کد خبر: 44850
تاریخ انتشار: دوشنبه, 22 آذر 1400 - 09:38

داخلی

»

سخن هفته

نمی‌بینیم یا نمی‌گوییم؟

منبع : لیزنا
بهار رهادوست
نمی‌بینیم یا نمی‌گوییم؟

لیزنا؛ بهار رهادوست، عضو هیأت علمی سابق دانشگاه علوم پزشکی ایران: در شیشه‌ای کتابخانه باز شد و معاون جدید دانشگاه یک‌راست آمد طرف میز مرجع. از خانم کتابدار که پشت میز داشت چیزی می‌نوشت پرسید:«مسئول سرچ اینجا کیه؟» کتابدار که کمی از برخورد ناهنجار او جاخورده بود گفت: «بفرمایین کارتون چیه» و صدای خش‌دار و خشک او را شنید که: «سرچ کاملی میخوام درباره Chron Disease  . خیلی هم وقت ندارم.» کتابدار یک فرم پروفایل از روی میز برداشت به او داد وگفت:

-لطفا موضوع تون رو از جنبه هایی که تواین فرم اومده خاص کنین.

و با تعجب از او شنید که: 

-نمیشه توضیح بدم خودت پرش کنی؟ جلسه دارم من

 خانم کتابدار که سعی می‌کرد نشان ندهد چقدر شوکه شده آهسته گفت:

-متاسفانه نمیشه

و دوسه دقیقه ای حضور سنگین او را که با چند سوال و جواب فرم پروفایلش را پرکرد و تحویل داد تحمل کرد. هرچند وقتی آخرین جمله‌های متکبرانه او را شنید که گفت

-دو سه ساعت دیگه یکی رو می‌فرستم پرینت سرچ ها رو بگیره

 چنان عصبانی شد که زبانش بندآمد و نتوانست جوابش را بدهد. خواست برود سراغش و ناگفته‌ها را نثارش کند که احساس کرد این کارهم شدنی نیست. به یکباره فضای کتابخانه به نظرش تنگ و تاریک آمد و از این که تاحال به کارش عشق می‌ورزیده سرخورده و پشیمان شد. "چرا باید بی هیچ دلیلی این طور مورد توهین و تحقیر قرار بگیرم و با من مثل یک برده رفتارشود" . "من که با علاقه این کار را انتخاب کردم و فکرمی‌کردم خدمت در این رشته خدمت به فرهنگ و فرهیختگی است چراباید سرخورده شوم؟ چه خطایی کرده بودم که عزت نفسم این طور جریحه‌دار شد؟ "مگر این کرامت انسانی که صبح تا شب توی بوق می‌گذارند برای کدام مردم این مملکت است؟". " این بی‌تربیت ها ازکجا آمده‌اند؟ چه کسانی به این ها میدان می‌دهند که این طور با شهروند هموطن‌شان مثل کنیز و برده رفتارکنند؟" "آیا من به عنوان یک انسان یک شهروند و یک کتابدار نباید از حقم دفاع کنم؟ وقتی با آن لحن تحقیرآمیز شروع کرد، باید همان وقت به او تذکر می‌دادم که درست رفتار کند وگرنه خدمتی درکارنیست. باید درجا حرفم را می‌زدم تا دست کم یاد بگیرد از این پس این طور به دیگران بی‌احترامی نکند؟"  "راستی به عنوان یک کتابدار حرفه‌ای چه کردم و چه باید می‌کردم؟ به نظر می رسد، من طبق کدهای اخلاق حرفه‌ای که زمان تحصیل به ما یاد دادند عمل کردم. حالت دافعه به خود نگرفتم. محیط کتابخانه را با بحث و جدل با مراجعه کننده متشنج نکردم و به رغم آن رفتار توهین آمیز کارم را انجام دادم. اما آیا حقیقتا سکوت در برابر بی‌اخلاقی نشانه آن است که من به اصول اخلاق حرفه‌ای عمل کرده‌ام؟"  "کتابداری که اصل منزلتش در جامعه درک نشده چطور می‌تواند از عزت نفسش دفاع کند و حرفه‌ای عمل کند؟" اکنون کتابدار خسته و آزرده‌مان را با آن لیوان بزرگ آب پیش رویش به حال خود می‌گذاریم و سری به راوی می‌زنیم که گویا دوکلمه حرف دارد:

حفظ عزت نفس و دفاع از آن یک اصل و ارزش اخلاقی است و نادیده گرفتن آن تخم فساد می‌پراکند. حفظ حرمت کتابخانه و خدمت رسانی به مراجعان نیز وظیفه اخلاقی هر کتابدار است که زیر پا گذاشتن آن آسیب مادی و معنوی به بار می‌آورد. حال اگر در شرایطی حفظ این دو ارزش همزمان ممکن نشود برای رفع این تعارض چه باید کرد؟ گرچه در این جا چه باید کرد گزاره موهومی است و بهتر است بپرسیم چه می‌توان کرد چون در هیچ اساسنامه اخلاق حرفه‌ای حکم باید و نباید برای موارد خاص (که در واقعیت‌های خاص رخ می‌دهند) صادق نیست. هرچند این استدلال مانع نمی‌شود که بپرسیم برای این که موارد خاصی چون مورد این خانم کتابدار و هزاران کتابدار دیگر رخ ندهد چه می‌توان کرد؟

پاسخ این است که خیلی کارها می‌توان کرد البته به شرطی که حقیقتا انگیزه حفظ حرمت کتابدار و کتابخانه و اراده تغییر در کار باشد. بخشی از این گزینه ها در قلمرو حرفه کتابدار و کتابخانه است و بخشی دیگر درحوزه مسئولیت آموزشگران و پژوهشگران رشته.

در بخش مربوط به کتابخانه کتابدار می‌تواند دانش علمی، اختیارات اداری و مهارت های ارتباطی خود را به کار گیرد تا با برگزاری کارگاه‌های آموزشی و بازدیدهای روشمند توجه دانشجویان و استادان را به کتابخانه جلب و فضا را بر بی احترامی ها تنگ کند. در انعکاس نقض حرمت کتابخانه به مقامات بالاتر از ظرافت‌های بوروکراسی نهایت استفاده را ببرد. خدمات کتابخانه را روشمندانه و با اعتماد به نفس بازتاب دهد و ترجیحا به شیوه‌ای غیر شفاهی درخواست رفع کاستی‌ها را پیگیری کند.

در بخش مربوط به آموزش و پژوهش رشته متاسفانه اوضاع نگران‌کننده‌تر است. گردانندگان رشته که بیشتر نظر به آن سوی آب دارند، نه تنها چندان باور ندارند که رشته باید خلاقیت‌های آموزشی و پژوهشی‌اش را از درک واقعیات جامعه بگیرد از برقراری ارتباط با جامعه درون رشته خود هم عاجزند و مسایل ده‌ها و صدها دانش‌آموخته شاغل در نهادها را نمی‌بینند. شکی نیست که معاصریت رشته ما در گرو  بهره‌گیری درست از تکنولوژی اطلاعات است، اما دانشگاهیان ما گویی به کلی از هدف اصلی دور شده‌اند. چنانکه شاهدید با تلاشی نفس‌گیر می‌کوشیم در مجامع علمی از تازه‌های عصر دیحیتال بگوییم و بنویسیم و در کلاس‌های درس اصول و کارکردهای به ظاهر جهان شمول را آموزش می‌دهیم بی آنکه لحظه‌ای به آموزش دیدگان‌مان فکر کنیم و از خود بپرسیم این جوانان کیستند؟ از رشته چه انتظاراتی دارند؟ مشکلات آموزشی و پژوهشی و فرهنگی‌شان چیست؟ چقدر برای آینده حرفه‌ای‌شان امکان انتخاب دارند و ما برای‌شان چه کردیم و چه می‌کنیم؟ آیا جز ادامه تحصیلات تکمیلی برای ارتقاء شغلی امکانی برای پیشرفت دارند؟ و آیا می توانند نقشی سازنده درسطوح بالای مدیریت رشته و حرفه ایفا کنند؟ یا قراراست مدیریت کل رشته را غیرحرفه‌ای‌ها انجام دهند و جامعه کتابداری صرفا سیاهی لشگری برای انجام روزمره‌گی‌ها باشد؟ آیا این بی‌توجهی محض و فراگیر به نیروی انسانی آینده‌ساز تضادهای فرهنگی رشته و حرفه را تشدید نخواهد کرد؟

ممکن است بگویید سخت می‌گیرم و این بی‌توجهی چندان هم فراگیر نیست. درآن صورت از شما می‌پرسم از بین صدها و هزاران پژوهش و پایان‌نامه که در دهه‌های اخیر انجام شده چه تعداد از آنها نگران شکاف رشته و حرفه بوده و به معضل بی‌ارتباطی آموزشگران و پژوهشگران با حرفه‌مندان درصحنه پرداخته‌اند؟ و آیا هیچ پژوهشی را سراغ دارید که به علل واقعی و ریشه‌های منزلت طلبی به حق کتابداران در سال‌های اخیر پرداخته و راه حل‌هایی معقول ارایه کرده باشد؟

از قضا دانشگاهیان نسبت بهحرفه‌مندان در صحنه امکانات و فرصت‌های بیشتری دارند و اگر کمی عمیق‌تر می‌اندیشیدند به نیازها مساله‌ها و گرفتاری‌های حرفه در نهادها می‌پرداختند و پژوهش‌های  نوآورانه‌ای می‌آفریدند که اصالت‌های درخشان سرزمین‌مان را زنده می‌کرد . شاید نشود گفت که کاستی‌ها و کج فهمی‌های مهم رشته و حرفه‌مان را به درستی ندیده‌ایم یا دیده‌ایم و نگفته‌ایم.

رهادوست، بهار. « نمی بینیم یا نمی گوییم؟ ». سخن هفته لیزنا، شماره 568، 22 آذر ۱۴۰۰.