کد خبر: 44532
تاریخ انتشار: دوشنبه, 03 آبان 1400 - 10:51

داخلی

»

سخن هفته

امید نومیدی امیدورزی

منبع : لیزنا
 بهارر هادوست
امید نومیدی امیدورزی

لیزنا؛ بهار رهادوست، عضو هیأت علمی سابق دانشگاه علوم پزشکی ایران:  پس از نشر مطلبم در لیزنا نقد و نظرهایی رسید که  نشان می داد بسیاری از مخاطبان حرفم را خوب می فهمند اما چندان به آینده امیدوار نیستند:  «حرفت حسابی است و نقدت منطقی. اما آیا به ناامیدی همه ما فکر کرده ای؟» یا «فراخوانت به اندیشیدن را پسندیدیم اما آیا اوضاع طوری هست که بشود امیدوار بود این حرف ها در عمل هم فایده ای داشته باشند؟» و توصیف مخاطبی دیگر این بود که؛ «کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟» احساس کردم با این که مدت هاست شاهد  نومیدی فراگیر هم وطنان کتابدارم بوده ام خیلی به عمق این نومیدی نپرداخته ام. یک بار در مصاحبه با مجله اطلاعات حکمت و معرفت به رابطه شر و نومیدی اشاره کردم و گفتم همین که هرچیز آزارنده‌ای ابدی شود و امیدی به تغییرش نباشد زمینه شر هموار و تجربه دوزخ آغاز می‌شود. برای این که کسی بخواهد و بتواند تغییرکند ابتدا باید امیدوارشود که می تواند تغییرکند. ممکن است همه ما هرچند کوتاه دوزخ را تجربه کرده باشیم اما آیا به چیستی امید و نومیدی هم اندیشیده ایم؟ در کتاب ها می خوانیم که امید و نومیدی واکنش هایی هستند مربوط به بخش عواطف ما در نیمکره راست

مغزمان. امید اشتیاق ماست برای رسیدن به آنچه انتظار داریم و نومیدی دلسردی مان از محقق نشدن هرآنچه آرزو داشتیم. درحالت خوش بینی امیدوار بنظر می رسیم  و نومید که می شویم با بدبین ها احساس همنوایی می کنیم. این ویژگی ها در سرشت زندگی انسان اجتماعی هم هست. بعضی ملت ها که به دلیل تاریخی قرن ها امیدهای شان سرکوب شده است چنان به ناامیدی عادت می کنند که یا گرایش به امیدوارشدن شان رنگ می بازد و یا به امیدهای واهی پناه می برند. ملت هایی هم هستند که حتی پس از بمباران شدن شهرها و با خاک یکسان شدن بناهای شان به جای نومیدشدن و به سوگ نشستن از عواطف تلخ عبور می کنند و امید می ورزند. در این جا واژه امیدورزی را به کار بردم که گرچه قبل هم به معنی امیدواری دربرخی متون به کاررفته تعریفی که من از این مفهوم دارم امیدوارشدن سنجیده و هدفمند با رویکردی واقع بینانه و غیرمنفعلانه است که محدود به عواطف نیمکره راست مغز نمی شود و از تعقل در نیمکره چپ نیز بهره می گیرد. اگر ناامیدی نشست است و نگریست به جهان امیدورزی برخاست است و برساخت و تغییر جهان. هرچند باید هشیار باشم در رویارویی با مفاهیمی به گستردگی امید و نومیدی به دام ساده اندیشی نیفتم و ازیاد نبرم که نمی توان چارچوبی تجویز کرد و ویژگی هایی برای امیدواران و نومیدان برشمرد. چنانکه هیچ کس نمی تواند بگوید که اظهار ناامیدی یا کم‌امیدی برخی از همکارانم که از موانع جریان آزاد اطلاعات رنج می برند به معنی آن است که آدم های  ناامید و منفعلی هستند و برای تغییر وضع موجود تلاش نکرده و نمی‌کنند. شاید فقط بشود توصیف کرد که سازوکار امیدورزی چیست و چنانچه ما کتابداران و دانشورزان رشته مثل بسیاری از افراد جامعه از امیدورزی دست برداریم و به کم امیدی و ناامیدی مبتلا شویم با چه پیامدهایی روبه‌رو می‌شویم و چه برسر زندگی فردی و اجتماعی‌مان می‌آید.

۱) معمولا وقتی از درست شدن اوضاع دلسرد می‌شویم دست و دل‌مان به کارنمی‌رود و اگرهم از ناچاری کاری  انجام دهیم نه تنها شادی و لذتی نصیب‌مان نمی‌شود دچار افت انرژی شده از بی‌نهایت پتانسیل های مغزمان برای راه حل یابی و تغییر نابسامانی‌ها بهره نمی‌بریم.

 ۲) اگراز ناامیدان علت ناامیدی‌شان را بپرسید بیشترشان به شما خواهند گفت که ابتدا با امید و اشتیاق برای رسیدن به هدف‌ها تلاش می‌کردند و از بس با درهای بسته و موانع پی‌درپی روبرو شدند به این نتیجه رسیدند که تلاش‌شان بی ثمر است و ازاین رو خود را به انفعال و بی عملی سپرده‌اند. شوربختانه این آزردگان فکر نمی‌کنند که ممکن است راه حل برگزیده‌شان لزوما تنها راه حل نباشد. از این رو به ده ها گزینه دیگر نمی‌اندیشند و ازخود نمی‌پرسند که شاید تعریف و شناخت‌شان از مساله نارسا بوده. شاید روش حل مساله شان اشکال داشته. شاید از منابع و مراجع مناسب بهره نبرده‌اند. شاید رویکردشان به موانع خام یا اشتباه بوده و ده ها شاید دیگر... درواقع ممکن است علت بیشتر ناامیدی‌های ما درشناخت نارسای ما از خودمان و نابلدی‌های مان درحل مساله باشد وچنانچه همت نکنیم و به گزینه‌های نیازموده نیندیشیم ناامیدی در وجودمان جاخوش می‌کند و عبوراز نامرادی مشکل و مشکل تر می‌شود. 

۳ ) همین که به هزار و یک دلیل بگوییم دیگر کاری از ما ساخته نیست و خود را محکوم به تحمل پیشامده‌ها بدانیم معنی و مفهومش این است که یک واقعیت آشکار آفرینش را که جهان در تغییر است نفی کرده‌ایم و باور نداریم که هرکنش و واکنشی بر کل پدیدارها تاثیرگذار است. بدیهی است که این جهل فردی عوارضی اجتماعی دارد به این معنا که نومیدی و انفعال هر فرد برمحیط‌های پیرامونی تاثیرهای مخرب می‌گذارد و کم کم کل جامعه منفعل و ستم‌پذیر می‌شود.

۴ ) همه ما جبرا در زندگی‌مان درجاتی از امید و ناامیدی را تجربه کرده‌ایم و چه بسا این تجربه‌های زیسته نکته ها به ما آموخته‌اند. بنابراین اندرزهایی از جنس امیدوار باش و ناامید نشو اساسا حرف بی‌ربطی است.  تنها می‌توان دریچه‌هایی را گشود تا نوری بر ساز و کار امید و ناامیدی بتابد و درپرتو آن بتوانیم شیوه‌های امیدورزی را بیاموزیم و به خود کمک کنیم اگر هم ناامید شدیم در ناامیدی نمانیم و با جرات و جسارت از آن عبور کنیم.

۵ ) ادبیات تخیلی می‌تواند در تقویت روحیه شهروندان برای عبوراز نامرادی ها نقش ایفا کند البته اگر آموزش آن در جامعه به انحراف کشیده نشده باشد. یک نمونه آن داوری نادرست درباره برخی نویسندگان و متفکران است که چون بدی‌ها را بهتر و دقیق تر از دیگران دیده‌اند  مهر بدبینی به آنها می‌زنند و طوری تبلیغ می‌شود که گویی هر انسان بدبینی لزوما ناامید و وانهاده است. درحالی که بدبینی مترادف ناامیدی نیست و چنانچه آموزش ادبیات در جامعه سالم باشد نسل جوان یاد می‌گیرد که از خواندن آثار نویسندگان این چنینی به جای وانهاده شدن به تفکر روی آورد و از یاد نبرد که آثار این نوابغ حاصل عمری تلاش و کار و رنج ستودنی است و سنخیتی با بی عملی ندارد.  

۶ ) اکنون برمی گردم به دغدغه ای که سخنم را با آن آغاز کردم: این نگرانی که کتابداران جوان سرزمینم  نسبت به آینده رشته و حرفه‌شان بی تفاوت و ناامید شده  و مثل بسیاری از مردم منتظر معجزه و ناجی باشند. طبعا با توجه به شناختی که از شرافت حرفه‌ای دوستان کتابدارم دارم از داوری شتابزده و سطحی می‌پرهیزم و تنها از آنان می خواهم که خودشان به حال خود نظرکنند و ببینند در کدام نقطه از طیف امید و کم امیدی و ناامیدی قراردارند. چقدر آماده اند امید بورزند و تا چه اندازه باور دارند که هیچ عاملی جز آگاهی و همت  خودشان نمی‌تواند کمک‌شان کند نابسامانی ها را تغییر دهند و زندگی فردی و اجتماعی شادتری داشته باشند.

رهادوست،بهار. « امید نومیدی امیدورزی ». سخن هفته لیزنا، شماره 561، 3 آبان ۱۴۰۰.