داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک ۲24) : نصرت اله امیری خواه، کتابدارکتابخانههای عمومی لرستان: ادبیات داستانی یا به عبارت بهتر داستان فارسی در مباحث فرهنگی از جمله در حوزه کتاب و کتابخوانی، نشرکتاب، اقتصادکتاب، نقدادبی و حتی در زندگی روزمره و گفتوگوهای رسمی و غیررسمی اهالی فرهنگ همواره جایگاه خاصی داشته است. داستان فارسی به عنوان عامه پسندترین "نوع ادبی" در سپهر فرهنگی همواره نگاه های خاصی را به سمت خود معطوف کرده است. گاهی از استقبال به این نوع ادبی، تعبیر به خام اندیشی و اضمحلال ادبی-فرهنگی شده، گاه از آن به عنوان "واکنشی ادبی" در برابر جریانات سیاسی و تغییرات اجتماعی یاد شده و گاه از آن به عنوان یک منزلگه موقتی برای انس با کتاب و سپس ورود به یک مرحله (شاید) بالاتر، یعنی گرایش به کتب نخبه گرا و جدی یاد شده است. نکته حایز اهمیت اینکه، این نوع ادبی چه در وجه عامه پسند خود و چه در وجه جدی و نخبه گرای آن بیشتر از سایر حوزه ها در کتابفروشی و کتابخان هها مورد استقبال قرار می گیرد و از همین رو شایسته بررسی جدی و دقیقتر است.
اگر بخواهیم تعریفی از داستان ارایه دهیم، در یک تعریف کلان و معرفتی داستان شکلی از گفتگو است. گفتگوی درون فرهنگی و حتی فراتر از آن، یک گفتگوی فرافرهنگی و حتی فرا نسلی است. یعنی ما از طریق خواندن داستان با احوالات، دلمشغولی ها، جهان نگریها، کنش و واکنشهای دیگران در جریان تلخ و شیرین روزگار آشنا شده، همذات پنداری کرده و از این رهگذر می آموزیم. داستان فرصتی است تا الگوهای رفتاری خود را از دریچه چشم "دیگری" مورد بازبینی و قضاوت قرار دهیم. دکتر نعمت اله فاضلی از اندیشمندان حوزه مطالعات فرهنگی معتقد است: "رمان" حاصل توسعه ارزش های فردگرایانه در جامعه ایران است. توسعه هنرهای مانند رمان نویسی و فیلم سازی است که کمک میکند، فرد از طریق آن به "ابراز خود" یا "بیان خود" بپردازد. رمان از آغاز پیدایش مدرنیته به زبان ترویج ارزش های فردگرایانه تبدیل شده است. "رمان" رسانه یا قالب ادبی است که فرد زندگینامه و تجربیات روزمره خودش را از طریق آن بیان میکند... توسعه ژانر ادبی بنام رمان، همسوئی با توسعه ارزشهای سرمایهد اری نگرش های انسان گرایانه توسعه لیبرالیسم در دنیای امروز است... (فاضلی، 1396).
از سوئی دیگر به تعبیر جمالزاده، داستان: "بهترین گنجینه(محمل) برای حفظ زبان و لسان (است) و حتی از کتب فرهنگ و لغت هم بهتر خواهد بود"(جمالزاده،1384). داستان با سبک و اسلوب خود کمک میکند فرهنگ عامه در کتب نویسندگان مختلف متجلی و البته حفظ شود.
از اینرو به نظر میرسد ما به عنوان کتابدار چه در مقام منتقد ادبی و چه در مقام مروج فرهنگی-ادبی با مساله ای، تحت عنوان "شیوه مواجهه با داستان فارسی"، محتاج به دانستن سیر تاریخی و فرآیندهای تاثیرگذار بر شکل گیری ادبیات داستانی به شکل عام و رمان به شکل خاص هستیم، تبارشناسی که میتواند ابعاد متنوعی به نقد ما بدهد و فعالیتهای ترویجی ما را هوشمندانه تر نماید.
یحیی آرین پور در کتاب از صبا تا نیما معتقد است: "در ادب فارسی، داستانهای فراوانی داشته ایم که غالبا به زبان شعر نوشته شدهاند. شاهنامه فردوسی، ویس ورامین فخرالدین اسعد گرگانی و شاهکارهای نظامی گنجوی از بهترین نمونه های داستانهایی هستند که به نظم درآمده اند. داستانهای از گذشته دور که تاریخ و افسانه به هم آمیخته است و قالب آهنگین "نظم" شیوه بیان آن انتخاب شده است. البته گذشته از داستانهای منظوم، قصه ها و حکایتهای منثوری مانند "اسکندرنامه" که افسانه ای است از زندگی و سفرهای فاتح مقدونی با مقداری مطالب تاریخی، "بختیارنامه"، "نه منظر"، "ابومسلم نامه"، "دارابنامه"، "سمک عیار" در زبان فارسی وجود داشته و دارد... در عصر صفوی هم تحریر جدید از "اسکندرنامه" ، "طوطی نامه"، "رزمنامه" و همچنین داستان رامایان و مهاباراتا (حماسه معروف هندی) و... نیز بر گنجینه ادب فارسی افزود"(آرینپور، 1375).
اما رمان و رمان نویسی به سبک اروپائی و به معنای امروزی آن، سابقه ای کمتر از 150 سال در ایران دارد. چنانکه میدانیم "نثر" در ادبیات قدیم ایران آن مقام شامخی را که نظم برای خود فراهم کرده بود نداشت. نثرفارسی چون در اختیار دبیران، کاتبان و درباریان بود به یک اثر مسجع و مقفایی که مورد پسند حکام و فرمانروایان بود تبدیل شده و از زندگی مردم عادی کوچه و بازار فرسخ ها دور بود. با انقلاب مشروطیت و نفوذ بیشتر تمدن و فرهنگهای جدید بود که نثر فارسی تغییراتی بنیادین یافت(آرینپور، 1375).
هر چند پیش از استقرار مشروطه، طالبوف در تالیفات خویش، زبان تازه ای به کار برده بود که تا حد زیادی ساده و روان و از حیث مضمون با خواسته های عصر(خودش) سازگار و هماهنگ بود. اما اولین جرقه های که سبب روان شدن قلم نویسندگان فارسی زبان شده بود، ترجمه های از آثار ادبی نویسندگان غربی بود. هر چند ترجمه ها هم بی عیب و نقص نبودند اما مترجمین در نقل متون خارجی به فارسی، قهرا از همان اصول ساده نویسی به زبان اصلی پیروی میکردند و با این ترجمه ها در حقیقت زبان فارسی نیز به سادگی و خلوص گرائید و "بیان" هر چه گرمتر و صمیمیتر شد و از پیرایه های لفظی و هنرنمائی های شاعرانه که به نام فصاحت و بلاغت به کار میرفت، به مقدار زیادی کاسته شد(آرینپور، 1375).
ب هعبارت دیگر پیدایش رمان ایرانی محصول معنوی تفکرات مشروطه خواهانه است. به هر روی، هر مرحله تازه تاریخی، شکل های بیانی جدید و مورد نیاز خود را می طلبد و تحت تاثیر انگیزه های اجتماعی و فرهنگی، شکلهای قدیم، طی فرآیندهای پیچیده زیر و زبر میشوند و نمونه های تازه ادبی پدید می آیند. با پا نهادن طبقه متوسط به میدان اندیشه و هنر و توسعه تدریجی خودآگاهی ملی، مقدمات ضروری پیدایش نخستین داستانهای جدید ایران تدارک دیده میشود. نویسنده به جای اینکه به پشتگرمی اشراف بنویسد، خوانندگانی را در نظر دارد که می خواهند درباره "زندگی و روزگار خود" بدانند. دیگر کلی گویی ارزشی ندارد و نویسنده به توصیف زندگی انسان منفرد در جامعه میپردازد. آفریده شدن رمان فارسی در این دوره نشان دهنده تغییری پر دامنه در رابطه انسان ایرانی با جهان و مقام فرد در جامعه است. ارزش یافتن افکار و عواطف فرد(تک تک افراد جامعه)، از مهمترین علل پیدایش رمان و داستان کوتاه است(میرعابدینی، 1380).
آرین پور در یک تقسیم بندی رمان های ایرانی را که اکثر پس از جنگ جهانی اول پدید آمدند را به دو دسته عمده تقسیم میکند. الف) رمانهای آموزشی و تاریخی ب) رمانهای اجتماعی
الف) رمانهای آموزشی و تاریخی:
رمان تاریخی شکلی از رمان نویسی است که در آن نویسنده سعی میکند شخصیتها و قالب داستان را در یک بافت تاریخی خاص (علی الخصوص ایران قبل از اسلام) ترسیم کند و با یادآوری و حتی خلق!! صحنه های تاریخی و حماسی به بازآفرینی وجه شکوهمند فرهنگ و تمدن باستانی خویش بپردازد. به عبارتی دیگر رمان تاریخی نوعی رمانتیسم تاریخی است که به دنبال تفاخر به گذشته است.
در سالهای 1300-1284 که ملت برای به سرانجام رساندن انقلاب مشروطه می کوشد، وقوع جنگ جهانی اول ایران را به صحنه ستیزی ناخواسته تبدیل میکند. این امر به قحطی، بیماریهای همه گیر، فقر و فساد دامن میزند و بر عمق بحران اقتصادی و اجتماعی جامعه می افزاید. از لحاظ سیاسی هرچه از سال 1285 شمسی (سال صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه) میگذرد امیدها از دستگاه اداری مشروطه به یاس میگراید. آشفتگی ناشی از جنگ و بحرانها، قرارداد اسارت بار 1919 میلادی که ایران را آشکارا به مستعمره انگلیس تبدیل میکند، فروریزی حکومت مرکزی قاجار، شکل گیری و شکست جنبشهای ضد استعماری میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان، شیخ محمدخیابانی در آذربایجان، تنگستانیها در جنوب و ... از مهمترین علل پیدایش این یاس عمومی هستند. یاسی که شرایط را برای به قدرت رسیدن حکومت سرکوبگر رضاشاه آماده میکند(میرعابدینی،1380).
فرادستان جامعه برای جلوگیری از گسترش خواستهای مردم در جستجوی یک "منجی" و "امید آینده ایران" هستند که هرج و مرج را به پایان دهد، جلوی متزلزل شدن سلسله مراتب اجتماعی را بگیرد و امنیت باب طبع آنان را فراهم کند. رمان تاریخی در این دوره بحرانی به عنوان مطرح ترین ژانر ادبی رخ می نماید و طرز بیان هنری تجلیل از مردان بزرگی میشود که در گذشته منجی ایران بوده اند(میرعابدینی، 1380). به عبارت دیگر رمان تاریخی باب طبع جامعه ای است که در پی امنیت و احیای شخصیت خویش است. بنا عقیده لوکاچ، داستان تاریخی هنگامی متداول میشود که جامعه آبستن تلاطم انقلابی است.( نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که رمان تاریخی ادامه پیدا و نهان سیاستهای باستان گرایی و ملی گرایی حاکمیت بود که برخی نویسندگان آن عصر به آن تن داده بودند!).
آرین پور معتقد است، اینگونه رمانهای تاریخی، از سر حد بلوغ و پختگی خیلی دور بودند و بدون استثنا معایب و نقایص فنی و اشتباهات تاریخی داشتند و به این جهت نمیتوان آنها را یک اثر هنری کامل به شمار آورد(آرین پور، 1375).
رمان سه جلدی شمس و طغرا نوشته محمدباقر میرزاخسروی، رمان عشق و سلطنت یا فتوحات کورش کبیر نوشته شیخ موسی کبودرآهنگی، رمان داستان باستان یا سرگذشت کورش نوشته میرزاحسن خان بدیع، از نمونه های این نوع ادبی هستند.
ب) رمانهای اجتماعی:
اولین نمونه این نوع رمانها در سال 1300 پدید آمدند. رمانهای اجتماعی از اولین تلاشها برای ارائه گوشه ای از آسیبهای اجتماعی زندگانی معاصر و حالا تغییر یافته دوران مشروطه است. زندگی که در آن نظم کهن فرو ریخته و نظم جدید در تلاش است تا خود را استیلا بخشد و به عنوان یک وضعیت مترقی معرفی کند. میرعابدینی در کتاب صد سال داستان نویسی ایران درباره چگونگی این نوع رمان میگوید: "به دنبال جنبش مشروطیت و پا گرفتن حکومت پارلمانی، سازمانهای اداری جدیدی برای اداره کشور به وجود آمد و باعث شد کارمندانی به استخدام دولت درآیند. کارمندان تحصیلکرده با درآمد ثابت، حالا اوقات فراغت مناسب داشتند و فقط به کار اداری نمی پرداختند، رمان و نمایشنامه مینوشتند، روزنامه در میآوردند و حزب درست میکردند و به طور کلی از نظر فرهنگی-اجتماعی فعال بودند. این طبقه(کارمندان) نویسندگان عمده رمانهای اجتماعی بودند که به آسیبهای اجتماعی مانند فحشا و خودفروشی، شهرنشینی و... میپرداختند. بر اثر محدود بودن دید اجتماعی و تاریخی این نویسندگان غالبا به برداشتهای احساساتی و اخلاقی اکتفا میکردند"(میرعابدینی،1380).
نخستین آزمایش در این زمینه کتاب قطور تهران مخوف نوشته مشفق کاظمی است که در زمان انتشار، شهرت فوق العاده یافت. دومین کتاب مهم این ژانر ادبی کتابی است تحت عنوان روزگار سیاه نوشته عباس خلیلی، که در آن به تشریح وضع ناگوار زنان ایرانی میپردازد. مجمع دیوانگان نوشته صنعتی زاده کرمانی هم از کتب مهم در این نوع است که در جستجوی جامعه ای آرمانی است.
شکل گیری داستان کوتاه فارسی
رمانهای تاریخی و اجتماعی به دلایل مختلف مورد استقبال عمومی قرار نگرفتند و نتوانستند جایگاه خود را در میان عامه مردم تثبیت کنند، لاجرم جای خود را به سخنی کوتاه و بی تکلف تر سپردند و کتاب "یکی بود یکی نبود" جمالزاده به عنوان اولین مجموعه داستان کوتاه فارسی پیش قراول این تغییر شد. از مهمترین دلایل گرایش به داستان کوتاه میتوان، عدم تبحر رمان نویسان در آفریدن کاراکترهای زنده و حوادث واقعی و باورکردنی را عنوان نمود و از سوئی دیگر چون نویسنده ایرانی "نوشتن" شغل حرف هایش نبود، به جای صرف وقت برای رمان، به نوشتن داستان کوتاه روی آورد.
علاوه بر دلایل فوق، آنگونه که حاج سیدجوادی در کتاب بررسی و تحقیق ادبیات معاصر ایران عنوان میکند: "برخی از محققان و نویسندگان از جمله ادگار آلنپو داستان نویس آمریکایی، نوول یعنی داستان کوتاه را به سایر انواع ادبی از جمله رمان و شعر ترجیح داده اند. آنها بر این اعتقادند که نوول نه آنقدر سنگین و پر وزن است که به کار بردنش ایجاد اشکال کند و نه آنقدر کوچک و کم وزن است که فاقد اثر مطلوب باشد. رمان خیلی طولانی است؛ نمیشود یکبار سراسر آن را طی نمود. پس از چند دقیقه صفحه کتاب بسته میشود و برای مدتی در گوشه ای قرار می گیرد. در این فاصله، قهرمانها، صفحات برجسته آنها و بالاخره آهنگ(ریتم) داستان، تا حدودی از خاطر میرود"(حاجسیدجوادی، 1382).
داستان کوتاه فارسی در ابتدا نمی توانست توجه نخبگان را جلب کند و حتی نویسندگان این نوع ادبی هم، چندان خوش بین به استقبال عمومی از این سبک ادبی نبودند. میرصادقی می نویسد: مقدمه "یکی بود یکی نبود" خجلت جمالزاده را از نوشتن داستان کوتاه نشان میدهد او(جمالزاده) میگوید: "این داستانها را محض تفریح خاطر از مشاغل و تتبعات جدیتر و به دست دادن نمونه ای از فارسی معمولی و متداوله نوشتهام". در ادامه این مقدمه جمالزاده بحث تجدد ادبی را در زمینه داستان نویسی پیش می برد، و به عقب ماندگی ادبی ایران اشاره میکند: "در ایران ما بدبختانه عموما پا از شیوه پیشینیان برون نهادن را مایه تخریب ادبیات دانسته و عموما همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است در ماده ادبیات نیز دیده میشود، به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم در دست میگیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلا التفاتی به سایرین ندارد... و پیرامون دموکراسی ادبی نمیگردد. در حالیکه در کلیه مملکت های متمدن که سررشته ترقی را به دست آورده اند، انشای ساده و بیتکلف عوام فهم، روی سایر انشاها را گرفته... نویسندگان همواره کوشش میکنند که هر چه بیشتر همان زبان رایج و معمولی مردم کوچه و بازار را با تعبیرات و اصطلاحات متداوله به لباس ادبی در آورده و با نکات صنعتی آراسته بر روی کاغذ آورند"(میرصادقی، 1384).
اختصار، خلاقانه بودن، شیوه پرداخت آسان و از همه مهمتر ساده نویسی و نوشتن با زبان مردم کوچه و بازار سبب میشود، نثر فارسی شکل مدرن خود را بیابد و داستان(کوتاه) فارسی عرصه ای شود برای نمایش زندگی مردمان کوچه پسکوچه ها. این دگردیسی نثری و ضرورت و اهمیت روان نویسی باعث میشود داستان فارسی ظرفی برای بیان شباهت ها و تفاوتها، باورها و ناباوری ها، دردها و رنج ها، امید و آرزوها، عشق و نفرت، ترس و جسارت مردم شود. خلاقانه بودن داستان کوتاه فارسی، سبب شد تا تجلی بغض فرو خورده نسلی آرمانخواه گردد. داستان کوتاه فارسی فرصتی میشود برای خود بیانگری نسلی سرخورده و مایوس که نا امیدانه کور سوی امید خود را به "تغییر" هنوز نه در دل جامعه که در دل داستان دنبال میکنند. داستان کوتاه فارسی، در کشاکش فرآیندهای نوسازی، به یک "سیر" و یک "جستجوی معنا" برای خلاها و ابهامات انسان مدرن تبدیل میشود؛ چیزی که تا پیش از این هرگز وجود نداشت. نثر فارسی که همواره زبان مدح شاهان، حکام و برخی تعالیم اخلاقی بود به عرصه عمومی فرو افتاد و چون "بازتاب صدای مردمان" شد خوش درخشید و بر صدر نشست.
منابع:
آرین پور، یحیی(1375).از صبا تا نیما، تاریخ 150 سال ادب فارسی، ج 2. تهران. انتشارات زوار.
جمالزاده، سید محمدعلی(1384). یکی بود یکی نبود. تهران. انتشارات سخن.
حاج سیدجوادی، حسن(1382). بررسی و تحقیق در ادبیات معاصر ایران. تهران. گروه پژوهشگران ایران.
میرعابدینی، حسن(1380). صد سال داستان نویسی ایران. تهران. نشر چشمه.
فاضلی، نعمت اله(1389). در دفاع از فردگرایی ایرانیان. گفتگو با روزنامه شرق. http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/783 بازیابی شده در 28/08/1397
جناب امیری خواه عزیز تشکر و خسته نباشید.
داستان با خارج شدن از حیطه سلطه و اختیار اشراف و عمومی شدن در میان نویسندگان تازه کار کوچه و بازار راهی نو در انتقال فرهنگی شفاهی این مرز و بوم پیدا کرد که بسیار ماندگار و روشن تر بود. شخصیت های ماندگاری در ادبیات و داستان ظهور کردند که دهه ها و صده هاست آثار آنها ، فرهنگ آثار آنها و قلم آثار آنها دست به دست و ذهن به ذهن می گردد. نویسندگانی که در کنار نوشتن فرهنگ جاری عصر خود و انتقال به آیندگان با جهانبینی خود کنار آمده بودند جهان بینی منفی، مثبت و ... (البته از دیدگاه ما)
((دشمن دانا بهتر از دوست نادان است))
دانایی و دانستن مسیر فکری خود لازمه شروع کار هر نویسنده ای برای انتقال فرهنگ درست جامعه خود به دیگران است البته فرهنگی از دیدگاه خود و با تفسیر آن توسط جهانبینی و اعتقادات شخصی نویسنده. بی شک بسیاری از نویسندگان جوان معاصر این نظر شخصی بنده را به هیچ عنوان در نظر نگرفته و تمایلی به داشتن این ضروریات نیز احساس نمیکنند.
راهی که در جریان انتقال درست و شفاف این فرهنگ و این رسالت، آینده ای مبهم و تاریک را در دیدگاه بنده تصویر می کند.
تشکر
متن جالبی بود
مخصوصاً اون قسمتش که ادبیات اجتماعی و نقش کارمندان رو بیان کرده بود که متأسفانه الان این نقش کمابیش از بین رفته.
تعبیر زیبای از داستان است
میلان کوندرا آغاز تجدد و مدرنیته را زمانی می داند که «دن کیشوت» آرامش خانه را به قصد کشف جهان رها کرد. بنابراین شکل گیری رمان برخاسته از میل برای کشف جهانی نو بود. مشخصه اصلی این جهانِ نو، فراخواندن تمامی سطوح جامعه در ابراز و اظهار وجود در کل مناسبات اجتماعی و به صورت خاص در اینجا متون داستانی ست. اهل نظر رمان و ادبیات داستانی را تجلیگاه ظهور دموکراسی و توجه به آحاد جامعه می دانند.
اما در مورد رمان در کتابخانه های عمومی!
به نظرم خیلی مناسب است که متخصصان متون داستانی ارزشهای انسانی و اجتماعی، و همچنین ضد ارزشها، را که غالبا در اینگونه متون مستتر هستند، استخراج نموده تا کتابداران شاخص های مناسب تری جهت رده بندی رمان ها داشته باشند و به صورت موثرتری خوانندگان علاقمند را هدایت نمایند.
آنچه امروز مشکل ماس، عدم ارتباط نویسندگان با مردمه...
نویسندگان برای یه جاهای دیگه می نویسن!
نویسندگان مردم رو رها کردند و برای جوایز رنگارنگ و ارباب قدرت می نویسند...
آونچه فراموش شده مردم و زندگی مردم و دغدغه های مردمه
نوشته بسیار مفیدی بود.
از لیزنا ممنونیم