داخلی
»سخن هفته
هیات علمی موروثی (نسبی و سببی)
لیزنا؛ سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: دو سه سالی است با پدیده نامیمونی و شاید هم میمون، در دانشگاهها روبرو شدهام، که چون نه جرئت دارم اسم ببرم و نه دیگر جرئت دارم مشکلات جدیدی برای خودم ردیف کنم، زبان در کام کشیده و چیزی نگفتم که نه با آبروی کسی بازی بشود و نه بلایی بر سر کسی از جمله خودم بیاید. لیکن یادداشت سه روز پیش (جمعه 23 خرداد 1399) دکتر رضا منصوری استاد دانشگاه شریف و معاون پژوهشی اسبق وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، با عنوان دانشگاه و پرسش: نجابت و وقاحت! مرا واداشت که این مورد شاید وقیحانه را بنویسم و به همه عزیزان دانشگاهی، که از دانشگاهیان نوع اول هستند، یعنی دلشان برای آبروی نهادی به نام دانشگاه میسوزد، هشدار دهم که مراقب دانشگاهها باشید.
دکتر منصوری در یادداشت خود نوشته اند: من هنوز به دبستان نرفته بودم که در دانشگاه MIT در ایالات متحده این پرسش مطرح شد که هوش چیست؛ از همان زمان تحقیقات در زمینهء هوش و هومَص (هوش مصنوعی) در آن دانشگاه شروع شد .... طرح پرسش پیرامون هوش و تحقیقات عملی پیرامون هومص، خیلی قبل از اینکه شهرنشینی مدرن و صنعتیشدن در ایران شروع شود، یعنی دههء ۴۰ میلادی، مطرح شد. هنوز دانشگاههای تبریز و مشهد و اصفهان و اهواز راه نیفتاده بودند تا محمدرضا شاه هم عمق فاجعهء دانشگاهی ایران را درک کند و به فکر تاسیس دانشگاه شیراز و شریف بیفتد. .... امآیتی دانشگاه است، حتی اگر اسمش انستیتو است! نیازی به پُز دادن ندارد. هست آنچه میخواهد باشد. در آن سوال طرح میشود. دو نفری که در این دانشگاه (هیچ لازم نیست نام آنها با القاب پر طمطراق دانشگاهی و علمیِ مرسوم در ایران همراه باشد)، به اسم ماروین مینسکی و جان مککارتی، پرسش در مورد هوش مصنوعی را طرح کردند با واکنش اشتیاقبرانگیز دانشگاه مواجه شدند که منجر به شروع این تحقیقات شد.
استاد منصوری گرامی مینویسند: ... تأملات شلینگ و هومبولت بنیان دانشگاه مدرن را در جهان استوار کرد. از آن زمان بیش از ۲۰۰ سال میگذرد ..... اکنون، دانشگاه نهادی است در یک جامعهء مدنی که در آن انسانهایی با توانایی مفهومسازیهای جدید به خود جرأت میدهند سؤالهایی بنیادی طرح کنند، و روش پاسخ به آن را هم فراهم آورند. از این پاسخها انتظار اعتباری ورافیزیکی (متافیزیکی) نمیرود، بلکه اعتبار آن درونِ مفاهیمِ موردِ توافقِ بشر و مدلهایِ ما است. این یکی از تحولات نوین است که درک قطعی آن از اوايل قرن بیست با تفکرات پوانکاره شروع شد و بعد از جنگ جهانی دوم کمابیش نهایی شد. جامعه، در مقابل، امکانات مالی لازم را در اختیار این نهاد قرار میدهد تا بتواند به این پرسشها، و نیز هر پرسش دیگری که جامعه درون نهادهای دیگر خود پاسخ آن را نمییابد، بپردازد. ما این دانشگاه را در ایران نمیشناسیم.
و در ادامه: ... از عقببودگی خودمان در هفتاد سال پیش نه تعجب کنیم و نه خجالت بکشیم. از این شرمنده باشیم که هنوز هم جرأت طرح چنین پرسشهای بنیادی را نداریم، از اینکه هنوز نهادی دانشگاهی یا پژوهشگاهی نداریم که از پرسش استقبال بکند، از اینکه بیجهت پزِ این را میدهیم که در فلان زمینه چهارم یا پنجم دنیا شدهایم، از اینکه شادمانیم مثلاً چندم آسیا شدهایم، و از اینکه هنوز از ماهیت و چیستی دانشگاه غافلیم؛ اگر شرمنده هم نیستیم دستکم به آن اعتراف کنیم!
و منصوری به اینجا می رسد که می گوید: از دانشگاهی با چنین هیئت علمی، علم و پرسش بر نخواهد خواست.
البته که دکتر منصوری نیز نیک می داند که اقلیتی در دانشگاهها هستند که با صبر و تحمل فراوان و با کار جدی پژوهشی و دانشگاهیِ خود تبدیل به ستونهای اصلی علمی دانشگاهها شده اند (گروه اول استادان)، و بر پایه تلاشهای ایشان، دانشگاهی نامی یدک میکشد، و اسمی و رسمی دارد و بسیاری دیگر، در دانشگاهها رفت و آمدی دارند و کلاسی و مقاله ای و .... (گروه دوم و گروه سوم و اخیرا گروه چهارم یعنی هیات علمی موروثی نسبی و سببی).
غیر از گروه اول که واقعا هنوز پایه های اصلی هر دانشگاهی هستند، دو گروه دیگر هستند که این بزرگواران بیشتر استادان جوان هستند که خود دو دسته و اخیران سه دستهاند.
گروه دوم استادانی که با علاقه درس خوانده اند و عاشق شغل معلمی دانشگاه هستند و از پویایی خوبی در ورود برخوردارند، و امید زیادی به ایشان هست که با کار مداوم و خلاقانه به گروه اول بپیوندند و در این سالها نیز شاهد بودهایم که گاهی این اتفاق افتاده است. لیکن اغلب گروه دومیها در چارچوب آئین نامه ارتقاء تبدیل به دستگاه مقالهسازی و همایش بازی میشوند و چنان درگیرشان میکنند که رمق آنها گرفته میشود و انگیزه شان نیز. و تمام سال را باید در این اندیشه باشند که چکار کنند که امتیاز لازم را برای ارتقاء سالانه و در نهایت از استادیاری به دانشیاری و از دانشیاری به استادی بدست بیاورند. این گروه اغلب در همین مرحله میمانند و اجازه پیدا نمیکنند تا حیات دانشگاهی را آن گونه که یک استاد واقعی طی میکند، طی کنند و بالاخره تن میدهند به همین آئین نامه ارتقاء و معیشت خود را در این اوضاع تباه کشور حفظ میکنند و بس. و اگر رفیق ناباب هم داشته باشند ، که به سرعت جذب بازار میشوند و راههای امتیاز گرفتن را پیدا می کنند و به گروه سوم میپیوندند.
گروه سوم که به هیچ وجه نشاید که نامش نهند معلم دانشگاه، درصدشان و تعدادشان با روندی که در پیش داریم روز به روز بیشتر خواهد شد. این گروه گندم نمایان جوفروش هستند. در جلسه سخنرانیای حضور داشتم که استادی پوسترش را برایم فرستاد و من شرکت کردم و خیلی مساله روزی هم بود و عنوانی پرطمطراق داشت، ولی وقتی در جلسه حاضر شدم دیدم استاد در حد معرفی سایت این استاندارد تازه توضیحی داد و تمام. خوب، اینکه سایتش را که باز می کنید، همین را نوشته و می توانی بخوانی. شما چکار کردهاید در این حوزه؟ هیچ. تعداد شرکت کنندگان ده نفر و استاد هم برگزار کرد و حتما در رزومه ایشان نوشته شده که این سخنرانی اجرا شده است و امتیاز لازم را هم گرفته ولی هیچکس نمیداند استاد در این سخنرانی چه افاضات فرمودهاند. هیات ممیزه هم که کار ندارد این سخنرانی چه بوده؟ مدارکش را میخواهد و اگر چکیدهای هم بنویسند و به هیات ممیزه بدهند، باز هم هیات ممیزه نمیداند در این رشته چه میگذرد و آن را یک سخنرانی علمی روز با مآخذ روز محاسبه میکند. البته در دانشگاههای کوچکتر این کار سادهتر است و در دانشگاههای بزرگ سختتر. در دانشگاههای کوچک همه یکدیگر را میشناسند و می دانند گذرشان به هم میافتد و بالاخره از این سخنرانیها میگذرند و امتیاز لازم است، پس امتیاز را می دهند، چون ممکن است فردا گذر خودشان به دباغخانه بیفتد. در دانشگاههای بزرگ محیط بزرگتر است و اغلب هیات ممیزهها از استادان قدیمی انتخاب می شوند ولی آنجا هم ممکن است امکان لغزش وجود داشته باشد که تلاش میکنم خودم را متقاعد کنم که لغزشها کمتر باشد، ولی هست. به یاد دارم که در یک موسسه علمی دوستی با چند جزوه درسی ارتقاء گرفت و همزمان فردی در یک دانشگاه بزرگ با دو کتاب که انتظار عام داشت و ناشران هم کاملا معتبر بودند، به عضویت هیات علمی پذیرفته نشد. ولی شنیده ام که فردی که از نظر سیاسی مورد تایید بود، همه کارهایش به سرعت برق و باد در همان دانشگاه تایید گردید.
کرونا هم که اخیرا به کمک گروه سوم آمده است. کرونا آمده دیگر خیلی بهتر شده، نیازی به هزینه کردن و وقت گذاشتن هم نیست وبینار در اتاق خودمان برگزار میکنیم و اصلا هم مهم نیست کسی شرکت کند یا نکند، امتیاز که دارد. استادان مقاله سازی راههای گرفتن امتیاز را بو میکشند و هزینه هایش همه از جیب مردم است. فقط بانکها نیستند که برای وامهای هزار میلیاردی که به دوستان و صاحبان رانت می دهند دستشان را در جیب مردم میکنند و بعد با لابیهای فراوان همه منتظر زمان میمانند و خبر دارند که قیمت ارز قرار است چهار برابر بشود (این بار و در دولت فعلی 5.5 برابر) و با آمادگی کامل و خرید کافی، منتظر میمانند تا دولت ارز 4200 تومانی ، بخوانید 18000 تومانی اعلام کند تا ارزش بدهی رانت خواران به بانکها به یک پنجم کاهش یابد، دوستان امتیاز ساز ما هم برای امتیاز گرفتن وقت مردم را میگیرند که از پول مردم بسی بدتر است (ده نفر هم میآیند ده نفر است) و هیچ چیز در مقابلش به کسی نمیدهند، و فقط برای خودشان امتیاز میتراشند. در این گروه سوم، هستند کسانی که چون شغل دیگری گیر نیاوردهاند، استاد دانشگاه شدهاند و من این را سالهای گذشته نیز یادآوری کردهام. نمونه هم داشتم که فردی برای کار به من رجوع کرد و من هم دریغ نکردم، لیکن اصلا توانایی نداشت و کار در حوزه سازماندهی بود و بعد از یکی دو ماه به من گفت من این کار را اصلا دوست ندارم ولی اگر کار دیگری در کتابخانه پیدا شد، ممنون میشوم که به من بگوئید و رفت. درست یک سال بعد دیدمش و فهمیدم در یک موسسه آموزش علمی استاد شدهاند و اتفاق درس سازماندهی هم میدهند.
هیات علمی موروثی
حالا می خواهم گروه چهارم را هم به این سه گروه اضافه کنم: هیات موروثی. چند نمونه سراغ دارم که پدری یا مادری از استادان شاغل دانشگاههای دولتی و آزاد، فرزند خودشان را به لطایف الحیل به گروه آورده اند و بدون شایستگیهای لازم، با کمک رفقا پست هیات علمی برای ایشان گرفتهاند. اینکه فرزند استادی روزی استاد شود، بعید نیست و امکان دارد. دکتر شیرین بیانی، استاد برجسته دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فرزند استاد بزرگ، خانبابا بیانی هستند و الحق که خانم بیانی در درس تاریخ مغول و ایلخانان استاد خوبی بودند و زحمت زیادی برای دانشجویان میکشیدند، اما این کجا و آن کجا. این اتفاق که در جلوی چشمم می افتد بیشتر در دانشگاههای کوچکتر دولتی و دانشگاههای آزاد بوده و از دانشگاههای بزرگتر خبر ندارم.
در دانشگاههای بزرگ شاهد بوده ام که برای تغییر وزن در گروه، افرادی از شاگردان ضعیف و حتی کمسواد و بیتجربه خود برای هیات علمی انتخاب میکردند و با اینکه در همان گروه شاگردان به مراتب قویتری وجود داشت، میدیدیم که استاد با آن دانشجوی قوی که حتما زبان درازی هم داشت، شاید چون چیزهایی هم بلد بوده، و گاهی از استاد ایرادی هم گرفته بود، موافق نبود و دانشجویی به مراتب ضعیفتر ولی حرف شنوتر را به عنوان هیات علمی به دانشگاه معرفی میکرد و تا پای جان از او دفاع میکرد تا جذب شود و وزن گروه به نفع منافع ایشان سنگینی کند. این در دانشگاههای بزرگ وجود داشت و دارد ولی حکومت موروثی در گروه، پدیدهای است تازه. باز به یاد دارم که بین دو دوست صحبتی بود که بفرمائید همسرتان رزومه اش را بفرستد که در گروه بررسی کنیم و ناگفته نماند که پرونده همسر ایشان هم قرار بود در آن یکی گروه بررسی شود و این بده و بستانهای موروثی سببی و نسبی غیر علمی دارد به وضوح جای خود را به بده و بستانهای علمی در دانشگاهها میدهد و خطر دانشگاهها را تهدید می کند. در دانشگاه دیگری پدری که همواره در هیبت انقلابی دیدهایمش و همه از او حساب میبردند، و سالها و در فاصله های متعدد مدیر گروه بوده، حالا اصرار دارد که گروه تایید کنند که پسرش را جذب کنند و لابی شدیدی را در گروه شروع کرده که برخی در رودربایستی با ایشان هم که شده این تخم دوزرده را به سمت استادی برگزینند. بیچاره دانشجویان!! بیچاره و بدبخت فرزندان مردم!!!! یا در جای دیگری استادی که مدیر گروه بوده برای پسرش درس گذاشته، کسی که به جد سواد کافی ندارد و حرف زدن عادیش مشکل دارد، شده مدرس دانشگاه.
بارها نوشته ام، دانشگاه هرکسی را سر کلاس بفرستد، در ابتدای امر و به ویژه برای سال اولیها ، این توهم به وجود می آید که واقعا ایشان استاد است !!! و حال آنکه نیست. لیکن در انظار عدهای، این هم شغلی است ماند شغلهای دیگر و چه فرقی می کند، مهم این است که کلاس برگزار شود و آخر ترم هم امتحانی گرفته شود و خلاص. فرو کاستن دانشگاه به چنین پدیده ای می شود دانشکاه که اگر به همین منوال پیش برویم، ظاهرا چارهای جز پدیرش آن نماند.
عزیزان مقاله ساز و پدران و پسران گرامی، نکنید این کارها را. شما هم میرسید به سن و سالی که فرزندان شما در همین دانشگاهها قرار است درس بخوانند، دانشگاه را دانشکاه نکنید و نگذارید ارزش دانشگاهها کاهش یابد. استاد رضا منصوری مینویسند دانشگاه نهادی است در یک جامعهء مدنی که در آن انسانهایی با توانایی مفهومسازیهای جدید به خود جرأت میدهند سؤالهایی بنیادی طرح کنند، و روش پاسخ به آن را هم فراهم آورند. خوب فکر کرده اید که دارید چه میکنید؟ به چه سمتی حرکت میکنید؟ به نسل بعد از خودتان هم فکر کردهاید.
روزی روزگاری ایرانیان میگفتند، دیگران کاشتند و ما خوردیم ، ما بکاریم و دیگران بخورند. فکر کرده اید که این چیزهایی که دارید می کارید همه فراریخته است (فرا ریخته در اینجا یعنی کاری که همه چیز را از ریخت اصلی خودش خارج میکند) و برای نسل بعدی جز سرطان چیزی باقی نمی گذارید. والله اعلم بالصواب.
عمرانی، سید ابراهیم. «پدیده ای تازه و شوم در حیات دانشگاههای ایران: هیات علمی موروثی (نسبی و سببی) ». سخن هفته لیزنا، شماره 492، 26 خرداد ۱۳۹۹
بعضی از مقامات دولتی, جزء هیات علمی هستند, نه اینکه هیات علمی یا استاد دانشگاه یا دکتری بوده و بعدا به مقام رسیده باشند; بلکه از رهگذر سمت و منصب, امتیاز یا فرصتی, نصیبشان شده است.
مراکزی زیر لوای قوا و نهادها, اعلام موجودیت کرده و بعدها با استفاده از عناوین انها یا تغییر در عنوان با لابیگری یا چانه زنی, سمت های همتراز مراتب علمی و دانشگاهی' ذیلِ انها تعریف و شکل گرفته است; از جمله: مرکز تحقیقات استراتژیک دولت, مرکز پژوهشهای مجلس, مرکز مطالعات..., مرکز پژوهشهای تشخیص مصلحت نظام, موسسه پژوهش و..., موسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
که با یک واژه "پژوهش" یا "تحقیقات" و یا "مطالعات"; محلی از اِعراب(ظاهریِ نیابی) برای خواص ایجاد کرده اند.
بعنوان مثال در بیوگرافی یکی از رجال قوه مجریه, در سایت (ویکی پِدیا) با این جمله عجیب روبرو میشویم:
اقای... دارای مرتبهٔ علمی استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک است! ...
غَرض از این مقدمه, گریزی بود به مباحث گروه پیرامون اعضای هیات علمی و قیاس یا عدم قیاس و همچنین درخواست شورای صنفی برای تبدیل وضعیت کارمندان به هیات علمی و همچنین دلایل سکوت یا حمایت مسوولین نسبت به افزایش چشمگیر مزایای اعضای هیات علمی.
با تحلیل و نگاه ساده, چند حالت برای هویت شناسی اعضای هیات علمی قابل رصد است:
1 _گروه اول و اصلی:
گروهی بزرگ که با مُرِّ قانون و در چارچوب ضوابط علمی و مقررات اداری, فرایند جذب را طی کرده و اغلب در نمایش های کذایی رسانه ای و بازی های سیاسی تحت عنوان مصاحبه و گفتگو دیده نمی شوند و قریب باتفاق, گمنام و بی ادعا و بی تکلف' به میهن خدمت می نمایند و مصداق هرچه پربارتر, افتاده تر; با تواضع علمی, اخلاقی و کرداری بوده و از لحاظ مبدا و مبنای وضعیت استخدامی و حالت سازمانی, اصیل هستند.
2 _گروه دوم:
تعدادی قلیل سهمیه ای یا بورسیه ی سفارشی و یا با توصیه یک یا چند معرف و...هستند و برخی از انان پرادعا, جنجالی با هیاهو اما با خروجی دانش و توانمندی کم! از ذکر نام مصادیق عینی معذوریم.
3 _گروه سوم:
گروهی تبدیل وضعیت یافته که خود چند دسته میشوند و فقط با ذکر مصداق و مثال عینی میتوان به بطن این گروه دست یافت:
مثال اول: فردی قبل از انقلاب' سپاهی دانش یا سپاه بهداشت بوده, بعد به استخدام اموزش و پرورش درامده, سپس با یک فراز و نشیب و ماموریت به دانشگاه و وقوع انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه و اختصاص واحدِ تابعه دانشگاهی به شهری کوچک, وی از کارمندی به هیات علمی تبدیل وضعیت یافته است که نمونه بارز ان در دو سال اخیر (که سال پایانی خدمتش بود و صرفا لقمه چرب حق مدیریت را هدف گرفته بود) در یکی از مراکز دانشگاهی اصفهان بنا بر روابط سببی و قومیتی و توصیه جناحی, سمتی را عهده دار شد و نتیجه اش اینکه به میزانِ ماههای منصبش, شکایت از نحوه بدِ رفتارش با کارکنان, واصل شده بود و باصطلاح خود را سفید میدید و کارمندان را سیاه و نگاهِ از بالا به پایین و فرادست به زیردست داشت!
مثال دوم: فردی تبدیل وضعیتی; با سابقه اشکال در بورسیه اش در هلند و تصمیم قطعی برای عدم بازگشت دائمی به کشور, از یک واحد دانشگاهی شهر کوچک, ناگهان با زد و بندهای سیاسی و غیر سیاسی, ریاست یک واحد دانشگاه کلانشهری را عهده دار شد و انچه در چَنتِهِ وی بود فقط فریبکاری, وعده و حواله به آینده, قوم گرایی, جناح بازی, قانون گریزی و زورگویی نسبت به کارمندان.
و دسته آخر از همین گروه; کارمندان(کارشناسان) تبدیل وضعیت یافته بر اساس ایین نامه و مقررات, که افراد مجرب و تقریبا با گروه اول(اصیل) قابل ارزیابی بوده و کارمندان را نیز بیشتر درک میکنند.
4 _گروه چهارم:
معدود افرادی که در مقدمه ذکری از انها شد و ره آورد یا رانت منصبِ اجراییِ کلانشان, اخذ دکتری یا استادی و یا هیات علمی شدنشان, بوده است و یا در دانشگاهها و موسسات وابسته به دستگاههای اجرایی یا نظامی و یا..., بی نصیب از این امتیاز و موقعیت ها نشده اند; و چون به نحوی ذینفع محسوب میشوند; ذی مَدخلِ افزایش حقوق هیات علمی میشوند تا در ایام پَساسِمتِ اجرایی و مقام, به آسانی از این مَمَرِ مستمر, منتفع گردند.
5 _گروه پنجم:
اعضای غیر هیات علمی (اکثرا کادر اموزشی غیرهیات علمی) که در یک یا دو دانشگاه خاص کشوری (با عنوان هیات علمی تطبیق یافته) تبدیل وضعیت شده اند که کیفیت و جزئیات موضوع' در این مقال نمی گنجد.
نتیجه:
الف: با انچه در فضای واقعی; تجربه, لمس, درک و مشاهده شده, قطعا پاره ای از کارمندان; توانایی, ظرفیت و سطح علمی شان, کمتر از برخی دسته بندی های فوق الاشاره نیست; اگر بیشتر نباشد.
ب: بنظر میرسد یکی از علل عدم توجه مسوولین به تبعیضات ناروا و انتقاد و اعتراض کارمندان و یا سکوت معنادار آنان در برابر هرگونه افزایش مزایا و رفاهیات هیات علمی, همان محلِ اعرابِ تصنّعی و ذینفع بودن خودشان, باشد.
خود شِکَن! آینه_شکستن_خطاست
استاد و همکار محترم جناب آقای عمرانی، حقیقت به مانند تیغ برنده ای است که تنها، اصحاب تقلب از آن دوری می کنند و جالب اینکه بر اساس تقدیر همواره بر سر آنها فرود می آید. چه کنیم که این راز کائنات است و ما را از آن آگاهی نیست. لیکن، شهامت ابراز حقیقت خود چیز دیگری است که مرد راه می خواهد و دلی بزرگ. از نوشته های شما که درد اهل قلم و فضل است، بسیار لذت می برم. امید است که در راه عدالت و بیان حقیقت، برقرار و پایدار باشید.
استاد گرامی
نکات خوبی مطرح کردید. اما آیا واقعا همه به چنین گفته هایی اعتقاد دارند؟؟؟ کاش همه صراحت و دلسوزی شما را داشتند.
بسیار داریم از این استادهای جوان و جویای نامی که به هر بهانه ای دنبال مطرح کردن اسم خود هستند. به هر بهانه ای مطلبی بی مایه و بی ربط منتشر می کنند. از حوادثی مثل سیل و زلزله و حالا کرونا استفاده کرده و مطالب غیرعلمی و تکراری می نویسند و آن را از شدت بی مایگی و غیرعلمی بودن ناچارا به دست روزنامه های اقل الانتشار می سپارند و بعد در بوق و کرنا می کنند که ما چنین کردیم و چنان کردیم و یادداشت نوشتیم و چه و چه و چه.
و جالب اینجاست که چند باری دیده ام که استادان بزرگی این حماقت آنان برای دیده شدن را دغدغه مندی برای حرفه معرفی می کنند.
کاش این استادان جویای نام با خواندن نوشته شما کمی به خود آیند و دنبال پول و شهرت و دیده شدن نباشند (و البته دانشجویان بینوایشان را پله ای برای موفقیت خود نکنند).
نوشته ی بسیار خوب و خواندنی است که شاید حرف دل بسیاری از اعضای هیات علمی و متخصصان بوده باشد. متاسفانه واقعیت موجودی که در بسیاری از دانشگاه ها وجود دارد. فقط مختص هیات علمی موروثی (نسبی و سببی) نیست، حتا در انجمن های علمی _ تخصصی و صنفی هم وجود دارد اما با یک شیوه ای دیگر.
اکنون که در این دوران کرونا به سر می بریم و با توجه به اوضاع و احوال و شرایط موجود در کشور، تنها به فکر روش های استفاده از منابع کتابخانه برای مخاطبان مختلف به صورت آن لاین و مجازی نباشیم. میتوانیم کمی هم در این دوران به شیوه کار در انتخاب و گزینش درست اعضای هیات علمی غیر موروثی فکر کنیم و فرصت خوبی است که تامل کنیم و راهکار درست را سر لوحه ی کارها و فعالیت هایمان قرار دهیم.
خیلی خوب می شود که فقط ظاهرمان را ضدعفونی نکنیم، کمی هم افکار و باطن مان را ضدعفونی کنیم که دچار این چالش های موروثی و سلیقه ای و گاها اختلاف برانگیز نشویم.
از نظر من قوانین در بسیاری از موارد می تواند مسیر را مشخص کن. روزی قانون برای هیات علمی این بود که امتیاز نویسنده اول بالاتر است و برخی اساتید دانشجو را ملزم می کردند که اسم استاد اول باشد. حال گویا نویسنده مسئول روی بورس است و ...
جناب آقای عمرانی واقعا کسی حق گفتن این مطالب را نداشت. چون به قول معروف حقیقت تلخ است. وقتی یکی ازملاک دانشگاه برتر می شود شاخص اچ ایندکس. و همه تحقیقات ما در مرحله تئوری می ماند دیگر انتظار بیشتر نباید داشت . اگر ویروس کرونا خیلی معایب داشت . اما لااقل سواد بعضی این اساتید دانشگاه معروف کشور که جزوه 20 سال پیش را تدریس میکنند به زیر سوال برد چون هنوز بسیاری ازآنها ..... بماند که خودتان بیشتر در جریان هستید ...