داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا: سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: هفته گذشته دو اتفاق نزدیک به هم برایم افتاد که یکبار دیگر به یاد کتابخانههای آموزشگاهی افتادم که اولینش، نگاه به کتابخانههای آموزشگاهی به عنوان یک فرصت شغلی برای فارغالتحصیلان رشته ما بود. دوست جوانی که دانشآموخته کارشناسی ارشد کتابخانههای آموزشگاهی بود اصرار داشت که اگر آموزش و پرورش پست کتابدار مدرسهای را باز گرداند، با توجه به تعداد مدارس کشور، تعداد زیادی فرصت شغلی ایجاد خواهد شد و بخش زیادی از دانش آموختههای رشته ما همه میروند سر کار.
در مورد داستان فرصت شغلی، قصد نا امید کردن عزیزان فارغالتحصیل را ندارم، ولی در آن روزها هم که پست کتابدار از آموزش و پرورش حذف نشده بود، اغلب، کتابخانهها بصورت ارگانیک به نظام مدرسه متصل نبوده و عضو لاینفک مجموعه مدرسه محسوب نمیشدند و به تقریب بالا بود و نبود کتابخانه برای مدرسه و به ویژه مدیران آن و حتی مدیران آموزش و پرورش کشور یکی محسوب میشد. برای آزمایش به قول استاد ارجمندم زنده یاد دکتر حری بروید در کتابخانه را ببندید اگر نظمی به هم خورد، یعنی این کتابخانه در جای خودش تثبیت شده و نیازی را برطرف میکند وگرنه بود و نبودش یکی است. میخواهید امتحان کنید، بروید در یک مدرسه بوفه را تعطیل کنید، بینید چند اعتراض به ناظم و مدیر خواهد رسید.، آیا اگر کتابخانه هم بسته باشد همین اتفاق می افتد؟ اگر اینطور است کتابخانه به جزئی لاینفک از مجموعه تبدیل شده و جایگاه خود را یافته است.
چیزی که بنده در سالهای 70 به بعد شاهد بودم، در بسیاری از مدارس کتابخانهها به کمک یکی از معلمان و اغلب معلمان پرورشی اداره میشد، دو دوره آموزش کتابداری در یکی از مناطق جنوب تهران به فاصله یکسال برگزار شد که بنده هم درس میدادم و بیشترِ نزدیک به همه کسانی که در کلاس من حاضر بودند معلمان پرورشی بودند. در آن دوره هم از وجود کتابداران متخصص کمتر در کتابخانه ها استفاده می شد.
در برهههایی از زمان در مدرسههایی میدیدیم که دانش آموز علاقهمندی در کتابخانه کمک میکرد (خیلی پیشتر از طرح به نظر من ناموفق کتابدار دانشآموز) که شهادت میدهم در مواردی کارائی آنها از معلمانی که به عللی غیر از علاقه شخصی به خواندن و ترویج، مسئولیت آن کتابخانه را قبول کرده بودند یا مسئولیت به آنها به اجبار واگذاشته شده بود، بیشتر بود. صحبت از کتابداران متخصص نمیکنم، دقت کنید، تا اینجا وضعیت در واقعیت موجود را عرض میکنم که معلمی به علتی این کار را بر شانه میگرفت که نه علاقهاش بود و نه دلش برای دانشآموزان و نه برای کتابهایی که مظلوم در گوشهای منتظر نشسته بودند میسوخت. بنابر این پیش از برداشتن پست کتابدار هم چندان فرصت شغلی برای دانشآموختگان ما وجود نداشت و بیشتر در مدرسه از وجود معلمان خسته شده از درس برای بازنگه داشتن کتابخانهها استفاده میشد. البته موارد استثنا هم کم نبود، به ویژه در مدارسی که دلسوزی وجود داشت.
شنیدهام که وزارت آموزش و پرورش بزرگترین وزارتخانه غیر نظامی است و گستره اش تا دورافتاده ترین نقاط ایران میرود و در بسیاری از روستاها تنها نماینده دولت است، روستاهایی که آنقدر کوچک هستند که خانه بهداشت و نیروی انتظامی هم در آنجا واحدی ندارد و زیر مجموعه بخش یا دهستان بزرگتری هستند ولی یک مدرسه چهار پایه دارند. با اینهمه همیشه از لحاظ بودجه، نسبت به این گستره، شاید از فقیرترین وزارتخانههای دولت باشد. وزارتخانهای که همه همّش برقراری کلاسهای درس است. اینطور باور دارم که داشتن معلمی که سرکلاس برود و این چراغ روشن بماند، حتی از کیفیت کلاسها مهمتر است. در چنین شرایطی نقش کتابخانه مدرسه علیرغم اهمیت بسیار زیادی که در نظام آموزش و پرورشی پویا برای قایل هستند و در همه کشورهای ثروتمند و پارهای کشورهای در حال توسعه میبینیم که آموزش در مدرسه بدون وجود کتابخانه به هیچوجه عملی نیست، برای مدیران مدارس و مدیران آموزش کشور چندان پررنگ نیست و بود و نبود کتابخانه و کتابدار صدمهای به کارکرد مورد انتظارشان نمیزند. تکیه مسئولان بیشتر تستهای کنکوری است که آن را هم دانشآموزان موظفند هر نفر یک نسخه خریداری کنند.
مجموعه های کتابخانه های مدرسه ای
موضوع کتابخانه های مدرسه ای جنبه های دیگری هم دارد که برخی از آنها را برایتان می نویسم، مانند مجموعه سازی کتابخانه ها.
مجموعه کتابخانههای آموزشگاهی نیز از قدیم الایام مشکلاتی داشت. مجموعه نیز مجموعهای حساب شده و بر اساس نیازهای آموزشی مدرسه نبود. در زمانی که خودم در دبیرستان جم قلهک در دهه چهل خورشیدی دانش آموز بودم و پس از آن که پسرم در دبستان شهید طاهریان در خیابان ستارخان در دهه شصت دانش آموز بود تجربه یکسانی را داشتم که برایتان مینویسم. به ناگاه در مدرسه تصمیم میگرفتند کتابخانه داشته باشند و یا کتابخانه ای را دوباره فعال کنند و به ما میگفتند که هر دانش آموزی فردا یک کتاب به کتابخانه هدیه کند. ما وضع مالی خوبی نداشتیم و خودم از کتابخانه عمومی شماره 7 قلهک که الآن سر جایش ایستگاه مترو ساخته شده، کتاب امانت میگرفتم و به ندرت موفق میشدیم کتابی بخریم. من و برادرم آن روز که به خانه برگشتیم آنقدر عجز و التماس کردیم که فردا راهمان نمیدهند و بایدکتاب بخریم و ببریم که مادر دو کتاب از کتابهای بجا مانده از مرحوم پدر را از تاقچهای برداشت و داد دست ما که همینها را ببرید. کتاب منتهی الآمال آشیخ عباس قمی سهم من شد و کتاب شبهای پیشاور سهم برادرم که از مجموعه فقیر خودم هم من یک کتاب از سری کتابهای طلائی امیرکبیر که کتابهای بسیار خلاصه شده و بسیار ارزانی (20 ریال) بودند و من چند تایی داشتم، رابینسون کروزوئه را یواشکی از مادرم برداشتم و همراه بردم که به مدرسه تقدیم کنم. وقتی به مدرسه رسیدیم و دیدیم که خیر بیشتر مثل ما هستند و اکثریت با کتابهایی است نظیر طب الصادق و بهداشت برای همه و مفاتیح الجنان و البته بسیاری کتابهای دیگر که آنها هم قابل فهم برای من 12 ، 13 ساله که آن سالها کلاس هفت و هشت دبیرستان بودم نبودند و البته بودند پدر و مادرهایی که کتابهای خوبی همراه بچه ها کرده بودند ولی در کل، آن مجموعه، مجموعه ای در خدمت پرورش و حتی آموزش دانش آموزان نبود. سال انقلاب هم که چندین کتابخانه آموزشگاهی را سازماندهی کردم، با همین معجون درهم جوش به نیت کتابخانه آموزشگاهی روبرو میشدم که الآن از خودم میپرسم آن کتابهایی که ما سازمان دادیم، یک بار ورق خوردند؟
باز تعریف پست کتابدار آموزشگاهی، حتی در شرایط امروز
باور من در نوشتههای سالیان دور و نزدیکم نشان میدهد که به آموزش کودکان اهمیت زیادی میدهم و به نقش کتابخانه واقعی در یک نظام آموزش و پرورش پیشرو و پویا باور دارم و همواره همه تلاش خودم را در جهت فعال کردن کتابخانه مدرسه به هر شکلی که ممکن بوده انجام دادهام و نقش کتابداران خوب و حتی باید بگویم استثنایی مدرسهها را دیدهام و تاثیر آنها را بر مدرسه و دانشآموزان و حتی معلمان تجربه کردهام ولی باید بگویم همین موارد کم – نمونه را هم در سالهای اخیر، بیشتر در مجموعه های ویژه آموزش و پرورش، نمونه مردمیهای فعال و برخی مدرسه های غیر انتفاعی می توانیم ببینیم، چیزی که خیلی کم سراغش را در مدرسههای دولتی معمولی میتوان گرفت. من فکر میکنم که همه ما باید به دنبال برگرداندن پست کتابدار آموزشگاهی به مدرسه ها باشیم ولی باید مراقب باشیم که اگر این پست برمیگردد به جای درست برگردد که این امر به باور من مستلزم تغییرات پایه در نظام آموزش و پرورش ما است.
پست کتابدار آموزشگاهی در فکر من، بیش از ایجاد یک فرصت شغلی برای کتابداران است. کتابخانه آموزشگاهی از نظر من کامل کننده آموزش مدرسه است و بدون آن قطعا آموزش نیمه کاره است. من زاویه فرصت شغلی را از نظر دور ندارم و ایجاد آن را بارقهای از امید در جوانان درس خوانده کشورم میشناسم، چیزی که بیش از هر چیزی برای امروز جوانان ایران و کشور ایران یک نیاز جدی است، ولی بازگشت شغل کتابدار آموزشگاهی، اگر در تدوین وظایف و شرح شغل درست تعریف یا بازتعریف گردد، میتواند نکات دیگری هم با خود بیاورد. که همانطور که عرض کردم برای اینکه نکات دیگر را بیاورد حتما باید در نظام آموزشی تغییرات بسیار ایجاد شود.
با اینهمه، اگر این پست شرح شغل خوب و شرایط احراز درستی داشته باشد، غیر از یک تحصیلرده کتابداری نمیتواند آن را احراز کند و نمیتوانند از معلمانی که از تدریس خسته هستند و برای کمک به آنها و لطف در حق آنان، این گروه معلمان را به کتابخانهها بفرستند و از همین ابتدا تصویر کتاب و کتابخوانی را در ذهن نونهالان این مرز بوم به باد فنا بدهند. تصویری که خود من از کتابخانه دبیرستانم دارم، کتابخانهای که بیشتر ساعتهای روز نیمه تعطیل بود و در ساعتهایی هم که درش باز میشد، باز یکی از معلمان خسته و ملول آن پشت نشسته بود و گاهی کتابی هم ورق میزد ولی ما اجازه نداشتیم که به قفسه ها نزدیک شویم و فقط میتوانستیم به ایشان بگوئیم چه کتابی میخواهیم و ایشان هم بیشترجوابش این بود که نداریم و اگر میگفتیم که هفته پیش فلانی امانت گرفته بود، با عصبانیت میگفت نیست دست بچهها است. فقط یک دوره کوتاه بود که چند کتاب خوب توانستیم از کتابخانه مدرسه امانت بگیریم و خودمان میرفتیم و در قفسه ها دنبال کتاب میگشتیم و آن دورهای بود که یکی از معلمان جوان و فعالمان مسئولیت را قبول کرده بود و به کمک یکی دو تا از شاگردان کلاسهای بالاتر کتابخانه را میگرداندند که آنها هم دیری نپائیدند. بنابراین انجمن باید پیشاپیش شرح وظایف، درجه بندی و شرایط احراز را آماده کرده باشد و دست کم مدارسی که الآن کتابدار دارند را از این نظر کمک کند که کتابداران بدانند که برای چه کاری به مدرسه میروند. در اقع خوب بدانند که ایجاد فرصت شغلی بخشی از این مساله است، بحث اصلی نیاز دانشآموز به مکملی به نام کتابخانه است که شما در آن مشغول هستید، نه چیز دیگری. نیاز معلمان به فضایی برای کامل کردن فرایند تفکر انتقادی در بچههای این مرز و بوم.
اجازه میدهید این خیال پردازیها را ادامه بدهیم، بالاخره وصف العیش را شنیده ام که خیلی هم بد نیست. البته خیلی هم رویایی نیست چون همین الآن هم مدارس زیادی داریم که کتابخانههایشان فعال است و کتابدارانی که مشغول کار در این کتابخانهها هستند، شاید آنها بتوانند در این بحث کمک کنند و نظرشان را بنویسند که نوشته ناقص من بهتر شود.
خوب بروم سراغ ادامه خیالهای خوبم، اگر پست درست تعریف شود، شرح شغل درست تعریف شود و شرایط احراز دقیق رعایت شود، کتابداران تحصیلکرده ما میتوانند با آگاهی از نقش کتابخانه آموزشگاهی در آموزش شاگردان فعالیتهای متناسب با وضعیت دانش آموزان و معلمان مدرسه را سامان بدهند و با کمک آنها تغییر جدی در وضعیت آگاهی عمومی و نیز آموزش ایجاد کنند و تفکر انتقادی در دانش آموزان را در دستور کار قرار دهند.
مشکلاتی که کتابداران مدرسهها با آن روبرو بوده و هستند، خطرهای ببرون از حرفه:
در حال حاضر مدرسههایی (بیشتر غیر انتفاعی و مدارس خاص دولتی) که کتابداران تحصیل کرده هم دارند، کتابخانههای با ثباتی ندارند و یک روز خوب هستند و یک روز بدتر، و اگر پای صحبت کتابداران مدرسه ها بنشینید خواهید دید که حتما علاوه بر مدرک کتابداری باید پوست کرگدن هم همراه خود داشته باشند. چون هر روز با چیز تازه ای روبرو هستند. مدیری میرود و مدیری میآید و همه چیز به هم میریزد. و این را از حالا بدانید که اگر خدا خواست و روزی راهی این کتابخانه ها شدید، بیشتر با مدیرانی روبرو هستید که دوپینگ بچهها برای قبولی در رشتههای پزشکی و مهندسی را به همه چیز ترجیح میدهند. کتابخانه برایشان مفهوم جدی ندارد و تعداد قبولیها و آمارهای کاذب برایشان خیلی مهمتر است. مدیری را میشناسم که در جایی نشسته بودیم و میگفت، الآن از بچه های مدرسه ما که 6 سال پیش دیپلم گرفتهاند هیچ کدامشان ایران نیستند و این افتخار خیلی جدی بود چون برای آن زحمت کشیده بود و علاوه بر کلاسهای عادی معلمان بسیار گرانی برای ساعات خارج از درس هم دعوت کرده بود که پزشک و مهندس زیاد کرده و تقدیم کشورهای ثروتمند کند. با چنین مدیرانی بفرمائید که چکار میخواهید بکنید؟ مدیری که افتخار میکند که برای یک بچه ایرانی بنا به برآورد وزیر سابق علوم، دست کم دو میلیارد تومان هزینه شده تا به آن نقطه برسد و ایشان را و همه هزینههایی را که به پایشان شده میفرستد که باز هم کشورهای ثروتمند، ثروتمندتر بشوند (البته پدر و مادرها هم در این فاجعه شریک هستند) و ما اینجا درگیر این باشیم که افراد کارآمد کار گیر نیاورند و افراد بدون تحصیلات و بدون تجربه با استفاده از روابط بر کارآمدان ریاست کنند. باید خیلی به کارتان باور داشته باشید تا در این تغییرها برجای بمانید و بطورر جدی بکارتان ادامه دهید.
نتیجه این بیثباتی چیست؟
کتابدار آموزشگاهی بسیار فعال ما که نام نمیبرم و اغلب خوب میشناسیدش که در چند سال گذشته یکی از بهترین کتابخانههای آموزشگاهی را درست کرده بود، و پایان نامه خوبی در همین موضوع در دانشگاه تهران دفاع کرد، با تغییرات درمدرسه، در عمل کتابخانه را برباد رفته میدید. کتابخانه بسیار پرکار و محبوب دبستان دخترانه دانشگاه تهران، با تعطیل شدن مدرسههای دانشگاه، تعطیل شد و کتابدار پرانرژی و فعال آن نسرین وفایی که از ورودیهای 1362 دانشگاه تهران و از بچههای آموخته شورای کتاب کودک بود، کاری دیگر در پیش گرفت و از صحنه کتابداری کنار رفت. هنرستان موسیقی و کتابدار با ذوقش پیروز، که برای لیزنا و انجمن عکس هم میگیرد، به همین سرنوشت دچار شد. یادتان باشد که برخوردهای نا امیدکننده مدیران در این واحدها نباید شما را دلسرد کند، دلیلش خیلی ساده است، خود جناب مدیر، در عمرش جز همین کتابهای درسی چیزی نخوانده و تاثیر مطالعه بر جامعه در کلان را نمیشناسد و به همین دلیل به کتابخانه باور ندارد و فکر میکند دارد به وظیفهای که به او محول شده به بهترین وجه عمل میکند. او وظیفه خود را چیزی میداند که دارد عمل میکند و بسیاری از آنها خیلی هم انسانهای شریف و جدیای هستند و دیدهام برای یک کلاس کمکی خوب پول خرج معلم میکنند ولی برای کتابخانه نه. در این شرایط پایداری شما و تاکید بر وظیفهتان و یافتن راهی به دل این مدیران دشوار است ولی ناشدنی نیست.
خطرهای درونی:
اینها که گفتم، خطرهای بیرونی حوزه ما بود، لیکن خطر بزرگتر خطر درونی است. خطری که خود ما و حرفه ما را تهدید جدی تهدید میکند، کتاب نخوان بودن بچه های دانشآموخته رشته ما است. عزیزان دانشجو و دانشاموخته از من بشنوید که کتابداری که قرار است روبروی مراجعان کتابخانههای مدرسهای و کتابخانه های عمومی بنشیند باید خیلی خوب خوانده باشد و باید بخواند و نباید روزی بی کتاب سرکرده باشد و شبی بی کتاب سر به بالین بگذارد. فقط مدرک کتابداری کافی نیست. لازم هست ولی کافی نیست. کتابدارهای کتابنخوان میتوانند تاثیر مخربی بر پندار آدمهای محیط مدرسه از دانش آموز تا معلمان و مدیران مدرسه ایجاد کنند، و کاری کنند که پس از مدتی مدیر مدرسه ببیند که درجائیکه معلم کم دارد و معلمان موجود دارند هر روز ساعتها سرپا می ایستند و گلوی خود را میخراشند، ایشان در یک اتاق به نام کتابخانه نشسته و کاری که تاثیرش دیده شود نمیکند. نتیجه این می شود که یا به او بگویند که امروز فلان معلم نیامده، بیا برو سر کلاس بچه ها را ساکت نگهدار، یا کارهای دفتر مانده و باید نمرات را وارد کنند، وقت امتحانات است، بیا کمک دفتر و امور آموزشی مدرسه. عزیزان شما در قبال همه همکارانتان مسئول هستید. فکر نکنید که با شما عتاب و خطابی میشود و تمام. یا مگر چه میشود حالا برویم سر کلاس که بچه ها شلوغ نکنند و سکوت مدرسه رعایت شود یا نمره وارد دفتر کنیم. دوستان گرامی شما مسئوولیت حفظ منزلت کتابدار را هم بر شانه دارید و نباید فقط فکر شخص خودتان باشید. وضعیت فعلی را ببینید، بیکاری در جامعه بسیار، بیاعتمادی به فارغ التحصیلان دانشگاهی و کاهش اعتبار عمومی تحصیلات در جامعه به خوبی احساس میشود، شما باید از تخریب یک شغل به نفع همه همکاران و همکلاسیهای خودتان جلوگیری کنید. شما باید در جایی که هستید به گونهای تلاش کنید که فرصت برای دیگران به وجود بیاورید، نه اینکه همین که خرتان از پل گذشت و رفتید و مشغول شدید، بگوئید دیگران به من مربوط نیستند. بنی آدم اعضای یک پیکرند و کتابداران اعضای یک صنف. انسجام اعضای صنف، قدرت آن صنف و منزلت و اعتبار آن است. پس با بد کار کردن و با بی مسئولیتی فرصت شغلی دیگران را از بین نبریم. هر جا هستید باید فکر کنید که آبرو برای حرفه تان بخرید و این به دست نمی آید جز با کار زیاد و به روز. باید کار کنید و تازه های رشته خود را همزمان با کار بخوانید و تجربه های دیگران را استفاده کنید و تجربه های خود را در اختیار دیگران قرار دهید.
کتابدار دانشآموخته در پست اجباری مراقب بهداشتی مدرسه
در ابتدا گفتم دو مورد بود که مرا این هفته به نوشتن درباره کتابخانه های آموزشگاهی کشاند، اولیش را همان ابتدا نوشتم و دومینش را در پایان برایتان مینویسم. در بازدیدی که از خانه سالمندان و معلولان در کهریزک در خدمت استاد بزرگوار سرکار خانم انصاری و بزرگواران فرهنگنامه و شورا داشتیم، کتابدار دلسوز و صمیمی که از موسسان کتابخانه کهریزک درکنار سرکار خانم بقایی هستند را پس از 15 سال زیارت کردم که در زمان شروع بکار کتابخانه کهریزک ایشان کتابدار مدرسه فرزانگان (تیزهوشان) تهران بودند و وقتی که از کارشان پرسیدم متوجه شدم که با حذف پست کتابدار از آموزش و پرورش،ایشان را که در استخدام رسمی وزارت آموزش و پرورش هستند، به مراقبت بهداشتی در مدرسه گماردهاند که نه تخصص ایشان است و نه علاقه ایشان و کتابداری تحصیلکرده، دلسوز و فعال را با آنهمه علاقه به کتاب، کتابخانه و دانشآموزان از همه علایق و فوایدی که می توانست داشته باشند دور کرده اند. نمی دانم تا کی می خواهیم شاهد این باشیم که تخصصها را دور بریزیم و کسانی را که ذره ای علاقه به کار ندارند را جانشین ایشان کنیم.
عمرانی، سید ابراهیم. «کتابخانه های آموزشگاهی از پنجره فرصت شغلی» .سخن هفته لیزنا، شماره ۳۷3، ۲ بهمن ۱۳۹۶
ممنون از دغدغه های شما، اما به نظر می رسه تا مسئولین و خصوصاً وزیر محترم آموزش و پرورش، نخواد، این کار شدنی نیست؛ انجمن در این سالها کلی نامه نگاری، تشکیل جلسه و ...... اما به نتیجه متأسفانه نرسیدیم. کی میخوایم برسیم، الله اعلم. عمرمون که تموم شد