داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک: ۲۵5): زهرا معظمی، دانشجوی دكتری علم اطلاعات و دانش شناسی و كارشناس دفتر پژوهش و آموزش نهاد كتابخانههای عمومی كشور:
به نام یگانه معبود ازلی و ابدی
آذر ماه سال گذشته یاداور خاطرة تلخی برای جامعة كتابداری كشور و بخصوص كتابداران نهاد كتابخانههای عمومی است. سخت است وقتی انتظار نوید تولد شیرین نوزاد دوستی را داری خبر رفتن و هجرتش را بشنوی. بیست و یكم آذر ماه سال گذشته، خطای پزشكی دوست و همكاری عزیز را از ما گرفت. سركار خانم دكتر سیده منصوره حسینی شعار، رئیس فقید كتابخانه مركزی همدان (یك روز پس از تولد اولین فرزندش) در بیمارستان بوعلی همدان بر اثر تزریق داروی اشتباه درگذشت؛ و همه مردم استان همدان و كتابداران سراسر كشور را در غم و بهت و حیرت فرو برد.
سفركرده عزیز، سركارخانم دكتر سیده منصوره حسینیشعار، شخصیتی پرتلاش و مهربان داشت؛ كسب عناوین كتابدار نمونه كشوری، پژوهشگر برتر كشوری، تألیف كتاب «كاربرد وب 2.0 در كتابخانهها» از انتشارات سپهر دانش، همكاری در ترجمه كتاب «مدیریت منابع الكترونیك» از انتشارات چاپار و اساطیر پارسی، مقالات متعدد علمی-پژوهشی و یادداشتهای مختلف در خبرگزاری لیزنا و مجله الكترونیكی عطف از جمله فعالیتهای علمی-پژوهشی ایشان است. نوشتار زیر بهمناسبت سالگرد درگذشت ایشان تهیه شده است:
« یک ســـــــــــــال گذشت؛
دوریت سخت؛ اما نبودنت را هرگز باور نکردیم؛
ایمان داریم که هرلحظه، هر جا در کنار کودک دلبند و همه عزیزان و دوستانت هستی!
چه سبکبال و سبکبار و با شکوه رفتی؛
کتابداری مشفق؛
پژوهشگری پرتلاش؛
مدیری مسئولیتپذیر؛ و
همسری نمونه بودی؛ و
در آخر
عشق زمینی را به شکوه و جلال مادری پیوند زدی؛ و
بهراستی، چه چیزی بالاتر از این!
رسالتت را به انجام رساندی و سفر، به آخر رسید؛
آری چونانکه کرم ابریشم بعد از پروانه شدن تاب پیلة تنگ و تاریک را ندارد و آن را میدرد تا در دنیای بزرگتر و زیباتر زندگی نویني را آغاز کند؛
تو نيز، روحت تاب ماندن در این دنیای فانی را نداشت و پروانهوار به سوی سرای ابدی به پرواز درآمدی؛
منصوره جانم، سالگرد پروانه شدنت مبارک!
همسرت؛
مادرت؛
خواهران و برادرانت؛
ما، دوستانت؛
هماره به تو بالیدهایم؛
خوشحال و رها باش که «فراز[1]» عزیز هم به تو خواهد بالید؛
فقط خواستم بگویم دلتنگ تويیم؛
راستی از سرای جاویدان چه خبر؟
میدانی!
این روزها بیش از پیش به این میاندیشم که مرگ کی و کجا مرا غافلگیر میکند؟
آیا آن زمان آماده چنین سفری هستم؟
آیا در پایان سفر خشنود و سرافرازم از انجام مأموریتم؟
اصلاً رسالت ما كتابداران چیست؟
رسالت ما شاید رساندن منبع اطلاعاتی است به خوانندهاش؛
رسالت ما شاید برقراری ارتباط است بین خوانندة مشتاق و کتاب مطلوبش؛
رسالت ما شاید نشاندن لبخند رضایت بر چهرة جستجوگر اطلاعاتی باشد که گیج و کلافه است از نیافتنها و نرسیدنها؛
رسالت ما شايد فرونشاندن اضطراب كودكي است كه نميداند كتابخانه پذيراي او خواهد بود يا نه؟
رسالت ما شايد بازنمون راه زندگي است از خلال سطور كتابها؛
رسالت ما شاید رهانيدن انسان است از انزواي خويشتن؛
رسالت ما شايد اين است كه كتابخانه را مأمني سازيم پر از شور و شوق هستي؛
...
و تو اينها را خوب ميدانستي؛
چرا كه مادرانه از شاهنامه، مثنويمعنوي، بوستان و گلستان... درسها خواندي براي كودكان كتابخانه؛ و
براي «فراز» عزيز هم نُه ماه همة اين درسها را دوره كردي؛
چرا كه خوب ميدانستي فرصت زندگي كوتاه است، كوتاه».
روحش شاد و يادش گرامي باد
و درنهایت ناباوری، باورمان شده که او دیگر نیست، دیگر نمیآید
و دیگر نباید منتظرش باشیم، دیگر آن شمع فروزان را نمیبینیم
ولی طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما
و مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهرهاش در یاد ماست
اما هرگز قدرت ندارند که قلب ها و یادها را از هم دور کنند.
روحش شاد و یادش گرامی
در کدامین قبیله
آرام بار نهد
که
سیل اشکان
ویران نسازد
آبادیش را.
ویرانی امن ترین خانه ی
فراز هاااا