داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
برنامه او بهتر بود، اما دیگران بهتر برنامهریزی میکردند. (استراترن، ص. 313)
جملۀ فوق اشاره به چیزی دارد که تورینگ، نابغۀ ریاضی و پدر کامپیوتر ندارد: فقدان روابط عمومی و برنامهریزی؛ و برخی از رفتارهای ناپسند و نادرست او موجب شد که نتواند از بسیاری از برنامههای پیشگامانه و مبدعانۀ خود بهره ببرد و در اوج خلاقیت ذهنی و کاری و حتا با وجود نقش مهم و ارزندهاش در رمزگشایی از پیامهای سری آلمانیها در نبردهای هوایی و دریایی و پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم با گاز زدن به سیبی زهرآلود خود را از صحنۀ روزگار حذف کند: همان سیبی که بعدها در نام و لوگوی یک شرکت بزرگ به نام "اپل" دوباره زنده شد و زندگی را رونق بخشید! نکته آن که اپل به معنای "سیب" است. لوگو یا نشان تجاری شرکت اپل نیز سیبی است که گوشۀ آن خورده شده است!
موفقیت در هر کاری نیازمند تعیین اهداف، سیاستها، برنامهها، راهبردها و مجموعۀ وظایفی است که برنامهریزی نام دارد. نویسندگی و پژوهش نیز مثل هر کاری برنامهریزی میخواهد. شاید اهمیت برنامهریزی در کار نویسندگی و پژوهش به مراتب بیشتر از سایر حوزهها باشد؛ از این جهت که موضوع پژوهش و نویسندگی به گستردگی کل حیات است؛ و همۀ این حیات میتواند در دنیای ذهنی و عینی نویسنده جولان دهد؛ اما همان مقدار از این دنیای بزرگ بهرۀ ذهن تکتک ما و از جمله نویسندگان است که جسم و ذهن خود را به آن معطوف کنیم؛ روشن است که مغز به همان میزان میتواند در این جهان پرعظمت جولان دهد که همراهی جسم را نیز داشته باشد. همین محدودیت فیزیکی مغز به جسم و تجربههای جسمی اهمیت برنامهریزی و کنشهای هدفمند را به میان میآورد.
نقطۀ مقابل برنامهریزی نادرست، جریان سیال ذهن و کنشهای جسمی متصل به آن است که حتا نوابغ علمی جهان را نیز زمینگیر میکند. برای مثال درگیری نیوتون با پروفسور هوک و بعدها لایب نیتس (بلکه بداخلاقی نیوتون در این زمینه) بزرگترین هدررفت یک استعداد بزرگ نام گرفته است. هرگز معلوم نشد که چرا وی بیش از 20 سال انتشار بزرگترین و اثرگذارترین اثر علمی خود را به تعویق انداخت. داروین نیز بیش از یک ربع قرن، همین کار را با یافتههای دورانساز خود کرد. رقبای داروین یافتههای خود را در منابعی منتشر کردند که چیزی شبیه انداختن سوزن در انبان کاه باشد! برنامهریزی و تلاش کریک و واتسون در مقابل رقبایش نیز مثالزدنی است! همین برنامهریزی را نیز اریک کندل، برندۀ جایزۀ نوبل در گزارش علمی خود به نام "در جستجوی حافظه" اشاره دارد. شواهد زیادی در این کتاب و سرگذشت دانشمندان و نویسندگان بزرگ جهان ذکر شده است که حکایت از نقش مهم برنامهریزی درست در موفقیت علمی و ادبی دارد.
نویسنده و پژوهشگر قبل از هر چیز نیازمند یادگیری مجموعهای از مهارتها و رفتارهای حرفهای است که پایه و اساس نویسندگی و پژوهشگری است. عادت به مطالعۀ کتاب و مقاله و سایر محتواها، یادداشتبرداری، خلاصهنویسی، آشنایی با استناد، روش پژوهش و نگارش، اخلاق حرفهای پژوهش و نگارش، و آشنایی با ویرایش از جملۀ همین مهارتها و رفتارهای زیرساختی است. یادگیری برخی از این مهارتها همزمان با آموزشهای پایه و ارتقای کم و کیف آنها در تمام دوران زندگی است.
اما شاید اصل ماجرا جهتدهی به مطالعات و برنامهریزی راهبردی است. این که چه موضوع کلی برای مطالعه و پژوهش انتخاب شود؟ علاقۀ فرد به کدام سمت و سو است؟ سوال اصلی پژوهش چیست؟ اهداف اصلی پژوهش و نگارش چیست؟ کدام پژوهش یا مطالعۀ خاص بهتر است در یک نظم منطقی و به ترتیب در دستور کار قرار گیرد؟ مجموعۀ کنشها و مهارتهای مورد نیاز برای اجرای کار چیست؟ محدودیتهای زمانی، فردی، نهادی و غیره کدام است؟ امتیازات خاص هر کدام از موضوعات و پرسش و پاسخ آنها در زندگی فردی و نهادی کدام است؟ اولویتها کدام است؟ مخاطبان چه کسانی هستند؟ راهبردهای اطلاعیابی کدام است؟ منابع مطالعه و پژوهش؟ و سوالات خاص دیگر و راهبردهای پاسخیابی؟
پاسخ برخی از این پرسشها تنها به خود پژوهشگر مربوط نیست. بلکه اغلب پای نهاد یا گروهی را وسط میکشد که سفارشدهندۀ کار پژوهش است و یا حتا خود پژوهشگر بخشی از همان نهاد است. در این صورت سیاستها و راهبردهای سازمانی، اهداف نهادی، مسالۀ سازمانی، و یا حتا کار گروهی مطرح میشود.
معمولا در چنین سازمانها یا نهادهایی پای افراد و بخشهایی به میان میآید که واسطۀ بین پژوهشگر و اهداف و راهبردهای سازمانی هستند: واحد پژوهش، گروه پژوهش، شورای پژوهش، کمیتۀ پژوهش، مسئول پژوهش و غیره. این واحدها معمولا دارای اهداف و وظایف سازمانی مصوب با بودجهها و امکانات محدود و مشخص هستند. حتا گاهی پرسشها و مسائل کلی یا جزئی را نیز مشخص کردهاند. در چنین مواردی محقق باید متناسب با اهداف و مسائل سازمانی اقدام به تدوین طرح پژوهش خود نماید که معمولا فرمهای استانداردی دارند و در بیشتر مراکز نیز کموبیش شبیه هم هستند: عنوان پژوهش، مسالۀ پژوهش، پرسشها، اهداف، روشها و ابزارها، بودجه، زمانبندی و غیره.
در این صورت، یک محقق باید به گونهای برنامهریزی کند که به بهترین شکل ممکن در خدمت اهداف سازمانی باشد. البته وی میتواند علاوه بر اهداف سازمانی دارای برخی اهداف فردی هم باشد. بهترین حالت این است که علایق فردی پژوهشیاش تا حد ممکن در راستای همان موضوعی باشد که در سازمان مطرح است. اغلب نیز همینگونه است. در غیر این صورت، تعارض بین اهداف و علایق فردی و نهادی سبب کاهش کارایی و گاهی اختلافات کوچک و بزرگ کاری خواهد شد.
کمیتهها اغلب نقش هدایتگر، سیاستگذار، پشتیبان، نظارت و ارزیابی دارند و کمتر در فرایند کار دخالت میکنند. در غیر این صورت، خلاقیتها و کارایی فردی و سازمانی کاهش خواهد یافت.
تعیین وظایف هر فرد، کنترل و نظارت بر اجرا و جمعبندی پژوهشهای گروهی متناسب با تعداد افراد، نوع کار، وظایف هر فرد و دیگر شاخصها کم و بیش دشوار است. تعیین سهم هر فرد در انتشار نتایج پژوهش، کشفیات و حقوق مادی و معنوی مرتبط با آنها نیز اغلب مسالهساز و پرچالش است.
در هر حال، برنامهریزی پژوهش حتا به شکل فردی آن نیز دشوار است و به تجربه و دانش زیادی نیاز دارد. افراد تازهکار و مبتدی اغلب در محدود کردن پژوهش به یک موضوع خاص، زمانبندی انجام پژوهش، پیشبینی هزینه و انرژی مورد نیاز مشکل خواهند داشت. به همین دلیل بهتر است ابتدا زیر نظر یک پژوهشگر باتجربه پژوهش کنند و یا حداقل از دانش و تجربۀ آنها دائما استفاده کنند.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.