داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا: سید ابراهیم عمرانی، سردبیر:
مقدمه
ضلع اول: کتابخانه ها باید فعالیت کنند و باید با فعالیت خود، خود را اثبات کنند و نه با شعار، باید در هر کاری به نیازهای مردم توجه کنند نه به موضوعهای پایان نامهای یا شعارهای سیاسی، و کتابداران باید بخواهند که مشکلی را حل کنند.
ضلع دوم: مردم باید بتوانند خود را در گروههای تخصصی سازمان بدهند و در هر جا و در هر کاری که حکومتها و دولتها به علت مشکلات یا نبود منابع نمی توانند پوشش کافی بدهند، قدم جلو بگذارند که اسم این گروهها سازمانهای مردم نهاد (سمن) است، و یادمان باشد سمنها خود ما هستیم، و باید به خودمان اعتماد کنیم تا مشکلات را به پائینترین میزان برسانیم.
ضلع سوم: بلایای طبیعی، زلزله، سیل، طوفان، و تخریب محیط زیست و ... در کشور ما سالها است قربانی می گیرد، کتابداران (ضلع اول) می توانند با استفاده از تخصص سمنها (ضلع دوم) و دعوت آنها به کتابخانه ها،کارگاههای آموزشی در زمینه بحرانهای طبیعی (ضلع سوم) برگزار کنند. با اینکار از میزان خسارتهای محیط زیستی و زلزله و سیل و امثال آن کاسته خواهد شد و از سویی کتابخانه به عنوان مرکز اجتماع، یکی از وظایف مهم خود را انجام میدهد.
لازمه این کار اعتماد است. سمنهایی که می توانند در این امور به ما کمک کنند، کم نیستند لازم است به آنها اعتماد شود تا از ظرفیت آنان در همه کشور استفاده شود. البته هر دولتی که سر کار آمده، ملاحظههای خودش را داشته و فقط از گروهها و جمعیتهایی که اطراف خودش بوده کمک گرفته، ولی در بحرانهای طبیعی که هیچ مساله سیاسی در آنها نیست، ما باید بتوانیم از همه ظرفیتها برای کاهش آسیبها استفاده کنیم. در سالهای 1390 و 1391 با تشکیل باشگاه اطلاعات سبز، از 4 نهاد کتابداری کشور و 5 سمن محیط زیستی تجربه خوبی به دست آمده که می تواند به انواع مختلف فعالیتهای مورد نیاز جامعه گسترش یابد. کتابخانه ها می توانند از گروههای فعال محیط زیستی یا گروههای متخصص امداد و کمک رسانی در زلزله ها و بحرانهای طبیعی برای آموزش مخاطبان خود استفاده کنند که هم کمک به جامعه است و هم کمک به خودمان برای تبدیل کتابخانه به عنوان مرکز اجتماع در هر محله و روستا. انشاءالله.
1
بی اعتمادیهای تو در تو
اجازه بدهید از زلزه و سیل شروع کنم تا بعد به محیط زیست و کتابخانه پیوندش دهم. پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی ایران هنوز اعتماد نکردن به سمنها در بسیاری از امور کشور مانع از رسیدن به نتایج کیفی میشود. این مساله را در خیلی از کارها میتوانیم ببینیم. نگارنده، در دهمین سالگرد زلزله بم بود اگر اشتباه نکنم، به عنوان دبیر"سیب[1]" ، یادداشتی در روزنامه شرق نوشتم با عنوان "اعتماد تجویزی نیست" که در مورد بیاعتمادی متقابل مردم و دولت در زلزلهها، نوشته بودم. ولی گرچه نمیشود چنین چیزی را با قاطعیت گفت، با اینهمه نمیتوانم همه آن را هم نفی کنم، هنوز فکر میکنم که بی اعتمادی مردم به دولت در خیلی از موارد وجود دارد که شاید با خبرهایی مثل گزارشهای فساد مالی چند هزار میلیاردی تشدید هم شده باشد، خودی و غیرخودی کردن و وجود وسیع رانت از چیزهای دیگری است که بی اعتمادی میآفریند، وقتی دادستان کل کشور می گوید مسئولان و فرزندانشان با قاچاق مرتبط هستند[2]، به من حق بدهید که بیاعتمادتر شوم و کمکهای انسان دوستانهام را به دولتیها نسپارم، با اینکه خودم یک دولتی بسیار قدیمی هستم.
یا وقتی دولت برای حفظ محیط زیست شعار میدهد ولی دست نخوردهترین و زیباترین مناطق ایران با استفاده از روابط رانتی در یک دوره دهساله از 84 تا 94 تبدیل به ویلا میشوند و به جای زیبایی خداداد، تازه به دوران رسیدگی بر زمین میخ میشود و به جای آب شرب چشمههای بهشتی، فقط شیرابه زباله و فاضلاب تحویل مردم پائین دست ویلا میشود، اعتمادها کم میشود. به باور من بیاعتمادی متقابل مردم و دولت، شروع گسست است، گسستی که پیامد کوچک آن ترافیکی میشود که در 29 آذرماه امسال بعد از وقوع زلزله در ملارد و رسیدن موج آن به تهران در کمتر از نیم ساعت تهران را قفل کرد و به جد باور دارم که این دولت است که به عنوان بزرگتر باید اعتماد سازی را آغاز کند. همه قدرت، و تبلیغات در دست دولت است و میتواند مبارزه با رانت را جدی کند و اعتماد را جایگزین نماید. دولت میتواند با کمک سازمانهای مردم نهاد (سمنها) مردم را آموزش دهد و از کمکهایشان استفاده کند. و بعد در یک فرصت دو ساله سمنها را بسنجد که کار کردهاند یا فقط نمایش و پاتوق بوده؟ آیا واقعا اینها جوانان داوطلب عاشق میهن و دلسوز هممیهنانشان هستند یا ...؟
این نکته را هم بگویم که سازمان نداشتن مردم در زلزلهها و سوانح طبیعی، باور غلطی را ایجاد کرده که میگویند، ما رفتیم و خودمان درب چادرِ زلزلهزدهها کالاهای جمعآوری شده را تحویل دادیم، دست کسی ندادیم. یا مثل زلزله کرمانشاه، در روزهای نخست،آن قدر کالا به منطقه آمد که سوله به اندازه کافی برای انبار کردن آنها و پخش در زمان مناسب پیدا نمیشد. دوستی با افتخار میگفت که خودمان جنس را به دست مردم رساندیم، و من پرسیدم، مطمئن هستی که به دست نیازمند دادهای؟ و به دست کسی ندادی که هر ماشینی که از راه می رسید به سرعت خودش را میرساند و التماس میکرد و چندین برابر نیاز کالا تحویل گرفته بود و آن خانواده که عزت نفس بیشتری داشت و از چادری که نزدیک خانه مخروبهاش زده بود، جلوتر نمیآمد، نیازهای ابتدائیش هم تامین نمیشد.
2
نابودی و تخریب آنی در برابر نابودی و تخریب تدریجی
من هیجان زلزله را که می بینم، و بی اعتمادیها را که می بینم، آن وقت فکر می کنم که این بی اعتمادیها، دارد جای دیگری هم کار دستمان میدهد که به آن بیتوجهیم. در حوزه محیط زیست نیز مساله جان آدمیزاد است ولی چرا نگرانی نداریم؟ چون زوال، تدریجی است، چون خطر بالفعل و نابودی فوری و جلوی چشم ما نیست، پس اهمیتی نمیدهیم و به آن بیتوجهیم. اجازه بدهید آنی بودن در برابر تدریجی بودن زوال و نابودی را توضیح دهم: زلزله در کمتر از ده ثانیه اتفاقی میاندازد که حتی اگر آن را لمس نکرده باشیم، با دیدن عکس و فیلم میدانیم چه در انتظار است و ترس برمان می دارد و وحشت میکنیم، ولی وقتی به محیط زیست میرسیم، برایمان ملموس نیست، چون مرگ لحظه ای به دنبال ندارد. در صورتیکه خطرش به مراتب بیشتر از زلزله است.
در زلزله بدن خود را در برابر بچه هایمان سپر میکنیم و خود را روی آنها میاندازیم و به قیمت جانمان اجازه نمیدهیم آسیبی به آنها برسد، لیکن فرزندان فرزندانمان، و فرزندان آنها اندکی دورتر از ما قرار گرفتهاند و آنها را نمیبینیم که در سالهای بعد از ما چه به روز آنها میآید، پس مهم نیستند. آلودگی هوا در جا کسی را نمیکشد ولی زلزله میتواند این کار را بکند، از زلزله میترسیم و فرار میکنیم و کل شهر را بند میآوریم که حتی اگر کسی سالم است نتواند به داد آسیب دیدهها برسد، ولی از آلودگی هوا و تخریب محیط زیست نمیترسیم، که چگونه مرگی تدریجی را برای ما رقم میزند، با وجود این استفاده بی رویه از اتومبیل که بیش از نیاز، یک عادت (آن هم عادتی از سر تنبلی) و گاهی یک پرستیژ شده است را ادامه می دهیم. نمیدانیم با تبدیل زمینهای کشاورزی به ویلا، ویلایی که جذابیتش شاید بیشتر، داشتنش است تا استفاده از آن، چه به روز نسلهای بعد از خودمان میآوریم. نمیدانیم با تولید زباله (دوبرابر و نیم متوسط جهانی) چه میزان شیرابه وارد سفره آبهای زیرزمینی میکنیم، آبهایی که روز به روز بیشتر آلوده میشوند و نسل ما و فزرزندانمان و نسل بعد از ایشان باید آن را بنوشند و زنده بمانند چون آب مایه حیات است؛ و صدها بیمبالاتی محیط زیستی دیگر که خطرش بیشتر از زلزله ها است.
3
نیاز فوری به آموزش بحران های طبیعی: نقش کتابخانه
صحبت امروز من نقش کتابداران در آموزش است و استفاده از سمن های تخصصی در آموزشهای انواع کتابخانه های عمومی. شاید محیط زیست هنوز دغدغه شما نشده و هنوز جزئی از جستجوهای اینترنتی شما نشده باشد. من آموزش سواد محیط زیستی را به یکی از علایق خود تبدیل کرده و دست کم هفتهای یک بار به سایتهایی که درباره آموزش سواد محیط زیستی تلاش میکنند سر میزنم. میتوانید یک بار این کار را بکنید و ببنید درکشورهای ثروتمند که گاهی دوستان از آنها به کشورهای پیشرفته یاد میکنند، دارند با چه حجمی و با چه شدتی نگهداری و حفاظت محیط زیست را به ویژه به کودکان آموزش میدهند؟ شاید آن موقع باور کنید که امر، امری است ضروری، و حتی عاجل.
اجازه هست مثالی بزنم. در همین بلبشوی پیش آمده در زلزله ملارد که موجش گوشه تهران را گرفت باز هم همه جا مردم یاد ژاپن بودند که چندین برابر ایران زلزله دارد و مردم ژاپن در سهمگین ترین آنها دچار مشکل نمیشوند و با نگاهی از بالا سرتکان دهیم و برای دوستانمان این مطلب را تکرار کنیم و به ژاپن به عنوان نوع مدیریت خوب افتخار میکنیم. خوب دوست عزیز من، این موضوع نتیجه چه چیزی غیر از آموزش و اعتماد مردم به دولت میتواند باشد؟ در کالیفرنیا میدانستند زلزله نزدیک است و نمیدانستند دقیقا چه روزی و چه ساعتی؟ تا در 1994 با اینکه زلزله 6.7 در مقیاس ریشتر، که مرکزش در مرکز شهر لسآنجلس بود، تنها 60 کشته به جای گذاشت و خسارتها بسیار کمتر از پیشبینیها بود. کشورهای ثروتمند از خطرهای وسیع زلزله با آموزش و نظارت عبور کردهاند و کمترین خسارتها را میبینند، و در حال حاضر دارند به شدت روی آموزش حفظ و نگهداری از محیط زیست کار می کنند.
شما که نمی خواهید زمانی که جنگلی در ایران باقی نماند، بنشینید دور شبکه مجازیتان و برای هم این مطلب را بزنید که در ژاپن و سوئد یک کیلو متر مربع از جنگلهایشان از بین نرفته. یا در کشورهای پیشرفته آب آشامیدنی دارند و ما نداریم. اگر نمی خواهید در آینده خودتان یا نوادگانتان در شبکه اجتماعی آن دوران، از امثال ژاپن چنین و سوئد چنان، پست بگذارید و کلمات قصار جابجا کنید، پس یادتان باشد که خودتان نیاز به آموزش دارید و به عنوان یک کتابدار بدانید که فرزندان شما و فرزندان ایران نیاز به آموزش دارند. باز یادآوری می کنم که بهتر است آموزش را از کودکان شروع کنیم و نوجوانان. همه برنامه هایی را که در آموزش محیط زیست کشورهای ثروتمند میبینیم، با اولویت آموزش به کودکان نوشته میشود و در همه جا این آموزشها با کمک NGO ها یا همان سمنهای محیط زیستی به مدارس و کتابخانهها می رود. وارد کتابهای آموزش ابتدایی میشود و کارگاههای عملی آن با کمک کتابخانه ها تکمیل میگردد.
4
بیائیم به یکدیگر اعتماد کنیم
به آگاهی می رسانم که تعداد انجمنها یا سمنهای محیط زیستی از انجمنها و سمنهای مرتبط با زلزله در ایران خیلی بیشتر است و اتفاقا اغلب آنها از جوانانی فعال تشکیل شدهاند که دغدغههای محیطزیستی دارند. بسیاری از این انجمنها برای برگزاری کارگاههایشان چیزی دریافت نمیکنند و داوطلبانه به کمک می آیند و در مواردی هم که دستمزدی طلب میکنند، که بتوانند سمن یا انجمن را سرپا نگهدارند، ارقام بسیار پائینی است که با حق التدریسها و حقالجلسههای مرسوم بسیار فاصله دارد. بسیار هم استقبال میکنند که بتوانند در این کارها مشارکت کنند. شما می توانید از وجود این نعمتها هم بهره ببرید.
حالا که رسیدم به آخر صحبت می خواهم برگردم به اول صحبتم، یعنی اعتماد. دوستان عزیز، بیائید و به سمنهای محیط زیستی اعتماد کنیم و از آنها در آموزشهای محیط زیستی استفاده کنیم، حتی سمنهایی که در آموزش مراقبت در زلزله ها، می توانند کمک کنند که برنامه های آموزشی بسیار مفیدی در کتابخانه ها جریان پیدا کند. کتابخانه ها در برابر خطراتی که جامعه و محیط زیست ما را تهدید می کند مسئولیت دارند و کتابداران باید این مسئولیت را بشناسند و آن را بپذیرند. آموزشهای مقابله با بحرانهای طبیعی را به کتابخانهها ببریم و از همه مردمی که می توانند کمک کنند، کمک بگیریم. بیائید به یکدیگر اعتماد کنیم.
عمرانی، سید ابراهیم. «بیائید به یکدیگر اعتماد کنیم: بحرانهای طبیعی و نقش کتابداران» .سخن هفته لیزنا، شماره ۳۷1، 18 دی ۱۳۹۶
[1] . ستاد یاری بم (سیب) یک سمن[1] فعال در حوزه کمک در مواقع بحرانهای طبیعی است
[2] . خبرگزاری فارس: دادستان کل کشور گفت: وقتی ما می بینیم برخی از مقامات و کسانی که باید دلسوزانه در عرصه مبارزه با قاچاق فعال باشند خودشان یا به نحوی سهم دارند یا فرزندانشان یا کسانی که به آنها وابسته هستند. آن وقت چطور انتظار داریم مبارزه به نتیجه برسد.
اعتماد به سمن ها شاید ولی به دولت؟؟؟؟؟؟؟