داخلی
»سخن هفته
رحمت الله فتاحی عضو هیأت علمی علماطلاعات و دانششناسی دانشگاه فردوسی مشهد:
لیزنا بار دیگر فقدان این استاد فداکار و دلسوز و یار همیشگی دانشجویانش را به خانواده گرامی ایشان و نیز به جامعه کتابداری و اطلاع رسانی و علوم اطلاعات تسلیت میگوید و برای خانواده محترم ایشان آرزوی صبر دارد. خداوند ایشان را قرین رحمات خود سازد. از استاد گرامی، دکتر رحمت الله فتاحی تقاضا کردیم که به یاد استاد مطلبی برای لیزنا بنویسند که تقدیم حضورتان میشود. (لیزنا)
با درود به همه . از من خواسته شده چند سطری درباره دکتر زاهد بیگدلی که هفته پیش از دستشان دادیم بنویسم من خاطرات زیادی با ایشان دارم. برای اینکه در فرایند گرفتن بورس در سال 1370 به تهران میرفتم و ایشان را در اداره بورس گاهگاهی ملاقات میکردم.قبل از آن هیچ شناختی از دکتر بیگدلی نداشتم و نمی دانستم حتی چه شکلی و شمایلی دارد. چون ارتباط زیادی بین گروهها وجود نداشت، همایشی برگزار نمیشد، قبلا کارگاه آموزشی وجود نداشت و چون آموزش در مقطع ارشد و دکتری هم گسترش پیدا نکرده بودکمتر اتفاق میافتاد که از افراد به عنوان داور پایان نامه دعوت بشود و آنها بیایند مثلا مشهد و .. به هر صورت اولین دیدار من و ایشان در اداره بورسها بود. ایشان همانطور که بعضی از دوستان نوشته اند، ظاهر خشنی داشت و همه تصور میکردند که فرد مثلا کم ارتباط و خشنی است. زندگی به مدت 5 سال در سیدنی و بعد هم ارتباطهای نزدیکتر، و رفت و آمدهای بیشتر به اهواز و همینطور ایشان به مشهد به عنوان داور پایان نامه، نشان داد که دکتر بیگدلی فردی است بسیار بسیار رقیقالقلب، بسیار مهربان، بسیار اهل ارتباطات اجتماعی، بسیار مشارکت جو و بسیار فداکار و ایثار گر. اینها ویژگیهایی است که همه دوستان در نوشته ها و صحبتهایشان برشمرده بودند.
دکتر بیگدلی به راستی رقیقالقلب بود و من چند بار دیده بودم که هنگامی که با برخی همکاران بحث می کرد و آن همکاران متقاعد نمیشدند، در حالیکه حق با دکتر بیگدلی بود، اشک در چشمانش حلقه میبست. دکتر بیگدلی فردی بود که بسیار احساس مسئولیت میکرد در برابر چند قشر. در در جه اول در برابر قشر دانشجو که بایستی آنها را آموزش میداد وحتی به لحاظ فکری پرورش می داد و در شخصیت آنان نفوذ میکرد و تاثیر می گذاشت. دومین قشر همکارانش بودند که در تعامل دائم با ایشان بودند و میدانستند که دکتر بیگدلی کسی است که اگر مسئولیتی به او واگذار بشود، بسیار خوب همکاری می کند و بسیار مشارکت جو است. سومین مورد، احساس مسئولیت دربرابر جامعه بود. دکتر بیگدلی به ویژه در سالهای اخیر، چه در فرستادن برخی از پیامها و چه در نگارش چند نامه، نشان داد که از نظر اجتماعی احساس مسئولیت میکند، به خصوص در برابر دشواریهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، که در این سالهاگریبان کشور را گرفته بود. دکتر بیگدلی فردی بود که تلاش می کرد با صداقت با همه برخورد کند. یعنی یکی از ویژگیهای ایشان صداقت بیش از اندازه ایشان بود. بین حرفش و عملش، بین اندیشه و قلبش واقعا فاصله ای نبود. اهل ریاکاری و به ویژه زیراب زدن همکاران نبود و با اخلاق بود و اعتقاد داشت، اخلاق و صداقت و شفافیت، چیزهایی است که می تواند مهمترین زندگی افراد، به ویژه اعضای هیات علمی را راهبری کند.
به هر صورت دکتر بیگدلی طی یک سال و نیم گذشته، دچاربیماری شد، بیماری سخت و هولناک. من درجریان بیماری ایشان بودم و بطور منظم با ایشان تماس میگرفتم و حالش را جویا میشدم و میدانستم، شیمیدرمانیهای بسیار سخت و پشت سر هم چقدر آزار دهنده است و چون با افراد دیگری که این فرایند را طی کرده بودند، آشنا هستم و میدانم چقدر دشوار است شیمی درمانی و ایشان همیشه میگفت، خدا را شکر، داریم معالجه میکنیم و هر چه پیش آمد دست تقدیر است.
ایشان در این اواخر خیلی بیشتر کناره گیری کرد از بقیه، چون احساس میکرد نبایستی دیگران را به خاطر بیماری خودش رنجور کند و نگران کند. یک سفری ایشان رفت به ملبورن به دیدار دخترشان، با خانوادهاش و برگشت و آن سفر خیلی سختی بود. به یاد دارم دختر ایشان، بهاره که در ملبورن زندگی میکند در زمانی که کرونا بسیار بسیار گسترده بود و کشورها خیلی مقررات خیلی سختی را اعمال میکردند برای دیدار ایشان با چه دشواری و زحمات بسیار زیاد ، اضطراب، استرس خودش را به ایران و به اهواز رساند و مدتی در کنار پدر بود و موقع برگشتن هم دچار مشکلات بسیار زیادی در گرفتن بلیط هواپیما، در پرواز به موقع، در رسیدن به مقصد شده بود و همه اینها نشان میدهد که چقدر ایشان همچون همه اعضای خانواده، دکتر بیگدلی را دوست داشتند، اینها ارزشهایی است که در جامعه ایران مطرح است و اینکه چقدر فرزندان پدر و مادر شان را دوست دارند و چقدر پدر و مادرها، عاشق فرزندانشان هستند.اینها ارزشهایی است که بایستی ارج بنهیم و آنها را فراموش نکنیم.
خُب، دست قضا دکتر بیگدلی را امان نداد و ایشان از میان ما میرفت اما نکته مهم این ست که چرا در زمانی که انساسانها زنده هستند، دیگران، همکاران، دانشجویان، خانواده ها زیاد حال و احوال نمیپرسند و ارتباط برقرار نمی کنند، ایشان را عزیز نمیدارند. خُب الآن میبینیم که در این یک هفته چقدر در باره ایشان مطلب نوشته شده، هم از روی مهربانی، و همه از روی ناراحتی است اما ایکاش در زمانی که انسانها زنده هستند، ما قدر آنها را بدانیم و با آنها ارتباط داشته باشیم.. داشتن ارتباط و احوالپرسی، می تواند در روحیه افراد بسیار تاثیر گذار باشد. من تعداد بسیار زیادی از پیش کسوتان حرفه را میشناسم که در واقع دچار فراموشی از سوی همکاران و دانشجویان پیشین خودشان شدهاند و افسوس میخورم که چرا وضعیت اینگونه است. چرا؟ تعداد آنها کم نیست و چرا نبایستی ما قدر اینها را بدانیم و ارتباط برقرار کنیم اینها را بزرگ کنیم و باعث بشویم که احساس خوشحالی و آرامش کنند و خوشحال بشوند از این که در حرفهای هستند که افراد به فکر آنها هستند.
امیدوارم این مرگ هر چقدر هم که سخت و دردناک بوده، درس عبرتی باشد برای یکایک ما . این را من به جد میگویم بایستی همه قدر یکدیگر را بدانیم. در این دنیای وانفسا و بسیار دشوار به لحاظ اقتصادی و اجتماعی و غیره، تنها انسانها میتوانند به همدیگر کمک کنند. پس بیائید ما در این راستا قرار بگیریم، انسانیت خودمان را فراموش نکنیم. روز و رزگار بر شما نیکو .
فتاحی، رحمت الله. «در سوگ دکتر زاهد بیگدلی». سخن هفته لیزنا، شماره 592، 16خرداد ۱۴۰۱
خدا می داند چقدر ناراحت شدم . تسلیت به جامعه کتابداری و بویژه خانواده محترمشان . روحشان قرین رحمت الهی .
روحشان در آرامش و آرزوی صبر و سلامتی برای خانواده محترم و جامعه علمی.
دوستدار اساتید نازنین و دغدغه مندان رشته هستم و برای همگی آرزوی سلامتی و عمر بربرکت دارم.
استاد عزیزم شاید جسمت رو از دست دادیم ولی یاد و خاطرت همیشه در قلب و روح ما ماندگار است. به خدای مهربان میسپارمت.