپاری فعالیت هاست؟
کاش بیشتر می نوشتید