داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک 200): رضا محمودی، بازنشسته صنایع الکترونیک: قسمتی از پارکِ ساکنین، ساکت و بی حرکت، زیباتر و سبزتر به نظر میرسد. دیوار 12 متری انتهایی پارک، از شمشادهای قشنگ همراه با گلهای ریز سفید در میان آنها پوشیده شده است. این منطقه لطافت خاصی دارد بویژه اگر آب نمای تازه تأسیس شده را بدان بیفزائیم.
در قسمت میانی پائین این دیوار، مریم که از گل مریم زیباتر، خوش بوتر، لطیف تر و... بوده و هست آرمیده است. عکس او بین تکه هایی از روزنامه های ایرانی، محصور شده است. تصویر او نشانه تواضع، مهربانی، وقار و ماندگاری او می باشد.
قاب دیگری که به این سبزهها اضافه شده است «ریاضیات شاعری را از دست داد» و گلدانهایِ هنوز تازه مانده به علاوه گلهای پژمرده شده، یکی دو تا فانوس و چراغهای کوچک که از نور خورشید انرژی میگیرد. گلهای مریم تازهی من، گرداگرد او روی زمین پهن شده است... چشمان او درخشش خاصی دارد. در سکوت نجوا میکند و من با گوش دل نجوایش را می شنوم.
فرشته بازرگان، مهندسی که 52 ساله بود ودر خواب سکته کرد. شاهین 20ساله که خیلی زود ورپرید و دیگران، یاران و همسایگان مریم اند.
بر روی سبزه هایی که هنوز خیس است، کنار عکسش چهار زانو نشستم و نجوا را آغاز کردم. با خود گفتم که در شهری بسیار کوچک و فقیر در بلوچستان «سربازِ کلات»، که نه مدرسه درست و حسابی دارد. نه کلاس کنکور و تقویتی، نه کلاس زبان و یا کلاس فشرده ای برای آماده شدن در امتحان کنکور سراسری، دختر 18 سالهای به نام پروین اربابی با کسب نمره 483 شاگرد اول کنکور سراسری در ایران شد.
از ذوق این نجوا، چشمانم آبگین شد و چشمان او هم نم دار و بعد نجوا کردم که دو دختر لیسانسیه ریاضی از دانشگاه شریف، از هفته دیگر در کلاس دوره دکتری ریاضیات دانشگاه استنفورد، راه تو را شروع و ادامه میدهند، چشمانش درخشش یافت.
نجوای سکوت ادامه یافت و من هم چنان مکنونات قلبیام را به او میدادم و نجوای او را با گوش دل میشنیدم.
سراغ مریم رفتم که در تاریخ نزدیک بهتر او را بشناسم:
اتکاء به نفس حیرت انگیز،
پشتکار شگفت آور،
استعداد و نبوغ خارقالعاده ،
تواضع، مهربانی و اخلاق نیکو،
عشق به علم، خانواده و آناهیتا و البته ایران...
زمانی که در سنین 14 الی 15 ساله بود با انیس و مونس خود -رویأ بهشتی- به دفتر مدیر دبیرستان فرزانگان رفتند و به او چنین گفتند: «میخواهیم در امتحان ورودی المپیاد ریاضی شرکت کنیم!»
در ابتدا رشته ریاضی که سالها نسبتا ، سفیر مردان بود و سلطه مردانه را حکایت میکرد. مریم و رویأ با توجه به این خصوصیتها پذیرفته شدند، مریم مدال طلا گرفت و در سال بعد با کسب حداکثر نمره باز هم بالاترین موفقیت را بدست آورد.
دانشگاه صنعتی شریف، این قطب بزرگ علم و دانش ایران، او را پذیرفت و بعد دانشگاه هاروارد این کعبه میلیونها نفر جوان جویای علم، دروازه دانش پویایی را به روی او باز کرد.
مریمی که اینجا آرمیده است و با زیبائی«نجوای سکوت» دارد، امروز به بالاترین قلهی علم ریاضیات در جهان رسیده است. مریمی که اینجا ساکت و صبور و باوقار آرمیده است، سلطه مردانه دانش ریاضی و هندسه را نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان درهم شکست و مایهی مباهات و افتخار زنان، بویژه زنان و دختران ایرانی شد.
او با فروتنی به کوششهای علمی خود ادامه داد و فرمولهای کشف نشده و مجهول ریاضی را با سهولت تمام حل کرد و سرافرازانه به بالاترین مرتبه استادی در دانشگاه پرینستون و استنفورد نایل شد.
گفتم... گفتم... وگفتم. محبوبانه نجوا کرد که "اغراق میفرمائید." این را در زمان حیات خویش به یکی از دوستانم در استنفورد هم گفته بود. همان آوا و صدای لطیف، متواضع و دوست داشتنی...
از ابن سینا تا لطفی زاده، هیچ کس نتوانسته است به ارزش های علمی و دانش امروزی بشر چیزی بیفزاید، به جز مریم.
چند صد سال عقب افتادگی، این طور جبران شد. مریم میرزاخانی این سد را شکست و همه جا هم گفت که ایرانی هستم.
باز هم نجوا:« اغراق می فرمائید!»
ادامه دادم: خودباروری شگفت انگیز مریم در زمانهای که نیهیلیسم و خود کم بینی اغراق درباره دیگران حاکم است و ترجمه و تقلید جاری و ساری، مثال زدن است. مریم در تمام زمینه ها و دوره های درسی هرگز به توان و لیاقت خویش شک نکرد. او با بیادعایی سختیها و مشکلات را یکی پس از دیگری با تدبیر و تأمل از سر راهش برداشت و به جلو رفت. هراسی از شکست به دل نداشت و از نظر روحی در اوج قدرت بود.
مریم میگفت: «هرچه قدر بیشتر برای ریاضیات زمان گذاشتم بیشتر هیجان زده شدم.» مریم صبورانه اما با پشتکار مصمم بی پروا و بلند پرواز به قلمروهایی پا گذاشت که موانع و ناهموارهای بسیاری داشت و خیلیها از ورود به این عرصه ها حذر میکردند. با غرور قله های فتح نشده ریاضیات را تسخیر کرد. اما تبختُر نداشت و تکبر نشان نمی داد، فروتن و متواضع بود.
نجوایش را شنیدم: آقا، اغراق...
آن فرشته سفید و یکی دوتا فانوس کوچک و قشنگ را که برای چهلمین روز رفتنش آورده بودم، ظاهرا به غنیمت برده شد، اما فرشته چه نیازی به فرشته دیگر دارد؟
نجوایش بامزه و خنده دار بود. دوباره تکرار کردم که تو در تاریخ ما اسطورهای. مثل هر اسطوره دیگری از ذهن پاک نمی شوی. قطعا و حتما الگوی پسندیده و زیبایی برای نسل امروز و آینده خواهی بود.
اسطوره انتخاب شدنی، انتصابی، تنفیذی نیست و نخواهد بود.
تو در تاریخ علم و اندیشه ما جاوید و ماندگار بوده و خواهی بود.
به همین دلایل و شواهد:
مریم، اسطوره زمان است...
مریم، جاوید و ماندگار است...
مریم، مریم است...
آخرین نجوایش را با چشمان روشن، خیره کننده، زیبا و بیادماندنی در هم آمیختم و شنیدم :
آقا «اغراق می فرمائید.»
مریم میرزاخانی، ریاضیدان برجسته ایرانی، نام او همیشه الهام بخش تمام کسانی خواهد بود که باور دارند عشق، محدودیت های پوچ جنسیتی و جغرافیایی را نمی شناسد.
یادش گرامی باد...
زیباست و دلنشین
ممنون از شما
مریم میرزاخانی، نماد یک زن بی نظیر ایرانی که جهان و بویژه ایران به او افتخار می کند.
نجوایی زیبا و با احساس بود...
رفت از بر ما آن که دل آرای جهان بود
دیگر به چه حالی به جهان شاد و توان بود