داخلی
»تورقی و درنگی و گوشه چمنی
لیزنا؛ حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: ارزیابی کم و کیف ترجمه در سالهای اخیر این پرسشها را برجسته میسازد که چگونه ممکن است نظام ارزشیابی نهادهای آموزشی و پژوهشی ایران به ترجمههایی امتیاز بدهد که بسیاری از آنها از نظر محتوایی در پایینترین سطح ممکن از نظر وفاداری به متن اصلی و به اهداف و وظایف نهادی هستند. همین چالشها در سرقت انواع محتوا نیز آن چنان برجسته، آشکار و پرتکرار است که ظاهرا تبدیل به رفتار رسمی نهادها و بخش مهمی از جامعه شده است؛ تا حدی که به نظر میرسد ابزارها و نهادهای کنترلکنندۀ اخلاقی، حرفهای، قانونی و غیر آن نیز با آن کنار آمدهاند!
امتیاز نظام علمی، آموزشی، اجرایی یا اداری کشور به چنین آثاری نشاندهندۀ شاخصهای ملی و نهادی برای کم و کیف ترجمه و نیز مدیریت خود نهادهاست؟! مقایسه شمارگان و امتیازات هر یک از این آثار برای مترجمان و خود نهادها، دادههای جالبی برای ارزیابی نهادها و کیفیت آموزش و پژوهش کشور است. این فرضیۀ آذرنگ که "ترجمه تابع نیاز است" تبیین بسیاری از هنجارها و حتی ناهنجاریهای موجود در ترجمه و آموزش و پژوهش کشور است. زیرا بر این اساس حتی همۀ ترجمههای بیکیفیت این سالها و بلکه هر دورهای، نیازی از مجموعۀ نیازهای مترجم و بخشی از جامعه به آن را برطرف کرده است؟!
آثار باکیفیت و بیکیفیت هر کدام بهنحوی و تا حدی نیاز مترجم/ محقق/ نظام آموزشی و پژوهشی/ و جامعه را برطرف میکند. میتوان نتیجه گرفت که نیاز کشور به آثار علمی و پژوهشی و مانند آن در همین حدی است که به آن امتیاز میدهد یا نمیدهد؛ توجه میکند یا نمیکند. نقد و بررسیها، بازخوردها، ارزیابیها، شمارگان، امتیازات و مانند آن بیشک همگی شاخص مهمی از حساسیت جامعه به کمیت یا کیفیت دانشی است که به آن نیاز دارد. همۀ کنشهای زیستی و فرهنگی انسان بر همین اساس است. فرضیههایی که هدف و فرهنگ مقصد را در ترجمه برجسته میسازد هم همین نتیجه را دارد.
توجه انسان و یک جامعه به یک پدیده از جمله ترجمه و انتقال دانش در صورتی جلب میشود که در مرحلۀ اول به "بقای زیستی" وی مربوط است. اهمیت "کیفیت زیست" بعد از بقاست. یافتههای عصبزیستی حکایت از این دارد که هر کنش انسانی، از جمله ترجمه با بقا و کیفیت زیست انسان نسبت مستقیم و مثبت دارد. برای مثال جنبش ترجمه در زمان عباس میرزا در زمانی آغاز شد یا اوج گرفت که بقای کشور تهدید شد (آذرنگ). امروزه نیز انگیزۀ اصلی کشورها برای سرمایهگذاری در حوزۀ انتقال علوم و فنون از رقابت و تلاش آنها برای افزایش کیفیت زیست و مقابلۀ با تهدیدهای مختلف تغذیه میکند. سرمایهگذاری گستردۀ نظامهای سیاسی کشورها در علوم و فنون نظامی و امنیتی نشان از این دارد که اگر بقای زیستی یک نظام یا قدرت مسلط، نیازمند سرمایهگذاری در حوزهای خاص باشد نهتنها دریغ نمیکنند بلکه موفقیتهای بزرگی نیز کسب میشود.
داستان تلاش برای بقای فردی یا گروهی یا کوشش برای افزایش کیفیت زیست یک ملت سرشار از نمونههایی است که با مواردی از آنها در سطح فردی، ملی و جهانی آشنا هستیم (مثل جنبش ترجمه در تمدن اسلامی از یونان و روم، جنش ترجمه در فرهنگ غرب بعد از جنگهای صلیبی از مسلمانان)؛ آنچه تفاوت دارد تعریف افراد، گروهها و نظامهای سیاسی از بقا یا زیستن، کیفیت زیست، زنجیرۀ زیستی و نسبت بین انسانها قرار دارد. مثلا
نسطوریان، فرقهای از مسیحیان، از روم شرقی رانده شدند و به ایران پناه آوردند. دولت ساسانی با زیرکی به آنها پناه داد و اجازه داد تا کلیسا و مذهبشان را داشته باشند و در عین حال از دانش و تجربۀ آنان استفاده کردند ... آنها میراث فرهنگی یونان را به ایرانیان دانشطلب منتقل کردند.... احتمالا دسترسی آزاد به علوم و فنون فارغ از دین و نژاد، بخشی اساسی از تعریف ساسانیان از قدرت و کیفیت زیست فردی و اجتماعی بود که موجب شد تا آنها مدرسۀ ایرانی رُها را نهتنها تعطیل نکنند بلکه آن را تقویت کنند (مدرسهای که برخلاف آیین حاکم یعنی زرتشت، در کنار آموزشهای علمی به آموزش دین مسیحیت نیز میپرداخت)، و یا خسرو انوشروان از پولُس، منطقدان و فلسفهدان، نسطوریمذهب و رئیس حوزۀ مسیحی نصیبین، فلسفه میآموخت .... و در مدرسۀ جندیشاپور بیش از 120 پزشک ایرانی و هندی و یونانی و دانشمندان دیگر، علوم پزشکی، اخترشناسی، ریاضیات و فلسفه تدریس میکردند. در همین عصر 7 تن از دانشمندان یونانی بر اثر تعطیل شدن مدرسهها و درس و بحث در امپراتوری روم شرقی به ایران پناه آوردند و به تیسفون رفتند. (آذرنگ، تاریخ ترجمه در ایران، ص. 57-63)
کتاب "تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار" نتیجۀ پژوهشهای آذرنگ دربارۀ ترجمه است که درسهای جالب توجهی دربارۀ ترجمه و نقش آن در انتقال دانش دارد.
طبیعی است که هر گونه سامان یا نابسامانی اجتماعی و فرهنگی نه تنها در کم و کیف عمل ترجمه بلکه در واژهها و بار معنایی متفاوت نیز خود را نشان دهد که بیتوجهی یا کمتوجهی به آنها موجب تحلیلهای نادرست زبانی و غیرزبانی میشود. اصلا همین قدرت و ضعف فرهنگی و اجتماعی است که خود را در زبان نشان میدهد. زیرا زبان بخشی از فرهنگ است.
شاید تحلیل کاربرد خود واژه ترجمه در ایران در قیاس با کلمۀ translation تا حدی کافی باشد. واژۀ ترجمه در زبان انگلیسی معانی گوناگونی دارد: فرایند تغییرِ چیزی به شکل دیگر (تبدیل تئوری یا حرف به عمل)؛ تعبیر کردن (واژهها، ژستها، ایما و اشارهها) به چیزی؛ تبدیل/ نگارش/ بیان یک متن یا محتوا به اصطلاحات یا واژههای دیگر؛ بازنویسی/ تبیین/ تفسیر به زبان قابلفهمتر؛ انتقال/ جابجایی از یک محل به محل دیگر نیز از جمله کاربردهای واژۀ ترجمه است. (مریاموبستر، فرهنگ معاصر پویا)
اما ترجمه در ایران بیشتر به فرایند تبدیل نوشتار، گفتار و حتی نشانهها از یک زبان/ فرهنگ به زبان/ فرهنگ دیگر اطلاق شده است. غلبۀ ترجمۀ زبانی، آن هم بینزبانی، بر سایر جنبههای ترجمه در ایران به حدی است که اغلب برای بیان سایر جنبههای ترجمه در ایران اغلب از واژههای دیگری به جز ترجمه (مثل تبدیل، انتقال و ترجمان) استفاده میکنند.
استفاده از واژۀ "ترجمان" به جای ترجمه در ایران اغلب با این ملاحظه همراه بوده است که با واژۀ ترجمه در معنای انتقال بینزبانی اشتباه گرفته نشود. غلبۀ مفهومی ترجمۀ زبانی و حتی اِعمال تغییر صوری در واژۀ ترجمه برای بیان سایر جنبههای ترجمه/ Translation (مثل واژۀ "ترجمان" در ایران) تاکیدی بر بدنمندی یا زیستی بودن واژهها و معنای منتسب به آنهاست. به عبارت دیگر، این را نشان میدهد که تفاوت بار معنایی واژۀ ترجمه و بلکه هر واژۀ دیگر در بین گویشوران فرهنگ و زبان فارسی و سایر زبانها و فرهنگها به کموکیف زیست افراد در این فرهنگها وابسته است. به زبان دیگر، تولید، انتقال یا ترجمۀ دانش و یا هر معنای تازه بیش از هر چیز به کیفیت زیست یک فرد/ ملت/ فرهنگ و چند و چون رابطۀ آن با اطلاعات و دانش وابسته است.
تفاوتهای شکلی و معنایی واژۀ ترجمه در ایران و غرب به دو نکتۀ مهم اجتماعی در ایران اشاره دارد که جنبههای زیستی فرهنگ، زبان، دانش، و تولید و انتقال آن را نشان میدهد:
اول از همه، به جایگاه مهم ترجمۀ زبانی در ایران و فراگیرتر بودن آن نسبت به سایر معانی ترجمه اشاره دارد؛ فراگیر بودن ترجمۀ زبانی نسبت به سایر جنبهها به حدی است که ذهن بیشتر ایرانیها و حتی متخصصان ترجمه، معنایی به جز ترجمۀ زبانی را از این واژه کمتر انتظار دارند. به همین دلیل، برای جلوگیری از چنین اختلاف، اختلال و اختلاط معنایی اغلب از واژههایی متفاوت با "ترجمه" برای بیان سایر عملهای ترجمهای استفاده میشود.
فراگیری ترجمۀ زبانی در قیاس با سایر جنبههای ترجمه در ایران، بهویژه در برخی از حوزهها، چنان است که به نظر میرسد نسبت به سایر جنبههای ترجمه بهخصوص ترجمه به معنای "انتقال" علوم و فنون (چه انتقال درونزبانی و درونفرهنگی، و چه بینزبانی و بینفرهنگی) بیتوجهی یا کمتوجهی شده است. عمدتا نامتناسب بودن و نامتعادل بودن کموکیف ترجمه و انتقال دانش، هم در معنای زبانی و هم غیرزبانی برجسته است تا نفس بیتوجهی یا کمتوجهی به عنوان یک کنش عمدی یا غیرعمدی.
دیدگاههای منفی نسبت به ترجمۀ بینزبانی میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد:
سیاستها و راهبردهای نادرست در انتخاب برخی از منابع برای ترجمه، و کیفیت خود ترجمه؛ که اغلب نامناسب، نامتعادل و نامتناسب با نیازهای فردی و اجتماعی در سطح ملی است. چنین پدیدۀ منفی بیشتر به متون علمی و فنی مربوط است تا ادبی و هنری. البته متون ادبی و هنری هم مشکلاتی دارد اما در قیاس با علوم و فنون به نظر میرسد وضعیت بهتری دارد. با توجه به پشتیبانی مالی و نهادی نسبتا گستردۀ نهادهای دولتی در تولید و انتقال دانش علمی و فنی از طریق ترجمۀ زبانی و غیرزبانی و بر اساس وظایف سازمانی و ملی، چنین فرضیهای نشان از بحرانی جدی در سیاستها، راهبردها، برنامهها و مدیریت نهادهای آموزشی و پژوهشی و سایر نهادهای عریض و طویل دولتی در تولید و انتقال دانش علمی و فنی دارد. به عبارت دیگر، وضعیت نامناسب موجود بیش از هر چیز معلول سیاستها و راهبردهایی است که حاکم بر مدیریت کلان کشور از جمله تولید و انتقال علوم و فنون است. از طرف دیگر، کارایی به مراتب بیشتر بخش خصوصی در مدیریت تولید و انتقال محتوا را نشان میدهد. آنها با وجود ضعف زیرساختی در زمینۀ تولید و انتقال دانش علمی و فنی توانستهاند در حوزههایی که سیاستها، راهبردها و برنامهها به طور نسبی به خودشان مربوط میشود در رقابت با ناشران دولتی و شبهدولتی و در قیاس با امکانات و محدودیتهای خود نسبتا خوب عمل کنند و حتی در مقایسه با بخش دولتی بسیار خوب عمل کنند. برای مثال آنها در زمینۀ تولید متون ادبی و هنری، ترجمۀ این متون و حتی پژوهشها، و بهویژه آموزش مهارتهای مرتبط با تولید و ترجمه این دسته از منابع در سطح ملی و جهانی نسبت به امکانات محدود خود بهطور نسبی و در قیاس با نهادهای دولتی بسیار موفقتر عمل کردهاند. آموزش مهارتهای نگارش و ویرایش علمی و ادبی، آموزش نویسندگی ادبی، آموزش انواع هنرها و ورزشهای شناختی مثل نقاشی، موسیقی، شطرنج و غیره، آموزش مهارتهای ترجمه و ویرایش متون علمی و فنی و ادبیات جهانی از جمله موفقیتهای نسبی آنهاست. احتمالا همین موفقیت کمی و کیفی آنها در ترجمه و انتقال انواع متون ادبی، علوم انسانی و اجتماعی، پزشکی، و سایر حوزهها بود که سبب شد تا ضعف تولید و انتقال دانش علمی و فنی و بهویژه ترجمه یا انتقال فناوریها بیش از حد معمول به چشم آید و عدم تناسب و تعادل در بخشهای گوناگون احساس گردد. وگرنه روشن است که حتی در حوزۀ تولید و ترجمۀ متون ادبی و علمی در سطحی ملی و جهانی نیز ضعفها و کاستیهای زیادی از نظر کمی و کیفی وجود دارد که باید به آن توجه شود. احساس عدم تناسب و عدم تعادل در انتقال علوم و فنون از راه ترجمۀ زبانی اغلب در نتیجۀ مقایسۀ تولید و انتقال دانش علمی و فنی و فناوریهای مرتبط با آنها و متناسب با نیازهای زیستی و فرهنگی ملی است. عدم تناسب و تعادل زمانی بیشتر به چشم میآید و شاید بیدلیل برجسته شود که بخشها و بلکه حوزههایی با هم مقایسه شوند که نباید. در عین حال چه عدم تناسب و تعادل در "تولید" و "انتقال/ ترجمۀ" دانش و فناوری باشد و چه نباشد، هر دو حکایت از کموکیف زیست انسان ایرانی، و نیز کیفیت تصویری است که او از انواع وجود خود و نیازها و بود و نبودش در سطح فردی، اجتماعی، و ملی دارد؛ زیرا از همین سکو و تصویر وجودی است که با جهان علوم و فنون و یا با "دیگران" ارتباط برقرار میکند.
سیاستها و راهبردهای انتخاب منابع برای ترجمۀ زبانی، و کیفیت ترجمۀ زبانی زمانی به درستی پیش خواهد رفت و راضیکننده خواهد بود که بخشی از سیاستها، راهبردها، و برنامههای ملی برای "تولید دانش علمی – فنی" و نیز "تولید انواع فناوریها" در سطح ملی و بومی باشد و ترجمه نیز در همین معنا یعنی انتقال دانش علمی- فنی، انتقال فناوریها و همۀ مظاهر فرهنگی و تمدنی میتواند بخشی از نیاز جامعه را در سطح فردی، نهادی و یا ملی و متناسب با فرهنگ بومی تامین کند. سیاستها، راهبردها و برنامههای "انتقال" علوم و فنون از راه ترجمۀ زبانی و غیرزبانی نیز زمانی موفق خواهد بود که "تولید" علوم و فنون در داخل مرزهای ملی متناسب با فرهنگ و نیازهای بومی و ملی و چرخۀ کامل دانش در وجودهای گوناگون زبانی و غیرزبانی و نمودهای مختلف آن مورد توجه باشد. مقایسۀ متون ترجمه شده با اهداف و وظایف حرفهای و نهادی مترجمان حکایت از این دارد که ترجمهها عمدتا ابزاری برای ارتقای رتبۀ سازمانی و کسب امتیازات شخصی است تا اهداف و وظایف نهادی برای تولید و انتقال دانش. پراکندگی موضوع ترجمه توسط یک فرد، پراکندهکاری پژوهشی افراد و گروههای علمی، و کم و کیف خود ترجمه، همگی نشانۀ این است که ترجمههای افراد، گروهها و نهادهای حرفهای با وظایف تخصصی آنها در تولید علوم و فنون در یک زمینۀ خاص فاصله دارد و گاه در تضاد با آنهاست.
به طور خلاصه، ترجمه به عنوان بخشی از سیاستها و راهبردهای تولید دانش برای رفع نیازهای بومی عمدتا با دو هدف اصلی انجام میشود:
الف) ترجمه یا انتقال انواع دانش بهویژه دانش علمی و فنی به قصد ارتقای کیفیت آموزش علمی، فنی، یادگیری، و غیره.
ب) ترجمه، انتقال یا تبدیل انواع دانش علمی و فنی به کالاها، خدمات، سازوکارهای نهادی، قوانین، آییننامهها، شیوهنامهها، سیاستها، راهبردها، برنامهها، و دانش و مهارت استفاده از آنها.
اهداف فوق زمانی محقق خواهد شد که ترجمه بخشی از سیاستها و راهبردهای تولید ملی، و در جهت ارتقای کموکیف زندگی افراد و جامعه از طریق تولید دانش باشد.
چنین رویکردهایی به ترجمه، نیازمند هستی دادن به انواع دانش در شکلهای گوناگون و قابل تبدیل به یکدیگر است. در این صورت، ترجمۀ زبانی تنها بخش کوچکی از فرایند تولید، انتقال یا ترجمۀ دانش است. همۀ اینها نمونهای از راهبردهای انتقال دانش است: انتقال دانش تولید کالاها و خدمات، تبدیل دانش نهفته در کالاها و خدمات به دانش زبانی و غیرزبانی برای تولید همان کالاها و خدمات یا ارتقای کمیوکیفی آنها، تبدیل انواع دانش و مهارت مورد نیاز برای تولید کالاها و خدمات به دانش و مهارت زبانی و غیرزبانی مشابه یا ارتقای آنها؛ تبدیل یا مشابهسازی انواع فرایندها، قوانین و مقررات، ساختارها، نهادها و غیره؛ تبدیل یا ترجمۀ کدهای ژنتیکی گیاهان و جانوران بومی و غیربومی و انتقال آن به بانک ژن به قصد تولید یا ارتقای کیفیت آنها نمونههایی از انتقال دانش است.
بخشی از اینها به ترجمۀ درونزبانی مربوط میشود و بخشی به ترجمۀ بینزبانی؛ بخشی از آنها به بازتولید یک موجودیت به موجودیت دیگر مربوط میشود: مثل استخراج کدهای ژنتیک گونههای جانوری و گیاهی؛ بازتولید یک رمان به سناریو یا نمایشنامه؛ تولید یک نمایش یا فیلم بر اساس فیلمنامه یا نمایشنامه؛ تبدیل یک رمان یا داستان بزرگسالان به داستان کودک و نوجوان؛ بازنویسی یا تبدیل فرهنگ و ادبیات و اسطورههای شفاهی و یا آمیخته با بافت زندگی و فرهنگ مردم به ادبیات مکتوب، کالاها، خدمات و غیره.
ترجمه یا تبدیل در معنای غیرزبانی به طیف وسیعی از تبدیلها، ترجمهها، و بازتولیدها در درون یک فرهنگ یا بین دو یا چند فرهنگ مربوط میشود که اغلب نیازمند رویکرد پژوهشی و تولیدی به جهان هستی، کالاها و خدمات انسانی و همۀ آن چیزهایی است که فرهنگ و تمدن نام گرفته است. احساس، ادراک، فهم، تخیل، تعقل، استدلال، شبیهسازی، الگوسازی، فرضیهها و نظریهها، تصویرها و نقشههای جسمی و مغزی، و بهطور خاص همۀ آنچه که در جسم و مغز انسان انجام میشود تا تصویری تولید یا اصلاح گردد نیز به فرایند ترجمه مربوط میشود و تلاشی ترجمانی است!
محسنی، حمید . «مطالعۀ نسبت بین زیست اجتماعی و کم و کیف ترجمه در ایران ».ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 80، 15مرداد 1401.
-------------------------------------------------
منبع:
آذرنگ، عبدالحسین. (1394). تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان قاجار. تهران: ققنوس.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.