کد خبر: 49520
تاریخ انتشار: شنبه, 11 اسفند 1403 - 08:43

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

تجربه نگاری رویداد مشق امیر

منبع : لیزنا
نصرت اله امیری خواه
تجربه نگاری رویداد مشق امیر

(لیزنا، گاهی دور/گاهی نزدیک 376): نصرت اله امیری خواه کتابدار کتابخانه مرکزی خرم آباد: رویداد مشق امیر، رویدادی خوشنویسی و کتابت اشعار و احادیثی درباره حضرت علی (ع) بود که در تاریخ دوشنبه ۲۴ دی ماه با حضور بیش از ۱۵ تن از اساتید شاخص خوشنویسی استان برگزار شد. این تجربه تجربه متفاوتی بود، که در راستای ثبت تجربه های میدانی و افزایش ظرفیت های کار کارشناسی به اشتراک گذاشته می گردد.

 استقبال اعضای کتابخانه 

ما در کتابخانه مرکزی خرم آباد، تجربه برگزاری رویدادهای کیفی و خلاقانه ای مانند، "رویداد به رنگ کتاب"و رویداد دانش آموزی "ماجرا هنوز تمام نشده است" و البته برنامه‌های مناسبتی گوناگونی را در طول این هفت ماهه داشته ایم، که چالش اساسی در آن ها، عدم کشش خودجوش مخاطب به سمت آن است و غالبا به عنوان "میدان" پذیرفته ایم که در طراحی هر برنامه ای باید از قبل به حضور میهمانان و مخاطبان آن توجه ویژه داشته باشیم.

 اما رویداد مشق امیر که رویداد کتابت احادیث، اشعار و... در مدح و منقبت حضرت علی علیه‌السلام بود، متفاوت از تمام برنامه‌های قبلی بود. دختران و پسران نوجوان و جوانی که غالبا از سالن مطالعه استفاده می کنند، در زمان استراحت که در فضای کتابخانه قدم می زدند، هنگامی که متوجه برگزاری این رویداد شدند، مشتاقانه در کنار اساتید قرار می گرفتند و از ایشان سوالات و درخواست های مبنی بر نگارش فلان شعر، آیه، حدیث و... را داشتند. امری که تا پیش از این ما در رویدادهای قبلی کمتر دیده بودیم. به نظر می رسد چند عامل در این استقبال مهم بوده است:

۱- ریش سفید اساتید؛ سن و سال اساتید و سفیدی موهای ایشان، صمیمیت و تواضع ایشان، باعث احساس امنیت و آرامش نوجوانان بود و آن ها مشتاقانه در کنار این اساتید قرار می گرفتند. این مهم بیانگر این است که جامعه ما و علی الخصوص دختران ما هنوز مرجعیت ریش سفیدان را پاس می دارند‌ و جایگاه بزرگان هنوز ارزشمند است.

۲- موضوع برنامه، گرامیداشت حضرت علی علیه‌السلام و روز پدر بود. اغلب مراجعین به اساتید تمایل داشتند، دستخطی درباره پدر و حضرت علی علیه السلام از اساتید داشته باشند. این امر نشان دهنده توجه نسل جوان و علی الخصوص دختران ما به فضیلت های حضرت امیر و مجذوب بودن در ایشان علیرغم تمام مشکلات و دغدغه ها بود.

  نکته دوم، بر خلاف تمام ادعاها، بنیان خانواده همچنان محکم است و ذوق و شوقی که دختران برای داشتن یک متن در مدح پدر داشتند، آن را تایید می کند.

۳- یکی از اساتید خانم شرکت کننده در این رویداد، که اتفاقا بروجردی بوده اند و چند سالی می شد که به خرم آباد نقل مکان کرده بودند، به اساتید گفته بودند، که من سه سال یا چهار ساله اینجا هستم، و احساس تنهایی می کرده ام، کسی را نمی شناختم که با اون در مورد مسائل حرفه ای بحث و تبادل نظر داشته باشم.

واقعیت این است شهر نشینی و زندگی بوروکراتیک، هسته ای شدن خانواده ها، کم رنگ شدن ارزش‌های جمعی و... باعث منزوی شدن انسان ها شده است. رویدادهای این چنینی می تواند و باید بتواند گروه‌های مختلف فرهنگی را به هم پیوند دهد و امکان گفت و گو در جامعه را بیش از پیش فراهم سازد.

۴- افزایش سرمایه اجتماعی کتابخانه؛

به دخترانی فکر می کنم که امشب با یک تابلو خطاطی شده به خانه بر می گردند و در جواب نگاه کنجکاوانه خانواده خود که؛ می گویند در کتابخانه مرکزی این رویداد رخ داده است و اساتید فرهیخته ای مشق مولا علی بن ابی طالب کرده اند... همین جمله و تکرار آن در جمع های بیشتر می تواند باعث اعتماد بیش‌از پیش خانواده ها به کتابخانه شود و حتما خانواده ها در خلوت خود می گویند: کتابخانه دارد به فرزندم ادب، معنویت و فرهیختگی می آموزد.

۵- چشمان دختران و پسران ناظر این رویداد پر از شوق و امید بود. گویی در حال تماشای یک کنسرت یا تجربه کردن یک حس ناب و خاص بودند؛ احساس فرهیختگی می کردند. "شوق و امید" نیاز امروز جامعه ماست و کتابخانه ها بایستی به اندازه وسع خود، به باز تولید و تکثیر آن در جامعه بپردازند.

۶- این استقبال و بازخوردها باعث خرسندی و شادکامی اساتید شده بود. اساتیدی که کم و بیش، از دور و نزدیک در جریان گلایه ها و شکوایه های آن ها در خصوص عدم توجه مسولین و حتی مردم نسبت به خودشان بوده ام. با این استقبال و سوالات مکرر و درخواست های اعضای کتابخانه "دچار شک" شده بودند. سنگینی و عمیقی گلایه های اساتید در چشمانشان پیدا بود اما حضور دختران و پسرانی که مشتاقانه گردآگرد آنان جمع شده بودند، شک انان را بیشتر کرده بود، که آیا من باید گوشه گیر باشم؟! یا اینکه با وجود این همه تمنا و عشق که در گوشه گوشه ی این شهر وجود دارد، آیا نباید دوباره برخیزم و قمار دیگری کنم که به قول حضرت مولانا؛

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش

بنماند هیچش الا، هوس قمار دیگر

 شک و تردیدی که بر جان و دل اساتید، افتاده بود، قاب پايانی این رویداد بود‌.